جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

آخرین پست دهه ۸۰ به یاد عزیزان رفته

سال ۱۳۸۹ هم تمام شد . 

تا چشم به هم بزنیم سال ۹۰ هم تمام می شود و ما می مانیم و یک عالمه خاطره

خیلی هایی که حالا در کنارمان هستند شاید نباشند 

شاید خودمان هم نباشیم ... 

شاید این عید ٬ این سفره هفت سین ٬ این بهار 

آخرین عید و بهار ما باشد  

شاید امسال آخرین فرصتی باشد برای اینکه  

بیشتر هم را دوست داشته باشیم و بیشتر به هم خوبی کنیم  

 

می دانم حیف است لحظه های خوب عید را با یادآوری مرگ ٬ تلخ کردن 

اما مگر مرگ ٬حقیقت ناگزیر نیست ؟ 

بیایید یادی کنیم از عزیزانی که پارسال سر سفره هفت سین ٬ کنار خانواده هایشان بودند 

و امسال عکس هایشان مانده و خاطره هایشان 

ای کاش که از ما هم خاطره های خوب بماند ...  

 

 

 

ادامه مطلب ...

خوشمزه تری از کرانچی

در ادامه تبریک های تلفنی پست قبل امروز زنگ زدم به محسن پاییز بلند  

واقعا اگر صدای محسن نبود ٬ این بازی یه چیزی کم داشت ... 

محسن سر کار بود . قرار شد وقتی بر می گرده فرانسه براش عیدی بفرستم  

این تبریک عید محسن پاییز بلند برای بچه های بلاگستان :  

http://s1.picofile.com/file/6453239434/mohsen_faransavi.amr.html 

 

 و این هم عیدی من به محسن :   

در ادامه چند تا لینک داریم برای تشکر از چند تا دوست 

 

  

ادامه مطلب ...

تبریک صوتی

خیلی اتفاقی یکهو به سرم زد تا به بچه هایی که تلفنشون رو دارم  زنگ بزنم

و غافلگیرانه صداشون رو ضبط کنم تا به شما تبریک عید بگن  

پست جالبی شد .    

 

مهربان داشت توی اتاق کناری خانه تکانی می کرد  

الهه حسابی غافلگیر شد از این تماس تلفنی 

حبیب لطافت به خرج داده و به صدایش ناز و کرشمه اضافه کرده است  

کورش داشت مصاحبه دکتر را گوش می کرد که به او زنگ زدم 

هلیا خبر داشت و خودش را برای تبریک آماده کرده بود 

ایرن زیاد به سال جدید امید نداشت  

محسن و مریم خانه ایرن اینا بودند 

محسن پشت به بلاگستان کلی صحبت کرده است درباره سال نود  

و مریم بهترین هایی را که می شد برای سال آینده آرزو کرد  

عبدالکورش توی یک بزم دوستانه بود که به او زنگ زدم 

متاسفانه فایلش اجرا نشد و افتخاری شد تا دوباره صدایش را بشنویم

محمد انتظار نداشت که صدایش را ضبط کنم .  

شیرزاد توی کنسرت بود . یکی از همکارانش هم همراهش بود که با ایشان هم صحبت کردیم تا مطمئن شویم یک وقت خدای نکرده سر آبجی مریم ما هوو نیاورده باشد .  

مریم شیرزاد هم دعا کرد که به هر آرزویی که توی دلتان دارید برسید .

آلن سر کار بود و سرش حسابی شلوغ 

بهنام تا به حال با من صحبت نکرده بود . خودش می گفت شوکه شده است  

دنیز هم به فارسی و هم به آذری عید را به همه تبریک گفت 

احسان جوانمرد چند بار خواست آرزوهای خوب کند اما چیزی نگفت  

آخر سر آرزوی آزادی کرد برای همه 

احسان پرسا هم عید باستانی را به همه تبریک گفت

هاله بانو توی مجتمع پایتخت داشت عیدی می گرفت که بهش زنگ زدم 

خانوم زائر برای بلاگستان آرزوهای مادرانه کرد 

محبوب که الهی قربون آیکیوش بشم تازه بعد از پنج دقیقه فهمید دارم صدایش را ضبط می کنم 

کمی هم از آهنگ حج خانوم را برایمان اجرا کرد 

مهدی پژوم قم بود و پشت فرمان 

دو خواهرون بنده را اسکول کردند و ما آخر سر نفهمیدیم کدامشان کدامیکی بودند ؟ 

مهدی عجمی بهترین آرزوها را برای سال جدید داشت 

نیما توی راه طبس بود که زنگ زدم . صدایمان به هم نمی رسید  

نینا هم خیلی خانومانه جواب داد . طالقانی هم حرف زد 

پونه آرزوی سالی با عشق کرد برای همه 

رولی هم دلش از یک جایی پر بود که من نفهمیدم از کجا 

روشنک امشب عازم اصفهان است . بزنم به تخته پر انرژی بود و سرحال 

سیمین هم عید را به همه تبریک گفت .  

خودش که راضی نبود ولی به نظرم خیلی تبریک خوبی شد . 

نازگل هم مشهد بود . قول داد نایب الزیاره همه ما باشد .

و وانیا احوالاتش خوب نبود 

نفهمیدم چرا 

برایش دعا کنید ... 

برای گوش دادن به صدا ها باید نرم افزار km player  داشته باشید .  

این نرم افزار را می توانید از اینجا دانلود کنید ...

ادامه مطلب ...

سورپرایز عید

در همین حد بگم که جمعه شب ساعت ۱۱:۱۱ دقیقه 

یک پست فوق العاده داریم . 

یعنی سورپرایز عید ... 

خودم دل تو دلم نیست برای گذاشتن این پست 

مطمئنم که لذت خواهید برد . 

فقط کسانی که می دونند لو ندن ماجرا رو  

 

بوی عیدی ... بوی توپ ... بوی کاغذ رنگی

عید حال و هوای عجیبی داره  

نمیشه توصیفش کرد 

مثل عشق می مونه 

باید تجربه اش کرد ...

ادامه مطلب ...

مبارکا باشه دختر بارون و آینه !!!

بلاگستان عینهو خود زندگی می ماند 

غم و خوشی دارد  

مرگ و زندگی دارد 

رفتن و آمدن دارد 

میهمان بازی دارد 

بازی دارد ... 

چقدر با غم هایش غمگین و با رفتن هایش ناراحت  شده ایم 

با مرگ هایش عزا گرفته ایم  

از آدم بد هایش ظلم دیده ایم و حرص خورده ایم  

از بدی هایش دلزده و سرد و نا امید شده ایم  

اما اینجا خوبی هم دارد

و من امروز خوشحالم  

دوستی که رفته بود برگشته 

تنها رفته بود و جفت برگشته 

عروس خانوم شده برای خودش ماشاء الله 

 

آناهیتای عزیز ! 

از صمیم قلب برای تو و آقای همسرتان  آرزوی خوشبختی دارم 

و امیدوارم سال های سال در کنار هم شاد باشید و بنویسید  

و برای استاد سعادت نوه های خوشگل و تپلو بیاورید

در ضمن قولی که دادید یادتان نرود  

از همین الان داریم قر کمر تمرین می کنیم برای عروسی  

 

 

فتوحکایت شمسعلی و عفیفه سینه چاک

همه چیز از یک روز برفی شروع شد ... 

 

 

 

 

ادامه مطلب ...

جشن نیکوکاری

هنرنمایی کرگدن(البته این خانوم اینقدر پوشیده نبودن تو عکس اصلی!)



هنرنمایی آلن



هنرنمایی بهروز(مخاطب خاموش)



بعد می گن چرا عکست رو نمی ذاری تو وبلاگ!

پی نوشت:از همین تریبون اعلام می شود که پذیرای کمک های نیکوکارانه شما هستیم.کسی کاپشن اضافه ندارد؟

هوا بس ناجوانمردانه چیز است

گاهی فکر می کنم وضعیت آب و هوا خیلی شبیه حال و هوای دل آدمهاست  

ظهر که شرکت بودم هوا ابری بود ولی مهربان که خونه بود می گفت شدیدا داره برف می باره  

وقتی تو شرکت برف شدید می بارید ٬ مهربان می گفت اونجا هوا آفتابی شده 

ما چه می دونیم تو دل آدما چی می گذره ؟

شاید الان شما نشستید و دارید بشکن می زنید و قر تو کمرتون ماسیده 

ولی اونورترا یه بنده خدایی انقدر غم تو دلش هست که نفسش بالا نمیاد 

یکی دستش پر شده از کیسه های آجیل و شیرینی و لباس و کفش نو 

اونطرف یکی داره خودش رو میکشه واسه اینکه یه لقمه نون واسه شبش پیدا کنه 

من اینجا کنار بخاری گرم نشستم و شرو ور می بافم 

یکی داره تو سرما سگلرز می زنه  

نمی دونم ...

گاهی فکر می کنم خدا ما رو گلادیاتور آفریده 

و سرگرمیش اینه که از اون بالا نگاهمون کنه و بخنده 

نعوذبالله ...  

- 

 

توضیح نوشت : 

آدم وقتی می خواهد برود توی برف عکس بیندازد باید با خودش لوازم ببرد 

مثلا کاپشن گرم و عینک دودی 

کشیدن عینک دودی آسان بود ولی کشیدن کاپشن انصافا سخت است ... 

 

۵۷ ثانیه پشت چراغ قرمز

دوباره پشت چراغ قرمز مانده ام 

سالی بینوا بین لکسوس ها و لندکروزها و پورشه ها  

بدجور اعتماد به نفسش را ازدست داده  

دختر ماشین بغلی که دستمالی بسته روی سرش  

دارد با کلی احساس زیر لب چیزی زمزمه می کند 

من فقط دوپس دوپس موسیقی اش را می شنوم 

یک دست راست سفید از شیشه ماشین جلویی بیرون آمده و روی بدنه ماشین ضرب گرفته 

و گاهگاهی به سبک محمد خردادیان افاده می آید 

پیرمرد دستمال کاغذی فروش بین ماشین ها وول میخورد 

خم می شود و زل می زند توی چشم راننده ها 

اینکار لابد تاثیر گذاری بیشتری دارد توی فروشش 

حاجی فیروز هم پیدایش می شود 

مثل فرفره از این چراغ قرمز می دود پشت آن یکی  

هیچکس از پیرمرد دستمال کاغذی فروش چیزی نمی خرد  

اما چند تا دست به حاجی فیروز پول دادند و حاجی هم برایشان قر داد 

چراغ سبز می شود  و سالی چنان تیک آفی می کشد که  

لکسوس ها و لندکروزها و پورشه ها اگزوز به دهن می مانند . 

کاش همه حاجی ها فیروز بودند 

کاش همه چراغ ها سبز ...   

-