چهل و شش ساعت پیش وحید از خانه بیرون آمد .
حاجی خانه نبود و حاج خانوم هم فقط صدای خداحافظیش را شنید .
از خانه بیرون رفت مثل هر روز
صدای دزدگیر
صدای باز شدن در
صدای روشن شدن ماشین
وصدای بسته شدن در حیاط خانه
-
۱- آخ جون عید ...
امروز اول اردیبهشت است و این خیلی خوب است
فقط ۳۳۳ روز مانده تا عید و من از همین حالا دارم دلم را صابون می زنم برای عید سال بعد ...
جدا از شوخی ٬ به همین زودی یک دوازدهم از سال گذشت
اصلا عمر یک خاصیت لعنتی دارد که وقتی به بعدش فکر می کنی کند می گذرد و وقتی به قبل نگاه می کنی می بینی عین برق و باد گذشته
اول اردیبهشت روز تولد دکولته بانو هم هست .
تولدت مبارک مریم ترین عزیز
۲- اون که رفته (کی میگه) دیگه هیچ وقت نمیاد ؟
بعد از مدتها که از رها بانو بی خبر بودیم بالاخره پیدایش کردیم و الحمدالله سر حال هم به نظر می رسد. رها بانو اصلا دوست ندارد در باره علت غیبتش صحبت کند و بی زحمت شما هم سوال پیچش نکنید که یکهو می گذارد می رود دوباره غیب می شود .
در هر صورت دومین اتفاق خوشحال کننده اینست که رها بانو دوباره کیبورد به دست شده
و از این به بعد اینجا می نویسد .
۳- آنان که به راه راست هدایت شدند ...
حال و هوای بلاگستان یکجورهایی شبیه صدر اسلام شده است . هر روز تعداد افرادی که از سرویس های اذیت کن جدا می شوند و به بلاگ اسکای می گروند بیشتر و بیشتر می شود .
سرانجام وانیا هم به جمع بلاگ اسکایی ها پیوست و از این به بعد در اینجا
برای فردای حافظه اش می نویسد .
۴- گمشده ...
-
-
صاحب عکس فوق مدتیست که گم شده است
وبلاگش را به روز نمی کند و موبایلش را هم جواب نمی دهد .
لازم به ذکر است که ایشان عقب ماندگی ذهنی یا اختلال حواس ندارد ولی دکترای مهندسی عمران دارد که از هر دو اینها بدتر و خطرناک تر است .
اگر کسی خبری از او دارد بی زحمت به ما هم خبر بدهد و خانواده ای را از نگرانی نجات دهد .
مژدگانی محفوظ است ...