جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

اول اینکه : 

دیشب انقدر خواب مزخرف دیدم که وقتی از خواب بلند شدم نیاز به استراحت داشتم  

یعنی انقدر چرت و پرت و چرند و مزخرف که من توی خواب دیدم که نشان از ذهن مشوش و درب و داغان اینروزها دارد اگر توی سر هر جانور زنده دیگری می ریختید اگر سیستم عاملش منهدم  

نمی شد حکما هاردش هنگ می کرد . از خواب کورش تمدن وسط صحرای کربلا گرفته تا شلیک به شورشی های زرد پوست ویت کنگ در ویتنام داشتیم تا یک معاشقه از نوع خفن با یک خانم سیاهپوست آمریکایی وسط حرم عبدالعظیم و الخ ... 

خواب آخری که قبل از بیدار شدن دیدم بیشتر از همه به یادم مانده ... 

توی بالکن حیاط خانه قدیمی مان با مامان و مریم نشسته بودیم و داشتیم زیر برف هندوانه  

می خوردیم . دم غروب بود و من می دانستم که تاریخ مال قدیم هاست و قرار بود همینکه اذان مغرب گفتند همه چیز برگردد به زمان حال . 

به مریم می گفتم حیف نیست این منظره قشنگ و این ساختمان های ویلایی و این درختان پر از میوه در آنی تبدیل بشود به یک جنگل آهنی و بتنی بی روح و بی درخت ؟ 

در همین حال یکهو از دیوار همسایه مان یک جن خیلی سنتی در حالیکه سمندون روی دوشش بود پرید توی حیاط و شروع کرد به دویدن ... مامان و مریم جیغ زدند و من که انگاری می دانستم همه اینها خواب و خیال است طرف آنها هندوانه پرت می کردم و بلند بلند داد می زدم : 

آهای ! آقا جنه ؟ مامانتم جنه ؟ 

یارو جنه وقتی خشمگین به طرفم آمد از خواب بیدار شدم ... 

خدایا به خیر کن آخر و عاقبت ما را ... 

 

دوم اینکه: 

از دیروز که پست بابا بزرگ را نوشتم ماشالا عروس سالمند داریم که از در و دیوار دارد برای ما  

می ریزد . هی پیشنهاد پشت پیشنهاد ... 

این شد که تصمیم گرفتیم از این موقعیت به نحو احسن استفاده کرده و امشب طی یک پست 

بطور رسمی برای حاجی عبدالله خواستگاری کنیم . 

علاقه مندان می توانند پیشنهادات خودشان را بطور رسمی تا ساعت ۲۱ امشب به دبیرخانه ستاد می خوام آقاجونمو داماد کنم وبلاگ جوگیریات ارسال نموده و در این امر خیر سهیم باشند و از اثرات مادی و معنوی این وصلت مبارک بهره بگیرند . 

به پیشنهادات بعد از ساعت ۲۱ ترتیب اثر داده نخواهد شد . گفتیم که اگر مامان بزرگهایتان موندند روی دستتان ترشیدند از چشم بنده نبینید ... 

جدا از شوخی به گمانم پست بامزه ای از آب در بیاید ... 

 

سوم اینکه : 

امروز روز تولد سمیرا خانوم مامان دل آرام است . 

قاعدتا این قضیه به شما نباید ربط داشته باشد ولی به بنده ربط دارد خیلی هم دارد ...  

اولا اینکه بنده افتخار زیارت ایشان را یکبار داشته ام پس با هم آشنا هستیم . 

ثانیا سمیرا خانوم وبلاگ بنده را می خوانند و همیشه به من و جوگیریات لطف داشته و دارند و با کامنتهایشان شرمنده و دلگرمم می کنند . 

ثالثا مامان بزرگ دل آرام هم جزء کاندیداهای پیشنهادی برای ازدواج با بابا بزرگ بنده هستند 

این یعنی امکان دارد ما چند وقت دیگه با سمیرا خانوم فامیل بشویم ... 

 

سمیرا خانوم ! مامان دل آرام ! خواهر خوبم ! 

قشنگ ترین و بهترین آرزوها را برای شما دارم  

تولدتون مبارک ...  

 

 

 

 + برای فرشته ای که بالهاش توی قلبشه

   

 

 

نظرات 98 + ارسال نظر
سیمین پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 18:03

بگیر نگیر که دارم.یعنی یه وقتایی اتصال میکنم.نمیدونم مشکل کجاست؟ کلا از نظر الکتریکی مشکل دارم.نه که از نظرای دیگه هیچ مشکلی ندارم!!
دعوا دوست ندارم ولی شله زرد دوست دارم.امسالم حتما خبر میدم.با همون پیک موتوریه برات میفرستم.خبر داری دیگه معتاد نیست؟ترک کرده.با هم رفتیم کمپ. منم دیگه مورفین نمیزنم
اون سوال تخصصیه ذهنمو درگیر کرده ها!!!زود بپرس دارم میمیرم از فیضولی

سیمین پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 18:08


خدایا من طاقتشو ندارم م م م م
اول تو صفحه ی دوم
هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااایدگ

رها پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 18:08 http://gahemehrbani.blogsky.com/

سلامت باشند
خوب مامان بزرگ پیشنهاد منه (میکشند منو) آقا بابک
مامان بزرگ بچه های خواهرم . باور کن نمیگه چند سالشه هر سال که میگذره میگه آلبالو گیلاس امسالو که بخورم تازه میرم تو 25 سال ...اما از اون خانوم های باحاله . اصالتا تبریزیه و از طرز صحبت کردنش کاملا مشخصه . چشماش به رنگ دریاست و خیلی هم مهربونه. یکم هم شیطونه بابابزرگ که زیاد غیرتی نیستند؟ فقط تنهایی نباید پارک بره...
عکسشم بطور اتفاقی دارم. خواستند بدم ببینند. خوب باز سئوالی بود بپرس من جواب میدم ...این هم لینک مرتبط

http://gahemehrbani.blogsky.com/1390/03/11/post-67/

مریمی پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 18:09 http://najvaye-tanhai.blogfa.com

وای بابک دایی اینام خونه ما هستن برای بدبختی همون دایی شدید با غیرت تعصبیم
بخدا با جواب کامنتت کم مونده بود غش کنم از خنده
نه بابا اتفاقا خیلی هم زرنگه و دل گنده

رها پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 18:11 http://gahemehrbani.blogsky.com/


با مرفین هم ترک میکنند سیمین جان قدیما با متادون بود
توصیه میکنم ذهنتون رو خیلی درگیر نکنید

مبارزگر پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 18:20 http://www.stargirl1391.blogfa.com

سلام بابک خان!
شکر خدا میگذرونیم!
شما خوبی؟
ارومی؟
دستمم که فکر کنم ترکید انقدر ازش کار کشیدم!مامانمو دیونه کردم!یکشنبه باید بازش کنم ولی با این اوضاعی که داره.....
دعا کن خوب شه!امشب عکسشو میذام تو وبم فیض ببری!:دی
شما همیشه ذوق کن اصن!مهم نیس به چه وسیله!مهم اینه که شاد باشی!

سیمین به رها پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 18:21

رها جون من معتاد به مورفین بودم.بابک در جریانه
البته خودم معتاد نبودم ها!!!از وقتی با اون پیک موتوریه دوست شدم افتادم تو خط
الان چند وقته ترک کردم.حتی دیگه متادون هم نمیخورم

سیمین به رها پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 18:25

رها یه بار یکی اومده بود داروخونه میگفت شربت بتادین دارین؟
گفتم بتادین که خوراکی نیست. واسه چه کاری میخوای گفت واسه ترک اعتیاد
تازه فهمیدم متادون میخواد

رها پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 18:31 http://gahemehrbani.blogsky.com/

ای جااانم میگم سیمین جان من تقاضای نورجیزکش هم شنیدم
متادون بله اما مرفین هم خوراکی داره مگه؟!
تعریف کن ببینم اون پیک موتوریه چه کرد با تو عزیزم...که به مرفین خوری!افتادی...
این خاطرات داروخانه ای هم داستانی هستند برای خودشون...

فرشته پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 18:40 http://surusha.blogfa.com

هوای خونه برگشته...تمام جاده بارونه..
یه حسی تو دلم میگه..تو نزدیکی به این خونه...

سیندرلا پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 18:41 http://zozooooo.blogfa.com/

یه شماره کوتاه تر داشتیم پارسال فوت شد بابک خان.
اشکال نداره بابا بزرگه منم کوتاه بود .مامان بزرگم از آقایونه ریز میز خوشش میاد.
حالا شما غصه نخور یه جوری با هم کنار میان پارک رفتنی.
مردمم روشنفکرن فک نکنم بخندن.همه سلیقه ی بابا بزرگتو تحسین میکنن.

سیمین پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 19:20

رها جون مورفینو تزریق میکردم دیگه
اون پیک هم جریانش مفصله...باید یه بار بیای اینجا یه چایی بابونه بهت بدم و همشو برات تعریف کنم
چای بابونه دوست داری؟

سیمین پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 19:22

راستی رها شما هم داروسازی؟

رعنا پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 19:43 http://rahna.blogsky.com

سلام
من چقدر دیر رسیدم
لابد مامان بزرگتون انتخاب شد رفت ؟
من تو یکی از پستام نوشته بودم که بچه بودم توهم میزدم بزرگ شم توهم میزنم وقتی پستتو دیدم کلی ذوق مرگ شدم بعد که دیدم چقدرررررررر کاندید و خاطر خواه دارن بابابزرگت کلی خورد تو ذوقم
تجدید نظر کنید ، منم هستم خوووو :((

رعنا پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 19:44 http://rahna.blogsky.com

چی نوشتم !
توهم میزدم بزرگ شم زن بابا میشم !

تیراژه پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 19:45 http://tirajehnote.blogfa.com/

بابک خان؟!..داشتیم؟!! دست شما درد نکنه!!
"ما طالقونی ها خسیسم"؟!!!!
والا تو روستای آبا اجدادی من که خسیس نداریم...
کلان شهر! شما رو نمیدونم والا!!

نینا پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 20:15

یکم این حرکتتون چیپه.موضوع ندارین به حاجی گیر دادین

عاطفه پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 20:38 http://hayatedustan.blogfa.com/

ببین حاجی عبداله که اخلاق نداره- خسیسم که میگی هس! سن و سالی هم که ازش گذشته- لابد کار خونه هم نمیکنه و لجباز و یک دنده هم هست! پس این مادربزرگ آینده ی شوما دلشو به چی خوش کنه؟
زود بیا جواب بده تا وقت تموم نشده- مورد اکازیون سراغ دارما:دی

عاطفه پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 20:39 http://hayatedustan.blogfa.com/

خدا حفظت کنه حاجی- زنده باشی الهی- بنده خدا آیا روحش خبر داره سوژه شون کردی؟هعیییییییی! نوه هم نوه های قدیم:)))

الهام پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 20:43 http://sampad82.blogfa.com

اگه این وصلت سر بگیره ب شمام چیزی نمیرسه اتفاقا! خواسم همه ی بدی ها و خوبی ها رو بگم پس فردا نیاین بگین تقصیره منه! من اینا رو با هم آشنا کردمو خونواده ها ب هم نمیخورن!

سیمین پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 20:51

اون ۲ نفر دیگه خودتونو معرفی کنین

الهام پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 20:54 http://sampad82.blogfa.com

واقعا سیمین!

تیراژه پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 21:02 http://tirajehnote.blogfa.com/

اون دو نفر کی ان؟..جریان چیه؟..مافیای ازدواج راه افتاده اینجا؟!!

سیمین پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 21:09

تیراژه داشتم امار آنلاینا رو میگرفتم
الان شدن ۸ نفرررررررررررررر
بابا حرف بزنین لطفن ن ن ن ن

الهام پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 21:10 http://sampad82.blogfa.com

آره تیراژه! تنور داغه!من ک میخوام نونه خودمو بچسبونم ب تنور! ینی واسه خودما!

رها پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 21:21 http://gahemehrbani.blogsky.com/

من اینجایم
چی شده؟

چای بابونه هم دوست داریم کلا گیاه میاه از هر نوعش باشه سیمین جون من هستم از ککلیک اوتی بگیر تا گزنه و ....
نه بابا من فقط فیلم زیاد نگاه میکنم و کتاب زیاد میخونم و تو بحث ها هم زیاد شرکت میکنم سیمین بانو اطلاعات عمومی ام زیاده به این دلیله
کی بیام کجا بیام؟

رها پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 21:23 http://gahemehrbani.blogsky.com/

بسوزه پدر پیک موتوری
عملت هم سنگین بوده عزیز
کدوم منطقه کار میکنی ؟ من مشتری دست به نقد برات بفرستم
مرفینا رو یقینا از ناصر خسرو میگرفتی ...

عارفه پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 21:27 http://inrozha.blogsky.com/

قربان به علت استقبال بی شمار تمدید نفرمودین زمان را؟در ستاد راببندن؟

افروز پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 21:28

sسلام ساعت از 9 گذشته ولی پیشنهاد من سرجاشه
مامانبزرگم 65 سالشه وضعشم توپه فقط یکم ناز داره باید بابابزرگت خریدارش باشه همین

تیراژه پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 21:28 http://tirajehnote.blogfa.com/

سیمین؟..تو کدوم سیمینی؟..سیمین خودمون که تو چت روم بود؟رسوب های نقره ای؟

الهام پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 21:39 http://sampad82.blogfa.com

آره تیراژه!خودشه!

سیمین به رها پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 21:47

رهاااااا
چایی رو آوردم.من ککلیک اوتی رو با آش شیر میخورم.خیلی خوشمزه میشه....باجی ترک هم که هستی....ایول بزن قددددش
ببین من الان توبه کردم.دیگه مصرف نمیکنم.تو کار خرید و فروشم نیستم ولی اگه خواستی میتونم چند تا مکانو بهت معرفی کنم

سیمین پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 21:49

تیراژه من همونم
میخوای اسم رمزو بگم؟بگم؟بگم؟

دل آرام پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 21:56 http://delaramam.blogsky.com/

آقا ساعت 10 شد
پدربزرگ منو بدین برم

دل آرام پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 21:57

بروزن "نامزدمو بدین برم ، میخوام به قربونش برم"

تیراژه پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 21:57 http://tirajehnote.blogfa.com/

واو!!! سیمین؟!!..اسم رمز همونه که سرش به تو و ژاکی یه عالمه فحش میدادم ؟!!
کجایی تو دخترررررررر؟!!!!!!
خوبی؟

هاله بانو پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 21:58 http://halehsadeghi.persianblog.ir

سلام منم اومدم

الهام پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 21:59 http://sampad82.blogfa.com

سلام هاله بانو ودلی:*

هاله بانو پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 21:59 http://halehsadeghi.persianblog.ir

دلی تو خواب نداری؟؟؟؟؟؟

هاله بانو پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 22:00 http://halehsadeghi.persianblog.ir

سلام الهام جان شبت به خیر

دل آرام پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 22:00

به هاله
تا الان سیمین ما رو شگفت زده کرده بود ، از الان هاله هم اومد

سلام الی
نه هاله

الهام پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 22:01

دلی الا ساعت چنده اونجا مگه؟

سیمین پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 22:03

آره اسم رمز همونه
من یه مدت نبودم.حالا که اومدم میخوام جبران کنم
دیواری کوتاهتر از جوگیریات پیدا نکردم

دل آرام پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 22:03 http://delaramam.blogsky.com/

2:35 بامداد

سیمین پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 22:04

سلام به همه
میبینم که جمع زنونه شده بازم
برم سبزی بیارم غیبت کنیم

عاطفه پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 22:07 http://hayatedustan.blogfa.com/

سلاملکم- به به
حال شوما چطوره بانوان محترمه؟
پس کجایی دادا- حاجی بی زن نمونه یه وخت! بیا تا داوطلبا نرفتن ازشون مصاحبه بگیر:دی

دل آرام پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 22:09 http://delaramam.blogsky.com/

عاطفه جون من هرچی میگم پدر بزرگمو بدین برم هیشکی توجه نمیکنه

سمیرا مامان دل آرام جمعه 20 آبان 1390 ساعت 09:16

اییییییی ووووووووووااااااااااییییی بابک جان
چه کردی با این پست قشنگ با من ؟؟؟؟؟
این قشنگترین هدیه ای بود که از شما عزیزان گرفتم
از دختر م
از عزیز دلم
از قشنگترین هدیه خدا بهم
از خواهر کوچیکم به قول خودش
و از ....
یه دنیا ممنون
از تو که ا نقدر با محبتی
نمیدونم دل نازک شدم
یا شماها انقدر با احساس مینویسید
که با خوندن هر پستتون اشکم در میاد
این اولین سال تولدمه
که نه آروم دلم در کنارم هست
نه همسر م
ولی وقتی این نوشته ها رو
هم از طرف دلبندم
وهم از طرف شما عزیزان
دیدم واقعا شاد شدم
وقتی میگن هدیه باید معنوی باشه نه مادی
ییییعععععععنننننننننیییییییی ایییییییین
دوستون دارم...


انجام وظیفه بود سمیرا خانوم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد