جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

دادن خوب است ٬ گرفتن خوب تر

یکی از قشنگی ها و خوبی های نوروز ٬ عیدی دادن و گرفتن است 

البته  دادنش یک مقدار سخت است و آدم یکجورهایی اذیت می شود  

ولی گرفتنش کیف می دهد و جان آدم جلا پیدا می کند  

 

پارسا و کیامهر واقعی و فریدون (فرزند خوانده من و مهربان ) امروز عصر  

لحظاتی پس از عیدی گرفتن 

 

یادش به خیر بچگی ها 

چقدر عشق می کردیم از عیدی  گرفتن 

چقدر روی عیدی هایی که از آدم ها می گرفتیم حساب باز می کردیم 

چقدر آدمهایی که عیدی زیاد می دادند دوست داشتیم و عزیز بودند   

اصلا یکجورهایی ارزش آدمهایی که می رفتیم خانه آنها به اندازه عیدی ی بود که می دادند   

یکجورهایی میزبان را شبیه اسکناس می دیدیم  

و چقدر صبر می کردیم تا دست کند توی جیبش و عیدی بدهد به آدم

- 

 

مثلا شوهر عمه ام که کارمند بانک سپه بود بهترین عیدی را می داد 

اسکناس های نوی نوی تا نخورده شماره دار 

شماره های پول ها دقیقا پشت سر هم بود  

و با چه وسواسی پول ها را به ترتیب شماره پشت هم می چیدیم

چقدر روزهای آخر عید ٬ شمردن اسکناس های تا نخورده عیدی  

و حساب کردن جمعشان حال می داد 

چقدر نقشه های جورواجور می کشیدیم برای عیدی هایمان

یادم هست یکبار یکی از دوستان بابا آمده بود خانه ما عید دیدنی  

اسمش آقای موسوی بود

وقتی داشتند می رفتند دست کرد توی جیبش و به خلاف عادت معمول به من عیدی داد 

چون معمولا میزبان عیدی می دهد نه میهمان 

دست کرد توی جیبش و یک دویست تومانی نو به من داد  

من تا آنروز دویست تومنی ندیده بودم 

مادرم می گفت آقای موسوی می خواسته ۲۰ تومنی بدهد اشتباهی دویست تومنی درآورده است . نمی دانم شاید بنده خدا توی رودربایستی گیر کرده بود 

به هر حال دویست تومن آن زمان خیلی پول بود 

انقدر زیاد بود که بعد از این همه سال یادم مانده باشد  

باور نمی کردم یکروزی هم نوبت خود ما می شود 

نوبت ما می شود که خوشحالی بچه های میهمان را با اسکناس های تا نخورده بخریم 

نوبت ما می شود که دست کنیم توی جیبمان  

من هنوز هم کودک هستم  

من هنوز هم وقتی میهانی می رویم عاشقانه دوست دارم عیدی بگیرم 

و وقتی که عیدی می گیرم مثل همان کودکی عشق می کنم و ذوق 

هنوز هم اسکناس های عیدی را با عشق می گذارم گوشه ای جدا از کیف پولم 

و به خودم قول می دهم که خرجش نکنم و نگهشان دارم 

اما نمی شود 

هنوز فروردین تمام نشده  

یکروز که خسته از کار برگشته ام و به زمین و زمان فحش می دهم 

وقتی توی مغازه یا پمپ بنزین ناچار می شوم اسکناس تا نخورده عیدی را خرج کنم 

جگرم آتش می گیرد و می گویم 

کاش هنوز بچه بودم و تنها دغدغه زندگیم گرفتن عیدی بیشتر بود 

کاش همیشه عید بود ...  

 

                                                                پایان خاطره روز دوم  

                                                                آقا کیا عیدی داده 

 

نظرات 28 + ارسال نظر
فسقلی سه‌شنبه 2 فروردین 1390 ساعت 18:10 http://bishilehpileh.blogsky.com

اوووول

کودک فهیم سه‌شنبه 2 فروردین 1390 ساعت 18:43 http://www.the-nox.blogfa.com

فصل گُل صنوبره / عیدی ما یادت نره

چشم

پرچونه سه‌شنبه 2 فروردین 1390 ساعت 19:08 http://porchouneh.blogfa.com/

سلام
ســـــــــــــــــوم
من سابقه نداره تک رقمی شم اینجا!!!!!!!1


خیلی جالبه شما وختی خونه کسی مهمونی میری عیدی می گیری
ما آذری ها رسممون فرق داره
درست برعکس
وقتی کسی خونمون میاد عیدی می دن یعنی مهمان
این دیگه خیلی حال میــــــــــــــده
ولی خب کلا عیدی گرفتن کیف داره
شوما که دیگه خودت باید دست به جیب شی خصوصا از وختی متاهل شدی
ولی ما نکه اینجور مواقع خودمونو کودک خانه می کنیم بهمون عیدی می دن
تـــــــــــــــوپــــــــــــــول

خانم یک هفتم... سه‌شنبه 2 فروردین 1390 ساعت 19:45 http://www.shesh-haftom.blogfa.com

ینی شما الان کیامهر پلاستیکی هستین...؟
...
...
...
خب سال دیگه همین فرزند خواندتونو ببرید عیدی کامل بگیرید دیگه...
چقدرم نازه...

امیرحسین... سه‌شنبه 2 فروردین 1390 ساعت 20:20 http://afrand.blogfa.com

یادمه وقتی می خواستم چیزی برای خودم جدای از لباس و اینها بخرم منتظر عید میشدم تا عیدی بگیرم. هنوز بعضی خرید هامو دارم و نگاهشون که می کنم لذت می برم. معمولا عیدی ها را یک چیزی می خرم که به نوعی ماندگار باشه. که اگه چیزی نخرم خورد خورد خرج میشه و اثری ازش نمی مونه
عیدی گرفتن از چه کسی هم مهمه. امروز به رسم هر سال یک اسکناس صد تومانی ( صد تا تک تومانی) عیدی گرفتم ولی چون شخصیت طرف برام مهم بود خودش یک دنیا می ارزید

دلارام سه‌شنبه 2 فروردین 1390 ساعت 20:37

الهی عیدی گرفتن ... واقعا حق با شماست .وقتی بچه بودیم آدمها براساس میزان عیدی که میدادن توی ذهنمون طبقه بندی میشدن.شاید برات جالب باشه اگه بگم ،وقتی بچه بودم با برادرم فقط خونه اونایی میرفتیم که مطمئن بودیم بهمون عیدی میدن .جالبه که شما الان در جایگاهی هستین که عیدی هم میدین .پس خوب حس بچه ها رو درک میکنین و دلهاشونو نمیشکنین.

درسته دلارام
الان احساس بچه ها رو بهتر می فهمم و این کمک می کنه که موقع عیدی دادن دست و دلم نلرزه

شهاب آسمانی سه‌شنبه 2 فروردین 1390 ساعت 21:11 http://empyrean.blogfa.com

چند سالی هست دیگه کسی به ما عیدی نمیده ...
البته به جز جناب پدر و مادرم ...! که البته به لحاظ مادی نسبت به پارسال افت چشمگیری داشته ...!
اما خوبیش اینه که کسی هم انظار نداره که بهش عیدی بدم ...! نه خواهرزاده و برادرزاده ای ...!

خدا بچه هاتو برات حفظ کنه.سیبیلاشونو بزن.آیی بدم میاد بچه سیبیل داشته باشه :دی
"کاش همیشه عید بود" <<<< دل خجسته ای داری کیامهر.برو این سایتهای اصولگرا رو بخون.همشون از 1ماه پیش دارند خودشونو میکشند که عید رو بردارید که حرامه و از این راجیف و مردم دنیا دارند شهید میشند و ما چرا جشن بگیریم!!!
همینم از سرمون زیادیه.باور کن زیادیه

پروین سه‌شنبه 2 فروردین 1390 ساعت 21:15

این آقا کیامهر ِ گل چقدر شبیه خودتونه.
خواهرزاده اتونه؟
چقدر خوبه انقدر برادرزاده یا خواهرزادهء آدم انقدر شکل خود آدم باشه.
من خودم با اینکه از اعماق وجودم میدونم اصلا به خوشگلی برادرزاده ام نیستم، اما وقتی همه میگن شکل منه آی تو دلم قند آب میشه.... آی حظ میکنم!!

اتفاقا الان که گفتی شبیه منه منم دلم غنج رفت

فلوت زن سه‌شنبه 2 فروردین 1390 ساعت 21:30 http://flutezan.blogfa.com/

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.
بزرگ که می شیم همه چی فرق می کنه ! اصلاً رنگ ِ رویاهامونم فرق می کنه !
چرا توو بچگی انقدر همه چیز قشنگ بود ؟! شاید چشمامون بود که همه چیزو قشنگ می دید ؟! چون بزرگ که می شیم همون چیزای خوب و زیبای بچگی ، دیگه نه خوبن ، نه زیبا ! فقط یه کم آدمو قلقلک می دن به خاطر حسی که توو بچگی بهشون داشتی ! البته اگه کودک درونمون هنوز زنده باشه توو بزرگی هم می شه با همون دید ِ بچگی به همه چیز نگاه کرد !
عیدی گرفتن هنوزم که هنوزه خوب و شیرینه ، درسته کم تر عیدی می گیریم اما گاهی رقم هاش درشت تره ! ولی بازم ، بازم مثل بچگی هام نمی تونم اونقدر ذوق کنم !
بوی اسکناس های نو ، رنگشون ، صافی و براق بودنشون هوش و حواس ِ آدمو می برد...

خانم یک هفتم... سه‌شنبه 2 فروردین 1390 ساعت 21:42 http://www.shesh-haftom.blogfa.com

راستی جای شما خالی...
امسال به یمن اختراع اسکناس ۱۰هزار تومنی...
سال پر برکتی بود...
تا ۲-۳ماه تضمینه جیبم...

هاله بانو سه‌شنبه 2 فروردین 1390 ساعت 22:23 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

سلام
آخی راست می گی منم عاشق عیدی گرفتنم
من عیدی هام رو هیچ وقت خرج نمی کنم همه رو تاریخ می زنم و یادگاری نگه می دارم هر وقت به خنسی می خورم می گم برم سراغشون اما دلم نمی یاد
اما عیدی دادن رو هم خیلی دوست دارم یه جورایی لذت می برم تو این چند سالی که کار می کنم یکی دو ماه قبل از عید کم کم پولهای نو رو می ذارم لای قرآن به این ذوق که تو عید هر کی اومد یه اسکناس تا نخورده بدم

کاتیا سه‌شنبه 2 فروردین 1390 ساعت 22:30 http://oldgirl.blogfa.com

سلام جناب کیامهر و همسر محترمشون مهربان خانم...
سال جدید رو بهتون تبریک میگم.

امیدوارم سالهای سال بعد از این سال در خوبی و خوشی و سلامتی در کنار همدیگه و احیانا بچه های احتمالی بعدی سپری کنید و بهشون عیدی هم زیاد بدین...
چون عیدی گرفتن برای بچه ها شیرین ترین اتفاق عیده...

من خودم همیشه بیشترین عیدی رو از مادربزرگم میگرفتم...
امسال فوت کردن... کمتر از ۴ ماه پیش و...امسال که نه پدربزرگ داشتم و نه مادربزرگ دلم...

امیدوارم سایه همه ی کسانی که دوست دارین سالهای سال مستدام بالای سرتون باشن...

موفق باشین.

یک دنیا ممنون کاتیا
خدا رحمت کنه مادر بزرگت رو

کرگدن سه‌شنبه 2 فروردین 1390 ساعت 23:20

پس دادن خوبه ؟!
این شعار سال جدیده ؟!!

آره

پونه سه‌شنبه 2 فروردین 1390 ساعت 23:32 http://jojo-bijor.mihanblog.com

سلام کیامهر جان عیدت مبارک برادر قصه گو.

آخ گفتی جووونم عیدی جوووووونم عیدی میمیرم براش هواررررررررتا. چقدر دوس دارم عیدی گرفتن رو

این کیامهر چقدر خوشگله چقدر لپهاش کشیدنیه؟؟ چقدر چشمای پارسا جون شیطونه؟؟ماشالله الهی همیشه سالم و زنده باشن.

منم شوهر خالم کارمند بانکه همه ی خونواده پول نوی عید رو از ایشون میگرفتند چقدر هم این پولهای نو خوشبو بودن لامصصب!!!!!!!!!!!!
یاد قدیما بخیر.نمیدونم چرا عید که میاد انگاری همه بچه میشن با ذوق لباس نو میپوشن و میرن مهمونی چقدر خوبه

امیدوارم همه تو سال جدید دلهاشون شاد باشه دور از هر غم و غصه ای

یکی سه‌شنبه 2 فروردین 1390 ساعت 23:34

عیدی دادنو بیشتر دوس دارم آخه رنگ و
بوی عیدیام فرق کرده.دیگه عیدی
گرفتن جاذبه اونزمونارو نداره
نمی دونم....اما شادیو
وکسیکه دل خوشوبه
آدم هدیه کنه الانا
دلچسبتر ازعیدیه
یاحق...

مرسی دوستم
جاربه اون زمون رو نداره
ولی حال و هواش همونقدر خوبه
لااقل واسه من

آلن چهارشنبه 3 فروردین 1390 ساعت 00:13

خیلی جالبه که واسه هر روز عید ؛ یه حکایت تعریف می کنی.

واسه این عید کلی نقشه داشتم
حیف که داریم می ریم سفر

دختر ایرونی چهارشنبه 3 فروردین 1390 ساعت 00:27 http://iranian-girl22.blogfa.com

خوشبه حالشون
کاش منم اون قدی بودم از همه عیدی میگرفتم

دختر ایرونی چهارشنبه 3 فروردین 1390 ساعت 00:29 http://iranian-girl22.blogfa.com

اینا درست مثل آرزوهای من در مورد عیدی گرفتنه...
و بعدشم همون اتفاقاتی که نمیزاره نگهشون دارم...

پس بزن قدش

کورش تمدن چهارشنبه 3 فروردین 1390 ساعت 00:56 http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
پس واسه همین امشب که خونه ما بودی هی به دست من نگاه میکردی؟عیدی میخواستی؟
نه بابا از این خبرا نیست اگه جون بود میدادم ولی از پول نمیشه گذشت

تو به عزرائیل نمیدی
چه برسه به من
جون البته

کورش تمدن چهارشنبه 3 فروردین 1390 ساعت 01:20 http://www.kelkele.blogsky.com

گفتم که پول نمیدم والا جون که قابل نداره

نازنین مریم چهارشنبه 3 فروردین 1390 ساعت 01:23 http://morgheasir.persianblog.ir

سلام..من که الان خجالت میکشم بهم عیدی بدن فکر میکنم دارن فوش میدن..روم نمیشه..با توجه به پست قبلی که شما رو تهدید کردن بچه بغل بیایید..پدر بزرگ ما رو تهدید کردن سال دیگه باید شوهر به کنار تشریف ببریم

فرشته چهارشنبه 3 فروردین 1390 ساعت 01:34 http://feritalkative.blogfa.com/

چرا دادن عیدی یه مقدار سخته ؟؟
من خدارو شکر هنوزم عیدی میگیرو هنوزم ذوق میکنم هنوزم واسه پولاش برنامه دارم
البته امسال خیلی پر رونق نبوده حالا تا ببینیم خدا چی میخواد تا روزهای آینده

فرشته چهارشنبه 3 فروردین 1390 ساعت 01:39 http://feritalkative.blogfa.com/

این کیامهر واقعی هم خیلی بامزه اس هااااااا
جون میده هی لپاشو بِکنی

عبدالکوروش چهارشنبه 3 فروردین 1390 ساعت 02:01 http://www.potk.blogfa.com

کیامهر ما چرا بزرگ شدیم؟
مگه دنیا یبچگی چی کم داشت که آدم بزرگ شدیم...؟

فاطمه چهارشنبه 3 فروردین 1390 ساعت 11:32 http://whitehour.persianblog.ir/

یه عیده و یه عیدی هاش
من هنوز از مامان بابام عیدی میگیرم
چه لطفی داره

مریم چهارشنبه 3 فروردین 1390 ساعت 11:41 http://mazhomoozh.blogfa.com

این سبک نوشتنتونو دوست دارم. خیلی.

تلاش یکشنبه 14 فروردین 1390 ساعت 13:30 http://hadafbozorgman.blogfa.com/

جالب بود من فکر کنم شما با همسر من هم سنید چون خاطراتتون خیلی شبیه اونه..
جالبه که امسال همسرم گفت من می خوام این سنت عیدی دان تو خونه میزبان و بشکنم چون همیشه بچه که بودم بدم می اومد از اینکه باید صبر می کردی تا بری جایی بهت عیدی بدن..
و ما امسال هر جا رفتیم به بچه ها عیدی دادیم..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد