امشب درست بعد از نوشتن پست قبلی راه افتادیم برای عید دیدنی
دوست داشتیم قبل از سفر ٬ پرونده عید دیدنی ها بسته شود اما نشد
خب خانواده دو نفره ما جغله تر از آنست که دو روزه همه بیایند دیدنمان
انقدر هم عمه و خاله داریم که نشود دو روزه خانه همه شان رفت
رفتیم منزل عمه اکبر
البته اسم عمه ام اکبر نیست ولی از همه عمه هایم بزرگتر است
-
کیمیا
عمه جان مرا یاد خاطرات دور می اندازد
سالهایی که دیوار به دیوار خانه مادر بزرگم زندگی می کردند
و بهترین و لذتبخش ترین خاطرات کودکی ما ٬ جمعه هایی بود که می آمدند خانه ما
من و امیر - پسر عمه ام ٬ یک گروه بودیم
و راز- دختر عمه ام و مریم و نرگس(خواهرانم) گروه دیگر
بازی ها و جنگ و دعواهایمان خاطره انگیز ترین اتفاقات آنروزها بود
و من چقدر دلم غصه دار می شد غروب های جمعه وقتی می رفتند
حیاط بزرگ آنروزهای خانه ما یک دنیا بود و زیر زمین ترسناکمان با آن در آهنی٬ قلعه رویاها
جنگ با شمشیر هایی که لوله پولیکا بودند بر سر سنگ طلا
که سنگهای مرمری بودند که از تراس خانه می کندیم
و وقتی که جمعه تمام می شد ٬من می ماندم و دعواهای بابا
که چرا لوله ها و سنگ های تراس را شکستید ؟
سنگ طلا خودش یک داستان مفصل دارد که یکروزی خواهم نوشت
امیر و دخترش امشب آنجا نبودند و چه حیف شد که نتوانستم از نگارش عکس بگیرم
خیلی ناز است نگار دختر امیر
اما راز و همسرش و دخترشان کیمیا خانه عمه جان بودند
وقتی کیمیا نشست کنار سفره هفت سین تا عکسش را بگیرم
دیدم که چقدر شبیه راز است
عینهو همانروزها
عینهو همان روزهای قشنگ کودکی که جمعه ها می آمدند خانه ما
کپی برابر اصل
یادش به خیر روزهای اول دوستی من و مهربان
کیمیا قد یک فنچ بود اندازه الان رادین
و حالا خانمی شده برای خودش ماشاء الله ...
-
امشب دوست دارم وقتی می خوابم
بروم توی آن حیاط بزرگ که دیگر نیست
و با امیر برویم پشت استخر ٬ کنار شیر آب
درست کنار همان لانه مورچه های گازی که با هم کشتی می گرفتند
زیر آن درخت تبریزی که دو تا چشم داشت انگار روی تنه اش
همانجا بنشینیم دو تایی
و زمین را انقدر بکنیم تا دستهایمان گلی بشود
آنروز جمعه ای که عمه اینها آمده بودند خانه ما
و تلوزیون سیاه سفید ۱۴ اینچی توشیبایمان
هاکلبری فین را نشان می داد
من و امیر یک عالمه سنگ طلا آنجا ٬ زیر زمین قایم کردیم
و دیگر هیچ وقت پیدا نکردیمشان ...
-
پی نوشت :
چقدر حال و هوای سوت و کور بلاگستان را دوست دارم
انگار نشسته ام و برای چند تا شاگردی که بعد از خوردن زنگ آخر مانده اند توی کلاس
قصه می گویم .
انگار صدای نفس های تک تکشان را می شنوم
و می توانم توی چشمهای همه آنها نگاه کنم به نوبت
فردا می رویم یک سفر دو روزه
و به محض برگشتن ٬ یک سفر چند روزه
شما که بچه های خوبی هستید و اضافه بر سازمان نشسته اید سر کلاس
اگر کسی روی تخته سیاه حرفهای بی تربیتی نوشت بی خیالش بشوید
و جوابش را ندهید
همین که برگردم خودم تخته سیاه را پاک می کنم .
-
<<<<< بنر برگزیده سال 1390 >>>>>
زیبایی سایت خود را چندین برابر کرده و سال جدید را به بازدید کنندگانتان تبریک بگوید
برای دریافت کد به آدرس زیر بروید :
http://taskhir.com/component/content/article/56-new/193-logo-site.html
سلااااااااااااااااام کیامهر جان ....
چقدر خوبه که خاطراتت یادت باشه و بنویسیشون ... و توو این سوت و کوری بلاگستان بشینم پای قصه هایی که از ته دلت و با عشق واسمون تعریف میکنی ....
منم این سکوتو دوس دارم ... فقط یک کم دلم میگیره ...
سفرتون به سلامت کیامهر عزیز ...
حسابی خوش بگذره بهتون ...
نمی خواهید بیایید منزل ما عید دیدنی من می خواستم فردا بیام پس نیستید؟
اون شکلک مال این بود که یه کامنت گذاشتم عیب شد٬ بعد دوباره همون کامنت رو نوشتم گفت چیز بی ادب ی گفتی درج مکیشه
سفر به سلامت و خوش بگذره بتون
الف) سوغاتی فراموش نشود (عکس)
ب) جهت اطلاع ما فردا برمیگردیم پاریس
د) همین دیگه! حالا تو بگو اینا کجاش قابل ذکر نبوده و بی ادب ی حساب شده؟!!
سلام..........سفر بخیر و سلامتی..مراقب ترافیک جاده باشین مادر جان......خوش بگذره......
آخی...
الان حس یه بچه خر خون مادر زاد رو دارم...
که در هر شرایطی رها نمیکنه درس و کتابو...
آخ
راستی منم از فردا یا پس فردا از صبح تا شب میرم مدرسه که به درسم ادامه بدم...
سفر به سلامت...
زود برگردین که دلمون براتون خیلی تنگ میشه...
چقد خاطرات گذشته شیرینن ... خدا حفظ کنه کیمیا رو ...
امیدوارم سفر خوش بگذره حسابی ...
سلام...اومدیم عرض ادبی کنیم و برویم...سفر به سلامت...
سلام داش کیا
تیکه عمه اکبرت خیلی باحال بود
سال نوت مبارک
به روزم
سفر به خوشی و سلامت انشالا.
من از این خاطره ها فقط با دختر خاله هام دارم همین دو تا دختر خاله
خیلی به هم نزدیک هستیم
این روزا بچه های فامیل تو عروسی گرفتن مسابقه دارن.به هم میگیم یعنی اینا همون نی نی کوچولوهای لوس دیروز هستن؟؟
سلــــــــــــــام
نوروزتون مبارک،لحظه های خوشی رو براتون آرزو دارم
الهی خوش بگذره بهتون. جای ما هم خالی!
ولی من اصلا از این سوت و کوری خوشن نمیاد!
سلام
سال نو تون باز هم مبارک باشه .
این چند پست آخر رو یک نفس خوندم . عالی نوشتین مث همیشه .
سفر بی خطر و خوش .
...سلام کیاجان...
...بازم تبریک مجدد میگم به تو ومهربان عزیز...
...سال و دهه خوب و خوش و سرشار از تحولات عالی و دوست داشتنی رو براتون آرزو میکنم...
...خاطرات کودکیت خیلی گویا و زنده بودن...چقدر تو با بچه گیات عجینی !..عالی نوشته بودی...توصیفاتت از حیاط و درخت و بازیاتون محشر بود...
...سفرتو و مهربان به سلامتی و خوشی باشه انشالله...
...میدونم که بادست پر برمیگردی..و برامون سفرنامه می نویسی...
...خوش بگذره حسابی..
سلام
حال و هوای اینجا رو خوب گفتی کیامهر
سفر بی خطر خوش بگذره
من که به سفر نرسیدم صبح شنبه باید کارت مبارک رو مزین کنم به ساعت ورود به شرکت
آقا ما هم بعد خوردن زنگ موندیم قصه بشنفیم!
آقا اجازه؟
...
ایشالا همیشه به خوشگذرونی و سفر...
سلام بر کیامهر عزیز..
سال نو شما هم مبارک..
ممنونم از لطفی که نسبت به بنده داشتید..افتخاریست بس بزرگ..
مرور خاطرات قدیم و خلط با خاطرات شیرین جدید جالبو شیرینه..امیدوارم تک تک خاطرات زندگیتان دوست داشتنی باشه..
چه تشبیه جالب بودا روح بلاگستان با کلاس
پیروز باشید..
سلام
من با باز کردن صداها مشکل داشتم. بالاخره مشکلم حل شد:) امروز روز خوبی نداشتم. الان صداها رو گوش کردم خیلی خوب بود. کلی حالمو عوض کرد مرسیییییییی:)
سلااااااااااااااااااااااام
من برگشتممممم....ولی حالا تو رفتی سفر....
این چندتا پست رو که خوندم حال عجیبی پیدا کردم....این روزنگاریها و خاطره سازیها هم قشنگه هم عجیب....چند سال بعد معلوم نیست کجاییم و چه میکنیم و این نوشته ها چه حسی بهمون میده.......
خیییییلی برام لذتبخش بود خوندنشون....مررررسی....
سفر بهتون خوش بگذره...
هوای تخته سیاه رو هم داریم
خون به جیگرمون کردی بس سفره هفت سین نشونمون دادی
بابا ما امسال سفره هفت سین نداریم
خـــو حسودی می چنیم
سفــــر سلامت
شنیدی یه صدایی از اون ه کلاسم اومدآ.فکر کنم یکی باد داد :دی
سلام
امیدوارم سفر خوبی داشته باشید
خیلی خاطرات کودکی تون قشنگه
اگه اجازه بدید لینکتون کنیم
شما هم اگه دوست داشتید ما رو با اسم وبمون لینک کنید.لطفا خبرشو به ما بدید
بهترین ها لایق تو باد
سلااااااااااااااااااااااااااااام کیامهر.
چه خاطرات خوبی !!!
برید سفر به سلامت ! انشالله حسابی خوش بگذره !
جاتون خالیه تا برگردید !
منم این سوت و کوریه موقتی بلاگستان رو دوست دارم !
چشم حواسمون به تخته سیاهم هست !
این عید دیدنی ها روز های نابی هستن
چون معمولا مثل عید فرصتی پیش نمیاد که همه همدیگرو ببینن
من انقدر دوست دارم سفرهء هفت سین دیگران رو نگاه کنم.
خوب بود به دوستهات میگفتی عکس هفت سین هاشون رو میفرستادند برات و به همه (فکر نکنی برای خودم میگم ها!!) نشون میدادی.
راستی....
اون شیرینی رو عمه ات از دست شما گذاشته بود زیر میز؟
سلام دوستم خوبی؟
یه عالمه وقته از گودر می خونمت ولی تا حالا اصلنشم دلم نخواسته بود بیام کامنت بذارم برات فقط دوست داشتم بخونمت . امشب که دیدم نوشتی بلاگستان خلوته و همه با هم عیاق شدم گفتم منم بیام با زور خودم و تو جمع 5-6 نفرتون جا کنم و دوست شم باهاتون که اومده دیدم بعععععععله این جمع خودمونی شما 30 نفری و شامل میشه و احتمالا من اصلا به چشم نمیام!
ولی خوب باز دلم خواست امشب واسه تو کوروش خان کامنت بذارم و بگم آره بابا منم می خونمتون و کلی هوادارتونم و ای حرفا
سفر خوبی داشته باشین و کلی بهتون خوش بگذره
سلام
سفر به خوشی و سلامتی .منتظر عکسهایی از سفر بیخطرتان هستیم.
سلام
با آرزوهای خوب برای تو و مهربان عزیز
کلا خوش بگذره
سلام..چقدر کیمیا خانم قیافه اش هندی هستش سفر حسابی بهتون خوش بگذره
به عمه اصغرت هم سر بزن!
چه جالب که هرکدوم از ما خاطراتی داریم با دختر عمه و پسر خاله و... که هرکدومش یه ماجراست واسه خودش.همین الان میخواستم بگم که چقدر خوبه که توی سکوت بلاگستان شما هستی و هر روز مارو مهمون میکنی به یه خاطره.ولی یهو رسیدم به چند خط آخر... مثل معلمهایی که میگن هفته دیگه من نمیام ولی شما درستونو بخونید تا جلسه بعد.و من برعکس اون روزها،چقدر ناراحت شدم از نیومدن معلم ایندفعه ای .
سفرتون بی خطر.خوش بگذره.منتظرتون هستیم تا جلسه بعد
سفر بی خطر
خوش بگذره
چه خاطرات زیبایی از بچگی تان دارید...
آسوده بخوابیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
شهر در امن و امان اســـــــــــــــــــــــــــــــــــت .
آهای کیامهر
در سفر خوش باش
بلاگستان در امن و امـــــــــــــــــــــــــــــان است .
تخته سیاهتم پاکه پاکه !
چقدر واقعاً ایام عیدی اینجا و اصلاً هر جا می ری خلوته !
می گم می تونیم شیفتی اینجا کشیک بدیم که یه وقت کسی به تخته سیاه دست درازی نکنه !
نقدر دوست دارم بدونم کاربرد این آیکنه در چه مواقعیه ؟!!!
مثلاً برا چاپلوسی ؟!
پاچه خواری ؟!
موذی گری ؟!
مهربانی ِ تصنعی ؟!
از دوستانی که در این زمینه اطلاعاتی دارن خواهشمندم منو یاری کنن !
یعنی من عاشق اون شیرینی های زیر میزی شدم که کیمیا کنارش عکس انداخته
فکر کنم قطابه آرههههههههههه؟
آدم شکمو همینه دیگه