شماره یک :
-------------------------
این پست محسن باقرلو دیوانه کننده است .
درست مثل یک هذیان گزنده و دردناک و واقعی و تلخ
از همان پیک اول آدم مست می شود و با هر جمله از این هذیان سرت داغ تر می شود و مست و مست تر می شوی و واژه های دیوانه کننده آخر پست رسما کله پایت می کنند .
مثل کارتون های تام و جری یک لحظه به خودت می آیی و می بینی بین زمین و آسمان داری غوطه می زنی ٬ بی آنکه قانون جاذبه نیوتن یادت باشد و یا اثری بر تو بگذارد .
ناچاری با لبخندی تلخ برای دوربین دست تکان بدهی و ویییییییییییییییژ سقوط آزاد
...واسه مادر فقیری که دو سیر گوشت از خودش داره و دوسیر گوشت واسه بچچه هاش نداره سر سیاه زمستونی ...
مدتها بود که همچین پستی توی اولولون نخونده بودم . انقدر خوب٬انقدر ترسناک٬انقدر دلی
-
شماره دو :
--------------------------
سطر های سپید مهربان دیروز یکساله شد .
مهربان دیروز نشست و تمام پستها و کامنتهایش را بازخوانی کرد و ماحصلش شد این پست
پستی که سوا از مناسبتی بودنش یکجور تجلیل است از دوستانی که وبلاگش را می خوانند.
یکجور خاطره بازی با وبلاگ خودش
یکی از کامنتهایی که مهربان انتخاب کرده و نوشته است ٬ کامنت شیرزاد است
کامنتی مربوط به فروردین امسال ٬ تقریبا چهل روز قبل از فوت شدنش
با خواندنش آه از نهادت بلند می شود و در عجب می مانی از کار خدا
شیرزاد برای مهربان نوشته :
یکساله شدن سطرهای سپید را به مهربان عزیزم تبریک میگم
و براش روزهای خوب وبلاگی آرزو می کنم .
شماره سه :
--------------------------
یکی از دوستان تازه جوگیریات٬ فسیل بانوی عزیز هستند از مشهد
وبلاگ روزنوشت های یک کارمند فسیل شده به قلم ایشان نوشته می شود .
روزنوشت های ساده و بی غل و غش و سرشار از اتفاقات جالب و موقعیت های طنز ...
فسیل بانو ( البته اعتراف می کنم با اسمشون ارتباط برقرار نکردم . کسی به من بگه فسیل انصافا دلخور میشم ) ماشاء الله حسابی پر کارند .
امیدوارم این وقت و انرژی که برای وبلاگ می گذارند به زندگی کارمندی و زندگی شخصیشون لطمه وارد نکنه وهمیشه همینطور سرحال و شاد و پرانرژی بنویسند .
به شخصه هر وقت وبلاگش رو میخونم حال و هوام خوب میشه ...
در عکس زیر فسیل خانوم و همسر جانشان را مشاهده می فرمایید :
اول
دوم؟
نمیدونم چراها ولی این نوشته ی آقای باقرلو منو یاد نوشته های جمال زاده انداخت
خدا رو شکر آرزو ب دل نموندم برای اولی توو اینجا...
برویم کلاس می آییم بعدا!
یا علی!
یکسالگیش مباااارک :)
وقتی کامنتای نامه ها یا حتی اس ام اسای کسیو که دیگه نیس میخونی... شما رو نمیدونما.. ولی من از خودم میپرسم اینا رو واقعا خودش نوشت؟؟ یعنی یه روز با دستای گرمش رو کیبورد نقاشی کشیدو.. مخاطبش من بودم... انگار خیلی به نبودنا عادت میکنم.. فک میکنم شاید از اولم نبوده.. یا بودنش افسانه بوده... یا که اصلا یه خواب بوده... کاش میتونستم حسمو بیان کنم!
می گم راستی جناب کیامهر چرا اسم وبلاگ من جزو لینک ها نیست؟..
قبلا بود ها..
سلام رفیق...روز بارانی تان خوش..کامنت شیرزاد یه جوری حالمو دگرگون کرد...و پست محسن بیشتر تر...
پست آقای باقرلو رو هنوز کامل نخوندم
آرشیو مهربان رو هم صبحی زیر و رو کردم
اما این فسیل جان :
اولا همین جا از ایشون تشکر میکنم (اوه چه مودبانه شد)
آخه این فسیل جان خیلی مهربونن همیشه می یان برای من کامنت می ذارن اما من تازه امروز رفتم وبلاگشون رو دیدم
عکس مرحوم شیرزاده توی پارتیه؟
شما این تیپی جلوی هم هستید؟
اون دنیا چی میشه پس؟
میریم جهنم برای شما که تو بهشت دارید با مقنعه روضه می خونید دست تکون میدیم
راستش رو بگم
اینقده دلم می خواد این عکس محو شده رو کامل ببینم
هاله
بی تربیت
عکس سر باز خانومای مار و ببینی ؟
تو هم میخوای بری جهنم ؟
من که جام ته ته جهنمه
اصلا من رو چه به بهشت
من هم دقیقا همین شوق رو دارم که این عکس رو کامل ببینم...از همون اولین باری که تو وب جناب باقرلو دیدمش..البته بعضی از افراد رو تونستم با وجود این محو شدگی حدس بزنم ولی خب...کاملش یه چیز دیگس!
در ضمن...جهنم را عشق است!
تیراژه من خودم رو کشتم فقط تونستم ۲ نفر رو تو عکس تشخیص بدم (آقای ناجی و آقای باقرلو )
آره بابا جهنم قشنگه من که کلا آب و هوای بهشت بهم نمی سازه
خسته نباشیم هاله..منم دقیقا همین دو نفر رو..!
منم آلرژی دارم به بهشت هاله....حالا که فعلا تو اون قرار سه نفریمون با تو و میلاد موندیم....جهنم پیش کش!
بالا از راست به چپ :
مهربان - رامین - آرش - ابی - مریم شیرزاد- وحید - مهدی - هیشکی
پایین از راست به چپ :
رولی - من - دکولته بانو - ایرن - محسن - و اخری هم مطمدن نیستم ولی فکر می کنم حامد باشه
عکس کامل هم خرج داره
نیازش بدین تا باقیش سیتون بگوم
مطمدن = مطمئن
مرسی بابک خان..تازه داشتم تلاش می کردم بقیه رو حدس بزنم که البته شما رو به خاطر ژستتون و دکلته بانو رو به خاطر رنگ بلوند موهاشون درست حدس زدم!
حالا نیازش چقدر هست که شما رو به با لهجه حرف زدن انداخته؟!
والا ما که مثل شما مایه دار نیستیم! حالا بگین چقدره شاید دسته جمعی تونستیم جورش کنیم!
این عکس محو شده یه حس خیلی خیلی خاصی رو به من منتقل کرد.....
خصوصا که فقط اقا شیرزاد واضحه......
منو یادم تابلوی شام آخر انداخت.......
نمیدونم چرا واقعا.....فقط یه حس عجیبه که بهم منتقل شد....
خیلی خاصه.....
تیراژه !
امشب ساعت ۱۰ قرار میذاریم
تو عکس بابات رو بفرست
منم این عکس رو
آخه منم خیلی دوست دارم بدونم بابای تو کیه
قبوله ؟
واووووووووو!!!
خدای من!
خی من میتونم عکس یه شخص دیگه رو بفرستم..از کجا میبه فهمید پدر من هست یا نه؟!
نگید دروغ گو دشمن خداست و میره جهنم و این حرفا که جهنمم آرزوست!
نه دیگه نشد
خودت هم باید تو عکس باشی
خی =خب
میبه= میشه
اینها از دوتا کامنت قبلی جا مونده بودن!
واااااای چه سوپرایزی
آقا بابک نمیدونی چقدر ذوق کردم که عکس خودم و همسرجان و البته وبلاگم رو اینجا دیدم
خوب من کللن هرکاری رو با انرژی شروع میکنم ولی ادامه دادنش بستگی به خیلی چیزها داره
ولی این پست اینقدر بهم انرژی داد که حالا حالاها تموم نمیشه
در ضمن هاله جون مهربونی از خودتونه عزیزم
پست آقا محسن رو هم خوندم یه چیزی رو نمیدونید ولی من از وبلاگ نویسی متنفر بودم فکر میکردم آدمهای بیکار وبلاگ مینویسن چند ماه پیش اتفاقی وبلاگ آقا محسن رو کشف کردم اینقدر خوشم اومد و جذب شدم که 2 روز بعدش خودم وبلاگ طراحی کردم واقعا معرکه ست بعدش هم که شما و بقیه رو پیدا کردم فهمیدم اینجا یک باند وبلاگ نویس حرفه ای هست.
موضوع جناب شیرزاد رو هم بعدا فهمیدم ولی هربار کسی ازش یاد میکنه فکر میکنم منم میشناختمش روحش شاد.
و یه چیز دیگه اینکه من اهل نیشابور هستم که البته فرقی نداره با امام رضا همسایه میشیم
لطفتون پاینده
بله نیشابور
چه شهر خوبی
الان اصلاح می کنم
ببخشید اونوقت این نیازش چی بود؟؟؟؟؟
برات می فرستم
یادم بنداز
برای بار دوم میپرسم؟
چرا نام وبلاگم در گودری شما بالا نمیاد؟؟
احیاینا رودل کرده؟؟
کاملا بالا آورده؟؟
همه موارد؟
یک و دو درست میباشد؟؟
پونه جان
اسم همه دوستان توی گودر هست
من کسی رو حذف نکردم
مشکل از گودره که بازی در میاره
مثلا اسم نینا هاله مامانگار وانیا و خیلی دوستان عزیز دیگه هم اغلب اوقات بالا نمیاد
دلیلش رو نمیدونم به خدا
اگه کسی میدونه بگه
سلمکم الله...
سلام قربان
عکس اخری منو یاد یه چیزی انداخت که خیلی بهش توجه میکنم و برام جالبه همیشه بیشتر زن وشوهر ها شبیه هم هستن انگار مثل 2تا تیکه پازل میمونن که وقتی بهم میرسن کامل میشن .
ایشالا یه چش قشنگ هم بیاد تو رو بگیره
چقدر الهام زیاد شده این روزها......... واللا...
اینکه خوبه
خدا رو شکر کنید
اگه نسلشون منقرض می شد خوب بود ؟
۱۰ نفر آنلاین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کی هستین؟
اسماتونو بگین
زود
یکیش که منم مهربان
باز تو پیدات شد ؟
دوباره میخوای چت را بندازی ؟
من هستم اووووووول
سلام مهربان جونم
من می دووووونم
این وبلاگ شما با من لجه
به خاطر همینه اسمم تو گودر نیست
من می دووووووووووووووووووونم
سلام هاله جان
شبت بخیر
چهار تا دونه کامنت داشتیم اونم به خاطر این بود که تو گودر اینجا معلوم بود پست جدید گذاشتیم که اونم این وبلاگ شما نتونست به من ببینه
اسم منم بالا نمیاره این گوذرتون!
به گمونم رودل کرده بچه!!
گوذرمون ؟
گوذر=گودر!!!
مرسی قربان از بابت این بنده نوازی های مدام ...
سایهء همایونی تان بر سر ما مستدام !
ما این همه نیستیم ولی شما بزرگوارید ...
شما که همیشه حواست به همه هست
و خوش داری وختهایی که توو لک هستند
هر جوری شده دستشان را بگیری بکشی وسط ...
آدمهای مثل شما کمند حاج آقا ... خیلی کم ...
این را انقدر گفتم تکراری شده ولی کمرنگ نه ...
خوبی مهربان جونم
دلمون تنگ شده بود چه عجب
خبر می دادی گاوی گوسفندی شتری مرغی خروسی دیگه نهایتا یه جوجه ای می کشتیم
به به جناب باقرلو
حال شما خوبه انشاالله و تعالی؟؟؟
و این عکس دسته جمعی ...
این عکس دسته جمعی که همیشه دیدنش
لبخند و بغض رو همزمان میاره ...
می دونی کیا ... یه روز می بینی یکی از ماهای توی این عکس که آخرین بازمانده س نشسته زل زده به این عکس و با بغض و شاید یه قطره اشک کوچولو واسه اونایی که نیستن فاتحه میفرسته و هی توو دلش میگه یادشون بخیر ... خدا ایشالا همه حاضرین توی عکس رو سلامتی و دل خوش بده و روح بزرگ شیرزاد نازنین رو هم غرق و قرین رحمت و آرامش ابدی کنه ...
مرسی هالهء عزیز ... هستیم شکر ...
خدا کنه که همیشه همگی سلامت باشند..چه کسانی که توی عکس هستند و چه همه ی کسانی که توی همه ی عکس ها هستند و نیستند...
هاله جان اگه محموله به دستت رسید لطفا مثل همون ایمیل های قشنگت این یکی رو هم واسه صندوقمون ارسال کن!
آقا اون دوخط بالایی کامنت قبلیم واسه خودم هم گنگه ..به واضحیت خودتون ببخشید!
خدا رو شکر جناب باقرلو
خدا رحمت کنه آقای طلعتی رو
امیدوارم همه آدمهای جمع شده تو این عکس سالم باشن و سلامت و سالها بعد دوباره یه همچین عکسی گرفته بشه به حکم دوستی های پایدار
البته خودم هم اون جاو نشسته باشم هر چند که بد عکسم
تیراژه جان الهی فدات بشم اون حموله رو من باید یادآوری کنم یعنی
یادشون بندازم که یادشون باشه که یادشون بیفته که یه روزی قرار بوده یادشون بندازم که یادشون باشه که اگه یادشون موند محموله رو بفرستن
حالا هرچی..به سلامت که از گمرک " یادت باشه و یادم بنداز" ها که گذشت بی زحمت یادت باشه و یادت می ندازم که بفرستی طرفهای بندر تجاری ما!
عجب بساطیه ها..خوبه نقاشی مونالیزا نیست..یه عکس چند بایتیه!