جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

برای گلنار

خاصیت دنیای مجازی اینست که تو یک عالمه دوست پیدا می کنی 

دوستانی که در دنیای واقعی پیدا کردنشان بعید بود 

دوستانی که ندیده ای و شاید هیچ وقت هم نبینی 

دوستانی که نه می دانی که هستند 

نه می دانی کجا زندگی می کنند 

نه می دانی اسم واقعی آنها چیست 

نه حتی می دانی که تو را می خوانند  

ولی با وجود اینهمه ندانستن ٬ می دانی که دوستشان داری 

 

از روزی که نوشتن وبلاگ را شروع کرده ام یک عالمه از این دوستها داشته ام  

دوستانی که خاموش بوده اند ولی نفس گرمشان را پشت هر پست حس کرده ام 

رد پای مهربانیشان خیلی اوقات در خاطرم باقی مانده

دوستانی که آمده اند و چند صباحی دل به دل هم داده ایم و خوشی کرده ایم  

خیلی هایشان دیگر  مجازی نماندند  

وبلاگ زدند و حتی حقیقی شدند  

همیشه هستند و دلم به بودنشان گرم است . 

مثل آقا مجید ٬ مثل مهدی عجمی ٬ مثل دل آرام مثل میلاد ٬ مثل پروین خانم ٬ مثل سیمین ٬ مثل محدثه مثل آوا ٬ مثل رهنا  

 و خیلی های دیگر که حافظه ضعیف من یاری ام نمی کند که نام ببرم  

خیلی هایشان هم دیگر نیستند و تو هیچ راهی نداری برای دوباره پیدا کردنشان 

و حتی گفتن یک ( ممنونم که مرا خواندید )

کاش واقعا می شد تک تک آنها را بشناسم و روبرویشان بایستم و بگویم که چقدر وجودشان برایم عزیز است . کاش می شد یکروز بتوانم تک تک کامنتهای بی پاسخشان را جواب بدهم که حداقل تشکری خشک و خالی باشد در ازای محبتشان  

اصلا شاید یکروز رفتم و از همان اولین پست اولین وبلاگ  

دانه دانه کامنتها را خواندم و اسم تک تک ناشناس هایی را که یکروز کلیک مبارکشان را بر این خانه نهاده اند یادداشت کردم و از آنها تشکر کردم . 

اما بعید می دانم حوصله و فرصت چنین کاری را داشته باشم  

در هر صورت این پست را برای همه مخاطبان خاموش این خانه نوشتم  

دوستانی که شاید هیچ وقت برایم کامنت نگذارند اما یکبار آمدنشان باعث شده که دیگر غریبه نباشیم و دوست بشویم . 

من قبلا هم برای مخاطبان خاموش جوگیریات پست نوشته بودم  

اما این پست را خاص و ویژه تقدیم می کنم به یکی از عزیز ترین دوستان بی نام و نشان این خانه که مدتهاست تک تک پست های جوگیریات را می خواند و محبتش را کلمه می کند و یادگاری می گذارد توی کامنتها   

این پست به نمایندگی از تمام خوانندگان خاموش گذری و دائم این خانه تقدیم می شود به گلنار عزیز ... امیدوارم یکی از همین روزها وبلاگی بسازد و نشانی اش را یواشکی برایم بگذارد و من اولین کسی باشم که برایش کامنت می گذارم . 

گلنار مرا به یاد یکی از محبوب ترین فیلم های بچگی ام می اندازد . 

یادتان هست ؟ 

 

 

این ترانه انتهای فیلم بود که با هم می خواندیم :  

گلنار مثل گلی بود که گفتن پرپر گشته 

ولی حالا دوباره به ده ما برگشته

 

 

 

نظرات 416 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 00:37 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

اول شدم
هر چند خاموشم اما خوشحالم
که مخاطب وبلاگ شهریار بلاگستانم

بابک یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 00:43

مرسی مریم جان
شهریار بلاگستان کسی دیگه است
ما مخلص شماییم

دل آرام یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 00:48 http://delaramam.blogsky.com

وقتی حرف از محبت و دوستی و به یاد هم بودنه ، کم میارم ... باورت میشه همین چند لحظه پیش یه پست در همین حول و حوش نوشتم ؟ اما بیخیال انتشارش شدم و ذخیره شد توی چرکنویسم ، مثل خیلی از پستهای دیگه ...
نمیدونم از خاک این مجازستانه یا از محبت توی صاحبخونه ، که هرکی میاد دلبسته میشه به این خونه که محل اجتماع هممونه . لحظه های شادی و غم ، همه باهم بودنهامون ، همه گفتگوهامون ، همه و همه اینجاست .
مخاطبهای خاموش حتما روزی روشن میشن به برکت گل روی صاحبخونه جوگیریات ؛ مثل من و خیلی های دیگه
گلنار جان خوشبختم از آشناییت عزیزم

عاطی یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 00:49 http://www-blogfa.blogsky.com/


هم خواننده ی خاموش داشتن!و هم خواننده ی خاموش بوودن!حس خووبی داره!:دی!

(آیکون نتیجه گیری!)

مریم یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 00:52 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

شما تاج سرین و برادر عزیز ما
همیشه سلامت باشین

وای من فکر کردم ملت خوابنا
آقا پلیسه بیداره
و مریم
اما دیدم نه بابا هنوز سر شبه

rebia یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 00:57 http://www.rebia.blogsky.com

به نام سلام

به نظرم مجموعه ی بزرگی از دلدادگیهایی...

"کنایه از لیست بلند بالای دوستانت و پستها"

ولی در هر صورت ممنون، تابلو های راهنمات به جاهای خوبی هدایتم کردن.


تا سلام ... والسلام

طـ ـودی یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 00:57 http://b-namoneshon.blogsky.com


خواننده ی اینجا بودن خیلی لذت بخشه. چه خاموش باشی چه روشن. چه تازه اومده باشی و چه سال هاس که چه اینجا و چه وبلاگ های قبلی همین نویسنده رو خونده باشی. نمیدونم کسی، جایی، وبلاگی، پستی، کاری، حرفی... میتونه جواب این همه خوبی و محبت و بزرگی شما رو بده یا نه.

SONNET یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 01:06 http://inyeki.blogsky.com/

من هم به عنوان یکی از این خواننده خاموش ها از شما که ما رو غریبه نمیدونید خیلی ممنونم. برای این پست احتمالا بعضی از خاموش ها روشن شن، خودمم چند روزیه وبلاگ زدم و شاید روشن بمونم.

م . ح . م . د یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 01:13

وای ، گلنارررررررررررررررر

یادش بخیر ، یادش بخیر ، یادش بخیر

م . ح . م . د یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 01:21

منم اینو تقدیم میکنم بهت :

http://s3.picofile.com/file/7379996234/golnar.mp3.html

واسه اینکه خیلی خوشگل خاطره سازی میکنی به خدا

م . ح . م . د یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 01:35

و اینم تقدیم به گلنار خانوم و بچه ها ، اهنگ فیلم گلنار :

http://s3.picofile.com/file/7380003973/golnar1.mp3.html

آوا یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 03:24

نمیدونم این گلنار بانو همون عزیزی هستند که چند
وقتیه دارن کامنتای زیبایی میذارن ازجمله شعرای قشنگی که اصولا متناسب با متن پستهاست؟؟
من هم امیدوارم ایشون وب بزنن............که
سُفرمون رو ببریم اون جا و زیر سایه درخت
ایشونم پهن کنیم وفیض ببریم...............
بابک خان جان.....شما خیلی لطف دارین.به
هممون..همیشه لطف داشتین و دارین...
هممون بهترین و قشنگ ترین لحظاااااااات
زندگیمون رو این وقتایی که تو بلاگستان
بودیم رو مرهون لطف و محبت شما و
بزرگانی مثل جنابان باقرلو وبقیه هستیم
که شرمم میاد اگه اسم بیارم و عزیزیرو
جا بندازم...هیچ چیزی ندارم که تقدیم
کنم بهتون در برابر لطف و محبتتون....
فقط سپاس گزارم ازتون بخاطر تموم
نگین های جواهری که ماازبلاگستان
باخودمون تاهمیشه بیادگار خواهیم
برد.........نگینهای با ارزشی که رد
تموم خاطرات قشنگ این جا رو با
خودش به همراه خواهد داشت و
لمسش تداعی بهترین روزهای
عمر تک تک ماخواهد بود........
تنتون سلامت دلتون شاد.......
یاحق...

گلنار یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 04:41

بابک عزیز

خیلی ممنونم از لطف ,بزرگواری ,سخاوت و مهربانیت .
به نمایندگی از همۀ خوانندگان خاموش ,روشن و عزیزت تشکر و قدردانی قلبی ما رو هم پذیرا باش.

چند خطی از خلیل جبران :

"درختان شکوفه می زدند,پرندگان نغمه می سرودند_سبزه ها نمناک بودند_سراسر زمین می درخشید و ناگهان من خود درختان و گل ها و سبزه ها بودم و دیگر هیچ "منی" نبود ."

این احساسیه که من در اینجا و در این وبلاگ دارم ,محصول صمیمیت و جمع مهربانانۀ این باغیست که شما باغبانش هستی ,باغی که همۀ گلها رو در بر می گیره
از همسر از مادر از همۀ دوستان با هر عقیده و هر رنگ و بویی.حس گرم در خانه بودن .

حضور باغبانی مهربان به وجود باغ معنا میده.
باغت همیشه پر از سبزینگی و طراوت و عشق .

با یک دنیا سپاس.



گلنار یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 05:02

دل آرام جان والا منم کم اوردم و کلمات همیشه در وقت بزنگاه آدم رو تنها میزارن ,منم خوشبختم از آشنایی و حضور و لطف شما ,ممنون .

محمد جان مرسی از این هدیه و آهنگ ,لطف کردین .

آوای مهربان نگاه شما زیباست ,مرسی عزیز.

بابک جان یادم رفت بگم که چه خوب که یادآور فیلم محبوب
بچگی شد اسمم ,مرسی از تصویر و این یادآوری قشنگ
خودم یاد آهنگ گلنار می افتم با اجرای داریوش رفیعی.

دیگه زیادی خجالتم دادین و می دونم کلمه و جملۀ درخور این محبت پیدا نمی کنم برای انتقال حسم جز بیان اینکه
ارادتمندم.

تیراژه یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 06:58 http://tirajehnote.blogfa.com/

مخاطب های خاموش برای من حس "کبوترهای صحن حرم" رو تداعی میکنن...
با همان پاکی و سبکبالی..
با همان بی دریغی..
با همان سپیدی..

برای تک تکشان آرزوی سلامتی دارم و شادی
که خیلی هایشان حتی نشانی نمیگذارند که وقت دلتنگی مهمانشان شویم..یا اگر شاد بودند پایکوبان شادی شان..
و اگر خدای نکرده داغ یا دردی به دلشان بود,غمخوارشان..

این هم لینک اهنگ گلنار با اجرای داریوش رفیعی:
http://s3.picofile.com/file/7380000749/Golnar_darush_rafyei.wma.html

تیراژه یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 07:09 http://tirajehnote.blogfa.com/

گلنار جان بانو .. حالا پیغام دربار همایونی را در قریه ی دانه های ریز حرف را نادیده میگیرید؟!
خوب است بگوییم نائب السلطنه در وصف این امر ناپسند شعری بسرایند ؟ خوب است؟
حیف که عزیز تر از این حرفها هستید! حیف!

اما جدا از شوخی
کامنتهای زیبای شما و دیگر عزیزان رونق این سرزمین است...
شعر ها و طنازی هایت همیشه کامنتهایت را شاخص کرده
حیف است قلمت محدود به همین کامنتها باشد
اما در هر حال برایت بهترین ها رو آرزو دارم و امیدوارم شما و دیگر عزیزان همیشه در کنار ما باشید ..

حمید یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 07:42 http://saye-roshan70.blogfa.com

حمید یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 07:46 http://saye-roshan70.blogfa.com

حیف که کامنت قشنگ نوشتن هم بلد نیستم من!

پرند یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 08:28

منم خیلی وقته خاموشم
این پست روشنم کرد!

سلام

خوب هستید که انشاالله ؟

بابک یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 08:37

چشمم روشن

بابک یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 08:38

تو خوبی ملیکا ؟

دختر انتظار یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 08:43 http://www.sesaleyedordoneh.blogfa.com/

سلام
وقتتون بخیر
بعد از مرحوم شدن شیرزاد عزیز اتفاقی با وبلاگتون آشنا شدم و بدون اغراق میگم تک تک پستهاتون رو هر روز میخونم اما خاموش
البته یکی دوبار روشن شدم یکیش مال زمانی بود که تشریف برده بودید مشهد برای ماموریت که التماس دعا گفتم .
وبلاگهای شما و محسن باقر لو وسطرهای سپید و آرش پیرزاده و تیراژه و دلارام و میثا و.... همه رو از طریق وبلاگ شما میخونم و همیشه خاموش
ولی امروز با خوندن این پست ادب حکم میکرد عرض ارادتی کنم و خسته نباشیدی بگم به آقایی که نوشتن هاشون رو دوست دارم

مهربان یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 08:49

سلام علیکم

تیراژه یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 08:52 http://tirajehnote.blogfa.com/

بابک خان؟ من یه اعترافی بکنم؟ قول میدین کسی به من نخنده؟

مهربان یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 08:53

می می خندم تیراژه



قول هم نمی دم


تیراژه یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 08:53 http://tirajehnote.blogfa.com/

علیک سلام مهربان جان!
شما کدوم مهربانید احیانا؟!
مهربان جان خودمون ؟
یا یه مخاطب خاموش که لطف فرموده و روشن شده؟

مهربان یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 08:54

کلا خاموش و روشن یه مهربان بیشتر ندارم

تیراژه یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 08:57 http://tirajehnote.blogfa.com/

شما رو نمیدونم ولی ما هم کلا یه مهربان بیشتر نداریم که دربست قربونش میریم!!
خب..باشه..بخند..ولی یواشکی بخند! حواست هم باشه کسی منو مسخره نکنه
من میرم اون لینک های ابروریزانه رو ‌پیدا کنم بیام!

پروانه یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 09:06 http://parvaneh-azizi.blogfa.com

درود...

خوندمتون...الهی همیشه روشن باشید.

سرزدنتون هم باعث خوشحالی خواهد بود.

سپیده یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 09:26

سلام جناب اسحاقی ما هم روشن شدیم با این پست:)
منم میخونم همه را شما/مهربان/محسن/آرش/کوروش/جزیره/تیراژه/چپ دست/ملیکا و.....
اما چون پست های زیبای شما استادان جسارت میخواد برای کامت گذاشتن جز یکی دوبار هیچ وقت کامنت نذاشتم و نمیذارم
اما همیشه هستم از خوندن پست های همتون لذت میبرم

بابک یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 09:28

مرسی سپیده خانوم
این حرفا چیه
شما لطف دارید

میلاد یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 09:35

با عرض سلام و ارادت خدمت همه دوستان

بنده از مخاطبان خیلی خیلی خیلی خاموش این وبلاگ هستم که اصلا کامنت های کیلومتری نمیزارم و کسیم منو نمیشناسه

فقط یه زمان های خیلی دوری بنده در معیت دوستانی همچون هاله بانو، ، تیراژه، دلارام ، آوا، محمد، نیما، کیانا، پونه، سیمین، میثا، وانیا، حنانه، کوروش، بهروز، امیرحسین خان و ژاکلین، هاله کوچیکه، محسن پاییز بلنده و یه سری از دوستان که الان یادم نیست، در این وبلاگ آتیشی میسوزندیم که نگو و نپرس

بیچاره پست های نازنین که بخاطر شرارت های ماها به جایی نمی رسیدن و هر بنده خدایی که وارد میشد در کامنتدونی به جای تماشای کامنت های مرتبط با انبوهی کامنت بیراه مواجه میشد

البته بنده پسر خوبی بودما فقط وبلاگ نمیزدم و نمیزنم

مخلص کلام یه زمانی سند این کامنتدونی مال من بود و قرار بود با کوروش اینجا بلی فروشی کنیم
نمیدونم چی شد، فکر کنم کوروش پول را اختلاس کرد و فرار کرد

همه ی اینارو گفتم که بگم این خونه و صاحب این خونه انقدر برای ما لحظه های قشنگ ساخته که با هیچی نمیشه عوضش کرد

و من یکی خودم به شخص خیلی خیلی مدیون بابکم برای لحظه های خوبی که برامون ساخت و مسببش بودش

من با اینکه خیلی وقت میشد بابک میخوندم و براش کامنت نمیزاشتم اما روزی که این سکوت شکست و وارد این جمع نازنین شدم، انقدر حس های خوب بهم بخشیدن و تنهاییمو پر کردن بچه ها که بی شوخی حس میکردم این کامنتدونی خونه دوممه

چون اصلا تنهایی معنا نداشت توش

باهم غر زدیم باهم شوخی کردیم باهم گریه کردیم با هم خندیدیم باهم حتی دعوا کردیم اما یه کششی لامصب این خونه داره که اصلا نمی تونی ازش دل بکنی چون واقعا صاحبش دلش دریایی و بی ریاست و همیشه تلاشش برای اهلی کردن ادم هاست

بخاطر همینه که اینجا انقدر دوست داشتنیه

اینو من نمیگم تنها، از زبون خیلیا شنیدم و بازم میشنوم

خوشحالم که این پست زیبا تقدیم به یه خواهر نازنین دیگه این خونه شده که مثل خودم بی وبلاگ ولی از اشناهای خوب این وبلاگ

من کامنت های عالی و شاعرانه و زیباشون بارها خوندم ولذت بردم، حتی یدفغه گفتم خوب شد یکی هم از خانوم ها پیدا شد مثل خود بابک و آرش اهل طنازی با کلماته

البته اینم بگم که به قول خود بابک هرکی این وبلاگ میخونه دیگه غریبه نیست و وارد این جمع دوستانه شده

راستی یادم رفت اینو ذکر کنم که کلید کامنتدونی رو ما سپردیم به خواهر جزیره، ایشون جور همه ی ماها رو به تنهایی در این روزها که کم پیدایم میکشن

خدا اجری عظیم و در خور بهشون بده

و

اینکه بابک ممنون بخاطر این پستت چون حس خوبی بهم داد

و اینکه خیلی خیلی خیلی مخلصیم

پیشاپیش بخاطر این کامنت کوچولوم معذرت میخواهم

anima یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 09:42 http://animamahak.blogfa.com

بابک جان ما خاموش بودیم ولی هرروز بودیم با این پستت دیگه شرمنده شدیم و روشن شدیم.

حسین یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 09:56 http://hosseinb.blogfa.com

سلام
من بیشتر از این پست بااون خاطره سال ۶۹ و نوشابه خوردن هامون حال کردم .

میلاد یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 10:10

راستی بابک

میلاد - 28 ساله - تهران

بابک یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 10:21

تو واقعا روت میشه خودت رو جزو خواننده های خاموش حساب کنی ؟ تو که شمش الشموشسی از فرط درخشش تپل من !
خیلی خیلی مخلصیم میلاد جان
جدی ۲۸ سالته ؟
نمیخوای زن بگیری ؟
حالا زن به کنار
وبلاگ چی ؟

بابک یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 10:21

شمس الشموسش ؟
هررر

میلاد یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 10:26

وبلاگ که بعید میدونم ولی شاید زن گرفتیم

تیراژه یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 10:42 http://tirajehnote.blogfa.com/

شما لازم نکرده وب بزنی میلاد
با این کامنتات که نیم ساعت طول میکشه خوندنش تموم شه همون بهتر که وب نداشته باشی
فکر کنم هر پستت یه هفته طول بکشه خوندنش
همگی از کار و زندگی خواهیم افتاد
همون بهتر که تشریف ببرید ازدواج کنید
بلکه ما هم این وسط خاله ای عمه ای چیزی شدیم!(البته از نوع مجازی اش!)
والا با این مخاطب خاموش هامون!!
والا با این کامنتا و زن گرفتناشون!!

میلاد یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 10:57

کی ؟ من ؟؟؟

کامنت به این کوتاهی اصلا دیده بودی؟

همش یک کیلومتر

فروغ یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 11:08 http://raddepahayam.blogfa.com/

پس این پست برای منم بود انگار!
ممنون

جزیره یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 11:26

تیراژه تیراژه زودتر بگو حرفتو خواهشا.من هم منتظرم بگی تا هرررررررررررررررررررررو هوررررررررررررررررررررر(به قول آوا) راه بندازم
خیلی وقته بعضیا پست اشپزی نزاشتن که بهشون بخندیدمخنده خونم افتاده پایین

مریم یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 11:26 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

فیلم گلنار رو اولین بار تو آمفی تئاتر کانونی که توش عضو بودم دیدم
اونقدر ازش خوشم اومد که تا مدتها هی فکر می کردم من همون گلناره هستم
هی به مامانم میگفتم کلوچه پزی یادم میدی؟

گلنار عزیز!
وجودت باعث روشن شدن کامنتدونی بابک شد
ازت ممنونیم
هم بخاطر حضورت هم بخاطر نماینده بودنت
مام در بست قبولت داریم

میلاد؟ یه چی بگم من؟ باورم نمیشه بخدا!!!
من تا همین الان که تو رو می شناختم فکر میکردم که 18 یا فوق فوقش 19 سالته

جزیره یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 11:30

خب این پست هم که برای مخاطبین خاموش بود و با ما کاری نداشت
یه بار هم یه پست واسه مخاطبان روشنت بزار.والا.
اینقده خاموش خاموش میکنه که ادم هوس میکنه خاموش شه

میلاد به مریم یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 11:31

پس خیلی خوب موندم

خداروشکررررررر

نمی دونستم انقدر جوونم

18، 19 ساله خیلی خوبه ها

من خیلی خوشحال شدم

جزیره یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 11:34

تیراژهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
کجا غیبت زده ؟ببین هروقت باید باشی نیستی
پاشو بیا اینجا من حسادت خونم زده بالا. بیا اینجا تایکم من و تو هم همدیکه رو تحویل بگیریم. این که نشد وضع. اینجا هیشکی مارو تحویل نمیگیره.اهه

میلاد به جزیره یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 11:35

جزیره جان ما عرض ارادت کردیم در کامنتمون به شما

و اینکه اعلام داشتیم کلید دار جدید کامنتدونی رو با افتخار به شما عطا نمودیم خواهر

انشالله خداوند اجری عظیم و وافر به شما عطا کند خواهر جان

لطفا کامنتدونی را بترکان

میلاد به جزیره یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 11:36

کلید دار جدید = کلید داری

جزیره یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 11:37

میلااااااااااااااااااااااد از بس کامنتات طولانیه من قریژ ویریژ میره چشمام تا بخونمشون. خب برادر حداقل چند قسمتیش کن که من هی خط و گم نکنم و بی خیال خوندن نشم دیگه
خوبه با احساسات بچه ی مردم بازی میکنین. تیراژه نیا نیا تا من برم کامنت میلادو بخونم ببینم چی گفته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد