جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

بازی صوتی شیرزاد

 -
مریم - همسفر شیرزاد اینجا برایم نوشته :
 پنجشنبه 15 اردیبهشت ماه سال 1390 ساعت  8:03 PM
 

 سلام کیامهر عزیز
رفیق شفیق مرد مردا

مریمم          همسفر شیرزاد               کسی که دلش برای تو و برای همه ی بچه های سرزمین بلاگستان میتپید و عاشقتون بود و هست

دیشب وقتی صفحه وبلاگتو باز کردم و دیدم برای دل داداشت داری متحمل چه زحمت بزرگی میشی ۳ حالت همزمان بهم دست داد

اولیش این که سرمو جلوی همه با افتخار بلند کردم و گفتم بیاین ببینین داداش شیرزادم داره براش چیکار میکنه و از خوشحالی بعداز ۴ روز خندیدم

دوم اینکه یه بار دیگه به شیرزاد افتخار کردم که با چه آدمای بزرگی دوست بوده و هست و یه نفس راحتی کشیدم که خدایا چقدر تکیه گاههای محکم و بزرگ و مردی دارم که مهربونی و عظمت لطفشون زبون همه رو بند آورده و شیرزادم داره اون بالا به همه نشونشون میده و میگه غلط کرده هر کی گفته رفاقت و برادری و مهربونی مرده


سوم اینکه کیامهر جان و همه ی شما دوستان عزیزدلم که این نوشته رو میخونید مریم شیرزاد میدونه که اینکار جز زحمت برای شما عزیزای دلم هیچ و هیچ نداره ولی کیا جان تو خودت گفتی که شیرزاد یه بازی گذاشته و به تو گفته که این کارو براش انجام بدی

کیامهر جان شیرزاد من چشم انتظاره

چشم انتظاره اینکه داداشای گلش و خواهرای مهربونش براش حرف بزنن 

 و با این کار مریمشو آروم کنن
کیا مهرجان به خدا قسم دیشب نوشتم که بچه ها دست همتونو برای این کارتون میبوسم که شما معنی واقعی خواهری و برادری رو برای من و شیرزاد تموم کردید ولی دستم لرزید و خجالت کشیدم از اینکه نتونم با شما با زبون مردونگی خودتون حرف بزنم

من این چند روزه       کاش       زیاد گفتم


کیامهر جان تورو خدا کاری نکنید که دوباره بگم ایکاش دیشب این جمله رو پاک نمیکردم و میفرستادم

دوستای مهربونم    مریم شیرزاد ۲ شبه که ساعت به ساعت داره صفحه کیامهر عزیزو باز میکنه که صداهاتونو گوش بده و ببره برای شیرزا
د 

میدونم خواسته زیادیه که بخوام برای شیرزاد حرف بزنین ولی بچه ها شیرزاد منتظره

کیامهر جان    دوستای خوبم به خدا قسم این چند شب فقط با نوشته های شما آروم شدم و حرفاتون و نوشته هاتون برام آبی بوده رو آتیش دل سوختم    

کیامهر جان  
 اگه با پررویی تمام بگم که این کارت باعث میشه کلی آروم بشم و تسکین پیدا کنم چیکار میکنی؟

بچه ها ازتون خواهش میکنم اگه میخواید برای مریم شیرزاد یه چیز فقط یه چیز برای تسکین پیدا کنین این کارو برای شیرزاد انجام بدید

از روی ماه همتون شرمنده ام

خدا کنه شیرزاد بخاطر این پرروییم دعوام نکنه و از دستم ناراحت نشه

ولی عیب نداره

صداهای شمارو که همراه خودم ببرم پیشش اصلا یادش میره که منو بخاطر این زحمتی که به همتون میدم دعوا کنه و بگه آخه دختر این چه کاری بود که تو کردی


بازم من و شیرزاد برای نظر همتون احترام قائلیم و دست همتونو از ته قلبمون و با تمام وجودمون میبوسیم

کیامهر جان من جواب شیرزادو چی بدم 
؟ 
بازیتون کی شروع میشه؟ 
 
********** 
تشریف ببرید ادامه مطلب ... 
 
این کامنت مریم شیرزاد هم آتش به جگرم انداخت و هم به خودم و رفیقم افتخار کردم ... 
بچه ها !!! شیرزاد عاشق بازی وبلاگی بود  
هرجور شده خودش را می رسوند به بازی ها  
اینها را ببینید :   
 
-
-  
 
 
نقاشی شیرزاد توی بازی نقاشی های کودکانه  
 
 
 
عکس شیرزاد در بازی عکس کودکی  
 
 
 
شیرزاد جان یادته شب قبل از بازی آوازها بهت زنگ زدم و گفتم چرا کم پیدایی رفیق ؟ 
گفتی حال نوشتن ندارم کیا ... حسش نیست اصلا ... 
یادته گفتم بازی گذاشتم و دوست دارم صدای تو هم باشه ؟ 
یادته گفتی به روی چشم ؟ 
یادته بعد از بازی از دست کرگدن دل نازک دلخور شده بودی که آدمهایی رو که میخونن به دو دسته تقسیم کرده بود ؟ 
و تو گفتی دسته سومی هستن که نه صدای خوبی دارن نه فکر می کنن صداشون خوبه  
دسته سوم کسانی هستند که وقتی رفیقشون میگه بیاین بازی کنید یه لحظه هم تامل نمیکنن و واسه خاطر رفیقشون میان بازی ؟  
یادته واسه قاصدک بعد از برنده شدنش تو بازی چه کامنتی گذاشتی ؟   
خوشحالم که باز قراره که بخونید /.
شما لطف دارید .
ما شرکت کردیم چون کیامهر ازمون خواسته بود.همین . یعنی وقتی صدامو گوش کردم خودم حالم بد شد از شنیدنش . اما چون کیا ازم خواسته بود تردید نکردم . خوشحال کردن یه رفیق اگه به این آسونیها بدست بیاد که مفت برده ادم .
کیا که زنگ زد بهش گفتم راستش تازه فهمیدم من عجب صدای بدی دارم و اینکه تازه فهمیدم " سین " ام میزنه . و اینکه عجب صداهای نابی تو بچه ها هست .)
 
 
آره رفیق ! 
خوشحال کردن یه رفیق به این آسونی ها بدست نمیاد 
حالا که مریمت امر کرده من خر کی باشم که برات بازی نذارم ؟ ها ؟ 
حالا که تو اینقدر بازی دوست داری من چیکاره ام که بخوام نه بگم داداشم ؟  
این بازی ٬ بازی شیرزاد طلعتیه 
این بازی٬ بازی مردیه که با مرگ بازی کرد و زندگی رو به خاطر نجات یه انسان به بازی گرفت
 
بچه ها ! شیرزاد یه بازی صوتی گذاشته ... 
گوشی های موبایلتون رو بردارید و زنگ بزنید به شیرزاد  
مهم نیست شماره اش رو داشته باشید یا نه  
دکمه record  رو که بزنید شیرزاد صداتون رو میشنوه ...  
مهم نیست چقدر شیرزاد رو می شناسید  
این بازی برای خوشحال کردن یه رفیقه  
یه مرد  
این بازی برای خوشحال کردن مریم شیرزاده که هر روز میاد و اینجا رو میخونه و دلش از خوندن حرفهای شما یه ذره آروم میشه 
آلن ٬ دلارام ٬ آرمین ٬ کورش ٬ سوسک سیاه ٬ مهرداد(تیراژه) ٬ سهبا ٬ وانیا ٬ فرناز ٬ سمیرا ٬ رهابانو و صومعه صداهاشون رو فرستادند . 
  
شما هم فایل هاتون رو بفرستید به این ایمیل : 
  
 
 

 
 
بچه ها!!! شیرزاد منتظره صدای شماست  
گوشی هاتون رو بردارید و زنگ بزنید بهش ... 
 
 
نظرات 75 + ارسال نظر
میلاد یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 01:40

دلم برای اول شدن تنگ شده بود کیامهرررر

اما حیف که با اشک

میلاد یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 01:43

ای به چشم دادش کیامهر گل،شما امر کن ما با جون و دل گوش میدیم

بخاطر مریم بانو حتما حتما اینکارو میکنم

البته اینم بگماااااااااااا با شیرزاد کار دارم چون بی معرفتی کرد و زود رفت و خواهر مارو تنها گذاشت

عبدالکوروش یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 01:44 http://www.potk.blogfa.com

کیامهر جان،‌ من جزو مخالفان این بازی بودم ولی حالا که مریم خانم خواسته این کار انجام بشه دیگه مخالفتی ندارم.
ولی متاسفانه حرفی ندارم که بزنم جز تاسف برای از دست رفتن این مرد بزرگ...

نازنین مریم یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 02:11 http://morgheasir.persianblog.ir

من نمیخواستم شرکت کنم ولی تا عکس مریم خانم رو دیدم و پست رو خوندم گوشی رو برداشتم و حرف زدم..
خدا رحمتش کنه و به مریمش صبر بده

کیامهر یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 02:14

دست تک تکتون رو می بوسم
میدونم کار سختیه
ولی زحمت و محبتتون رو فراموش نمی کنم

پری گلی یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 02:57 http://kimiyagarepir.persianblog.ir/

چشم.به خاطر عزیزی که دلش گرم میشه به بودنمون.به خاطر اینکه بدونه تنها نیست حتما این کارو میکنم.فردا فایل رو میفرستم.به فرمت خاصی باید کانورت کنم کیاامهر خان؟

نازنین مریم یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 03:04 http://morgheasir.persianblog.ir

من فایلم رو فرستادم

خدیجه زائر یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 06:58 http://480209.persianblog.ir

خیلی دوست دارم شرکت کنم.بخاطر دل دختری که وقتی عکسشو دیده بودم مبهوت زیبائی خیره کننده اش شده بودم...وقتی جریان بزرگراه رو خونده بودم به دخترام گفتم بچه ها همسر اون دختر خوشگله یه مرد واقعی و باغیرته..و حالا نمیدونم چرا این مرد خوب و باصفا برای رفتن روز تولد منو انتخاب کرد؟ دیگه برای همیشه اون روز دلم از خودم می گیره......همین الان صدای مریم رو گوش کردم سرشار از عشق و خوشبختی..........و من غرق حسرت که دیگه صاحب این صدا هیچوقت اینقدر شاد و سرزنده نخواهد بود.البته نهایت ارزوی من برای همه ارامش و خوشبختیه....دختر عزیزم بدون شیرزاد عزیزت هم همینو برات می خواد.......

سمیرا یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 07:40 http://nahavand.persianblog.ir

بازم اول صبحی اشک منو درآوردی کیامهر...کامنت مریم بدجوری چنگ انداخت به گلوم...خدا شیرزاد رو بیامرزه چقدر خوشبخت بود که چنین همسفری داشت...ما که انجام وظیفه کردیم منتظریم صداهای قشنگ بچه ها رو بشنویم

آرمین یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 08:41

قاصدک یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 09:10 http://www.mtabasom.blogfa.com

سلام آقا کیامهر..
هر وقت که صفحه نظراتمو باز می کنم چشمم میافته به این کامنت شیرزاد عزیز و دلم میگیره.. از این که واقعا ادم از چند ثانیه بعد خودش خبر نداره ..به همین سادگی شیرزاد رفت تو یادها و خاطر ها.. هنوز باورش مشکله..

چشم چشم با این که خیلی سخته ولی چشم
برای خوشحال کردن دل مریم بانو چشم




الهه یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 09:19 http://khooneyedel.blogsky.com/

باورت میشه از همون روز اول دارم تلاشمو میکنم؟که حرف بزنم با شیرزاد و اشک چشم و خون دلم قاطیش نشه یا لااقل معلوم نباشه...نشده تا الان....قفسه ی سینه م فشرده میشه....گوشی رو بردارم بگم سلام آقا شیرزاد سلام.....اونوقت جواب نشنوم که "سلام خانوم...احوال شما؟".............

هیشـــکی ! یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 09:31 http://hishkii.blogsky.com

سلام عزیز..
نمیتونم ..باور کن نمیدونم چی باید بگم لال شدم...

هلیا یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 09:49 http://www.mainlink2.blogsky.com

چه کار خوبی کرده مریم شیرزاد
چه لطف بزرگی کرده به مایی که یه هفته است دوست داریم یه کاری براش انجام بدیم تا حالش بهتر بشه و بلد نیستیم چیکار کنیم.
مرسی مریم عزیز ...........

وانیا یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 09:51

فدایه مهربونیات کیاجان

صومعه یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 10:21

سلام داداش کیا جان
چند روزی نبودم
بابت همه کارهایی که انجام می دی خسته نباشی و دستت درد نکنه عزیز
می خوام از دوباره صدامو بفرستم این دفعه دلم میخواد با شیرزاد آسمونی حرف بزنم و براش پیغام بذارم البته بدون بغض و اشک

دوست یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 10:44

گاهی چقدر زود دیر می شود....
همه هستیم و ناگاه نیستیم و این یعنی حسرت از دست دادن روز های خوب با تو بودن....

فراق عزیزان کاش اینو بهمون یاد بده که قدر هم رو بیشتر بدونیم....
فردا هم نوبت من است .... از امروز همدیگه روبیشتر دوست داشته باشیم....
به داشتن دوستانی اینچنین مهربان برای آقای شیرزاد طلعتی افتخار می کنم ....
روحش قرین رحمت و شاد

الهام یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 11:02 http://sampad82.blogfa.com

سلام...
با این احساس هیچکی بودن دارم...ولی از ته دلم دوس دارم اینکارو بکنم...
ایشالا که بتونم...

شهاب آسمانی یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 11:03 http://empyrean.blogfa.com/

عذرخواهی شهاب آسمانی را بپذیرید مریم خانوم ...
این کار از من بر نمیاد ...
...

سحر یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 11:59 http://dayzad.blogsky.com/

چشم...
فقط همین...

فاطمه (شمیم یار یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 12:07

سلاممم کیامهر
من نمی تونم فایل صدا بفرستم ..میشه همون رو برات بنویسم؟

اشرف گیلانی یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 12:29 http://babanandad.blogfa.com



و پرستوها
از آسمان فراوان خواهند گذشت...

مهدی پژوم یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 12:49 http://mahdipejom.blogsky.com

سلام کیا جان...
چشم های ام شده اند مثل آن روز اول که تو و محسن و مریم آمدید و با هم ساعتی گریست ایم...
مخالف این بازی بودم چون هر چه خواست ام نتوانست ام کلامی بگوی ام جز اشک و آه در این بازی برای شیرزادمان. حالا اما اول اشک های ام را میریزم و بعد حرف هایی خواه ام زد با سفر کرده ام...

رها یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 13:11 http://pastils.blogfa.com

فلوت زن یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 13:30 http://flutezan.blogsky.com

سلااااااااااااااااااااااااااااااام.
اولین بار بود که نمی خواستم توو یه بازی شرکت کنم ، راستش نمی تونستم حرف بزنم ، احساس می کنم زبونم لال شده ، اصلاً ذهنم لال شده !
حال روحی ِ خودم هم این روزا خوب نیست ، مدتهاست که اینطورم ولی این روزا بدتره !
سخت بود برام که برا شیرزاد حرف بزنم !
اما چون هیچ کار دیگه ای برای تسکین ِ مریم ِ عزیزمون نتونستم انجام بدم و نمی تونم انجام بدم پس این کارو می کنم و هر جوریه فایل صدامو می فرستم ، برای مریم ، برای شیرزاد که بگم با اینکه تا حالا ندیدمتون اما قلبم براتون می تپه و به فکرتونم !
مریم عزیز ، تنها نیستی !

کیانا یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 13:53 http://www.semi-burngeneration.blogsky.com

من نمیتونم

آلن یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 14:34

عکس مریم رو که دیدم دوباره دلم گرفت ، کیامهر.
یاد اون روزای ِ خوش ِ بازی عکس ها افتادم.
یاد همون روزایی که شیرزاد کامنت میذاشت.
یاد همون روزایی که شیرزاد زنده بود.


کاشکی ،
شیرزاد زنده بود ......

شازده کوچولو یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 14:49 http://www.shazdehkocholo.blogfa.com

می دونم که خیلی سخته ولی چون مریم شیرزاد اینو خواسته و فکر می کنه این طوری آرومتره حتما سعیمو می کنم که صدامو بفرستم.

شازده کوچولو به آلن یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 14:56 http://www.shazdehkocholo.blogfa.com

آلن جان تمام زندگی ما از همین ای کاش ها شکل گرفته.
یادمه یه جایی خونده بودم
؛حسرت بارترین اشکها و ای کاش ها رو روی قبر عزیزانمون که از دست دادیمشون می ریزیم.
بچه ها من مطمئنم که شیرزاد جاش خیلی خیلی خوبهولی بیایید دوستای خوبی برای هم باشیم ، این رفتنها قصه تکراری روزگاره، نذاریم چیزی این دوستی ها و هم دلی ها رو خراب کنه
فکر کنم اولین قدم هم مراقبت از مریم شیرزاده، مریمی که هیچ کلام و نگاهی نمی تونه سوزش قلبشو توی این روزا التیام ببخشه ولی نذاریم احساس کنه خیلی تنهاست.
دوستای خوبم خیلی دوستتون دارم.

وروجک یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 15:47 http://jighestan.blogfa.com

76 صدای شیرزاد بووووووووووود؟
من بهش رای داده بودم کیامهرررررر
خیلی قشنگ خونده بود

پرچونه یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 15:52 http://porchouneh.blogfa.com/

کیامهر عزیز بازی چطوریه؟
من در جریان نیستم؟
چی باید گفت؟
آیا باید حرف زد با شیرزاد طلعتی!؟
ببخشید که من نمی گیرم قضیه رو...
یخوده شفاف تر برای دیوانگان این روزها توضیح بدید
ممنون میشم

کیامهر یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 16:30

آره پرچونه جان
با شیرزاد حرف بزنید همین
چیز خاصی نیست
خیلی ساده

پاتینا یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 16:45 http://patina.ir

کیامهر محترم
راستش نمی تونم خیلی برام سخته
مریمم منو ببخش عزیز
ولی نوشتم حرف دلمو به شیرزاد نوشتم براش
با تموم وجودم،با تموم دلم

شازده کوچولو به آلن یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 16:48 http://www.shazdehkocholo.blogfa.com

دلمممم خیلی گرفته است
واقعا اردیبهشت امسال کی می خواد تموم شه؟

شازده کوچولو یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 16:49 http://www.shazdehkocholo.blogfa.com

دلمممم خیلی گرفته است
واقعا اردیبهشت امسال کی می خواد تموم شه؟

کرگدن یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 19:59

عصر توو راه برگشتن توی ماشین ضبط کردم ... واست میفرستم ... یعنی واسه شیرزاد میفرستم ... که رفیقم بود ... که رفیقم هست ... تا هنوز ... تا همیشه ... برای تسکین دل نازنین مریم ...
جان مریم چشماتو واکن
سری بالا کن
ما رو صدا کن
ما رو نگا کن
شد هوا سفید
در اومد خورشید
وقت اون رسید
که بریم به صحرا
به یاد اون روزها ...

کرگدن یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 20:28

فرستادم کیا

توو ماشین و فی البداهه ضبط کردم
اگه خوب نشده کاش هم تو هم شیرزاد ببخشید
چن بار دیگه هم دکمه رکورد رو زدم ولی های های امون نداد
پس همینجوری ساده و فی البداهه و تاواریشانه تقدیم به روح بزرگش

فدای تو و خسته هم نباشی کیامهر عزیزم

کرگدن یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 21:10

یادمه یه بار یکی از بچچه ها سر یکی از همین بازیها می گفت اگه ما یه روزی بمیریم کیامهر ازمون کلی عکس و نقاشی و دستخط و امضا و فایل صوتی داره به یادگار ... و حالا که دارم بازیها رو دمبال رد پای شیرزاد مرور می کنم تازه می فهمم اون حرف که اون دوستمون به شوخی گفت چقدر جددیه کیا ...

لژیونلا یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 21:20

عجب آهنگی گذاشتی...

حبیب یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 21:22 http://artooni.blogsky.com



کیامهر منم میخوام شرکت کنم

اما حرفهای مریم همسر عزیز شیرزاد رو خوندم بخدا تنم بلرزه افتاد

یاد چند روز پیش و حرفهای مریم خانوم تو بهشت زهرا افتادم

بخدا دلم کباب شد

حالم بهتر بشه برات میفرستم

اصلا حالم خوب نیست


حبیب یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 21:29 http://artooni.blogsky.com



کیامهر از تو و بچه ها خواهش میکنم یکمی هم به فکر حال مریم خانوم همسر شیرزاد عزیز باشید بنده خدا اینجوری داغش هر لحظه تازه تر میشه

بخدا انصاف نیست این زن اینقدر زجر بکشه
این بنده خدا داغداره دیگه داغشو تازه تر نکنید توروخدا



کرگدن یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 21:40

حبیب
جان بچچه ت واسه یک بار هم که شده
پستهای این کیامهر طفلک رو بخون بعد کامنت بذار !

مریم یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 21:40 http://mazhomoozh.blogfa.com

من نمی دونم باید چی کار کنم کیامهر؟ ممکنه مریم ناراحت بشه؟ اگه بشه که خیلی بده.

مریم یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 21:42 http://mazhomoozh.blogfa.com

کرگدن شما که هستی بگو چه کنم.؟

ژاکلین یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 21:49 http://17pm.blogfa.com

کاش تا فردا صبح فرصت باشه....می خوام تنها باشم....
حرفای دلم.....

شازده کوچولو یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 21:52 http://www.shazdehkocholo.blogfa.com

کیا
تا کی فرصت داریم برای ارسال حرفامون با شیرزاد؟

پونه یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 21:53 http://jojo-bijor.mihanblog.com


سلام کیامهر جان .من صدامو فرستادم .این صدا رو اولین بار که گفته بودی ضبط کردم .دیگه نمیتونستم دوباره حرف بزنم .همونو فرستادم. ببخشید اگه بد شده....


اصلاً حوصله ی وب رو ندارم منی که وقتی از خواب پا میشدم اولین جایی که میومدم نت بود ،امروز اصلاً پای کامپیوتر ننشستم...........دلم گرفته خیلی زیاد.....

شازده کوچولو یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 21:54 http://www.shazdehkocholo.blogfa.com

مریم عزیز الان داغداره
کیا، مطمئنی که بدتر نمیشه؟
همش دلم پیش مریمه.
آخه برای یکی از دوستای خودم یکی دوسال پیش همین اتفاق افتاد می تونم بفهمم چه درددددی تو دلشه.

کرگدن یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 22:03

مریم خانم عزیز
من نظرمو توی پست جدیدم گفتم ...
من فکر میکنم این بیشتر یه وظیفه س تا یه بازی ...

روشنک یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 22:22 http://hasti727.blogfa.com

تا کی وقت داریم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد