جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

بهار که بیاید ...

امروز   توی چاپخانه خانم فتوشاپیست وقتی ماجرای چگونه رفتن شیرزاد را فهمید 

بغض کرد و آهی کشید  

وقتی داشت جملات شیرزاد را تایپ می کرد دیدم چشمهایش خیس شده اند . 

پرسید : ببخشید این مرحوم چه نسبتی با شما داشت ؟ 

من هم گفتم : برادرم بودند ... 

 

 

 به لطف خدا   بازی صوتی شیرزاد   را بزودی برگزار می کنیم . 

کامنت مریم حجت را تمام کرد ...  

 

 

شیرزاد جان 

قرارمان فردا ساعت یازده صبح 

بهشت زهرا-قطعه ۷۴-ردیف ۴۵-شماره ۷۷ 

 

نظرات 46 + ارسال نظر
reza پنج‌شنبه 15 اردیبهشت 1390 ساعت 20:12 http://hdtalk.ir

salam dada portale hdtalk.ir tamayol dare ba webloge gashange shoma tabadole link lotfan be link zir moraje konid
hdtalk.ir/link
gorbanat

خدیجه زائر پنج‌شنبه 15 اردیبهشت 1390 ساعت 20:21 http://480209.persianblog.ir

حست را کاملا می فهمم.داغی را هم که بر دل داری احساس می کنم.من منکر قرابت خونی نیستم اما گاه رشته هائی پنهان ولی محکم قلبها را به هم وصل می کند که تا ابد ناگسستنی است.من هم پسری داشتم که گرچه از من زاده نشده بود اما عشقی پاک بین ما بود.5 سال است که رفته اما هنوز رد داغش می سوزد.هر جوانی مرا بیاد او می اندازد.اما کیا جان باید زنده ها را هم دریافت.وقتی به عزیزانم فکر می کنم با خودم می گویم باید تاب بیاورم.خودم را با دخترانش و یاد خاطرات دلنشینش تسلا می دهم.شیرزاد می توانست برادر ی باشد که هر کسی ارزوی داشتنش را دارد.بعضی ادم ها انگار در گستره ای بی انتها امتداد دارند.ذهن کمال جویمان انها را می طلبد و دوستشان می دارد.اما مرگ هم ناگزیر و ناگریز است.باید زنده ها را دریافت.مادرش.همسرش.......و همه ی زندگی را که معلوم نیست کی و کجا و چگونه به پایان می رسد.
پایان شیرزاد تلخ اما غرورآفرین است.

دختر چهل گیس بهار پنج‌شنبه 15 اردیبهشت 1390 ساعت 20:26 http://farzanetarin61.blogsky.com/

حرفهای ما هنوز ناتمام
تا نگاه میکنی :
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی !
پیش از آن که باخبر شوی لحظه عزیمت تو ناگزیر میشود
آی ..
ای دریغ وحسرت همیشگی !
ناگهان
چقدر زود
دیر میشود...

عاطفه پنج‌شنبه 15 اردیبهشت 1390 ساعت 20:46 http://hayatedustan.blogfa.com/

روحش شاد..

عاطفه پنج‌شنبه 15 اردیبهشت 1390 ساعت 21:02 http://hayatedustan.blogfa.com/

یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
ناله ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد

الهه پنج‌شنبه 15 اردیبهشت 1390 ساعت 21:45 http://khooneyedel.blogsky.com/

برادرمون بود آقا شیرزاد......برادرمون هست....تا همیشه هم برادرمون میمونه.....خودش هم همینو میخواست...
کامنت مریم.....نمیتونم بگم چه حسی دارم.....معجون پیچیده ای شده این احساسات من تو این چند روز اخیر!

الهه پنج‌شنبه 15 اردیبهشت 1390 ساعت 21:48 http://khooneyedel.blogsky.com/

بهار بهانه ی رفتن است........
برای اولین بار بهار به کامم زهر شد....برای اولین بار سبزی درختا منو به وجد نمیاره....برای اولین بار از بوی درخت یاس حیاط مست نمیشم....کاش بهار بهانه ی رفتن نبود.......

تیراژه پنج‌شنبه 15 اردیبهشت 1390 ساعت 22:19 http://tirajehnote.blogfa.com

بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید

بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت
شاد باد روح شیرزاد که همسفری مانند مریم بانو داشته.

ژاکلین پنج‌شنبه 15 اردیبهشت 1390 ساعت 22:29 http://17pm.blogfa.com

کیا جان یک دنیا ممنون که از طرف اهالی اینجا هوای مریمش را داری....
به خدا بغض هم برای این ناگهان کم است....

وانیا پنج‌شنبه 15 اردیبهشت 1390 ساعت 22:53 http://BFHVANIYA.BLOGSKY.COM

کیامهر من از همیجا براش فاتحه میخونم
چقدر سخته برا داداشت فاتحه بخونی بری یه جا بهت بگن گذاشتنش زیره این همه خاک حبسش کردن
و تو گریه کنی اما یادت باشه روحش داره پرواز میکنه و حبس نیست

نازنین مریم پنج‌شنبه 15 اردیبهشت 1390 ساعت 23:05 http://morgheasir.persianblog.ir

من تا حالا وبشون هم نخونده بودم ولی وقتی داستان رفتنش رو شنیدم از ذهنم بیرون نمیره..یه ادم باید روح خیلی بزرگی داشته باشه..خوش به حالش که انقدر خوووب بود

شکیبا پنج‌شنبه 15 اردیبهشت 1390 ساعت 23:06 http://darddelhayman.blogsky.com

فوت نا بهنگام دوستتون رو بهتون تسلیت میگم...
خدا رحمتش کنه

آرمین جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 00:18 http://www.musicarmin.blogfa.com



خدا بیامرزدش ؟ کیا جان دوباره فایل صوتی بفرستیم یا دیگه نمیخواد؟؟

آناکارنینا جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 00:39 http://www.anacarnina.blogsky.com/

کیامهر عزیز. باز هم تسلیت میگویم. بارها برخوردم به این جمله که مرگش مثل زندگی اش با شرافت بود. اما هیچ کجا قصه را ننوشته اند کامل... کاش یک نفر بگوید.

فاطمه (شمیم یار جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 00:42

سلامممم کیامهر
سلام من رو هم به شیرزاد عزیز برسون..همین

کیانا جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 00:43 http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

نمیدونم چی بگم....
بازم بغض،بازم اشک
انگار تمومی نداره....این زخم هیچوقت التیام پیدا نمیکنه

چه فرقی می کند! جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 00:45 http://chefarghimikonad.persianblog.ir/

نمی دانم چی بنویسم ... چه بگویم ... هر بار فقط اشکم سرازیر می شود ...

کیانا جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 00:51 http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

من فردا ساعت ۱۱ مث شماها از همینجا واسشون فاتحه میخونم....
کاش میتونستم بیام اما ۹۰۰کیلومتر فاصله...هیچجوری نمیشه کمش کرد

کرگدن جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 01:00

نیم ساعت پیش منزل مهدی بودیم
داشت مقدمات پختن حلوا و شله زرد را آماده می کرد
با عشق ... با بغض ... با یک تلخی شیرین ...
رفاقت قصه ش درازه کیا ... ازلی ابدیه ...
این پسر توو همین دوستی کوتاه دلامونو حیرون خودش و مرامش کرد و بعد با اینجوری زود رفتنش جیگر همه مونو رو خون کرد ... این غوغا و آشوب ناتمامه کیامهر جان ...

کرگدن جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 01:10

این چن روزه کامنتای مریم شیرزاد دیوانه م می کنه کیامهر ... جیگرمو آتیش میزنه ... خط به خطشون بغض چنگ میزنه توی گلوم ... چنگ میزنه توی روحم ... قلبم میشکنه ... دلم می ریزه ... دلم می گیره ... و هی مدام میگم خدایا اگه هستی به این دختر صبر بده ... طاقت بده تاب بیاره ... دستشو بگیر که با این زانوهای لرزون بتونه پا شه ... بتونه برگرده به زندگی بی شیرزاد ... توو حرف آسونه کیا ... چن صباح دیگه من و تو و بقیه فقط معدود خاطره های یه مرد شریف و لوطی توو ذهنمون می مونه و هر وخت یادش بیفتیم میگیم خدا بیامرزتش انسان خوب و نازنینی بود ... اما واسه مریم این خاطره ها اندازه لحظه لحظه قد کشیدن دو تا دختر خاله پسر خاله س ... از کودکی تا بالیدن و عشق ... از عشق تا یکی شدن ... قد صد تا مثنوی حکایت دلداگیه ... واسه مریم شیرزاد این قصه تا همیشه س ... خواهر خوبم مریم خانم عزیز ... خدا همسفر سفر کرده تو توو بهترین جای آسمون جاش بده ... به خودتم صبر و طاقت بده ایشالا ...

مهیاس جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 01:50 http://mahyaaas.blogfa.com

چقدر سخته که هرروز بیای و وبلاگ همه ی داغدارهای این کابوس رو خط به خط بخونی اما جسارت کامنت دادن نداشته باشی......
فردا سلام منم برسونین به این بزرگ مرد...
من یه غریبه ی آشنام . از دوستای آلن
دلتون دریایی

مریم جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 08:57 http://mazhomoozh.blogfa.com

کامنتا هم این روزا حال و هوای دیگه ای داره. من نمی دونستم از بچگی با هم بودن. حالا که می دونم فقط می تونم بگم که: خدایا مریمو دریاب.

خدیجه زائر جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 09:20 http://480209.persianblog.ir

سلام اقا شیرزاد.....من نمیتونم با پای تن بیام اما با پای دلم میام اگه قبول باشه.......وقتی با دلت زندگی کنی نیازی به دونستن نیست بعضیا خوب میتونن با رفتنشون یه سیاهچاله بسازن..وقتی یه سیاهچاله پدید میاد جاش بدجور تو چشم میزنه.هر چی بهمون میرسه قد ظرفیتمونه اینو مطمئنم.مریم عزیز و مادر نازنین شیرزاد یقینا امادگیشو داشتن.کامنت مریم گویای این مسئله است.
حالت سوخته را سوخته دل داند و بس.........
ما همه مسافریم که از پس و پیش روانیم.خدا کنه در مقصد همدیگرو پیدا کنیم.

م . ح . م . د جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 11:00 http://baghema.blogsky.com/

الان همتون اونجایین ... دل منم اونجاست

هاله جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 11:04

....

آرمین جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 11:15 http://www.musicarmin.blogfa.com



الان اونجا همشئن دارند باهاش حرف میزنن

مامانگار جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 14:11

...رفاقت رو در حق شیرزاد تموم کردی بامرام...
...منتظر شرح لحظه های امروز وداع و دلتنگی و نجواهای دوستانه ایم..که بااشک وآه مزین بوده !..
...ملاقات بلاگرها بر سر مزارشیرزاد دلاور..نقطه عطفی شد بر نزدیکی و پیوند هرچه بیشتر دلهای ساکنین دنیای مجازی ...
..دیدارتان از این به بعد در شادی انشالله..

داود (خورشید نامه) جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 15:08 http://poooramini.persianblog.ir

سلام....
این جور وقتها چی میشه گفت ...

یه مطلبی به این ادرس نوشتم تنها کاری که بلد بودم
http://my-life.persianblog.ir/post/562

داود (خورشید نامه) جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 15:09 http://poooramini.persianblog.ir

توی بازیت من و هم بازی بده

پارمیدا جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 15:28

ما داغ فراق دیده بودیم...افسانه ی آه شنیده بودیم...؛
اما غم تو جگـــــر گداز است... دردیست که قصه اش دراز است
میدونید بعضی دردا هیچوقت از تو ذهن و قلب آدم پاک نمیشن... آدم بعد یه مدت میخنده حتی برای عوض شدن روحیه ی بقیه مجبوره که بخندونه اما فقط خودش میدونه تو دلش چه آشوبیه...فقط خودش میدونه...همه ی آدمایی که تو این روزای سخت دورش جمع شدن بعد یه مدت برمیگردن به زندگی خودشون... شاید بعد چند وقت زحمت یه احوال پرسی رو هم به خودشون ندن، زندگی همینه دیگه اونم تو مملکت ما که هر کسی رو نگاه میکنی یه جوری گرفتاره .. نمیشه انتظاری از کسی داشت... هیچ دلی پیدا نمیشه که توش غم نباشه.... دورِ آدم که خلوت بشه... تازه می فهمه که چه نعمتی رو از دست داده... هر چی که بگذره عمق فاجعه بیشتر خودشو نشون میده...
یه جا خوندم نوشته بود:
کاش زندگی مثه مسابقه ی فوتبال وقتی که آسیب دیدی و از نفس افتادی، یه داور داشت که از آدم میپرسید میتونی ادامه بدی؟!!!
حیف که زندگی از نظر من اونقدر عادلانه نیست که بخواد همچین داوری داشته باشی... امـــا با اینهمه بازی زندگی ما هم امــــا یه خـــدایی داره که میشه بهش پناه برد میشه بهش گله کرد میشه ازش قدرت خواست که بتونه دووام میشه سر رو شونه هاش گذاشت و هق هق گریه رو سر داد اونقد مهربون هست که آغوشش رو پناهت کنه و آرومت کنه .... ؛
مریم عزیز میدونم چه لحظه های سختی رو میگذرونی میدونم هرجا رو که نگاه میکنی چشمت رو که رو هم میذاری چهره ی شیرمردت جلوت نقش میبنده ... اما صبوری کن...مطمئن باش که هم شیرزاد هم خدایی که اونو برد پیش خودش مراقبت هستن... مطمئن باش تنهات نمیذارن هر جور که شده ؛ به این فکر کن که شیرزادت با دیدن سلامتی و آرامش تو آروم میگیره... مواظب خودت باش خیلی...
خدا این دوستای خوب رو که مثه خواهر برادرای واقعی کنارت موندن رو همیشه برات نگه داره...

پارمیدا جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 15:31

ببخشید اشتباه شده بود:
حیف که زندگی از نظر من اونقدر عادلانه نیست که بخواد همچین داوری داشته باشه... امـــا با اینهمه بازی زندگی ما هم امــــا یه خـــدایی داره که میشه بهش پناه برد میشه بهش گله کرد میشه ازش قدرت خواست که بتونه دووام بیاری... میشه سر رو شونه هاش گذاشت و هق هق گریه رو سر داد اونقد مهربون هست که آغوشش رو پناهت کنه و آرومت کنه .... ؛

نیما جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 16:16

کیا چند وقته کمتر کامنت گذاشتم واست ! فقط چون با دیدن عکسش یاد قصه ی رفتنش میشم و میگم نکنه که با کامنتای آدم زاقارتی مثل من ، بره زیر سوال. !!! دمش گرم که مردونه رفت !

علیرضا جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 16:16 http://yek2se.blogsky.com


ربود از من نبودت عقل و صبرم ... شـــیرزاد

رنگ غم زد رفتنت دیـــوار قلبم ... شـــیرزاد

رفتی و یاد تو گشته کار هر روز و شبم

کجایی؟کو؟کجایی؟مرهم دردم ... شـــیرزاد

pirate37 جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 17:23 http://pirate37.wordpress.com

وقتی تو وبت خوندم خیلی ناراحت شدم...خیلی
چند روزی طول کشید تا بتونم بیام و کامنت بذارم
نمیدونم باید به کی تسلیت بگم؟ به تو؟ به بقیه ی دوستاش؟ به مریم؟

هربار که یادش میافتم براش آرزوی آرامش میکنم... همیشه فک کردم این بهترین چیزیه که میشه گفت! امیدوارم فکرم درست باشه...

فرزاد جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 19:02 http://www.yas1986.persianblog.ir

لیدی جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 20:04 http://homelesslady.com

دلم یه جوری شد..لرزید..!خدایاااااااااااااااااا

حبیب جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 20:56 http://artooni.blogsky.com


سلام کیامهر جان

ازت خیلی تشکر میکنم بابت هماهنگی این مراسم و زحمتهایی که کشیده بودی

ایشالله صد سال عمر با عزت در کنار مهربان داشته باشی

من یکسری عکس از این مراسم دارم و تو وبلاگم گذاشتم اگه دوست داشتید میتونید تشریف بیارید ببینید

خدا شیرزاد رو رحمت کنه

الهام جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 21:06 http://sampad82.blogfa.com

رفتن دوست دیوونه کننده ست...
چیزی ندارم بگم...
امیدوارم دیگه از این اتفاقا نیفته واسه هیچ کس...

اصغر جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 22:04

سلام
من یکی از فامیل های دور آقا شیرزاد هستم...

من هم به نوبه خودم این اتفاق غم انگیز رو به خانوادش تسلیت میگم و برای اونا از خدا صبر می خوام...

روحش شاد...

دلارام جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 22:36

کیامهر کارت برای چاپ اون بنرها خیلی قشنگ بود.واقعا زحمت کشیدی.خدا عمرت بده به خاطر هماهنگی امروز که باعث شدی مریم عزیز احساس تنهایی بیشتر نکنه .ایشالا شما و همه دوستان سالم باشید همیشه.

مهیاس جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 22:58 http://mahyaaas.blogfa.com

سلام
برای شیرزاد آپ هستم...
خوشحال میشم یه سر بیاین...

وروجک جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 22:59 http://jighestan.blogfa.com

امروز همش دلم پیش شماها بود دوست داشتم بیام اما تا همین الان سر کلاس بودم تازه رسیدم

پونه جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 23:16 http://jojo-bijor.mihanblog.com

.........

شازده کوچولو جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 23:40 http://www.shazdehkocholo.blogfa.com

سلام کیا جان و همه دوستای خوبم
خسته نباشید
خدا به روح شیرزاد عزیزمون و زندگی مریمش آرامش بده ان شالله.
تمام امروز دلم با شما بود.
همتون و بی نهایت دوست دارم دوستای گلم.

ف@طمه شنبه 17 اردیبهشت 1390 ساعت 00:11 http://zarafekocholo2.blogfa.com/

من امروز صب کوه بودم و همش به یاد شیرزاد

ف@طمه شنبه 17 اردیبهشت 1390 ساعت 00:24 http://zarafekocholo2.blogfa.com/

چه حجت قاطعی تمام متن کامنت مریم عزیزو با اشک خوندم, از خدا واسش یه دل آروم میخوام...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد