ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ساختمان اقاقیا یک آپارتمان چند طبقه است وسط شهر
هر طبقه ساکنینی دارد که هر کدام از این ساکنین داستانی دارند
داستان هایی گاهی مجزا از یکدیگر و گاهی مرتبط با هم
از گذشته و حال و آینده
تلخ و شیرین و ملس
گاهی ترسناک و وهم آلود و گاهی عشقولانه و احساس برانگیز
خیلی وقت بود که دوست داشتم یک مجموعه داستان جدی بنویسم از آدم ها
آدم هایی که مطمئنا خیلی هایشان ما به ازاء عینی در زندگی من داشته اند
خیلی هایشان شبیه خیلی از آدمهایی هستند که من می شناسم
و بعضی هایشان هم شبیه آدم هایی که دوست داشته ام بشناسم .
مجموعه داستان ساختمان اقاقیا درباره آدم هایی است که توی این ساختمان زندگی می کنند
و بدون شک خیلی هایشان را دور و بر خودمان دیده ایم و شاید اصلا بشناسیم .
راستش را بخواهید الان هیچ پیش زمینه ای از اینکه چه اتفاقاتی خواهد افتاد و با ساکنین چند طبقه از این ساختمان آشنا خواهیم شد ندارم .
به تدریج و طی چند هفته آینده هر هفته حداقل یک قسمت از این مجموعه را خواهم نوشت . امیدوارم که مورد توجه شما قرار بگیرد ...
+ امشب با ساکن طبقه اول ساختمان اقاقیا - آقا ابراهیم کلاته ای - آشنا می شویم .
بی صبرانه منتظریم.
woooooooooooooooooooooooooooooooooow
ایووووووول خعلی دوس دارم بخونممممممش
سلام...
من کلا علاقه دارم از زندگی ادمها سر در بیارم!!! من مطمئنم قشنگ میشه....
اما فقط امیدوارم ناقص نمونه!! چون شما تا میخوای یه خاطره یا یه داستان دنباله دار بنویسین وسطا خسته میشین!!!
سلام قربان
امیدوارم رفع کسالت شده باشد
مشتاق آشنایی با ساکنان ساختمان اقاقیا هستم
راستی هنوز هدرتون حال و هوای عید رو داره نمیخواید عوضش کنید؟!
سلام رها
امشب عوضش می کنم
یاد سریال همسایه ها افتادم
باید جالب باشه
من مطمئنم با سلیقه منحصر به فردتون تو داستان نویسی،یه شاهکار از آب در می یاد!!
یاد کتاب مصطفی مستور افتادم
باید جالب باشه، منتظر خوندنشیم
چه جالب
اتفاقا داشتم برای یکی از دوستان در مورد آدمهای داستان صحبت می کردم ایشون هم دقیقا همین رو گفت
کاش بگی هر کدوم از ساکنین شبیه کدوم یکی از آشنایانت هستن یا شبیه کدوم یک از اونایی هستن که میخوای از آشناهات باشن..
کاش دلی بنویسی و زیاد پایبند قواعد داستان نویسی نباشی..
تیراژه ! آدمای این ساختمون نه دقیقا و نه لزوما آدمهایی که تو زندگی باهاشون سر و کار داشتم نیستند .
شاید ملغمه ای از اونا باشن و شاید خیلی خیلی شبیه بعضی آدمهای دور و برم
چشم سعی میکنم ساده ساده بنویسم
salam .
kheyli khob bood !!
.........`....%%%.
......`,%%%%%%` ........(¯`°v°´¯)
.....`,%%;,%,%%% .........(_.^._)
..,%%; %%% %%%
...`%/% %//%%%_%
..%(%%, %% %/; %%
..%_ %%.%/%__/%%
..,%% / %%;%%
.............`| /
...............|(.___;@@;.,..;@@;
...............|.| __@@@.;@@@;
...............|.|____ |/_____ |/___
bodo beya apam !!.
یک چیز بیربط
من دانه های ریز را نمیتونم بخونم وب باز نمیشه
بعد 2 ثانیه ازم معذرت خواهی میکنه که نمیتونه باز کنه .
و میگه دوباره تلاش کنم
چراااااا؟؟؟؟
در ضمن این حبیب وبلاگش چی شده؟؟
نمی دونم من که مشکلی با این وبلاگ ندارم
در مورد حبیب هم نمیدونم چرا ولی یکی از وبلاگهاشو بسته
این یعنی چی؟
ما به ازاء
خانه ی سبز!
یادش بخیر!
ساختمان اقاقیا...
:)
دلم میخواد بخونم
سلام خدمت داداش مریض ام
خدا بد نده
انشالله که آمپول ها زود عمل کنه و خوب شی و ما بابک سر حال ببینیم
بابک اتفاقی این نرم افزار دیدم، گفتم شاید به دردت بخور
http://www.asriran.com/fa/news/207539/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D9%86%D8%B1%D9%85-%D8%A7%D9%81%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%AA%D8%BA%DB%8C%DB%8C%D8%B1-%D8%B5%D8%AF%D8%A7
مرسی میلاد جان
جالب بود
خیلی خوبه منتظریم بخونیم
حتما خوب میشه...
دمت گرم
براوو!
فقط میشه منم جزء ساکنای ساختمون باشم؟!
انقدر دوست داشتم از بچگی، مثل شازده کوچولو منم یک روزی توی یک قصه باشم!
حتی میگن چند بار بچگی هام حمله ورشدم به تلویزیون خونه مون که شیشه شو بشکنم تا به خیال خودم برم توی یکی از اون قصه هایی که می دیدم و بشم شخصیتش!
آقا پس کی می نویسینش؟من می خوام با آقا ابراهیم کلاته ای آشنا بشم!!!
پس چییییییی شد این پست؟!!!!!
(آیکون مشت کوبیدن رو ی میز قهوه خانه و پخش و پلا شدن قندان و قلیون و اینها روی زمین!)
مشتاقانه منتظر می مانیم.
خیلی وقت بود که دوست داشتم یک مجموعه داستان جدی بنویسم از آدم ها
آدم هایی که مطمئنا خیلی هایشان ما به ازاء عینی در زندگی من داشته اند
خیلی هایشان شبیه خیلی از آدمهایی هستند که من می شناسم
و بعضی هایشان هم شبیه آدم هایی که دوست داشته ام بشناسم .
.
.
خط آخر..خیلی فکر جالبیه..نمیدونم ننظورتون دقیقا چی بوده..یعنی اون ادمها هستن ولی شما از نزدیک نمیشناسین یا اینکه کلا شخصیت هایی که دوست دارین مابه ازای واقعی شون وجود داشته باشه و بشناسینشون رو خلق میکنید؟
ولی برام جالبه که از آدمهایی که دوست داریم بشناسیمشون بنویسیم...حالا این آدم ممکنه کسی مثل رشید کاکاوند واقعی باشه..یا مثلا برادری که ندارم ..یا مثلا یه همسایه ی ادیب مسن که دلم میخواست واقعی بود و هر عصر میرفتم خانه شان ولی نیست..
منظورتون از امشب دقیقن کی بود؟
ما فعلا ملاحظه ی سرماخوردگی نویسنده را میکنیم و دندان بر جگر میگذاریم!
(ایکون جگرکی اکبر جوجه!!)
خیلی باید جالب بشه ایول خیییلی وقته سریال های ساختمونی ندیده بودم بجاش الان داستان همسایه ای وساختمونی میخونم..
یادش بخیر خانه ی سبز...همسایه ها...زیر آسمان شهر ...چقد همسایه هارو دوس داشتم یادش بخیر...
منتظریم جناب