ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
تلوزیون سیاه و سفید ۱۴ اینچ نارنجی رنگ توشیبا همسن من بود
همسن که نه کمی مسن تر
سال ۵۷ توی بحبوحه انقلاب وقتی بابا دست زنش را که مامانم بود گرفت و با هم توی آن خانه قدیمی روبروی سینما جی که البته آن موقع زیاد هم قدیمی نبود زندگی زیر یک سقف را شروع کردند این تلوزیون سیاه وسفید ۱۴ اینچ نارنجی رنگ توشیبا هم جزء وسایلی بود که با خودشان بردند . نمی دانم جهیزیه مادرم بوده یا از حقوق بابا خریداری شده ... اهمیتی هم ندارد
چیزی که مسلم است این تلوزیون از من مسن تر بود
حالا که دارم تصور می کنم که چه تصاویری در طول این سالها از لامپ تصویرش بیرون آمده و رفته توی دریچه چشمهای این خانواده پنج نفره دلم می سوزد که ای کاش هنوز هم بود و نگهش
می داشتیم ... اصلا خودم نگهش می داشتم و بعدها نشان نوه نتیجه هایم می دادمش تا به اسباب تفریح کودکی هایمان بخندند و از تحول تکنولوژی شاخ روی سرشان سبز بشود .
محمد ٬ کارگر افغانی ساختمانمان وقتی بعد از یک غیبت دو هفته ای ٬ دست در دست یک زن برگشت ٬ یخچال و فرش خانه دانشجویی ام را با آن تلوزیون ۱۴ اینچ ٬ روبان نزده گذاشتم توی یک وانت و جهیزیه اش کردم تا خانه کوچکش بی اسباب و وسیله نباشد .
شاید حالا محمد و زنش که سومین بچه چشم بادامیشان را آبستن است نشسته اند و دارند شوی کمرباریک من ... شام تاریک من را با آن نگاه می کنند .
این مقدمه ای بود بر یک خاطره بازی سه اپیزودی از خاطرات مرتبط کودکیم با تلوزیون
که طی سه شب آینده هر شب یک قسمتش را خواهید خواند ...
+ درسته که اسم رنگها رو بلد نیستم ولی فرق قرمز و نارنجی رو می فهمم
این شبیه ترین عکسی بود که پیدا کردم ...
اول
دووووووووووووم
سوممم
خاله خاونم یکی از همینا اما پشت طوسی شو داشت
ما همیشه چششمم پی تلویزیون اونا بود آخه خودمون از اون تی وی های در و پیکر دار و بقول قدیمی تر کمد دار داشتیم که وقتی درس داشتیم مامان درشو قفل میکرد مثه یخچال مامانبزرگا که قفل داشت نمیدونم دیدی یا نه منتظر خوندن متنای زیبات هستم
راستی اون عکس قدیمی که گذاشتمو دیدی یا نه؟
خاطره بازی دوس دارم ...
یادمون میاره چه چیزایی رو دیگه نداریم ... شایدم باعث بشه قدر داشته هامون رو بدونیم ... البته شاید ...
آدمیزاد در بهترین شرایط هم گاهی حسرت میخوره ...
عموی من هم ۲۲ سال پیش یه تلویزیون ۲۴ اینچ اوریون(نمیدونم اسمشو درست نوشتم یانه)از آلمان برای بابای مجردم اورد که شد اولین تلویزیون زندگی مشترک مامان وبابام.اون تلویزیون الان اینجاست تا قبل از خرید کامپیوتر تو اتاق من بود وبعد از اون تلویزیون اتاق دادشمه. دکمه هاش بعضی مواقع قاطی میکنه ولی هنوز هم خوب کار میکنه...
ببخشید ۱۴ اینچ بود نه ۲۴ اینچ
دقیقا یه دونه عین همین قرمزرنگ الان تو اتاقم هست . منم باهاش کلی خاطره دارم .. تصویرش ازین جدیدام صاف تره..
مادربزرگ من هم یک تلویزیون قرمز رنگ شبیه عکسی که گذاشتید داشت، آخری ها تصویرش می رفت و باید چند ضربه محکم توی سرش میزدیم تا حال بیاد و تصویر رو نشون بده،چه حالی میداد ،وقتی تصویر برمی گشت احساس یک جادو گر رو داشتم!
یه نفر که حدود 65-60 سالی سن داشت تعریف می کرد که پدرشون اجازه نمیداده بجز شب به شب و وقتی خودش خونس تلویزیون روشن بشه و تلویزیون های قدیمی هم وقتی روشن می موندن به شدت داغ میشدن و اینا وقتی پدرشون خونه نبوده تلویزیون رو روشن می کردن ولی قبل از اومدنش یک کاسه یخ میذاشتن روش تا داغیشو بگیره و پدرشون نفهمه روشن کردن
بابک ما هم از این تلویزیون سیاه سفیدها منتهی کرم رنگش رو داشتیم.
یک تلویزیون قدیمی هم از همونهایی که یک محفظه ی کمدی شکل دارند و درشون بسته میشه داشتیم و البته همچنان داریم و این قفل داشت.کلیدش هم ظاهرا گم شده.از وقتی که من به دنیا اومدم این تلویزیون هم بود و من همیشه این محفظه ی چوبی با تصور اینکه یک تلویزیون داخلشه و نمی دونم چه شکلیه می دیدم.باورت میشه هنوز که هنوزه هیچکس بازش نکرده؟!!!!!
ما هم یکی داشتیم از اینا ولی تا اونجایی که من یادمه ماله ما کرمی بود.
تا یه کم بزرگتر شدم یکی رنگیشو خریدن و نمیدونم اون طفلی کجا گم و گور شد ولی خیلی دوسش داشتم .
با این حال اصلا یادم نمیاد که توش کارتون دیدم یا نه
همه خاطراتم با رنگیه واونی که توش تکنولوجی به کار رفته بود..
ای جان ما هم یه تلویزیون نارنجی داشتیم.. البته مال ما رنگی بود و 21 اینچ.. تمام فیلمای بچگیمو با اون دیدم... خیلی کیف می داد بهمون ..
مادربزرگم یه دونه از این خیلی قدیمی هاشو داشت که بزرگ بود و در داشت. هر بار می رفتیم تلویزیونه خراب بود ولی عشق اینو داشتیم که روشنش کنیم الکی بشینیم جلوش کیف کنیم... مرسی .. یاد اونروزای بچگی افتادم ..
میگم چرا لینک من پر رنگ نمیشه؟
مازردشو داشتیم!
و هیچ خاطره ای ازش ندارم!فقط می دیدمش!ک ی گووشه ی انباریه!
ولی ی رادیو ضبط!داشتیم خیلی قدیمی بوود!تا زمانه منم داشتیمش!اوون موقه دیگه بجای اینکه توو پذیرایی باشه!اوومده بوود آشپزخوونه و هر جمعه برنامه ی کوودکای رادیو!تخم مرغ آپز!و فلفل سیاه!
زمان بچگی من یه تلوزیون مشکی رنگی بود چون کوچکترین عضو خانواده بودم و کسی تمایل به دیدن برنامه کودک نداشت مجبور بودم برنامه کودک رو با تلوزیون سیاه سفید نارنجی رنگ نگاه کنم همیشه التماس برادرام می کردم که بذارن با تلوزیون رنگی برنامه کودک نگاه کنم فقط کارتون فوتبالیست ها که مورد علاقه برادرام بود رو با تلوزیون رنگی می دیدم از فوتبالیست ها نفرت داشتم ولی چون رنگی بود نگاه می کردم
فیلم ها رو همه دور هم با تلوزیون رنگی نگاه می کردیم فکر پلید خانه سبز پدر سالار پهلوانان نمی میرند در پناه تو و...
آخر نفهمیدم سر نوشت اون دوتا تلوزیون که خاطرات من رو ساختن به کجا رسید
چه با مزه!!!!!


یاحق...
مال ما همینقدی بود و سفید ... دکمه روشن خاموشش ام لمسی بود ... بعدنا که تلویزیون بزرگتر گرفتیم اینو بردیم بالا توی راه پله جلوی امباری گذاشتیم و شبا باهاش فوتبال و سینما یک می دیدیم ... یادش بخیر ... سیاه سفید و برفکی اما باعشق می دیدیم ... آخه خونه ما کوچیک بود و عین پادگان ساعت ده خاموشی میزدن ! ... هنوز مززهء اون سینما یک ها زیر زبونمه ... اکبر عالمی مجری ش بود ... سریر خون کوروساوا ... پرندگان هیچکاک ...
چرا ما از این سیاه سفیدا نداشتیم پس ؟

شایدم داشتیم ولی چون من یه ده بعد به دنیا اومد همچین تلوزیونی یادم نمیاد !
پس الان تکلیف ما ده هفتادیا چی میشه تو این خاطره بازی ؟ چوون ما خاطره ای با این تلویزیونا نداریم
همه ی رده ی سنی مخاطب داشتن این مشکلا رو هم داره دیگه !
تلویزیون درسته یا تلوزیون ؟!
واااااااااااای دقیقا تلویزیون ما هم همین جوری بود که تو گفتی و نارنجی هم بود..کوچیک بود میذاشتیمش توی طاقچه و وقتی برفک بود خر خر صدا میکرد...سال 70 که صاحب تلویزیون رنگی شدیم مامان دادش به یه خانواده که تلویزیون نداشتن..هنوز چشمم دنبالشه دوستش داشتم...
تلویزیون سیاه و سفید ما مثل یه میز پایه داشت در داشت یه در چوبی هم داشت که وقتی می بستی مثا یه میز بود
خدا خیرت بده که نذاشتی بی اثاث بمونن . حتما خیلی دعات کردن .
ما هم یدونه قرمزش رو داشتیم . البته زیاد باهاش خاطره ندارم ، اما مهم اینه که این تلویزیون جز خاطرات منم هست .
منتظر بقیه اپیزودها هستم . قسمت اولش که خیلی خوب بود .
نمیدونم چی بنویسم
دیدن زندگی از قاب اون روزها
خیلی دلنشین بود
سادگی و بی آلایشی اون روزها....
راستی بابک
دمت گرم
بابت کاری که کردی
تو نیکی میکن و در دجله انداز...
راستی
پیش ماهم بیا
بابک خوشم میاد هیچ امون نمی دی تا یکی بیاد نقطه ضعف رنگی ازت بگیره . زود یه توضیح میزنی تنگش.
مثل همیشه مشتاق و منتظرم
سلام
چه تصویر آینه ای ام داشت..
مام دقیقن عین همینو داشتیم منتها نارنجی بود دو سه سال پیش نزدیکای عید مامانم با یه سرس دیگه از نوستالژی های بچگی مونو فروخت به سمساری
یه میز تلویزیونم مث همین داشتیم که البته هنوزم داریم...
یادش بخیر...
سرس = سری
اشتباه تایپی بود
چه قشنگ!
خوش به حال اون افغانیه!
خوبه که!
دل یه آدمو شاد کردین!
اینم نارنجیش
http://s2.picofile.com/file/7155938060/tv_narenji.jpg
عاشق خاطراتتم
چه باحال
من عاشششق خاطرات کودکی ام
فسیل جان تلاشت قابل تقدیر بود
فقط یه مقدار زردیش بیشتر بود
اولین تی وی ک داشتیمو یادم ی دونه گنده بود ک صب ب صب تام و جری میدیدم باهاش ازونا ک کنارش انگاری کمد سر خود داره!
این تلویزیونی که میگی دقیقآ شکل تلویزیون ما نبود؟!
http://s2.picofile.com/file/7152851070/behnam_va_babash.jpg
سلام
۱-بحث رو به حاشیه نبر.تکلیف رو مشخص کن.این جهیزیه مادرت بوده یا بابات خریده.زود بگو
۲-یادش بخیر یادته با محمد چه خاطراتی داشتیم؟.....
۳-میگم همون تلویزیون رو از فسیل قبول کن معامله رو واسه یه ذره رنگ زرد خراب نکن
میگم جناب شما دقیقا بگو نارنجی چه رنگیه من ردیفش میکنم
این رنگیه
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/d3/Orange_colour_box.svg/375px-Orange_colour_box.svg.png
ما هم داشتیم از این تلویزیونا ... یادش بخیر ... اما کرم رنگ بود ... یادمه وقتی تلویزیون رنگی خریده بودیم ، من دلم برا اون تلویزیونه می سوخت و همزمان با تلویزیون رنگی مون روشنش می کردم و می نشستم جلوش و گاهی برا اینکه رنگا رو ببینم زیر چشمی به تلویزیون رنگی نگاه می کردم و برام جالب بود دیدن رنگا... یادش بخیر ...
برا پست فوق العادهء قبل هم کامنت گذاشتم.
نــــــــــــــت آزاد شــــــــــــــــــــــــده
هیچ جا فیلی نیــــــــــــــــــــــــــست ..
سلام. اتفاقا ماهم یکی به رنگ نارنجی داشتیم.اونقدر نگاش کردیم تا بنده خدا تموم دکمه هاش شکست. دیگه این اخریها با چنگال کانال عوض میکردیم.زجر کشش کردیم بیچاره رو. دستت درد نکنه.یادم انداختی یه یادی ازش بکنم.
اقا بابک کلا این روزهاهمه چی داغونه من چقدر خوشحام...
از برکت این برادران چینی انچنان همه چیز قلابی است که کلا جیگر قدیمی هارو من هم یک جفت پوتین داشتم اقام از ینگه دنیا برام اورده بود اقا انقدر من با این در بند رفته بودم که یکی از کافه دارها من و تهدید کرده بود که با این نبینمت
ولی این روزها همه چی داغونه من چقدر خوشحالم
حالا چرا کمر باریک من؟
میگم من عاشق این پستای نوستالژیک شما هستم باور کنید
آخی ی
یادش بخیر ما هم یه دونه نارنجی داشتیم
البته مامان بابای بنده چون یک مدل قدیمی تر بودند ما از اون تی وی های کمد دار پر طمطراق هم داشتیم
میلی به آپ ندارین کیا مهر عزیز
.آخی ی بعضی فراموشی های لحظه ای هم لذت بخشه ها. . کیا مهر. کیا. چه بهت هم میومد این اسم بابک. همه چی برای یه شب پر نوستالی آماده است. زودی ی ی بآپ پ پ
ما هم داشتیم. حتی تا زمانی به عنوان یه شی تزئینی ازش استفاده می کردیم.
ولی بعد از اسباب کشی ردش کردیم.
تلویزیون 5 سالگی من هم همین رنگی بود مارکش رو نمیدونم چی بود. البته سیاه سفید همه چیز رو نشون میداد یکمی هم برفکی. اما کلی باش عشق میکردیم وقتی برنامه کودک بود .بعد برنامه کودک تلویزیون مال مادر(مامان بزرگ پدری)میشد و منتظر میشد تا شو تام جونز پخش بشه که تقریبا ساعت 10 بود.میگم این تام جونز چرا پیر نمیشه ....فکر کنم مادر آقاجون رو تو قیافه تام جونز میدیده آخه آقا جونم صدای خیلی خوبی داشت...بگذریم عین مادر که دیگه نیست اون تلویزیون هم جاش رو به یه تلویزیون بلر که در چوبی داشت و مثل در کمد باید بازش میکردی داد....خوب دیگه بعد از اون تلویزیونای مدرن اومد که اصلا جذابیتی نداشتن....انگار من یکمی کهنه پرستم