جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

یک تجربه جدید

چهار سال پیش وقتی توی شرکت قطعه سازی کار می کردم یکی از همکاران ازم پرسید که چرا در آزمون نظام مهندسی شرکت نمی کنی ؟ 

راستش تا اونروز فکر می کردم که نظام مهندسی فقط مخصوص رشته های عمران و معماریه...


توی نظام مهندسی عضو شدم و همون سال هم توی آزمون شرکت کردم و پروانه اشتغال به کار گرفتم و به عنوان ناظر پایه ۳ تاسیسات در کانون مهندسان ساختمان عضو شدم . 

امیدوار بودم که از لحاظ اقتصادی جهش بزرگی در زندگیم بوجود بیاد ولی خب مثل همه جا باندبازی و پارتی بازی و ... بود و من هم به خاطر شغل اولم فرصت پیگیری جدی نداشتم تا اینکه اوایل پارسال بالاخره تونستم اولین درآمدم رو از این راه کسب کنم . 

هرچند رکود نسبی ساخت مسکن و همون رابطه بازی ها اجازه کسب درآمد آنچنانی از این راه به من نمیده ولی توی این اوضاع اقتصادی و شرایط بد شرکت ٬ به قول قدیمی ها همین آب باریکه هم غنیمته ... 

 

این توضیحات رو دادم تا داستان جالب یکی از مالکان که نظارت تاسیسات ساختمانش  به عهده من بود براتون تعریف کنم .



 

طراحی و نظارت تاسیسات ساختمان تا همین چند سال پیش توسط مهندسین عمران انجام  

می شد و به خاطر اینکه اکثرا  دانش علمی و تئوری مربوط به تاسیسات رو نداشتند در خیلی از مواقع ٬کار تاسیسات ساختمان بصورت اصولی انجام نمی شد .   

اجبار سازمان نظام مهندسی برای استفاده از مهندسین مکانیک برای طراحی و نظارت تاسیسات ساختمان باعث شد تا هم مهندسین عمران از مسئولیت کاری که تخصصی در اون نداشتند راحت بشن و هم این که مهندسین مکانیک بتونن وارد بازار مسکن بشن ... 

 

از اونجا که ساخت مسکن تو کشور ما مثل خیلی مشاغل دیگه کار تخصصی نیست و هر کس که سرمایه ای داره خودش مشغول به ساخت و ساز میشه بدی این شغل اینه که شما با یک مجری با تجربه و حرفه ای ساختمان روبرو نیستید که خم و چم و اصول رو بدونه و طرف حساب شما یک آدم عادیه که معمولا شغل دیگه ای داره و به عنوان شغل دوم بساز و بفروشی میکنه و یا اینکه داره برای خودش خونه میسازه و تجربه ای در این کار نداره. 

این آدم که تا حالا فقط با مهندس ناظر ساختمان طرف حساب بوده شدیدا در مقابل مهندس تاسیسات جبهه می گیره و مخالفت می کنه ... 

 

اون اوایل مدام جنگ و دعوا و بحث داشتیم . مالکین برای کم شدن هزینه هایی که به خاطر اصولی انجام شدن کار بهشون وارد می شد معمولا اول از سر دوستی و رفاقت و پیشنهاد رشوه و بعد که می دیدند کوتاه نمیای از طریق تهدید و قلدری و بدرفتاری و بداخلاقی مقاومت می کردند . 

 

توی این دو سال بارها و بارها توی شهرداری و کانون برای گزارش خلافی ساختمان رفتم که متاسفانه ترتیب اثر ندادند و چندین بار هم شدیدا با مالکین بحث و جدل کردم که کار به جاهای باریک کشیده شد متاسفانه .... 

 

داستانی که می خوام براتون بگم مربوط میشه به یکی از این مالکین به نام آقای ح ...

آقای ح  جوان و جزء اولین مشتریان من بود . 

می گفت قراره خودش توی ساختمونی که میسازه زندگی بکنه و از قرار معلوم خیلی هم اوضاع مالیش ردیف نبود چون که چند ماهی کلا کار ساختمانش خوابیده بود و کار نمی کرد . 

اولین برخورد جدی من و آقای ح روزی بود که بعد از چند ماه تماس گرفت تا برای بازدید و تست تاسیسات لوله کشی برم سر ساختمون ... 

 

روال کار اینطوره که مالک باید مجری کار (مثلا لوله کش ) رو به ناظر معرفی بکنه و ناظر اصول مورد نظرش رو طبق نقشه به مجری یادآوری بکنه و مصالح استاندارد و مورد تاییدش رو اعلام بکنه و مجری بعد از انجام کار برای تست به ناظر خبر بده ... 

 

اما آقای ح بدون هماهنگی ٬ کار لوله کشی رو انجام داده بود و بعد از اتمام کار تازه به من خبر داده بود . منم آنچنان داغ کرده بودم که آقای ح کرک و پرش ریخت . گفتم که از نظر من کار مورد تایید نیست و به شهرداری گزارش خلافی میدم . 

آقای ح سه چهار روز مدام زنگ می زد و خواهش و التماس می کرد که ببخشید و اشتباه کردم و تجربه نداشتم و به خدا من با دست خالی دارم این خونه رو می سازم و خودم آجر انداختم و ملاط درست کردم و این زنجموره ها ... 

 

منم به خاطر اینکه همسن و سال خودم بود دلم سوخت و رفتم سر ساختمون و تست فشار و نشتی گرفتم و نمونه مصالح رو چک کردم که مشکلی نداشت . قانونا باید کلی کاشی و سرامیک تخریب می شد و چند میلیون ضرر به آقا ح وارد می شد که دلم نیومد و مته به خشخاش نذاشتم و کارش رو تایید کردم .  

خوشبختانه زهر چشمی که از آقای ح گرفته بودم باعث شد تا پایان کار ساختمان پسر سربراه و خوبی باشه و بدون هماهنگی من کاری نکنه و بنده خدا انقدر ترسیده بود که برای انجام خیلی از کارهایی که اصلا ربطی به من هم نداشت تماس می گرفت و کسب اجازه می کرد ... 

 

چند هفته پیش آقای ح تماس گرفت که برای بازدید نهایی برم سر ساختمون  

کار تکمیل شده بود و من بازدید های نهایی رو انجام دادم و بعد از اتمام با آقای ح خوش و بشی کردم و عذرخواهی کردم از بابت اینکه اونروز عصبانی شده بودم و باهاش بد حرف زدم و آقای ح هم عذرخواهی کرد که با من هماهنگی نکرده و تشکر کرد که اذیتش نکردم و دستور تخریب ندادم . روال کار به این ترتیبه که مالک کلیه هزینه های ناظر رو بر اساس متراژ بنا همون اول کار به حساب مهندس ناظر واریز می کنه .... 

یعنی آقای ح کل دستمزد منو همون پارسال پرداخت کرده بود . ولی خب چون کار احداث ساختمان خیلی طول کشیده بود و یکسال از زمان امضای پروانه ساخت گذشته بود مالک باید  درصدی از مبلغ اولیه رو مجددا پرداخت بکنه ... 

مبلغ رو محاسبه و به آقای ح اعلام کردم و آقای ح هم خیلی تشکر کرد و گفت که فردا حتما به حسابم می ریزه . من بایستی می رفتم شهرداری و برگه گواهی پایان کار ساخمان آقای ح رو امضاء می کردم و عملا بعد از امضای برگه دیگه کاری با مالک نخواهم داشت . با وجود اینکه دوستان تاکید کرده بودند که حتما اول با مالک تسویه حساب کن و بعد برگه رو امضاء بکن من تو رودرواسی با آقای ح گفتم که پنجشنبه صبح میرم شهرداری و برگه رو امضاء می کنم . 

سه شنبه شب چند هفته پیش بود و قرار شد آقا ح چهارشنبه پول رو بریزه که البته نریخت .

من هم چون قول داده بودم که زودتر کارهای اداری ساختمونش تموم بشه پنجشنبه صبح رفتم شهرداری و کلی هم توی دلم به آقای ح فحش دادم که خواب روز تعطیلم رو خراب کرده ...


درست دم در شهرداری که رسیدم آقای ح زنگ زد و گفت : مهندس! شما رفتید شهرداری ؟ منم گفتم که دم شهرداری هستم و برگه تا دو سه دقیقه دیگه امضاء میشه . 

آقای ح هم گفت : همین الان میره بانک و پول رو میریزه . 

 

همینکه وارد شهرداری شدم دیدم چند تا کامیون و نیسان دارند نخاله های ساختمونی جمع می کنند . دقت که کردم دیدم که توی شهرداری دارند بنایی می کنند . گفتند که تا دوشنبه هفته بعد هیچ کار اداری انجام نمیشه . من هم واقعا عصبانی از اینکه بیخود و بی جهت این همه راه رو اومدم و نتیجه نگرفتم برگشتم خونه ... 

تو راه به آقای ح زنگ زدم ولی جواب نداد . می خواستم بگم که برگه امضاء نشده ... 

هفته بعد من چند بار دیگه به آقای ح زنگ زدم که هیچکدوم از تلفن های من رو جواب نداد .  

اول دو زاریم نیفتاد ولی بعد متوجه شدم که همه این قایم موشک بازی ها به خاطر ندادن مابقی پول ٬ داره اتفاق میفته ... 

 

متاسفانه باز هم در مورد شناخت آدم ها اشتباه کرده بودم . و اگر اونروز  شهرداری باز بود و برگه رو امضاء کرده بودم دیگه دستم به جایی بند نبود . 

تجربه جدیدی بود برای اینکه تعارف رو کنار بگذارم و بیخودی تریپ بزرگمنشی و گوربابای مال دنیا بر ندارم و بدون رودرواسی حرفم رو به طرف مقابلم بزنم . حالا هر فکری می خواد بکنه ...  

( وقتی اون شب مبلغ رو به آقای ح گفتم می بایست تاکید می کردم که تا وقتی پول رو نریزه منم برگه رو امضاء نمی کنم ولی فکر کردم حالا پیش خودش میگه عجب آدم خوره ایه به خاطر دو زار پول ببین چی میگه ؟ )

 

 

حدس می زنم آقای ح هفته پیش و بعد از چند روز پیرزومندانه و خوشحال از اینکه منو پیچونده ٬ رفته شهرداری و دیده که برگه پایان کار ساختمونش امضاء نشده تیرش بدجوری به سنگ خورده و حسابی ضایع شده باشه  ... 

 

برای اینکه از روز سه شنبه هفته گذشته آقای ح روزی پنج - شیش دفعه به موبایلم زنگ میزنه ولی نمیدونم چرا ؟ واقعا نمیدونم چرا ؟ اصلا حس و حال جواب دادن بهش رو ندارم  

مدیونید اگه فکر کنید دارم تلافی می کنم  ... 

 

 

 

نظرات 50 + ارسال نظر
امی شنبه 27 آبان 1391 ساعت 00:06 http://weineurope.blogsky.com

چه عجب ما هم مدال طلا آوردیم اینجا!

خدیجه زائر شنبه 27 آبان 1391 ساعت 00:10 http://480209.persianblog.ir

رها شنبه 27 آبان 1391 ساعت 00:11 http://mylife91.blogsky.com/

نگا نگا من متنو خوندم :) اومدم نظر گذاشتم :)
نکککننننننیییین دیگه ما الان مدیون شدیییما جناب اسحاقی

دل آرام شنبه 27 آبان 1391 ساعت 00:17 http://delaramam.blogsky.com

پس نمیدونی چرا
خیلی جالبه ... اینجور اتفاق ها معمولا برای آدمهاییکه فکر میکنند زرنگ هستند می افته ...
چقدر خوب که با این اتفاق دو پیامد دریافت کردی ... هم ضرر مالی نکردی و هم یک تجربه جدید پیدا کردی ...
امیدوارم افراد بعدی که قرار هست باهاشون کار کنی آدمهای خوش قولی باشند .

یه تیر با دو نشون زدن اونم شانسی

امی شنبه 27 آبان 1391 ساعت 00:22 http://weineurope.blogsky.com

راستش من دلم خنک شد که به تماس هاش جواب نمی دین با اینطور آدما باید مثل خودشون برخورد کرد آها یادم نبود من یکی که اصلاااااااااً فکر نکردم دارین تلافی می کنین .

رها شنبه 27 آبان 1391 ساعت 00:24 http://mylife91.blogsky.com/

ای جاااانممم امیییییی
آقا ما خوب تازه وبلاگ زدیم هیچکی جرا به ما محل نمیده ؟!!!!

امی شنبه 27 آبان 1391 ساعت 00:29 http://weineurope.blogsky.com

غصه نخور رها جان خودم میام وبت فقط بذار اول این جوجه رو عوض کنم تا بیشتر از این خرابکاری نکرده!

ژولیت شنبه 27 آبان 1391 ساعت 00:32 http://migrenism.blogsky.com

همینه که می گم به حکمت های زندگی اعتقاد دارم. خدا بدجوری حواسش هست حتی وقتی ما حواسمون نیست! اون تعطیلی نا به هنگام و آنتی زرنگ بازی رو عرض می کنم!
منم نمی دونم چرا دلم خنک شد!

نگین شنبه 27 آبان 1391 ساعت 00:33 http://zem-zeme.blogsky.com

جیگرم خنک شد که گفتین جوابش رو نمیدین!
آفرین!

ولی جدا از خنک شدن جگر و اینا.. من اصلا نمیدونستم که واسه تاسیسات مهندسین مکایک هم میتونن برن!

مهندسین کامپیوتر رو چی؟ راه میدن؟!
بازار کار خرابه! یه پارتی بازی چیزی .. گناه داریم ما کامپیوتریا بخدا... لااقل سر ساختمون یه کار بهمون بدین خب!

بابک اسحاقی شنبه 27 آبان 1391 ساعت 00:34

رها جان
امی که رفت بچه رو عوض کنه
شما هم دیگه دیر وقته برو بخواب
اینجا شیطونی نکن تا عمو عصبانی نشدم
باریکلا دخترم

بابک اسحاقی شنبه 27 آبان 1391 ساعت 00:34

نگین !
بلدی ملاط درست کنی ؟

ژولیت شنبه 27 آبان 1391 ساعت 00:37 http://migrenism.blogsky.com

این ملاط درسته یا ملات؟! آیکن آدم گیر سه پیچ!
ریشه ی کلمه اش چیه جسارتا؟؟

رها شنبه 27 آبان 1391 ساعت 00:37 http://mylife91.blogsky.com/

چشم عمو
به به :( نابرابری اجتماعی موضوعمه عموووو

چوب کبریتA شنبه 27 آبان 1391 ساعت 00:40 http://matchbox.persianblog.ir

خوش شانس بودین:)

بابک اسحاقی شنبه 27 آبان 1391 ساعت 00:41

از اونجا که من فقط درستش کرده بودم ولی ننوشته بودمش
حق با شماست
ملات درسته

ژولیت شنبه 27 آبان 1391 ساعت 00:44 http://migrenism.blogsky.com

حالا ما درست کردنشو بلد نیستیم! یواش یواش بگین یادداشت کنم. مواد لازم؟؟

رها شنبه 27 آبان 1391 ساعت 01:13

وقتی که نظرات ما فیلتر می شود

Miss Hiss شنبه 27 آبان 1391 ساعت 02:11 http://mylifeandthoughts.blogfa.com

با این که کارش اشتباه بوده از اول اما واسش ناراحت شدم شاید واقعا هیچ پولی نداره ...
تا آدم نیوفته تو ساختمون سازی نمی فهمه چی هست و باور کنید که خیلی از مهندسا انقدر می چاپن از آدم که متنفر می شی از این قشر
بلا نسبت شما
ما الان در حال ساختمون سازی هستیم و اینا تجربه های خودم هست و دیدم که می گم
منظور خاصی نداشتم امیدوارم ناراحت نشید ...

هیچی بهتر از صداقت نیست
من احتیاجی به این پول نداشتم اگر می گفت بعدا میدم قبول می کردم
ولی اینکه احساس کنی کسی تو رو هالو فرض کرده حس بدیه

فرگل شنبه 27 آبان 1391 ساعت 02:16

در عین اینکه ادم دلش خنک میشه به خاطر رفتارش دلشم براش میسوزه با این اوضاع ساختمون سازی خیلی خرج داره

درسته

من - هیچکی - نیستم شنبه 27 آبان 1391 ساعت 02:17

سلام ، وقت بخیر
حالا اگه ما بودیم ، از روی مرام و معرفت هم که شده سیصد تا امضا میدادم و به حالت کاملا طبیعی از گرفتن پولمون منبع میشدیم در حدی که نهایت به اقساط پولمونو میگرفتیم.

اینو نمیشه اسمشو گذاشت شانس ، خدا خیلی دوستت داره.

در ضمن ، من مدیون !!! چون دوست دارم فکر کنم تلافی کردی ، غیر از این حال نمیده :)

موفق باشی
فعلا ...

مرسی
شما خیلی با مرامی

ثنا شنبه 27 آبان 1391 ساعت 03:45 http://angizehzendegi.blogfa.com/

عجب

بهش اس بده بگو چرا جواب ندادی؟نکنه دلیل دیگه ای داشته؟ای کاش که داشت.کاش و کاش و کاش

چشم

امی شنبه 27 آبان 1391 ساعت 07:43 http://weineurope.blogsky.com

خوب من دوباره اومدم و بدین وسیله اعلام می دارم بین کامنت اول و دومی که اینجا از من ثبت شده یک کامنت دیگه هم داشتم خطاب به رها که الان نمی بینمش حذف شده آیا؟
بابک خان؟

بابک شنبه 27 آبان 1391 ساعت 08:10

بله امی عزیز
از بین ۱۴ تا کامنت اول این پست
۱۲ تاش تعارف شما و رها برای اول و دومی بود که چون ارتباطی به پست نداشت من پاکش کردم ...

سحر دی زاد شنبه 27 آبان 1391 ساعت 08:26 http://dayzad.blogsky.com

تلخند خانم شنبه 27 آبان 1391 ساعت 09:34

سلام
من هم ی تجربه مالی بد در اولین کار تدریسم مثل شما دارم
هشت سال پیش به صورت خصوصی به دو نفر ریاضی درس میدادم و از اول قرار گذاشته شد پول هر جلسه را همان جلسه بگیرم اما بعد مادر یکی از بچه ها بهانه اورد که کارمندیم و اول هر ماه شهریه را پرداخت میکنیم بنده هم قبول کردم یک ماه که تمام شد خیلی شیک و محترمانه پاکت شهریه را به من دادن و من هم تریپ گوربابای مال دنیا یی برداشته و مبلغ درون پاکت را شمارش ننمودم خلاصه چشمتان روز بد نبیند وقتی توی مسیر پول را شمردم نصف مبلغ مورد توافق را به من داده بودن جلسه بعد نرفتم و وقتی تماس گرفتند پرو پرو شاکی بودن که کارم غیراخلاقیه که دیگه نمی خوام برم بهشون درس بدم و گفتن توان پرداخت بیشتر از این رو هم ندارن
خلاصه فقط خوشحالم از اینکه قبول نکردم در پایان سال شهریه رو بدن

خیلی حس بدیه
به نظرم اینجور موقع ها کسایی که نجابت به خرج میدن بدجور مغبون میشن

سایه شنبه 27 آبان 1391 ساعت 10:13

چی کار کنیم دیگه جیگر ما نیز خنک شد
به هر حال ما خودمون هم تازه ساختمون سازی رو تموم کردیم و خب توی این اوضاع اقتصادی، نه ما و نه هیچ کدوم از افرادی که باهاشون کار می کردیم تیریپ مرام و معرفت برنداشتن

ایشالا که تو این شرایط گرونی و تورم به مشکل بر نخورید
من حاضرم مجانی بیام نظارت تاسیسات ساختمان شما رو قبول کنم
بی تعارف

وانیا شنبه 27 آبان 1391 ساعت 10:56

ینی تو اصن چشمت به مال دنیا نیست خدا خیرت بده بیا دست از سر آقای حسینی یا حسنی یا حوله ایی یا حاجی بردار بذاره بره تو خونش

تنم خوردس به تن اصفهونیا

فرزانه شنبه 27 آبان 1391 ساعت 10:59 http://www.boloure-roya.blogfa.com

مادرجون از این به بعد در امور مالی هر وقت یاد معرفت افتادی به خودت بگو بی معرفتی کارآمد تره!

موافقم
بهتر جواب میده

ماجراهای مریمی شنبه 27 آبان 1391 ساعت 11:13 http://merrymiriam.persianblog.ir/

نه تو رو خدا میخوای تلافی هم نکن!
خوبی به این مردم نیومده! در اولین فرصت بدذاتی‌شون رو بهت نشون میدن

فکر کنم برای آقای ح هم تجربه خوبی شد

نیمه جدی شنبه 27 آبان 1391 ساعت 11:19

باور کنین چنان ازین موضوع و کنف شدن آقای ح خوشحال شدم که انگار برای خودم اتفاق افتاده! من خودمم زیاد رودرواسی می کنم و فکر می کنم بحث مادیات در شان من نیست و این حرفا ولی خب ضررم می کنم دیگه!
در کل خیلی حال کردم که به صورت تصادفی، یارو حالش گرفته شده . هزار ، هیچ به نفع شما.


مرسی حاج خانوم

کاسپر(بابک) شنبه 27 آبان 1391 ساعت 11:34 http://kasperworld.ir

بابی سر این تعارفات و رودروایسی کردما منم ضربه خوردم تجربه م هم نمیشه متاسفانه ولی دقیقا همینی که تو میگی باید بیخیال این حرفا شد توو این دوره زمونه ...
دلمم خنک شد به نیت تلافی یا سهوی نمیخواد گوشی برداری بذار یکم اون بدو بدو کنه دنبالت ...

آقا یه چند تا از این آب باریکه ها هم یاد ما بده این تجاربت خیلی بکار میادا

اگه قرار بود به بقیه بگیم که آب باریکه می خشکید
شوخی کردم داداش

امی شنبه 27 آبان 1391 ساعت 11:37 http://weineurope.blogsky.com

ااا من فکر نمی کردم اینجا کامنت های غیر مرتبط با متن پاک می شه! چون بارها دیده بودم دوستان کامنت هایی می ذارن که ربطی به متن نداره و فقط در جواب همدیگه است وگرنه این مسأله برای منم مهمه و اتفاقاً از خواننده های خودم می خوام که کامنت هاشون فقط مربوط به موضوع صحبت من باشه به هر حال من عذر می خوام که اینجا به کامنت رها جواب دادم ...

امی عزیز !
این جواب دادن هیچ اشکالی نداره
ولی کلا حس خوبی نداره وقتی یکساعت برای نوشتن یک پست وقت بذاری و بعد ببینی ۱۴ تا کامنت اول هیچ ربطی به پست شما نداره و دوستان فقط دارند با همدیگه خوش و بش می کنن ...
نیازی به عذرخواهی نبود و من هم ناراحت نشدم
فقط چند تا از کامنتها رو حذف کردم که ارتباطی به پست نداشتند
فکر می کنم شما و رها یک مقدار زیاده روی کردید وگرنه در حد معقول و معمولی خیلی هم خوبه و اصلا مخالفتی ندارم که بچه ها توی کامنتها با هم شوخی بکنن یا جواب همدیگر رو بدن ...

پرچانه شنبه 27 آبان 1391 ساعت 11:47 http://forold.blogsky.com/

اصلا خوب کاری میکنی که حوصله نداری جواب تلفنش رو بدی

از تایید شما ممنان

آوا شنبه 27 آبان 1391 ساعت 12:07

از آدمایی که احساس میکنن
خیلی زرنگن به شدت بدم
میاد.....مثل این آقای ح...
که خدا رو شکر توی اکثر
قریب به اتفاق موارد، تیر
هاشونم به سنگ می
خوره......... خوب شد
شهرداری این پروسه
رو به تعویق انداخت..
میشه گفت یبار هم
بی نظمیِ این اداره
جات حال خوب کن
بود................
یاحق...

خداییش یه بار هم به نفع من تموم شد

افروز شنبه 27 آبان 1391 ساعت 13:18

بابک منم تا حالا فکر میکردم فقط مربوط به مهندسین عمران و معماری میشه از کاری که میکنی خوشم اومد گذشته از تمام سختیهاش این تجربه برخورد با آدمهای متفاوت رو دوست دارم و خیلی خوشحال شدم از اینکه اونروز برگه رو امضا نکردی یه جورایی یه نفس راحت کشیدم انقدر دل رحم نباش برادر

چشم خواهر
دارم یاد می گیرم

میلاد شنبه 27 آبان 1391 ساعت 13:59

بابک شوهر خواهر منم ناظر و برام از این تریپ هاشون میگه برام

امان از این آدما

البته تو کار خودمونم متاسفانه با این نمونه زیاد روبرو میشم
مخصوصا اینکه کار ما جوریه که خیلی سخت صحبت از پول کردن چون دقیقا طرف دست میزاره رو اینکه شما همش میگید با احساسات بچه های ما سرو کار دارید و به نوعی کارتون فرهنگیه اما حالا همش حرف از پول می زنید

خلاصه که خوب این دردو میفهمم

خداییش تو کار فرهنگی سخت تره پول دراوردن
خدا بهت خیر و برکت بده

میلاد شنبه 27 آبان 1391 ساعت 14:01

خدای غلط های نگارشیم منا

خط اول دوبار "برام" اوردم

راستی یادم رفت بگم با شوهرخواهرم همکاری

عارفه شنبه 27 آبان 1391 ساعت 15:22 http://inrozha.blogsky.com/

اینجور تجربه ها حداقل باید یک بار پیش بیاد تا اوضاع خیلی خوب دست مون بیاد اینجوری هم شما متوجه شدی تو این ماجراها چه جور برخورد کنید و هم جناب اقای ح میفهمه قرار نیست بدقولی کنه
ولی خداروشکر اون روز شهرداری بنایی داشت ها

واقعا شانس آوردم

امی شنبه 27 آبان 1391 ساعت 15:31 http://weineurope.blogsky.com

حق با شماست یک نویسنده دوست داره نظر خواننده ها رو در مورد موضوع نوشته اش بدونه نه اینکه اونا با هم حرف بزنن البته همونطور که گفتم فکر می کردم این قضیه برای شما مهم نیست راستش اصلاً فکر نمی کردم 12 تا شده الانم تعجب کردم گفتید 12 تا !!!! فکر می کنم 3 تا کامنت خطاب به رها گذاشته بودم در هر صورت حرفتون رو می پذیرم و مجدد عذرخواهی می کنم که متوجه نبودم.

منم معذرت می خوام اگه ناراحت شدی

عاطی شنبه 27 آبان 1391 ساعت 17:55

متاسفانه سر همین با مرام بازی ها برادر منم چندین میلیون ضرر کرد.از اون به بعدتا قرون آخرشو میگیره بعد کار انجام میده.

خوب کاری می کنه

مهرداد شنبه 27 آبان 1391 ساعت 19:16

سلام بابک خان
خوبی مهندس
از این که تو جواب کامنت من تو پست قبلی نوشتی متوجه کامنتام نمی شی
دوزاریم افتاد اخلاقیاتت چگونه است داداشی
اینجام که تو جواب امی(خانم خوش قلب) اینجوری نوشتی
البته که چاردیواری اختیاری
اما
اگه تو این پستت به تخصصت اشاره نمی کردی
من حدس میزدم باید ناظم مدرسه باشی
بابت این پستتم که کارت درسته
چیزی که عوض داره گله نداره

آقا مهرداد عزیز
شما از دوستان جدید من هستی و قدم همه دوستان روی چشم ماست
توی کامنتدونی جوگیریات یه عالمه از بچه ها با هم دوست شدند و شوخی و خوش و بش می کنند
بعضی پست ها اصلا می طلبه که بچه ها با هم تبادل نظر بکنند و بحث کنند یا فضا طوریه که با هم شوخی کنند و سر به سر هم بذارند

اما به عنوان نویسنده مطلب ( نه صاحب این خونه و ناظمش ) به من حق بدین که وقتی بچه ها به جای اینکه در مورد یک مطلب جدی صحبت بکنند با هم دیگه شوخی می کنن و سر به سر هم میذارن
کمی دلخور بشم

رها شنبه 27 آبان 1391 ساعت 21:26 http://mylife91.blogsky.com/

منم عذر خواهی میکنم که باعث اینکار شدم ولی خب دلیلشو تو یه کامنت نوشتم انقد که مهمه برام و زیاد سر میزنم میخواستم اول باشم :( باز هم از شما عذرخواهم

نیازی به عذرخواهی نیست عزیزم
منم خوشحال میشم بچه ها اینجا شوخی می کنند

مهرداد شنبه 27 آبان 1391 ساعت 22:03

دوست دارم مهندس
یه داش بابک دیگه منو به جوگیریات وصل کرده
من از خیلی وقتا پیش می خونمت ولی همچین خاموش
پرسیسکی وراچ عزیز
دکتر بابک که تازه از استخر برگشته در جریانی که

حالا با اجازه شما یه ادرس میدم
به دیدنش می ارزه
شمال و وارش

http://www.shomalnews.com/view/69265/%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%D9%8A%D8%B1/%20%20%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%B4%20%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%D9%BE%D8%A7%D8%A6%DB%8C%D8%B2%DB%8C%20%D8%AF%D8%B1%20%D8%B1%D8%B4%D8%AA%20/

فدایی داری داداشی

مرسی مهرداد
خیلی خوب بود

رها شنبه 27 آبان 1391 ساعت 22:06 http://mylife91.blogsky.com/

مرسی شهریار بلاگستان...
واقعا ممنونننننننننم

اشتباه گرفتی آبجی
من شهریار نیستم قبلا شهریار بودیم ولی الان دیگه اومدیم کرج

کوروش شنبه 27 آبان 1391 ساعت 22:57

سلام
بنده چه بگم با مدرک مهندسی صنایع دانشگاه دولتی بیکارم. نه پارتی نه چیزی. به خدا مردم از بیکاری.....

ایشالا که پیدا میشه

سایه یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 00:05

wow خیلی ممنون بابک خان. شما لطف دارید.
اتفاقا چند هفته ای بیشتر نیست که تقریبا اینجور کارهاش تموم شده بالاخره و یه نفس نیمه راحتی تونستیم بکشیم!!
اما شما قدم رنجه بفرمایید تشریف بیارید ما یه چایی در خدمت باشیم قربان

چشم

نگین یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 11:47

نع!
بلد نیستم ملات درست کنم...
ولی آجر بلدم پرت کنم بالا..

+ با این اوضاع که ما داریم.. کارمون به ملات درست کردن هم میرسه ...

منتظر یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 13:46 http://hamid35.persianblog.ir

احسان پنج‌شنبه 2 آذر 1391 ساعت 01:58

چقد کار باحالی انجام دادین واقعا

حسام سه‌شنبه 14 آذر 1391 ساعت 06:31

عجبا.ما کلی راه داریم تا آدمارو بشناسیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد