جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

اپیزود سوم : زنده باد آنتن های روی پشت بام !

 

 -

از آنجا که تلوزیون ۱۴ اینچ سیاه و سفید نارنجی رنگ توشیبای ما آنتن سرخود بود ما هیچ وقت معنی این آنتن هایی را که روی پشت بام ها می گذاشتند نمی فهمیدیم  

روزی که تلوزیون رنگی جدیدمان را از توی کارتون بیرون آوردیم و دیدیم برفک نشان می دهد و مشاهده کردیم که پشتش یک بیلبیلک عجیب و غریب دارد پس از مطالعه منوآل فارسی آن فهمیدیم که ما هم باید آنتن بخریم . اینطوری بود که حق امتیاز پشت بام رفتن و چرخاندن آنتن بعد از هر باد و طوفان به نام بنده حقیر ثبت گردید و این شد بخشی از وظایف پسر بزرگ خانه ... 

اوایل حس خوبی داشت ولی بعدها عذاب آور شد  

فردای یکی از روزهای طوفانی که آنتن کللهم نابود شد وقتی برای خرید آنتن جدید و کابل ها و فیش های مربوطه رفتم٬آقای آنتن فروش آنتن جدیدی را پیشنهاد کرد که دو تا خروجی آنتن داشت و من هم برای اینکه پولی که داده بودیم اسراف نشود به اندازه دو تا تلوزیون کابل خریدم 

در تصورم این بود که با اینکار تلوزیون سیاه و سفید مان هم عین آینه تصویر نشان می دهد 

اما این شروع یک ماجرای عجیب و غریب بود ... 

 

بابا تلوزیون رنگی را برده بود توی اتاقش و خیلی هم برای تماشای تلوزیون سخت می گرفت  

البته حق هم داشت ( نخند آرش ) 

اگر به اختیار من بود تمام وقتم به دیدن تلوزیون می گذشت 

اینطوری شاید می نشستم و درس می خواندم . 

تلوزیون سیاه و سفید یکجورهایی شخصی شده بود و وقتهایی که خجالت می کشیدیم یا جرات نداشتیم برویم پیش بابا از آن استفاده می کردیم . 

 

ویدیو تازه داشت همه گیر می شد . موسسه رسانه های تصویری هم با دوبله کردن یک تعداد فیلم دست چندم خارجی و پخش یک تعداد فیلم درپیت ایرانی مثلا سعی داشت جلوی تهاجم فرهنگی را بگیرد . اما چیزی که توی بورس بود شوهای ایرانی بودند  

ملت چه حالی می کردند و چه فخری به هم می فروختند که مثلا توی خرداد ماه به هم بگویند شوی ۷۰ رو دیدی ؟ شویی که نوروز آن سال و مثلا سه ماه قبلش ساخته شده بود معمولا بعد از چند ماه بدست مصرف کنندگان مشتاق ایرانی می رسید و چه دست و پایی که نمی شکستند برای ضبط کردن و تماشایش ... 

 

فیلمهایی که از کلوپ ها می گرفتیم اجاره ای بودند  

یعنی باید می رفتی و شناسنامه گرو می گذاشتی تا یک شب فیلم را به تو قرض بدهند  

حالا یک وقتهایی این فیلمها انقدر بی کیفیت بود و به قول معروف آنروزها ترک داشت که حتی نمی شد تماشایشان کرد . اینها به این خاطر بود که امکان تکثیر فیلم برای همه وجود نداشت . 

تازه این قضیه مربوط می شد به فیلمهای مجاز 

اما بعضی وقتها هم تک و توک فیلمهایی یافت می شد که مجاز نبودند و به قول معروف صحنه داشتند . اینجور فیلمها را یا نشان ما نمی دادند که باز خوب بود ولی بعضی وقتها نشان می دادند و قسمتهای مورد دارش را با دور تند رد می کردند . اینش آنجای آدم را می سوزاند ...  

 - 

 -

حمل و نقل فیلم ها هم برای خودش داستانی بود . فیلمهای ویدیو بزرگ بودند و تقریبا اندازه یک کتابچه . معمولا آنها را زیر پیراهن یا توی کاپشنمان مخفی می کردیم و دلمان مثل سیر و سرکه می جوشید که نکند ما را بگیرند و بیاندازند هلفدونی ...

 

مادر من متخصص قایم کردن اشیاء خانه بود  

یعنی یک چیز را آنچنان حرفه ای قایم می کرد که اگر خودت را می کشتی هم نمی شد پیدایش کرد . میز تلوزیون ما یک در شیشه ای داشت که ویدیو را توی آن می گذاشتند و درش را قفل  

می کردند و مامان کلید را جایی قایم می کرد که هیچ رقمه پیدا نمی شد کرد . 

مریم و نرگس فیلد کاریشان متفاوت بود . آنها بیشتر دنبال مخفیگاه آلوچه ها و تمبر هندی و رب انار می گشتند و یا نامه های جوانی بابا و یا آلبومهای عکس خانوادگی ولی من دنبال جاساز این کلید لعنتی می گشتم . 

آبجی ها اکثر اوقات موفق بودند ولی من بیچاره همیشه مغبون می شدم 

 

یکروز که خیلی اتفاقی داشتم با کانالهای تلوزیون سیاه و سفیدمان ور می رفتم دیدم که تصویر فیلمی آمد روی صفحه . داشتم از تعجب شاخ در می آوردم  

خوب یادمه که فیلم در امتداد شب گو .گوش بود .  

قضیه خیلی ساده بود . وقتی مامان ویدیو نگاه می کرد این تصاویر از فیش آنتن پشت تلوزیون  

می رفت پشت بام و از خروجی دیگر آنتن دوباره بر می گشت پایین و بنده به راحتی کیف دنیا را  

می بردم . محض اطلاعتان ما همانروزها چشم و گوشمان باز شد و متوجه شدیم این خانومها و آقایون وقتی هم را می بوسند از روی محبت اینکار را نمی کنند و این بوس با تصوری که ما داریم فرق می کند و معمولا به جاهای باریک می کشد . 

 

از آنجا که آبروی خانوادگی در خطر است و همچنین یک عده نفوذی اینجا را می خوانند و بعد  

می آیند کامنت تهدید آمیز می گذارند که می روند و به بابا می گویند بنده از تعریف ادامه این ماجرا معذورم  ... 

  

نمیدانم کدام شیر پاک خورده ای کانال آ وی را معرفی کرد و گفت اگر کابل آ وی داشته باشید کیفیت فیلمها چند برابر خواهد شد و متاسفانه همینطور هم بود . 

بنابراین وقتهایی که می خواستند با تلوزیون رنگی ویدیو ببینند علیرغم مخالفت بنده سیم آنتن را از پشتش در می آوردند و کابل آ وی را به جایش می زدند و اینطوری بود که کار و کاسبی ما کساد شد و دیگر امکان تماشای فیلمهای با کیفیت ! برایمان وجود نداشت . 

 

با این وجود تا مدتها بعد با نا امیدی کانال یو اچ اف را می چرخاندم تا شاید دوباره صحنه ای از یک فیلم را ببینم . حتی اگر مجاز هم بود راضی بودم به خدا اما این موفقیت دیگر تکرار نشد .  

در عوض یکروز که مشغول چرخاندن کانال ها بودم اتفاق تازه ای افتاد که تصورش هم عجیب بود . 

 

   

+ قرار بود این خاطره بازی سه قسمتی باشد . روده درازی مرا ببخشید ...  

 

نظرات 81 + ارسال نظر
داود(خورشیدنامه) چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت 21:38 http://poooramini.persianblog.ir

خب بعدش چی شد...

جونم برات بگه که ...
بعدا میگم

محدثه چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت 21:40 http://shekofe-baran.blogsky.com

دوم!
چرا اون عدده پایین نمیاد؟
آهان اومد!

محدثه چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت 21:44 http://shekofe-baran.blogsky.com

خبببببببب؟؟؟
بعدش؟!!!
وای خدا! چ باحال!!!
پس من خودم خیلی عقب مونده بودم!!!!!

عقب مونده بودی محدثه جان ؟

یعنی چی ؟
یعنی مدرسه کم توانایان ذهنی می رفتی ؟

امیرحسین... چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت 21:53

ایول به این سه گانه...
در کنار سه گانه های معروف مثل آبی سفید قرمز و پدرخوانده و ارباب حلقه ها حالا سه گانه تو داره خوش می درخشه

واقعا داره خوش می درخشه
اتفاقا چند دقیقه پیش چند تا ایمیل داشتم که دعوتم کرده بودن برم اونور آب براشون سه گانه بنویسم
ولی وقتی دیدن سه گانه من یه قسمت دیگه هم داره نظرشون عوض شد

مامان بهراد چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت 21:53

سلام. تازه یک روزه با وبلاگت آشنا شدم و با خوندن نوشته هات (حتی آرشیو) حال خوبی بهم دست داد اونقدر که نامرادی ها رو به فراموشی سپردم. سربلند باشی و سلامت.

باعث افتخاره خانوم

تیراژه چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت 22:08 http://tirajehnote.blogfa.com/

قلم دلنشینت رو دوست دارم بابک عزیز
اومدم فقط همین رو بگم
شیوا و روان مینویسی
تا حالا گفته بودم؟

مرسی تیراژه جان
عیب نداره الان بگو

آرشمیرزا چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت 22:10

به من چیکار داری؟؟؟
ولی اصلن خنده م نگرفته بود
تا دیدم تئی پرانتز نوشتی نخند آرش ترکیدم

خودمم توی یه حس و حال دیگه بودم
به اینجای پست که رسیدم گفتم الانه که آرش بیاد و یه تیکه بارمون بکنه

علیرضا چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت 22:18 http://4malite.blogsky.com

دیش؟


خیلی خیلی خیلی باحالن کیامهر خان !
کلن میتونید یه بخش ثابت داشته باشید برای پستای دنباله دار
مطمئن باشید برای خواننده هم هیجان انگیزه
اونم با قلم شما !

من واقعا به دوستان خوبی مثل تو افتخار می کنم علیرضا
بازم ازم تعریف کن تا من بیشتر افتخار کنم

تیراژه چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت 22:18 http://tirajehnote.blogfa.com/

احتمالا اون روز یهو دیدی که تصاویر عجیب و غریبی پخش میشود که مثل تصاویر شبکه های تلویزیون خودمان میماند نه فیلمهای پر تراک ویدیویی ولی یه مقدار صحنه های بی ناموسی دارد...یعنی یهو نمیدانم چطوری موفق به دریافت سیگنالهای شبکه های ماهواره ای شده اید..درسته؟!!

نه تیراژه جان
یه اتفاق عجیب تر افتاد
صبر داشته باشید تا برنامه بعد

آرشمیرزا چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت 22:18

ای آقا ما خاطرات و مخاطرات داریم از این ویدئو کرایه کردنها و جاسازی فیلم

یادمه دو شب نخوابیدیم با بچه ها تا آخرین ریال کرایه ی فیلم و ویدئو حلال بشه

چشامون از حدقه دراومده بود
یادش بخیر اولین فیلم مستحصنی که دیدیم معروف به پشه بود
ینی یه پشه ای بود که هرکی رو نیش میزد یاتاقان میچسبوند و میزد بالا

این کرمهای اوایل نوجوانی و کنکاشگری ِ چیزی نوبرانه به اسم بلوغ بود
بعدش که ویدئو خریدیم باز هم یکی دیگه کرایه می کردم تا فیلمهای کیمیایی و تقوایی و مهرجویی رو واسه خودم ضبط کنم
به چه بدبختی این فیلمهار و من ادیت می کردم . یادمه دوتا فیلک قیصر گیرم اومده بود و من واسه خودم یه نسخه ی باکیفیت از توی هردوشون کپی کردم . باورت نمیشه به چه بدبختی اینا رو به هم دیگه میچسبوندم

خلاصه که دستت درد نکنه
آدمو بدجوری همسفر روزایی می کنی که دیگه هیچوقت بر نمی گرده

لااقل خودت برگرد و یه حالی بده جیگر طلا.

درکت می کنم
درکت می کنم

دختری از یک شهر دور چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت 22:21 http://denizlove.blogsky.com/

اصلا شما دوس داری ادما رو اذیت کنیییییییی!!!
الان تا فردا باید صبر کنیم!!! نوچ نوچ بچه شلوغی بودیاا!!!
راستی این ویدیو تا خیلی وقتها ممنوع بود یادم میاد چون توو کیسه سیاه و اینا میاوردن میبردن!! خاظرات بنده از ویدیو بر میگرده به تعریفات خانواده... مامان اینا معمولا از مایکل جکسون میگن و فیلمهای ابراهیم تاتلیسس... شما مایکل جکسون اهنگاشو گوش نمیدادین؟؟؟

چرا ولی وقتی از اون حرکتهای معروفش می کرد همه نچ نچ می کردن و می گفتن
این آقا مایکل چقده بی تربیته

آرشمیرزا چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت 22:33

آره فیلمای ابراهیم تاتلیس
یادش بخیر عایشه
آی حرص می خوردم من از دست این ابراهیم
با اون قیافه ی راننده کامیونی و سبیلای مثه دسته ی موتور گازی
این عایشه رو چپ و راست .......
یادمه همش بخدا شکایت می بردم که آخه مگه حق ما خار داره ای خدااااااااااااااااااااااااااااا

یادش بخیر



تو هنوز داری فکر می کنی که برگردی یا نه؟

بازم درکت می کنم پسرم
کامل و عمیق

محسن باقرلو چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت 22:45

ویدئو ... ویدئوی لعنتی ... حسرت بزرگ ...

ای داد بیداد

آوا چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت 22:49

خیلی ی ی باحاااااااااااااااااال
بووووووووووووووود..ما که با
فیدئومون فقط فیلم های
مثبتانه می دیدیم.خیلی
این پست باحااااااااااال
بووووووووووووووووود
خوشمان آمد
یاحق...

شما کلا بچه مثبت بودی آوا جان

آرشمیرزا چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت 22:54

آهان راستی یادم رفت بهت بگم
این جمعه رو هم دوتایی برین تئاتر تا اپیزود سه گانه ی جمعه های روشنفکرانه تون تکمیل بشه

گفتم تکمیل یاد حق افتادم
آخه میگن اسم دیگه ش تک - میله !!!




بابا جون بر میگردی یا نه؟ دستام نوچ شد!!!!!

ببینم چی میشه
نمایش رو گفتم نه برگشتن رو

آرشمیرزا چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت 22:56

یه چیز ذیگه

جمعه که برگشتی از مثلث درک و غیبت استوانه ی حق بنویس

قسمت نشد بیام حق فشانی کنم توی درکِ جمعیتون!

ایشالله دفعه ی بعد

بهت نگفتم ؟
برنامه جمعه کنسل شد
ایشالا هفته دیگه با هم می ریم

صالی چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت 23:22 http://afsonkhanomi.blogfa.com

یادمه دخترداییم دو تا فیلم ویدیو زیبای خفته و شیر شاه داشت اینقدر نگاه کردیم که فیلم ها خراب شدن.فیلم خردادیان برامون میذاشتن میگفتن تمرین کنید رقص یاد بگیرین ما هم می گفتیم چشم یادم به اون مدل رقص های خردادیان که می افته خندم می گیره

مثل سریال های تلوزیون که لحظه حساس فیلم تموم می شد و منتظر قسمت بعد می موندیم منتظریم بفهمیم به چه کشف تازه دیگه رسیدین

خداییش هم خنده دار بود رقص خردادیان
وای این عشوه های چندش اوری که موقع رقص میومد
خانومای خارجی که نمی دونم نونشون کم بود آبشون کم بود ویار کرده بودن رقص ایرانی یاد بگیرن
کلا خنده بازار بود
هم اون موقع
هم الان که دیگه دل ضعفه است تا خنده

گلنار چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت 23:29



آخ آخ امان از این آنتن ..چه جیزایی رو به یاد آدم میاری .
یک عده ای هم بودن که در نقش آقا مهندس با یک سامسونت پر از فیلم ,فیلم هارو میاوردن خونه .
و یک شغل ثابتی شده بود از بس متقاضی زیاد بود .
تقریبآ دیدن بیشتر فیلمهای معروف دنیارو مدیون اونام انگار.
البته شما دیگه خیلی عاشق تی وی بودی گویا
من بیشتر درگیر ضبط صوت بودم و نوارهایی که گیر می کرد دائمآ .
یادش بخیر
و مرسی .

راستش رو بخوای گلنار
من یادم نمیاد فیلم بدرد بخوری تو ویدیو دیده باشم
یا فیلمفارسی های فردین و ملک مطیعی و بیک ایمانوردی بود
یا فیلمهای رزمی بروسلی و جکی چان و فرانکی و آرنولد
یا شو بود
یا فیلم هندی مزخرف
فیلم بدردبخور که ارزش دیدن داشته باشه بعد از روی کار اومدن سی دی دیدم

تیراژه چهارشنبه 20 مهر 1390 ساعت 23:52 http://tirajehnote.blogfa.com/

گلنار؟!...چه خوب شد گفتی...یادمه..یه کیف یا ساک بزرگ...با یه عالمه کاست ویدیویی...با یه دفترچه که اسم فیلم ها توش بود...میومد..آخرین فیلمهای روز اون موقع...وای یادمه...اگه تو نمیگفتی احتمالا این خاطره واسه همیشه از یادم میرفت..هیچ کس تو این سالها یاداوریش نکرده بود..فیلم نرگس..رضا موتوری..گوزن ها..خیلی از این فیلم ها رو همون آقای نمیدونم چی که قیافه اش هم شبیه فرامرز قریبیان تو گوزن ها بود میاورد...حتی یادمه یه سری فیلمها رو اسمشونو گذاشته بود آخر شبی!!..که مخصوص بزرگترا بود...یادمه روزنامه رو تا میکردن اندازه ی سوراخ کنار کاست ویدیویی ها بشه بعد با نوار چسب میچسبوندنشون که بشه از روشون رایت کرد...عمو ویدیوی همسایه رو میگرفت واسه کپی کردن شو ها و فیلم ها...کاست خام رو هم از همون آقاهه که شبیه قریبیان بود میخریدن..فکر کنم دونه ای 50 یا 150 تومن...سال 70..مرسی گلنار...مرسی بابک..مرسی واسه همه ی این خاطرات...که اگه از یادم برن دیگه چیزی واسم نمیمونه

یه روزی همینروزامون هم خاطره میشن تیراژه

کاپوچینو پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 00:01 http://capuccino.blogfa.com

قضیه آنتن رو نفهمیدم!
چطور میشد که اونجوری میشد؟

وقتی که با تلوزیون رنگی ویدیو تماشا می کردند کابل آنتن وصل بود بنابراین سیگنالهای فیلم از تلوزیون منتقل میشد به آنتن و از خروجی دیگه میومد تو تلوزیون سیاه و سفید

site01 پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 00:15 http://www.site01.dde.ir

5640616515147آیا بالاخره راهی برای کسب درآمد از اینترنت وجود دارد ؟؟؟
یک راه مطمئن و درآمدزا برای کسانیکه مایلند از صفر شروع نموده و از هیچ به همه چیز برسند
درآمد بسیار زیاد , آسان , مطمئن و قانونی برای صاحبان سایتها , وبلاگها و بازاریابها
با هر بازدید و سابقه فعالیتی که دارید به گروه ما بپیوندید
>>> و طعم واقعی پول اینترنتی را حس کنید <<<
آیا تا به حال اندیشیده اید که می توانید در منزل و بدون نیاز به خروج از منزل حتی تا سقف 755 هزار تومان در ماه نیز درآمد داشته باشید؟؟؟
برای کسب اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید
http://www.site01.dde.ir

اونجای بابای آدم دروغگو

گلنار پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 00:16

@بابک

اون آقا مهندس شما محتوای سامسونتش خوب نبوده والا
البته فیلم های ایرانی که محدود و مشخص بودن ,منظورم فیلمهای خارجکی بود که فیلمهای مطرحی هم توش بود و ما دیدیم ,البته خب واضحه که زمان روی کار اومدن سی دی
فیلمهای درخشانتری قابل رویت شد .

@تیراژه
خواهش می کنم خانم
پس خوبه شما یادته جریانو ,همشم با ترس و لرز میومدن که مبادا دستگیر بشن ..روزگاری بود .
خاطرات که مربوط به گذشتست و گذشته و یادآوریش گاهی یک لبخند شیرینی میاره ,امیدوارم اکنون خوبی داشته باشی .

والا ما اصلا از این آقا مهندس کیف سامسونتیا نداشتیم گلنار جان
حالا که دیر شده وگرنه شمارشو ازت می گرفتم

فرشته پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 00:18 http://feritalkative.blogfa.com/

عامل نفوذی کیه ؟؟؟
بقیش چی ؟؟ زود بنویس نمونیم تووو کف

آبجی نرگس مامان رادین

عاطی پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 00:22 http://pransesbanoo.blogfa.com/



قسمت های ویدئوییش بســـیار قابل درک بوود!:دی

خاهرمو دخترخالم ی فیلم هندی!!:))‌ داشتن!فک کنم این فیلمو توو ۳هفته دیدن!کووفتشوون شد!ولی همیشه خاطره شو می گن!

و هیشوقتم نزاشتن ما کووچیکا همراهیشوون کنیم!:(

عالی نوشتید!

ولی من همچنان رادیو رو ترجیح می دم!!:دی(۳پیچ!!)

مرسی عاطی

آذرنوش پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 00:30 http://azar-noosh.blogfa.com

از خاطره بازی دومت دارم میخونم ولی نمیتونم کامنت بزارم نمیدونم چرا اگه بخوام در مورد پست کامنت بزارم خودش چند تا پست میشه...فقط اینو بگم بابای من خداااااااااای فیلم وویدیو واین حرفا بوده و هست هیچکس به اندازه بابام ندیدم که انقد عاشق اینا باشه فیلم ویدویی که دیگه اونموقع خوراکش بوده . کلا کودکی من با فیلم ویدویی وقرطی بازیاش گذشت

اصلا بابات از چهره اش معلوم بود آدم با عشقیه
بپرس با من دوست نمیشه ؟

آذرنوش پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 00:32 http://azar-noosh.blogfa.com

عاطی جون شما تو رادیو کار نمیکنی احیانا؟یا کار کردن تورادیو جز مشاغل مورد علاقت تو کودکی نبوده احیانا

سیندرلا پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 00:37 http://zozooooo.blogfa.com/

خدائیش پست فوق العاده ای بود.
یاده خیلی خاطرات افتادم از دسته گلای خودم.
من دستگاهه ویدئو را دوست میداشتم.

مرسی سیندی

نرگس پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 00:39

سلام بر برادر جان خوبی ؟دبگه به نظرم با این کوروش نگردد فهمیدی چقدر بهت حسودی میکنه از اول که اومدن کوچه ما آپارتمان نشین بودن عقده ای شد استخر ما رو یادش نمی یاد ...

آبجی جان انقد سر به سر این بچه های کم درامد نذار
ما باید با خانواده های مرفه و بی غمی مثل خودمون حشر و نشر داشته باشیم

ری را پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 00:40 http://narenjestaan.persianblog.ir

وای یه عالمه خاطره بی نامو...ی یادم افتاد !! که نمیشه تعریف کرد
یاد شیطنت های دوره جوانی بخیر

من انقد خاطره بی نام ... ی دوست دارم

عاطی پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 00:56


ب آذرنووش جوون!

من بزرگترین آرزووم رفتن توو رادیو-ئه!(چ اینور شیشه!چ توونور شیشه!)

و همیشه واسه خودم دعا می کنم ک بهش برسم!:دی

:دی!

آرشمیرزا پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 00:58

کاش آن استخر بود
تا گلویی تازه می کرد حقم.
تا تو گلویت را تازه می کردی از شیرابه ی حق
و به عمق درک می سپردی اش
تو از همان کودکی دست به آنتنت معرکه بود
کاش جوانهای محله ی آن زمان
که حالا معقول مردانی شده اند
بیایند و بگویند از دست به آنتنی های ِ تو
که چه خوب همه را به سمت خودت تنظیم می کردی
آن زمان که تو طفلی بیش نبودی
قبله ی قبیله ی آنتن های تک چشم بودی
امروز هم
به شهادت خودت که هیچوقت بزرگ نشده ای
حسرت آنتن به درک ِ سطحی خویش می مالی
زنده باد آنتن های روی پشت بام
زنده باد آنتن های کوچه های تنگ و تاریک
زنده باد آنتن های پشت درختان چنار


مجتبی پژوم پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 01:12 http://mojtabapejman.blogfa.com/

سلام و درود بر صدیق معظم حضرت بابک خان اعلی الله مقامه...
ابلاغ مراتب ارادات و تبریکات صمیمانه اما پیشاپیش به مناسبت سالروز میلاد پر برکت آن فرزانه ی بی بدیل...

سلام و عرض ادب خدمت آقا مجتبی گرامی
ارادت داریم قربان

حرفخونه پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 01:59

یاد اون پست های سریالی ات افتادم راجع به عشق و عاشقی دوران دانشجوییت.
به همون جذابیت هست.
منتظر ادامه اش هستم.

مرسی رویا

آوا پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 02:43

شهر دیگر هیچوقت روی
آسایش را نخواهد دید
اما همه خوابند.....
خوابی زمستانی
................
یاحق...

تا وقتی گزمه هایی با احساس مثل شما مواظبند ما خیالمون راحته آوا

آرشمیرزا پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 08:38



جوابهای خیلی خوبی دادی به کامنتام . تاحدی که داشتم به این فکر می کردم که اگه زن بودم حتمن عاشقت می شدم
چون مردی که حرفاش اینقدر حق باشه و بوی حق بده
وای بحال خودش ! یک حق ِ مسلم باید باشه.

عشق که مرد و زن نمی فهمه عزیزم
من همینطوری دوستت دارم
و حتی درکت می کنم
حق دارم که درکت می کنم

شازده کوچولو پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 09:44 http://www.shazdehkocholo.blogsky.com

واقعا ما نسل سوخته بودیم بخدا
با چه عشقی فیلم از دوست و در وهمسایه می گرفتیم و با چه وحشتی تا خونه می آوردیمشون
کاملا یادمه.

برکنا میثا خانوم
شما هم ؟

وانیا پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 09:52

ممنون از اینهمه خاطره ی خوب و دور که برام تداعی کردی

چه مودب
چه با شخصیت
آورین آورین
این تداعی خیلی لغت جالبی بود
مرسی
دوست دارم یه پست بنویسم که توش تداعی داشته باشه

دل آرام پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 10:14 http://delaramam.blogsky.com/

خیلی جالب تعریف میکنی . انگار خودم نشستم و دارم خاطراتمو مرور میکنم .
منتظر بقه اش هستم
فعلا برم پست قبلیت رو بخونم . سابقه نداشته از پستهات جا بمونم ، دیگه سابقه دار شدم

به پلیس بین الملل گزارش میدم بگیرنت

جزیره پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 10:48

سلام
ای هفت خط. خدا رو شکر که کاسبیت کساد شد پس بابا تو هم نمیزاشت فیلم ببینی .داداش من هم از دیدن تی وی محروم بود. ولی اون هم هفت خط بود ناکس. میدونی چیکار میکرد. از تو اتاقش اینه میزاشت لای کتابش بعد تنظیمش میکرد که فیلمو از توی اون اینه ببینه. تازه جدیدا هم اعتراف کرده که همه ی وسائل برقیه خونه رو اقا یه بار باز کرده و دوباره بسته ، تی وی هم جز اونایی بوده که در امان نمونده

ما هیچوقت دستگاه ویدئو نداشتیم اخه بابام شدید مخالف بود ولی دائیم ویدئو کلوپ داشت. همیشه دعوا بود سر اینکه داداشم میرفت مغازه داییم، بعد یه بار فیلم دختری با کفش های کتانی اورد خونمون و بابام کلی غیرتی شد و نزاشت ببینیمش.
هروقت میخواستیم فیلم ببینیم میرفتیم خونه مامان بزرگم. ولی خب نباید باباهه خبردار میشد دیگه.

تازه این همه مراقبت بودن این از آب دراومدی
اگه ولت می کردن به حال خودت چی می خواستی از آب در بیای بچم

روزگارمو پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 10:57 http://mavgola.blogfa.com

سلام. ما هم یه ویدئو داشتیم البته وقتی که ممنوع بود. برادرم می پیچیدش تو یه ملافه وبعد میذاشتش تو یه گونی برنجی که رد گم کنه ومیرفت خونه دوستاش فیلم نگاه میکرد. یه وقتی هم با خواهش والتماس میذاشت ما فیلم نگاه کنیم.
ببخشید یادم رفت بگم که چه حس خوبی دارم با خوندن این خاطرات .

مرسی خانوم
سلام به بچه ها و بوای بچه ها برسونید

مامانگار پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 11:10

...چه پسر گلییییییییییییی!!!
............الهییییییییییییی...
...زنده باشیییییییییییییی ...

هیییی
ذوق کردم مامانی

فرشته پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 11:14 http://surusha.blogfa.com

آی گفتی بابک...گفتی...

دقیقا بابای منم همینجوری بود...یادمه یه بار رفته بودم از زیر تختشون یه چیزی بردارم چشمم خورد به یه فیلم...همین در امتداد شب بود...انقدر دلم میخواست ببینم..اما با اینکه ویدئو باز بود و میشد اما به خودم اجازه ندادم ببینمش...بسکه مثبت بودم مثلا...

بعد از ازدواج اولین فیلمی که دیدم همین بود...

عجب نسل طفلکی بودیم ماها...

و عجب نسل طفلکی تری هستیم که باید با بچه هایی که جلوی برنامه های فارسی وان چشم باز کردن سر و کله بزنیم

شهاب آسمانی پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 12:31 http://empyrean.blogfa.com

چه خاطراتی زنده شد برام ...
خیلی جالب بود ...

مرسی موسیو کم پیدا

محبوب پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 12:39 http://mahboobgharib.blogsky.com

من دیگه اینا رو تجربه نکردم ... ما همیشه می رفتیم خونه همسایه کناریمون و فیلم یا شو می دیدیدم... گاهی وقتا هم وسط فیلم، مامان و خانم همسایه به من و بقیه بچه ها می گفتن که پشت به تلویزیون بشینیم. اون موقع نمی فهمیدم واسه چی... اما الان خدا بخواد و گوش شیطون کرف می فهمم ...

اما چند تاسؤال:
مگه بوسیدن از دوست داشتن نیست ؟
چرا اونجا باید آرش می خندید؟

محبوب جان مطمئنی الان کامل فهمیدی قضیه رو ؟

اما دو تا جواب :
چرا از دوست داشتنه ولی اینجور وقتها جنبه های دیگه اش قوی تره
هیچی بابا آرش خیلی بی تربیته حق منو خورده خنده اش گرفته
تو ذهنت رو زیاد مشغول نکن آبجی جان

کورش تمدن پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 13:25 http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
خدا لعنتت نکنه با این پستات
میام کلی تیکه بهت بندازم ولی این پستها اینقدر خاطرات جالبی میاره تو ذهنم که دیگه نمیتونم چیزی بنویسم
در جواب خواهر محترم مکرمتون باید بگم که وقتی استخر ندیدم بگم دیدم؟وقتی موبایل ندیدم بگم دیدم؟
نرگس خانوم یادتونه به بهانه های مختلف میومدید خونه ما تا ببینید آپارتمان چه شکلیه؟یادش بخیر

تو مگه آزار داری بشر ؟
عوض اینکارا برو شماره موبایلت رو حفظ کن آبرومون رو بردی پیش مردم

نگار پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 13:55

یادش بخیر ر ر. بابک در ادامه پستت یعنی چه نکته ای نهفته که اینقد قراره عجیب باشه هو و و م؟دارم خفه می شم از فضولی اون موقع ها که تی وی پارس داشتیم یادمه روی یکی از کانالا امواج تلفن همسایه هامون می افتاد . یکی شون خیلی واضح بود . فک کنم بی سیم داشتن خوب.ولی مامانم امون نداد یه کم بد ذاتی خرج کنیم زود رفت بهشون زنگید که یه چاره ای واسه خودشون بیندیشن

خدا لعنتت نکنه نگار
دقیقا همینی بود که گفتی
حالا کامل توضیح میدم

عاطی پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 14:02


همه از تلوزیوون خاطره داشتن جط من:(

واسه همین می خام ی خاطره بگم!:دی

قبلنا می رفتیم اهواز!خوونه داییم اینا!

وقتی هوا وحشتناک شرجی می شد!کانالای عربو می گرفت!:دی

مام مثه این خوره ها!:دی!هی کانالارو بالا پایین می کردیم تا ب برنامه ی دلخاهموون برسیم!

با تشکر!

بی خاطره نمونی خواهر

جزیره پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 14:24

اولا من بچه دوم بودم مراقبت روم به شدیدی داداشم نبود واسه همین این شدم.

اااااااااااااااااااااِ کوروش شمارشو حفظ نیست. اهااااااااااااااااان

لایک به کامنتای هرکسی که توش به این کوروش تمدن گیر میده(ادمیکه از سوز دلش داره حرف میزنه:دی)

این بچه هفت تا خط داره
معلومه شمارشون یادش نمی مونه

نگار پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 14:26

وای ی ی بابک من مردم از شرمندگیت ت ت ت آخه عزیز من کامنتدونیتو اینجور وقتا تایید دارش کن تا این جلافتا انجام نشه خب. ببین بابک هنو وقت هستا . از خواب عصرت بزن بشین خووب فک کن مطمئنم از اون حافظه خفنت یه چی باحال در میاد ها. بازم م م

ای بابا
چی شده مگه
خوبه که یه نفر پیدا شد حرفمو تایید کنه
ممکن بود اینطوری باورشون نشه

فسیل پنج‌شنبه 21 مهر 1390 ساعت 15:05 http://www.fosil.blogsky.com/

دستت درد نکنه با این خاطره بازی هات عالیه. فقط تو رو خدا هواست باشه گانه هاش مثه فیلم ستایش نشه
در ضمن افتخار دادید به لینکدونی بنده.

باعث افتخاره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد