تولدت مبارک تاواریش

در سنه ۱۳۵۴ هجری خورشیدی  

در بیست و یکمین شامگاه برج حوت 

در یکی از قصبات زنگان 

طفلی دیده بر جهان بگشود که او را محسن نام نهادند ...

 

طفل را نزد شیخ مصعب الدین زنگانی بردند برای آن که در گوشش اذان گوید 

شیخ از دراویش مستجاب الدعوی زمانه خویش بودی  

و چون طفل را بدید نعره سر دادی و از حال برفت .  

باقرلوی بزرگ چند تا سیلی نر و ماده بر گوش شیخ بزد تا به هوش آید و چون شیخ را حال جا آمدی گفت : من در طالع این طفل نشانه های شهریاری رویت می کنم . 

باقرلوی بزرگ گفت :  

ای شیخ !باز دیشب در ضیافت حضرت گندم بوده ای که شر و ور می گویی ؟ 

کدام شهریار ؟دوره شهریاران به سر آمده و این طفل تا بخواهد سر از کار جهان دراورد جمهوری اسلامی طومار شهریاران جهان در هم کوفد .  

کدام کشک و کدام شهریار ؟  

این بچه خیلی زحمت بکشد راننده تاکسی می شود .

شیخ پاسخ داد :  

من این ندانم . این طفل در صورت شهریاران است .  

بی گمان روزی مردی بزرگ خواهد شد .

باقرلوی بزرگ گفت :  

لابد جلوی شکم خویش نتواند گرفت و رژیم نتوانی نگهداشت  

پس بزرگ و خیکی گردد . 

شیخ گفت : 

این طفل پیشانی بلندی دارد   

باقرلو گفت : 

لابد طاس می شود . پیشانی بلند میراثی ژنتیکی است . 

شیخ دیگر هیچ نگفت و زبان در کام کشید . 

شیخ راست می گفت .  

آن طفل روزی شهریار شد و مردی بزرگ گردید و پیشانی بلند همی داشت .  

باقرلوی بزرگ هم راست می گفت . 

 او راننده تاکسی شد و گامبو گشت و طاس ...  

- 

************

پی تولدت مبارک تاواریش نوشت : 

بعضی وقت ها واژه های مناسب پیدا نمی کنی برای بیان احساسی که به یک آدم داری 

محسن باقرلو را 188 روز است که می شناسم  اما انگار سالهاست با هم رفیقیم 

توی این شش ماه و هشت روز محسن برای من همه چیز بوده است  

رفیق - برادر - استاد - مراد  

گاهی یادم می رود قبل از اینکه آنروز گرم شهریور ماه امسال ببینمش 

روزهایم چگونه می گذشته اند . 

حقش بود برای سی و پنجمین سالگرد تولدش بیشتر مایه می گذاشتم  

و متنی در خور می نوشتم اما دیدم هرچه بنویسم تکرار مکررات است  

و واژه مناسب پیدا نمی کنم برای بیان احساسم  

حسی که به این آدم دارم  بماند توی دلم بهتر است .

محسن عزیز تر از جان! 

رفیق دلمچاله 

تولدت مبارک 

- 

************ 

پی بفرمایید شام نوشت : 

دیشب منزل شیرزاد مهمان بودیم .   

جز من و مهربان ٬ کورش و هلیا و محسن و دکولته بانو هم بودند .

جشن تولد کوچکی گرفتیم به سلامتی محسن باقرلو  

جایتان خالی شب محشری شد   

مریم شیرزاد در میهمان نوازی و کدبانو گری کم نگذاشت و ما را شرمنده کردند اساسی   

از همین تریبون از مریم و شیرزاد یک دنیا تشکر می کنم بابت مهربانی بی اندازه دیشب 

و خدمت مریم بانو عرض می کنیم که استارتر و مین کورس و دسر همگی به غایت عالی بودند 

۱۰۰۰ پوند نوش جانتان   

- 

 

از راست به چپ : من و محسن و شیرزاد 

- 

************

 پی زن متولد اسفند نوشت: 

به لیلیتا ی عزیز هم روز تولدش را تبریک می گویم .  

 - 

  

************ 

 پی الهه نوشت: 

الهه توی دلی نوشتن حرف ندارد . این پست محشر را برای تولد کرگدن نوشته ...  

-