سال ۸۸ با یک اسم ساختگی به نام کیامهر باستانی وبلاگ می نوشتم
کیامهر اسم خواهر زاده منه و به خاطر علاقه شدیدم بهش این اسم رو انتخاب کردم
بعد از فیلی شدن جوگیریات تصمیم گرفتم با اسم واقعی خودم بنویسم ولی با این وجود اسم کیامهر انگار جزئی از وجود و رگ و روح من شده باشه دست از سرم بر نداشت
خیلی از دوستان صمیمی و نزدیک هنوز منو کیامهر صدا می زنند و خودم هم بدم نمیاد کیامهر مثل یک بعد شخصیتی دیگه از وجود من به حیاتش ادامه بده ...
به همین خاطر بود که وقتی وبلاگ دانه های ریز حرف راه افتاد من توش با اسم سنت کیامهر قدیس نوشتم .
این توضیحات رو برای دوستان جدید گفتم که دلیل اسم کیامهر رو پرسیده بودند .
الغرض مهربان دیروز می گفت یک شیر پاک خورده البته بی معرفت این پست ما را از دانه ها برداشته و توی فیس پوک گذاشته و تا دیروز نمی دانم چند صد تا لایک خورده و چند صد نفر شیرش کرده اند و کامنت داده اند و به کامنت هم لایک زده اند و این حرفها
ما هم که سر از این جنگولک بازی ها در نمی آوریم رفتیم اینجا و باچشم خودمان دیدیم که حقیقت دارد . بعد دوباره برگشتیم پست خودمان را دیدیم که کلا ۳۰ تا رای داریم با ۶ تا کامنت و حسابی خورد توی ذوقمون و داشتیم افسردگی می گرفتیم . یک لحظه خواستیم برویم از سر رو کم کنی هم شده یک پیج خفن توی فیس پوک بزنیم .
راستش من هیچ وقت نتونستم با فیس پوک درست ارتباط برقرار کنم . جذابیت های ظاهریش برای من زیاد جالب نبود و زیاد خوشم نیومد یا بهتره بگم منو نگرفت . در نظر من تفاوت بلاگستان و فیس پوک مثل این خونه های کوچیک و ساده پایین شهر می مونه با خونه های تجملاتی و پر زرق و برق بالای شهر
اینجا خیلی محدودیت ها هست که توی فیس پوک نیست .
با این وجود آدم ترجیح میده توی جمع ساده و صمیمی اون خونه های ساده و کوچیک باشه تا بین زرق و برق و تجملات آدمهایی که با هم کم حرف میزنن و نمیشناسیشون و محبتشون رو با بیلاخ بهت نشون میدن . چه می دونم همین که اون بچه مایه دارهای بالای شهر بیان غذاشون رو از این پایین مایین ها بر دارن و ببر اونجا پز بدن واسه من یکی کافیه
پس همینجا سنگرمون رو حفظ می کنیم تا انشاء الله روزی که فیس پوک کلا آزاد بشه شاید رفتیم با بچه های بلاگستان توی یه عملیاتی چیزی فتحش کردیم کلا . خدا رو چه دیدی ؟
در هر صورت ای دوست عزیز شیر پاک خورده ! نوش جونت عزیزم
بیا بقیه مطالب ما رو هم ببر بذار دوستات ببیند و بیلاخ بزنن بهش
لازم هم نیست بگی که اینا مال کیه و از کجا برش داشتی
ولی انقدر مرام داشته باش و بگو مطلب مال خودت نیست . همین ...
+ عنوان پست که واضحه ایشالا ... اگه واضح نیست یک مقدار فکر کنید واضح میشه
++ مستان ٬ دوست هنرمند بی وبلاگم خیلی خیلی زحمت کشیده و این پوستر زیبا رو برای جشنواره طراحی کرده . تصویر با کیفیت و در ابعاد واقعی پوستر رو اینجا ببینید .
اوووووووووووووووووووووووول
تبریک میگم مامانگار
سلام...کیاجان...
...منم همین حس رو در مورد فیس بوک دارم...
...اینجا یه چیز دیگه ست...
یه چیزی بگم بخندی مامانگار
دیروز مامانم می گفت انقده دوست دارم یه بار اول بشم ولی هیچ وقت نمیشه
شما ثابت کردید مامانا هم میتونن اول بشن
البته مامانها همه اولند
الههههههههههههی...من با کمال افتخار این مقام رو به ماما ناهید عزیز تقدیم میکنم...
...واقعا برازنده ایشونه...اول شدن در جوگیریات گل پسر نازنینشون...
...مرسی کیای عزیز...تو همیشه شرمنده میکنی عزیز..
سلام
من هم خیلی با فیس بوک حال نکردم .
برای فتح قله فیس بوک ما هم پایه ایم .
...آقا کیا (خب خودتون گفتید اسم کیارو دوس دارید..وگرنه ما داشتیم به همون بابک عادت میکردیم)..تا بحال فیلم کوتاه فرستادن دوستان یا هنوز خیر..؟؟
یعنی ترکوندن مامانگار
میشه باهاش چند تا سریال ۹۰ قسمتی ساخت
نه هنوز کسی نفرستاده
فیس بوک برای یه وقتایی خوبه که هیچ کاری نداری داری از بیکاری میمیری...!!!(فک کن)
من تلاش خودمو میکنم...امیدوارم بتونم فیلم بسازم..یه چیزی تو ذهنمه ..اگه بشه...
گفتی پراید میدی دیگه؟ هوووم؟
شاید نزدیک به سه ماهی میشد که به اون خونه های پر زرق و برق بالای شهر سر نزده بودم !
دیروز رفتم بعد از سه ماه عکس پروفایلم رو کلا بردارم ، دیدم مهربان برای همون صفحه کامنت گذاشته و منم وقت رو تلف نکردم و یک لایک عظیم به کامنت مهربان زدم و با غرور "که بلهههه رفقای ما همچین نویسندگانی هستند که آثارشون رو روی هوا میدزدن و اینا" ، ازش بیرون اومدم .
اون مطلب رو که گفتید خوندیم و زدیم تو برجکشان
ما ملتفت نشدیم عنوان را داش بابک خانبسیار هم اندیشیدیم.
ما خنگیم یا چیز خاصیه؟
راستی...
من زمستان 89 برای پیج فیض بوقمو به قصد مدت کوتاهی بستم و بی اقرار اینقدر جوگیریات و دوستای جوگیریات جای اونو برام پر کرد که دیگه اصلا سراغش نرفتم.
سلامم بابک عزیز
جالبه که منم حس مشابه به فیس بوک دارم...
ای دست کجای بی انصاف...
فیس = صورت
بوک = صورت
فیس بوکی = کتاب صورتی
365 تا لایک خورده اون روزنامهه!!
مستان جان ، دور از جونت
face به معنی صورت ، book به معنی کتاب . ترکیب " کتاب صورتی" از اینجا منشا گرفته است ! "دست کج" بودنشان هم به همان دلیلی است که در متن توضیح دادند .
امیدوارم توضیحاتم واضح بوده باشه .
بله ضایع گشتیم
اِ ه من فکر می کردم بی علاقگی من از پیریه!
خوب خدا را شکر
فرق فیس بوکو وبلاگ اینه که اونجا همه غریبن
ولی اینا هیچکس غریبه نیس همه تقریبا یکی دوبار همدیگه رو دیدن(پرویی کردم)
آره همون بلاگ بی فیس بهتره
من احساس پرزرق و برق بودن ندارم بهش، برعکس احساس میکنم خیلی پوچه! انگار یه جاییه که ملت هرچی رو از هرجا که دوس دارن بر میدارن میذارن به اسم خودشون! قبل از این هم زیاد دیده بودم این چیزا رو اونجا.
من خودم که عضو نیستم ولی اون چیزی که از دوستام میبینم ترجیح میدم نباشم!
کلا هیچ چی وبلاگ و وبلاگ نویسی و وبلاگ نویس واین چیزا نمیشه! فقط خودمونو عشق است!
آقا ممد برو جواب کامنت هاتو بده اینجا چیکار میکنی تو!!!
چشم خاله طودی
قربان این لگو به شددت مانع میشه تو قرائت پست
امان از این فیس بوق و اهالی اش .
بابک جان آدمای بی معرفت و شیر پاک خورده زیادن
امیدوارم از این بابت دل نازنینت گرفته نشده باشه
من فکر میکنم تازه باعث خوشحالی تو باید باشه
ببین چه کار قشنگی کردی که ازش استفاده هم کردن
منم اگر اغراق نکنم حدود 1 سالی هست که سراغی از آنجا نمیگیرم
بذار آن خانه باشه برای اهلش
ما و امثال ما هم میاییم اینجا
دیدی چه غیر مستقیم خودمو جز اهالی اینجا کردم
نه مامان سمیرا جان
چرا دلم بگیره
شما مستقیم و غیر مستقیم اهلی اینجایید
ولی بنظم حی خووبی باید داشته باشه!که یه نفر مطلب یه نفرو بدزده و بعدشم یه عالمه لایک بخوره!:دی
خدا قسمت ما هم کنه:دی
متاسفانه برنامه واسه رفتن به فیس بووک ندارم:(وگرنه منم لایک می کردم!!!!!!!!!:))))))))))))))))))
ایشالا قسمت شما هم بشه
منم حال نمیکنم با فیس بوق....عجب دزد نامردی بوده یارو
محبتشون رو با بیلاخ بهت نشون میدن .
هزار تا لایک به این تشبیه بی بدیل
چاکریم شابلوط باجی
آقا بابک خوب شد اون پار اگراف اول رو نوشتید! من همیشه بین کیا(کیامهر) و بابک میموندم جریان چی بوده؟ کدوم واقعیه و ... . الان دیگه قشنگ ملتفت شدم!!
بعدش اون مطلبتون هم توی وبلاگ "دانه های ریز حرف" خیلی قشنگ بود. باید هم این همه لایک بخوره! اما خب واقعاً اینقدر سخته طرف بگه مطلب مال خودش نیست؟!!
راستش منم همیشه میمونم چرا نمیوتم با این فیص بوووق ار تباط برقرار کنم!! الان این پست شما و کامنت ها باعث شد بفهمم خداروشکر همچین هم موجود خارق العاده ای نیستم!!!
مرسی سایه
خدا رو شکر شبیهیم
داش کیامهر غمت نباشه ، اگر دوس داشتی بگو اراذل و اوباش اراکو جمع میکنم میریم تو اون پیج ، دهن مهن طرفو ...
دم اراذل اوباش اراک گرم که همه فیس بوق دارن
اراذل اوباش محل ما قمه دارن و موتور
والا ما هم چیز زیادی از این کتاب صورتیه نفهمیدیم ... گاهی میریم گردگیری ایش می کنیم و میایم ...
تو نسل جنگل بردی الان یه جورایی داشتنش نماد کلاس داشتنه انگار ...
و بله .. بله ... دستشون هم کج می باشد به شدددتتتت !
پس شما هم موافقی خورشید خانوم
وای..مرسی محمد خان جان...راست
میگنا...امربفرمایید بریم کَت بسته
بیاریم خدمتتون...والا بااین فیس
بوقاشون.ماکه عضوش نگشته
ایم و هنوز هم سنتی را به
صنعتی ترجیح می دهیم..
کی میخوان دست ازکپی
پیست بردارن نمیدونم!!
پوستربسیار جالبی بود
دست مستان جان درد
نکنه...........ایشاله
میفرستیم فیلمارو
اوهووووووووووووم
هووووووووووووور
یاحق...
منتظر فیلمتم آوا
من درست روزی با وبلاگتون آشنا شدم که مسابقه رو راه انداختین و همش دارم به این فک می کنم از چی فیلم بگیرم تو این بلاد کفر براتون بفرستم! خیلی کار سختی خصوصا اگر بخواتی خلاقانه باشه
بلاد کفر که پر از سوژه است
دزدی آثار ... قشنگ نیست
یک مقدار فکرهم کردیم ملتفت نشدیم توضیحتان دوستان رو خوندیم ملتفت شدیم
آخ که من چقدر از این حرکت متنفرم...البته امکان هم داره مطلب دست به دست چرخیده باشه و در نهایت اون فردی که در فیس بـ.ـوک قرارش داده اصلا ندونه نام نویسنده چی بوده و در این صورت اشتباه رو فردی که از ابتدای این زنجیره مطلبتون رو کپی کرده مقصره.
چون برام اتفاق افتاده خوب می فهممش و متاسفم برای همه ی افرادی که انقدر ضعیفند که زحمات و عشق و تلاش و علایق دیگران رو خیلی راحت به نام خودشون ثبت می کنند بدون هیچ عذاب وجدانی!
گلاب به روی همه و با عرض پوزش اما اصلا انگار کارد کردن در ما تحتشون که حتما مطلبی رو ارائه بدند! یکی نیست بهشون بگه خب وقتی نمی تونی مطلبی بنویسی ننویس برو دنبال علایق خودت.
درسته
احتمال داره این بنده خدا هم اصلا خبر نداشته باشه
ظاهرا دو تا جمله با هم تلفیق شد و من حواسم نبود اصلاحش کنم:
"در این صورت فردی که از ابتدای این زنجیره مطلبتون رو کپی کرده مقصره."
عجب بچه پرویی هست :دی
ما که فیل.تر شکن نداریم بریم عمق این فاجعه رو ببینیم :دی !!
دست مستان جان هم درد نکنه ، دستش طلا .
دست شما هم درد نکنه
یک حقیقت تلخی میتواند باشد و آن این که این دیوار از اساس و پایه کج باشد! به نقل از ویکی پدیای فارسی"تاریخچه قانون حق تکثیر در ایران مربوط میشود به قانون ثبت علائم تجاری که در سال ۱۳۰۴ تصویب شد و در سال ۱۳۴۸ قانون حمایت حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان به عنوان بدنه اصلی حق تکثیر در ایران تصویب شد.در ایران قانون حق تکثیر هیچگاه بدرستی اجرا نشده است"!!! و این اعتراف سختی است! فک کن... 43 سال پیش یک قانونی تصویب شده و اجرایش هنوز... با کرام الکاتبین است! چه انتظاری از آن "کتاب صورتی دست کج" (به نقل از اسحاقی، 1391) میرود؟!
پ ن1: این یک فرضیه است
پ ن2: لایک به فرضیه کودک فهیم
+ مستان جان پوستر نابی از آب درآمده :) دستت مرسی :)
وای خدااااااااااااااااااااااااااااا
حق تکثیر همون حق کپی برداری هستش نه؟؟!!!
من حق تکثیر و کپی برداری و با سرقت ادبی قاتی کردم
تازه از سرکار اومدم...مثل اینکه خستگی کار فشار آورده!!!!
این کار این آقای کتاب صورتی علاوه بر سرقت، کپی برداری بی اجازه هم محسوب میشه مگه نه؟؟؟ یکی منو تایید کنه از این حال ضایع دربیام :دی:دی:دی
دوستان عفو بفرمایییییییییییییییییییید
آقا بابک این نظر قبلی ما را منهدم کن...
اتفاقا درسته به نظرم
حالا انقدر سخت نگیر شما
من که هیچ وقت در فیس بوق نبودم ,علی رغم اصرار دوستان ,ناخودآگاه فراریم و حس آنچنانی ای ندارم به اونجا.
ایدۀ این بازی ایدۀ خوبیه ولی ما بازیهامونو کردیم الان دیگه وقت نشستن در کرسی هیئت داورانست
این همشهری اون پائین چی میگه؟هاها
خدای تبلیغن بعضی ها !
یعنی دوساعته دارم فکر می کنم منظورت از همشهری کیه
تازه فهمیدم رونامه رو میگی
سلامن علیکم
ما اولینبار است اینجا آمده وخیلی خوشمان آمدو بسی خوش گذرانده و مفت خوری نمودیم و اگر خداوند قسمت کند و یک گوشی ازینهایی که فیلم هم میگیرد خریدیم حتما در مسابقه شرکت مینماییم.
باتشکر
قدمتون رو چشم شمسی خانوم جان
خوش اومدین
بابک جان من هنوز اسمت رو موبایلم به نام کیامهر save هست .
در مورد جشنواره فیلم هم سناریوشو نوشتم و چندتا اتود هم زدیم ولی به دلم نچسبیده ...
ان شالله تو این یکی 2 روز نسخه نهائیشو برات می فرستم ان شالله دومین فیلم اسکاری هم بشیم....
دمت گرم آقای دوست
اتفاقا اسم شما هم توی گوشی من اینه :
مجید آقای دوست
تو همیشه کیامهر می مونی بچچه !
چاکرم رفیق
من اصلا کیامهر باستانی حک شده تو ذهنم.
بعضی چیزها رو سخت میشه تغییر داد نیمه جدی بانو جان
آقا ما هم رفتیم دعواشون کردیم. تا حالشون جا بیاد. واقعا که.....
دست شما درد نکنه
سلام.به من میگید اینجا چه خبره؟؟؟
سلامتی
من غریبم!اینجارو خوندم!!!!
عادله جان
اینجا رو که خوندی یعنی خودبخود وضعیتت از حالت غریبه به خودی تغییر کرد. غریبگی نکن پس دیگه!
در مورد خبرهایی که اینجا هست هم، غریبه نیستی که!! خودت برو از چندتا پست پائین تر رو بخون متوجه میشی. نشدی، یه ندا بده میاییم و بهت می گیم. اما میشی!