جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

تولدت مبارک بابا بزرگ

پست قبل را چند روز پیش نوشته بودم

نمی خواستم حال و روزتان را خراب کنم

دیروز خانه بابا بزرگ بودیم

آورده بودندش طبقه پایین

همان اتاقی که من تویش بدنیا آمده بودم

دراز به دراز افتاده بود و داشت بلند بلند با دهان باز نفس می کشید

هر پنج - شش نفسی که می کشید

یکبار تمام بدنش می لرزید

و من بین اشک ها و بغض هایم آرزو می کردم که کمتر زجر بکشد

و معلوم بود که دارد چوبخط می زند نفس های آخرش را ...




وقتی من بدنیا آمدم پدرم روز تولدم را یکماه زودتر ثبت کرد تا یکسال زودتر به مدرسه بروم

امروز صبح وقتی نرگس زنگ زد و با گریه گفت:

بابا بزرگ دیگر نفس نمی کشد

گوشی را گه گذاشتم دیدم بانک سامان برایم تبریک تولد فرستاده است

و من نمی دانستم باید بخندم یا گریه کنم .

لطفا برای آمرزش پدربزرگم دعا کنید ...






نظرات 131 + ارسال نظر
میلاد پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 12:47

واقعا متاسفم بابک

خیلی متاسفم م م

فکر نمیکردم از صبح که این پست خوندم چند ساعتی نگذره و این پست بشنوم

اروم شد بابک اروم شد

نمی دونم بابک چی بگم که غمت سبک کنه اما میدونم الان مامانبزرگت رفته به استقبالش

شاید فکر کردن به این موضوع ادم اروم کنه

اره بابک، الان دوباره پیش همن و اینبار بی درد و غصه

میلاد پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 12:52

خدا بهش ارامش ابدی بده انشالله

خدا رحمت کن پدربزرگ مهربون و باصفاتو

یکم تو بُهت رفتم بابک

یاد تمام پست هایی که براش نوشتی افتادم، مخصوصا پستی که عکسش بعد از فوت مادربزرگ گذاشته بودی

معلومه تو دلش خیلی وفادار بوده به همسرش که نبودش یکسال هم طاقت نیاورد

میدونم الان مادربزرگت کنارشه

خدا بهش آرامش ابدی بده

مریم پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 12:53

حالا هیچی مهم نیست بابک
و اگه ناراحت نشی بگم حتی تولد تو
مهم اینه که آروم شد
مهم اینه که قرار گرفت
مهم اینه که مادربزرگت رو زیاد در انتظار نذاشت
مهم اینه که حالا دیگه سبک و راحت داره به نوه ها و نتیجه هاش لبخند میزنه
مهم اینه که جاودانه شد
بهتره بنویسی جاودانه شدنت مبارک بابابزرگ

yasna پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 12:53 http://delkok.blogfa.com

خدایش بیامرزد

ماندانا پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 12:53 http://wildtigress.blogsky.com

سلام برات متاسفم و امیدوارم که بعد از این خبر های خوب بنویسی من راستش نمی خواستم دکترا شرکت کنم ولی بعد فوت مادر بزرگم اینکارو کردم چون خیلی درس خواندن را دوست داشت هیچ وقت اون سماور کوچکی که برام به خاطر ارشدم خرید را فراموش نمیکنم

اقدس خانوم پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 12:59

روحشون شاد ...

سمیرا پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 12:59

تسلیت میگم بابک جان
این رفتن ها و پایان زندگی زمینی ،تحمل و پذیرش و قبول کردنش خیلی سخته خیلی
الهی خدا به همهون این بینش را بده که با هر پر کشیدنی ،تازه یک زندگی نو و جدید شروع میشه.
امیدوارم برای پدر بزرگ شما هم شروع زندگی بسیار خوبی باشه.
روحشان قرین رحمت.

نگار پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 13:05

بابک تسلیت می گم متاسفم . خیلی زیاد. رفتن تاج سرها خیلی بده جای خالیشون مثل یه حفره گنده توو دل آدم میشه باهاش در آرامش وداع کن این خیلی خوبه که می بینیش و میسپریش به فرشته ها خوب نگاش کن تا همه خطوط چهره اش یادت بمونه بابک من نه بابامو قبل رفتن دیدم نه بابا بزرگامو پس تو خیلی خوش شانسی همین یه فاتحه پر حسرت واسه همه بابابزرگا

وانیا پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 13:10

اینجور وقتا از تسلیت دیگران چیزی نمیفهمیم فقط میفهمیم که هستن
راحت شد بابا عبدالله راحت شد خدا رحمتش کنه
میدونم خیلی دوستش داشتی ولی این بهترین مرگ براش بود راحت شد دیگه درد نمیکشه دیگه آروم خوابیده

کودک فهیم پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 13:11 http://the-nox.blogfa.com

:(
واقعا شوکه شدم با دیدن این پست...
امیدوارم روحشون در آرامش ابدی باشه...
برای شما و باقی افراد خانواده آرزوی صبر می کنم و امیدوارم ایندفعه خبر شادی باشه براتون...
نمی دونم اینطور مواقع چی باید گفت...اصلا انگار زبون آدم قفل میشه...

وانیا پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 13:15

در و دیوار اینجا که سیاه شد دلم ریخت یاده اون روزی افتادم که شیرزاد رفت یه بهت عجیب یه روزه باور نکردنی
تا اینجا سیاه شد بلافاصله فهمیدم بابا عبدالله دیگه نیست
خدا رحمتش کنه کاشکی تو اون دنیا دیگه درد نکشه آروم و راحت باشه

عمو فیروز پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 13:16

خدا رحمت کنه همه ی اموات و به خصوص بد وارث و بی وارث رو علی الخصوص پدر بزرگ گرامی شما را روحش شاد

کودک فهیم پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 13:17 http://the-nox.blogfa.com

می دونم نمیشه دلتنگی نکرد...
یک روزی بالاخره هممون می ریم...
یکی زودتر...یکی دیرتر...
حالا من همه ی اینها رو خودم میگم اما هیچوقت عمل نمی کنم و باز خودم دلم تنگ میشه...اما فقط می دونم که یک روزی هممون میریم...شاید فکر کردن به این قضیه یک مقدار کمی از درد کم کنه...

مریم نگار پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 13:24

اااااای واااای ...به این فاصله کم.. از اون همه دعا برا درد نکشیدنش !!
خدا خیلی دوسش داشت..بابک جان...
تسلیت میگم ..و براش تو اون دنیا..جایگاهی رفیع آرزو میکنم..
روحش قرین رحت و آرامش...

بانوی اُردیبهشت پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 13:27 http://zem-zeme.blogsky.com

واقعا شوکه شدم...
انتظار نداشتم بعد اون پست دیشب بیام اینو بخونم...
هیچی نمیتونم بگم جز تسلیت و شادی روحشون

پرچانه پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 13:31 http://forold.blogsky.com/

خدا رحمتشون کنه

کیانا پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 14:09

خدا بیامرزتشون
تسلیت میگم....

جعفری نژاد پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 14:15

گوشی رو برداشتم که زنگ بزنم اما راستش رو بخوای خودم را گذاشتم به جای تو

دیدم که الان شاید تنها چیزی که آرامت می کند سکوت باشد ، شاید کلیشه هایی که برایت پشت خط تلفن دنبال هم ردیف می کنم هیچکدام ذره ای از بغض این لحظه هایت را علاج نباشد ، می دانم که الان حتی نمی توانم برایت خوب بودن را آرزو کنم اما برایت صبر آرزو می کنم ، آرزو می کنم که هیچ چیزی سد راه بغضایت نباشد ، آرزو می کنم که غم راهش را همین جا ، همین لحظه از پیش رویت کج کند و برای همیشه گورش را گم کند ، آرزو می کنم که آرامش پیرمرد ابدی باشد و خداوند رحمتش کند

تسلیت می گویم رفیق

مریم انصاری پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 14:20

گفتم مگر به رفتن، غایب شوی ز «چشمم»

آن نیستی که رفتی... آنی که در «ضمیری»

بانوی بهار پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 14:21 http://oribad.blogsky.com

سلام...
تسلیت میگم آقای اسحاقی.. امیدوارم روحشون غرق در آرامش ابدی باشه..
برای شما هم آرزوی صبر و سلامتی دارم..غم آخرتون باشه..

کیانا پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 14:22

بیامرزدشون*

م . ح . م . د پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 14:22

تسلیت میگم کیامهر ...

راحت شد ...

روحش در ارامش ابدی

نسترن پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 14:30 http://shamd0ni.blogfa.com

میدونم!درد ِ نداشتنش رو...دیدن این نفسهای ِ آخر...
بدون شک روحشون در بهشت خدا شاد هست ، من برای ِ شما و نزدیکانتون صبر آرزو می کنم...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 14:33

خدا رحمتشون کنه روحشون شاد یادشون گرامی

مترجم دردها پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 14:33 http://fenap.blogsky.com

تسلیت می گویم و سکوت می کنم
...

مهدی پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 14:51

روحش شاد ... خدا بیامرزه همه ی سفرکرده ها رو ...

آذرنوش پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 14:54 http://azar-noosh.blogsky.com

تسلیت میگم جناب اسحاقی...
غم دوریشو شما میکشید ولی مطمینن الان دیگه ارومه و راحت...خیلی راحت...

فرزانه پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 14:59

تسلیت میگم. روحش قرین آرامش ابدی.

ملیکا پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 15:05 http://schaman.blogfa.com/

من واقعا نمیدونم باید چی بگم ...
فقط ...
فقط ...
تسلیت
همین

الهه پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 15:08 http://khooneyedel.blogsky.com

تسلیت میگم بابک...
میدونم که الان از آسودگیش تو هم آسوده ای...جشن پروازش مبارک باشه.....
دنیای عجیبیه...روز تولد من،تولد شناسنامه ای تو و تولد ابدی حاجی عبدالله یکی شده...
خدا رحمتشون کنه.....

عارفه پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 15:16 http://inrozha.blogsky.com/

خدا رحمتشون کنه

فاطمه شمیم یار پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 15:21

سلامم
صمیمانه تسلیت بابک عزیز..
بغض دارم..خیلی زیاد
آدمیزاده و خواه نخواه درگیر این آمدن و رفتن ها...
بهت گفته بودم...روزی که رفتم بیمارستان و مامان بزرگ رو با اون حال و احوال و چشمای آبی خاکستری پر سوال و دردمند رو دیدم به جرات می تونم سخت ترین لحظه زندگیم بود حتی سخت تر از رفتنش دلم گریه می خواد.
روحش شاد بابک جان..

عاطی پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 15:33 http://www-blogfa.blogsky.com/


روحشوون شاد

:گل ل ل ل

پارمیدا پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 15:36

سلام
سخته دیدن این زجر کشیدن ها...خیلی سخته
امیدوارم حداقل بخاطر اینکه دیگه عذاب نمی کشن بتونید دلتون رو آروم کنید..
روحشون شاد و قرین رحمت پروردگار

روشنک پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 15:42 http://hasti727.blogfa.com

تسلیت کلمه ای نیست که بشه باهاش تموم حس و ناراحتى و همدردى روابراز کرد
روحش قرین ارامش

بولوت پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 15:42

روحشون قرین رحمت خداوند.

محدثه پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 16:14 http://shekofe-baran.blogsky.com/


خدا بیامرزه...

گلابتون بانو پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 16:22 http://golabatoonbanoo.blogsky.com

صمیمانه تسلیت میگم. روحشون شاد...

خورشید پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 16:24 http://khorshidejonoob1.blogfa.com

خدارحمت کنه پدربزرگتون رو ... روحش شاد ...

نازنینn پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 16:27

درد پیری,درد بیماری,درد تنهایی ...

روحشون به آرامش رسیده انشالله

آرزوی صبر و سلامتی دارم برای شما و خونواده ی محترمتون

yasi پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 16:35 http://chobshuorbanuo.blogsky.com

خدا رحمتشون کنه...

مهتاب پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 16:45

تسلیت آقای بابک

خانمی پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 17:01 http://monastories.blogfa.com


روحشون شاد و ارام ...

محمد پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 17:02 http://ebrahimi70.blogfa.com

خدا رحمت کنه ایشون رو

شادی پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 17:14 http://wordsofshadi.blogsky.com

سلام
تسلیت می گم...
خدا بیامرزدشون...
:(

قطره پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 17:15 http://bidarkhab.persianblog.ir

شاه بلوط پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 17:24 http://balot.persianblog.ir

خدا رحمتشون کنه

خوش به حالشون که همه فامیلش دورش بودن و تو خونه خودش فوت شدند

امیرحسین... پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 17:30

تسلیت میگم بابک
روحشون شاد

نیره پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 17:34 http://salimi.blogfa.com/

خدا رحمتشون کنه
به شما و خانواده هم صبر بده.

سایه پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 17:34

خیلی متاسفم بابک خان...
همیشه توی اینجور مواقع با بغضی که دارم می گردم دنبال واژه ای به جز تسلیت... کلمه ای که بیش تر از این کلمه ی کلیشه ای بتونه عمق تاثر و دلداری ام رو نشون بده و همیشه هم ناکام بودم توی پیدا کردن جایگزینی برای تسلیت...
پس به ناچار باز هم صمیمانه تسلیت می گم... روحشون شاد و قرین رحمت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد