جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

تو از دیوژن روزنامه خوان ٬دیوانه تری آبجی نرگس !

خواهرم نرگس ٬توی کامنتهای پست قبلی برایم نوشته : 

((بعد از ده روز از مسافرت برگشتم سریع اومدم رادین رو خوابوندم اومدم نت  

گفتم حتما دلت برام تنگ شده و یه خط از من نوشتی یا شاید تولد من هم جزء تبریک ها باشه . اما از همه حرف زدی جز من جای آدم ها باید تو دل باشه نه تو شناسنامه ..............ببخش که فکر میکردم دلت واسم تنگ شده )) 

 

 -

 

 

 

  ************************

امشب خانه مادرم میهمان بودیم . خواهر هایم و همسرانشان و بچه هایشان هم بودند . 

بعد از شام با دامادین( دو داماد ) رفتیم و چند تا فیلم خریدیم . 

موقع برگشت توی بلوار شلوغی که ماشین ها به سرعت حرکت می کردند  

یک لحظه چشمم خورد به یک آدم دیوانه

رفتارش عجیب بود . داشت توی خیابان و در مسیر حرکت ماشین ها تند تند راه می رفت و تکه روزنامه ای هم توی دستش بود . 

عجیب بود که با نزدیک شدن هر ماشین تکه روزنامه را بالا می گرفت و توی نور چراغ ماشین ها 

همان طور که با سرعت راه می رفت ٬سعی می کرد روزنامه را بخواند . 

 

-

شاید بی ربط باشد ولی این دیوانه مرا یاد دیوژن انداخت  

همان فیلسوف دیوانه ای که لباسش خمره ای بیش نبود  

همان کسی که توی روز با فانوس توی شهر می گشت و دنبال انسان می گشت  

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر        کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست  

 

**********************

مریم و نرگس به فاصله دو سال ٬ بعد از من بدنیا آمدند . 

با اینکه چهار ساله بودم روزی که نرگس بدنیا آمد را خوب یادم هست . 

چپول بود و من هم این را بلند داد زدم توی جمع مهمانها  

و نمی دانم کدام شیر پاک خورده ای چنان نیشگونی از من گرفت که خفه شو !  

آدم روی خواهر خودش که عیب نمی گذارد .  

 -

هر چه مریم آرام و سر بزیر بود ٬ نرگس شیطان بود و پر حرف  

اسمش را زلزله گذاشته بودند از بس که حرف می زد ... 

تمام دعواهای کودکی توی خانه ما بین من و نرگس بود  

روزی نبود که سر مساله ای با هم دعوایمان نشود و جیغ و دادش به آسمان نرود . 

بعدها که بزرگتر شدیم ٬ دعوا که می شد هم می زد هم یقه لباسم را جرواجر می کرد و هم گریه راه می انداخت و جیغ می زد تا بابا بیاید و معمولا یک وعده کتک هم از بابا می خوردم . 

نرگس بر خلاف ظاهر جیغ جیغو و شیطانش بی اندازه مهربان است . 

با اینکه از من و مریم کوچکتر است ٬ همیشه هوای من و مریم را داشته و همه جوره کمکمان کرده است . بی اغراق باید بگویم نصف زحمتهای مالی و دوندگی های عروسی مرا نرگس کشید و نصف دیگرش را من و بابا ...  

به همین خاطر همیشه خودم را مدیون محبت هایش می دانم

و خوشحالم که الان مثل آدم دارد زندگیش را می کند و خوشبخت است و یک شوهر خوب و یک ببعی ناز دارد .

 

 رادین - پسر نرگس  

  

 

 ************************

 

۷ فروردین تبریز بودیم که زنگ زدم به نرگس و تولدش را تبریک گفتم . معلوم بود گارد گرفته است برای یک دعوای اساسی و منتظر بود تا تولدش را فراموش کنم که بیاید و برایم کامنت بگذارد و آبرو و حیثیت مرا ببرد . 

اصلا نمی فهمم این آدم چرا شده است هووی دنیای مجازی من  ؟

وقتی نشده که بیاید و کامنت بگذارد و مرا قهوه ای نکند  

نمی دانم چه مشکلی با من و دوستان مجازی من دارد  ؟

والله باید مهربان را بگذارم روی سرم و روزی هفت بار دورش بگردم و پرستش کنم 

اگر قرار بود مهربان یک ذره مثل نرگس باشد  

یا الان داشتم ماه به ماه قسط سکه های مهریه ام را می دادم 

یا اینکه وبلاگی به نام جوگیریات توی  مجازستان وجود نمی داشت . 

دیشب هم حضرت علیه بعد از ده روز گشت و گذار در بلاد فرنگ  

همین که تشریفشان را آورده اند هنوز رادین را نخوابانده و دستشویی و حمام نرفته آمده برایم کامنت گذاشته و لیچار بارم کرده است .  

نرگس راست می گوید . جای آدم ها باید توی دل باشد نه توی شناسنامه  

ولی باید بداند که تا روزی که خودش نیاید و لااقل دو خط توی خانه مجازیش که به هزار عشق و علاقه برایش ساختم ننویسد ٬ توی دنیای مجازیم راهش نمی دهم . 

 

خدا را هزار مرتبه شکر که روز تولد خواهر شناسنامه ای یادمان بود و تبریک تلفنی هم عرض کردیم . وگرنه بعید نبود که تنبانمان را پرچم کند توی این مجازستان  

و معلوم نبود چه قشقرقی می خواست راه بیاندازد . 

********************** 

دلم برای رادین قدر یک ارزن تنگ شده بود    

از سفر که برگشتیم آنها رفتند سفر و سال ۹۰ ندیده بودمش  

نرگس ٬ بچه را بغل کرده بود و برای خنده ٬ این طفل معصوم را دعوا می کرد و اخم نشانش  

می داد و رادین بینوا هم  از اخم مادر گریه اش می گرفت  

نفهمیدم این چه شوخی بی معنی و بی مزه ای بود که می کرد 

این پست را نوشتم تا هم تشکری باشد از محبت های نرگس 

و هم دلم خنک شود از کامنتهای قهوه ای رنگش 

و هم تلافی گریه امشب رادین دربیاید . 

کتونی های سفید رادین را ببینید ...  

 -

به نظر شما کسی که برای خنده ٬ گریه همچین فرشته ای را در بیاورد مشکل روانی ندارد ؟ 

نرگس جان ! خواهر عزیز شناسنامه ای من ... 

به نظرم تو از دیوژن روزنامه خوان ٬ دیوانه تری

 

 

پی نوشت : 

این چند وقت ٬ بلاگفا حسابی به روغن سوزی افتاده است . 

این خرابی های پی در پی بهانه ای شده است تا دوستان وبلاگ نویس قدر و قیمت  مدیران خوبی چون مسعود چنگیزی را بفهمند و به راه راست هدایت شده و اسباب و اثاثیه را بکشند و خانه مجازیشان را بیاورند توی سرور و سالار سرویس های وبلاگ نویس فارسی   

یعنی بلاگ اسکای  

 

حنانه عزیزم از این بعد فلوتش را اینجا می نوازد  

و نشانی دخترک زبون دراز در بلاگ اسکای اینجا ست .  

 

نظرات 124 + ارسال نظر
آلن شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 12:16

من اگه جای نرگس خانم بودم ، یه جواب اساسی توی وبلاگ خودم بهت میدادم.
اساسیااااااااا.

آلن شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 12:16

مرسی اول.
توو صفحه دوم.

[ بدون نام ] شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 12:29

واقعا که!برادرم برادرای قدیم!
هی ما خواهرا لاو!!!بترکونیم اونوقت شماها اینطوری بزنین تو پرمون!
خیلی هم دلت بخواهد که خواهرت ازت ناراحت باشه و واسش مهم باشی و روی اینکه ازش یاد کنی یا نه حساس باشه!
همه فروردینیا اینطورین!
آخیییی!سبک شدم!
آخه منم فرورئینیم خب!
فردام تولدمه!
خب فروردینی ها موجودات حساس و حساسی اند!
وااای!چقده کفشاش ملوسه!خداااااااااااااا!!!!

تلاش شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 12:34 http://hadafbozorgman.blogfa.com/

سلام..
جالبه که خانواده تون می دونن شما وبلاگ دارین..
من که دوست ندارم کسی بدونه تا از این مسائل پیش بیاد..
اما همسرم می دونه ولی به اونم گفتم نخون..
چون دوست دارم تو وب حداقل راحت باشم ..
ولی همسرتون بی نظیره!

کیامهر شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 12:43

قابل توجه دوست بی نام
تولدت مبارک
همین

کیامهر شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 12:44

توی تقویم تولد ها فردا ۲۱ فروردین تولد نگار فرهمنده
خدایش قرین رحمت حق گرداند
خیلی وقته نیست

محدثه شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 12:57

ااا!!!!
دوست بی نام من بودم!!!!!
اااااااااااااااااااااااااااااااااا!!!!(جیییییییییییییییییییییییییییغغغغغغغغغغغغغغغ)!!!!!!!!!!!

محدثه شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 12:59

آخه یه بار نظرمو فرستادم نشد؛دوباره زدم یادم رفت اسممو بزنم!!!!
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

پیریه و هزار درد و مرض
تولدت مبارک

ما(ریحانه) شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 13:21 http://ghahvespreso.persianblog.ir

سلام.. عجب خواهر و برادر عشقولانه ای!!! یادش بخیر دوران کودکی میزدیم خواهر و برادری سر و کله هم رو میشکستیم!!!
راستی میگن حلال زاده به دایی اش میره راسته ها.. این رادین شما بدجوری شبیه شماست....

فلوت زن شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 13:24 http://flutezan.blogsky.com/

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام کیامهر.
اول واقعاً تشکر می کنم برا لینک ! خیلی لطف کردی ! مرسی . مرسی .

تولد آبجی نرگس هم مبارک باشه هر چند که ما با تاخیر تبریک گفتیم ولی مبارک باشه ! تولد مامان من ۹ فروردینه دقیقاً ۲ روز با آبجی نرگس تفاوت داره !

الهی ! این رادین واقعاً دوست داشتنیه و چهرش منو یاد یکی از دوستام می ندازه ، یعنی بچگی دوستم ( عکس بچگیاشو دیده بودم ) خدا نگهش داره این گل پسرو براتون !

پونه شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 13:33 http://jojo-bijor.mihanblog.com

سلام.
تولد سپیده جون مبارک الهی 100 ساله شه.

چقدر جالب منم امروز یه پست برای خواهرم گذاشتم.

پونه شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 13:35 http://jojo-bijor.mihanblog.com

چرا همه آواتار دار شدن یهو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اونم یه شکل؟؟؟؟ عکس بهتر نداشتن؟؟؟

دخترک زبون دراز شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 13:38 http://dokhtarezabonderaz.blogsky.com/

سلام آقای کیامهر حالت الان خوبه ؟نرگس خانوم این پست رویت کرده یا نه ؟

کیامهر شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 13:40

پونه جان !تولد نرگس ۷ فرور دین بود
تولد محدثه هم که فرداست
آبجی خودت هم که اسمش لیلاست
این سپیده رو از کجا درآوردی خداییش ؟

کیامهر شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 13:41

هر وقت که من شروع کردم به جواب ندادن کامنتها بدونید که رویت کرده
من از صبح تا حالا ۴ ستون بدنم داره می لرزه
نمی دونم چرا نمیاد بخونه my lady in brown

دخترک زبون دراز شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 13:48 http://dokhtarezabonderaz.blogsky.com/

خودکرده رو تدبیر نیست ...شوخی شوخی با خواهر خودتم شوخی شما خجالت نمی شکی ان قد راین خواره واست زحمت کشیده ... زبون دراز در نقش آتش بیار

کیامهر شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 13:52

برو دم بلاگ اسکای خودتون بازی کن بچه
به عمو چنگیزی میگم بلاگت رو پاک کنه ها

هاله بانو شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 13:52 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

آخ نرگس جان فدای تو بشم من بیا و داد ما را بستان(آیکون مردم آزاری اونم از کبابی اش)

دخترک زبون دراز شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 13:58 http://dokhtarezabonderaz.blogsky.com/

من همه اینجا خدمت عمو چنگیزی عرض ادب می کنم مراتب ارادتم رو از همین تریبون اعلام می کنم(فکر کردین فقط خودتون بلدین پاچه خواری رو)
تازشم شما که تا شب نرگس خانوم به حسابتون میرسه حداقل من بیام اینجا کامنت بذارم خالی نمونه

آسانا شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 14:18

خیلی کم پیش میاد خوهرو برادرا مسالمت آمیز با هم کنار بیان


فک کنم دیگه الان بی حساب شدین

اون با کامنتاش اذیت کرد شما هم تو یه پست مفصل جواب دادی!

-------------------------------
تازه ازش تعریفم کردین

۱-نرگس بر خلاف ظاهر جیغ جیغو و شیطانش بی اندازه مهربان است

۲-نصف زحمتهای مالی و دوندگی های عروسی مرا نرگس کشید

لطف شما زیاد
مرسی آسانا

آسانا شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 14:23

نرگس خانم تولدت با تاخیر مبارک

اینقدر سخت نگیر

پونه شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 14:31 http://jojo-bijor.mihanblog.com

خب پست تولد براش نزاشتی من تولد نرگس جون رو با تاخیر تبریک گفتم.

یادم رفت اسم خواهرتون نرگس بود .

پونه شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 14:37 http://jojo-bijor.mihanblog.com



قربون حواس جمع خودم.
وقتی آدم تا 12 ظهر میخابه کند ذهن هم میشه دیگه

راستی بازی چی شد؟؟اول هفته اومدا ؟؟؟

بهار شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 14:39

سلام

اولا تو اینکه باید واقعا روزی شصت بار بابت همسر فهمیده ای مثل مهربان بانو شکر کنین شکی نیست!!

ولی راجع به نرگس خانم؛ هیچوقت خواهرتون رو با همسرتون مقایسه نکنین. منم مثل نرگس شما؛ یه خواهرم که یه خواهر بزرگتر و یه برادر بزرگتر دارم. البته با اختلاف سنی بیشتر. خواهرم ۶ سال و برادرم ۹ سال از من بزرگترن. برادر من ازدواج کرده و تو تهران زندگی می‌کنه. اینا رو گفتم تا بدونین کاملا درک می‌کنم خواهری رو که دوست داره جایی تو دل برادری داشته باشه که براش یه دنیاست. همه میدونن و گفتن مادری چه قدر حس مقدس و خوبیه؛ همه می‌دونن و گفتن عشق همسر خیلی زیاده؛ همه می‌دونن و گفتن یه پدر چقدر احساس خاصی داره ولی هیچ کس نمیدونه و نگفته از حس یه خواهر به برادرش؛ هییی...

تولد من ۱۱ اسفنده؛ چون نزدیک عیده خیلی خیلی کم پیش میاد برادرم اینا بیان. حتی اون موقع که مجرد و دانشجو بود. دو سه سال پیش قرار شد ۵ اسفند بیان. انگار دنیا رو بهم دادن. انقد خوشحال شدم که قراره بعد چند سال تو تولدم باشه. وقتی اومدن گفتن برگشتشون واسه شب دهمه... خیلی دلم شکست؛ به روم نیاوردم. موقع رفتن به روش آورد میدونه فردا تولدمه و کادومو نقدی داد ولی...

گاهی حس می‌کنم جایی تو زندگیش ندارم؛ به قول خواهرتون احساس میکنم رابطه ی ما شناسنامه ایه؛ خیلی غریبه ام باهاش؛اما هنوز خیلی دوسش دارم خیلی...

از پستتون معلوم بود چقدر نرگس براتون عزیزه؛ بذارین این رو بفهمه. نمیدونین گاهی همین اهمیتهای کوچیک چقدر میتونه خوشحالش کنه و گاهی همین موضوعهایی که به نظر شما حساسیتهای احمقانه است چقدر میتونه ناراحتش کنه...

راستی دایی شدن خیلی حس خوبیه؟! من هنوز عمه نشدم ولی فکر میکنم خیلی فوق العاده باشه...

یه دنیا ممنون بهار
مثل همیشه محبت داری
دایی شدن حس بی نظیر و محشریه
نرگس رو هم خیلی خیلی دوست دارم و معلومه که برام خیلی عزیزه

بهار شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 14:44

واای چقدر کامنت قبلیم سوزناک شد!!! حالا سپیده خانم شما بگذر!! نمی‌بینی این بارقه های پشیمانی و عشق(!) رو تو این پست؟!

دختر روزهای بارانی شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 14:45 http://farzanehtanha.blogfa.com

کیامهر به کرگدن خان بگو که املا رورواک درست بود .. اصلن هم خنده دار نبود .. خیلی هم ناراحت شدم

کاپوچینو شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 14:51 http://capuccino.blogfa.com

نرگس خانوم تولدتون مبارک

وانیا شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 15:00

آخه الان کشته شدی کیا؟

هاله بانو شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 15:14 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

کیامهر کجایید؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی نرگس جون الان داد ما را ستاندند؟؟؟؟؟؟
پس بازی وبلاگی چی می شه؟؟

یکی شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 15:30

راستش همون روز که نرگس خانم این کامنتوگذاشتن،چندبار با
لحن ایشون خوندمش.اصلا سردر نیاوردم ازش!
وواقعااستنباطم این بود که شما فراموش کردین
تاریخ تولدشونو..خوشحالم که اشتباه کردم
کوچولوی نازی دارن.خدا همتونو حفظ
کنه
راستی
'توی تقویم تولد ها فردا ۲۱ فروردین تولد نگار فرهمنده
خدایش قرین رحمت حق گرداند
خیلی وقته نیست 'این کامنتتون یدفه ترسوند منو
چندوقته از دوستاشون خبرشونو می گیرم.کسی
ازشون خبری نداره.این کامنتتون شوخی بود دیگه؟
اگه خبری شد بی زحمت یه اطلاع اینجا بدین
ممنون و باتشکر
یاحق...

منم مثل شما بی خبرم دوست جان

م . ح . م . د شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 15:42 http://baghema.blogsky.com/

آقا من میرم بلاگ اسکای ، بالاش عکس بادکنک و چمیدونم کلاه تولد و این چیزاست !

فک میکنم آبجی نرگس شما آقای چنگیزیو هم تهدید کرده اساسی ها ... نه ؟!

لژِیونلا شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 16:12

بابا صلوات بفرستین

کیامهر شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 16:31

چشم خانوم دکتر :
اللهم صل علی محمد و آل محمد

کرگدن شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 16:34

آره یادش بخیر نگار فرهمند ...
علیرغم همه حواشی ش و حساسیت های بچچه ها
من قلم روون و قوی و رک و راحتشو خیلی دوس داشتم ...
امیدوارم هرجا هست سالم و خوب و شاد باشه ...

دخترک زبون دراز شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 16:39 http://dokhtarezabonderaz.blogsky.com/

پس هنوز رویت نشده

محدثه شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 16:44

چرا برای کامنت خصوصی ایمیل میخواد؟!
خب من از جی میل داداشم استفاده میکنم٫خودم ندارم!

خصوصیت نرسید محدثه

[ بدون نام ] شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 17:22

سلام کیامهر جان
ببخشیدا ولی ایییییییییییییییییییول به این خواهر مقتدر!
با دوخط کامنت بلایی سرت آورده که با ده تا پست مثه این از دلت نمیره!
خدا کوچولوشو براش و برات حفظ کنه .

ممنون رفیق

دختری از یک شهر دور شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 17:24 http://denizlove.blogsky.com/

آخه یاد خواهرم افتادم چقدر اذیتش کردم!!!
اما از وقتی شوهر کرد دیگه دعوا نکردیم!!
خوب بعضی وقتا چرا اما از مو کشیدن و اینا دیگه خبری نبود!!!
به هر حال آبجی نرگس تولدش مبارک!!!
اینهمه هم اذیتش نکن!!!
بچه میخواد دعواهای دوران کودککی اینجا زنده بشن خوب!!!
امیدوارم همیشه شاد باشه...

نُت صفر شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 17:39 http://zero.hostablog.net/

سلام
به نظر من کامنت خواهرتان کمی ناجوانمردانه بود ولی خواهرتان هم کمی حق دارند...
علاقه خواهر کوچکتر به برادر بزرگتر مخصوصا اگر تک برادر باشد بسیار زیاد است و این زیاد بودن حتی به حسودی هم میل میکند... شاید حق این بود که در پستی جداگونه تولد خواهرتان را تبریک بگویید و بعد در پست بعدی تولد دیگر دوستان را مخصوصا اینکه خواهرتان خودش دارای وبلاگ است( و به نظر من توجیه پذیر نیست که الان وبلاگش را آپ نمی کند در هر حال ایشان وبلاگی به نام خود دارند!)

پ.ن: کمی به خواهرتان سخت نگرفتید؟
پ.ن2: بلاگفا که کلا خیلی وقته به روغن سوزی افتاده...
چند وقتی است که سرورهای میهن بلاگ هم شروع به قاطی کردن، کردن و دیر زمانی نیست که آنها نیز نابود شوند... با محیط بلاگ نویسی بلاگ اسکای قبلا حال نمیکردم ولی فکر کنم در حال حاظر می توان گفت جزء بهترین های بلاگ فارسی است...

دیوونه شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 17:48 http://www.pencil2000.blogfa.com

بابا ما هم فروردینی هستیم هم یه برادر داریم باحال ... نه یکی ... سه تااااااااااااااااا....خیلی هم راضی هستیم ... از این مشکلات جهانی هم نداریم ... ( کی گفت داریم؟؟؟ کی بود ؟؟)
ولی خوب یه وقتایی... پیش میاد دیگه ... مزه ی برادر خواهری به همین چیزاشه...یه روز میاد دلتون تنگ میشه واسه همین برنامه های قهوه ای...

سیمین شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 17:53

چقد از آبجی نرگس خوشم اومد...بهش بگو خیلی دوسش دارم

دلارام شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 18:00

معمولا اونایی که همدیگرو دوست دارند نسبت به هم متوقعند.توقع نرگس جون هم جز همون دسته است دیگه. نرگس جون تولدت مبارک.

مرسی از لطفت دلارام

شهاب آسمانی شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 18:11 http://empyrean.blogfa.com

دیوژن ...!؟
این مقایسه هم در حق نرگس و هم در حق دیوژن بی انصافی بود ...!

دختری از یک شهر دور شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 18:16 http://denizlove.blogsky.com/

یه چیزی بگم!!
قبول داری با این تولد بازی دردسر برای خودت درست کردی هر چند ایده خیلی قشنگی باشه؟؟؟

شهاب آسمانی شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 18:20 http://empyrean.blogfa.com

راستی ...
اون کسی در نور روز با فانوس به دنبال "خدا" میگشت نه "انسان" دیوژن نبود ...! دیوانه ای بود که "نیچه" در اثری فلسفی و تمثیلی ازش یاد میکنه ...!
آرامش دوستدار ترجمه و شرحی برای این اثر نوشته که جالب و خواندیست ...
اگه خواستید براتون میفرستم ...

ممنونم شهاب عزیز
ممنون میشم که بفرستی اون متن رو
اون دیوانه به دنبال خدا می گشته است شک ندارم
اما دیوژن هم دنبال انسان می گشته
این هم لینک های راهنما :
http://ayoup.persianblog.ir/tag/%D8%AF%DB%8C%D9%88%DA%98%D9%86_%D8%AD%DA%A9%DB%8C%D9%85%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D8%AA_%DA%A9%D9%87_%D8%AF%D8%B1_%D8%B1%D9%88%D8%B2_%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86_%DA%86%D8%B1%D8%A7%D8%BA_%D8%A8%D9%87_%D8%AF%D8%B3%D8%AA_%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%87_%D9%88

http://fal3fe.com/?viewpost=re206fyf357g

http://dyogen.blogfa.com/8505.aspx

نیما شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 18:41

سلام کیامهر خان و خواهر محترمشون نرگس بانو !

اول اینکه تولدشون مبارک و دوم هم اینکه من هم کوچیکتر بودم با خواهرم بحثمون میشد . اما خداییش خواهر ما یکم مراعات داشت سر ما . آخه طفل بودیم و مراعات میکرد . یادش بخیر . راستی این پست و صبح خوندم و خیلی فاز داد سر صبحی . ایول !

مرجان شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 19:56 http://baronbano.blogfa.com/

تولدش مبارک
همه به شادی !

ترمه شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 20:20

سلام . به نظر من که نرگس خانم حق دارند . من هم اگه یه همچین برادری داشتم اصلا دوست نداشتم این همه آدم برادر واقعی منو برادر خودشون بدونن . این اصلا هم حسودی نیست . خیلی هم طبیعیه .

اتفاقا حسودی هست
ولی خب طبیعیه

گل گیسو شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 20:56 http://gol-gisoo.blogsky.com/

سلام
آخی
خب خواهرا از برادرشون یه جور دیگه توقع دارن
دلم برادرامو خواست

ماهی تنگ بلور شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 21:02 http://parspalace.persianblog.ir/

ببینم رندش کردم100

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد