ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
می خواستم امروز شماره جدید رادیو جوگیریات را منتشر کنم اما متاسفانه فرصتش نشد .
آقای رگبار نویسنده محترم کافه رگبار قرار بود یک بخش یک دقیقه ای در این رادیو اجرا کند .
وقتی بخش ایشان را ضبط می کردم چند دقیقه ای با هم در مورد اتفاق 8 آذر صحبت کردیم که صحبت جالبی از آب درآمد و من هم از این فرصت استفاده کردم و به همین صحبت تلفنی کمی پیاز داغ اضافه کردم و در قالب یک پست رادیو گفتگو خدمتتان تقدیم می کنم .
اول!
چه عجب بلاخره اپ کردید!
دوم و بریم گوش کنیم!
سوم
ما نیز بریم بگوشیم بیایم!
خب من که سنم به اون بازی و اونا قد نمیده؛ یعنی اونقدی نبودم که تو نخ فوتبال بوده باشم اون موقع، ولی خب اونقدر اون صحنه هاشو دیدم و اینقدر ازش تعریف شنیدم که دیگه واسه ما هم خاطره شده انگار!!
روز بازی با سه تا از بچه ها مدرسه رو پیچوندیم و اومدیم خونه ، گل دوم رو که خوردیم رفتم بالا پشته بوم رادیو رو گرفتم تو بغلم و بقیه بازی رو از رادیو گوش کردم آخه آقام جلوی تلویزیون نشسته بود و نمی تونستم جلوی اون فحش بدم و خودم رو خالی کنم ... گل دوم رو که زدیم پریدم بالا ، رادیو از دستم پرت شد و افتاد کف حیاط ، صد تیکه شد و از شانس بد باطریشم خورد تو شیشه ی دستشوییه گوشه ی حیاط . با ترس و لرز رفتم که خرده شیشه ها و تیکه های رادیو رو از کف حیاط جمع کنم دیدم آقام داره وسط اتاق بشکن می زنه و عین بچه ها بالا و پایین می پره . راست می گه رگبار ... بعد از اون روز دیگه آقام رو اونقدر خوشحال ندیدم
راستی ویرا با عمان ایران رو برد نه با بحرین ... فکر کنم تو جام ملت های آسیا بود . اگه اشتباه نکنم 4-2 برد ایران رو
اوکی داش بابک
چه اشتهایی داری تو
هر دو تا رو خوردی که
باشه
باشه
دارم گوش میدم صدات خیلی باحاله
یه سوتی بد دادی
تو این اقا رو رگبار صدا میکردی.
بعد داشتی وانمود میکردی که صحبت دوستانست.
و صدارو ضبط کردی.
اگه همینطوری میخاستی حرف بزنی چرا رگبار صداش میکردی؟؟؟؟؟
مگه اینکه اسمش جدی جدی رگبار باشه.....
اسمشون توی فیس بوق هم رگباره
آخ آخ عجب روزی بود ,یادمه با دوستانی روی یک مبل سه نفره نشسته بودیم و وقتی گل آخر زده شد ,از فرط هیجان
چنان کوبیدندنشیمنگاه مبارک را روی مبل که مبل شکست ..هاها..یادش بخیر.
بعد یادمه که باید میرفتم میرداماد و فکر کرده بودم که یحتمل ترافیک وحشتناکی صورت می گیره ..همینجور از ونک پیاده رفتم و چه شور و ولوله ای بود ..همۀ شهر تو خیابون بودند.
از دست شماها آدم رو تا کجا ها که نمی برین ..خلاصه 8 آذر
رو خیلی خوب یادمه.مرسی از نویسندگان و راویان گرامی.
سلام
برای من: 8 آذر یعنی ملبورن، یعنی پشتک واروهای عابدزاده، یعنی اشک شوق، یعنی آدرنالین، یعنی شور و عشق و لبخند...
مرسی مرسی خاطر یادآوری این خاطره فوق العاده،
هیچ وقت فراموشش نمی کنم هیچ وقت...
سلام علیکم جمیعا و صباح الخیر!!!
روز فراموش نشدنی ای بود....8 آذر سال 76..
چقدر همه چیز رو به افت گذاشته..فوتبالمان...غیرتمان..شادیهایمان..
ممنون از شما و آقای رگبار
بابک خان میکس صدا و موسیقی رو خیلی حرفه ای انجام میدی....
حس میکنم دارم کار یک صداگذار حرفه ای رادیو که پشت میز های بزرگ و دستگاه های بزرگش توی استودیو نشسته رو گوش میدم...
استعداد بالایی در کار ارتباطات جمعی داری..از همه نظر..
امیدوارم شاهد فعالیت های خیلی وسیع ترت باشم.
چه بد،که من اینجا نمیتونم
گوش بدم بهش.برم خونه
دی ال می نمــــــــاییم
میگوشیم ومینوشیم.
ممنووووووووووونیم
یاحق...
دیگه داشتم نا امید می شدم که انگار کسی از دوستان وبلاگی ۸ آذر رو یادش نیست و فقط خودم راجع بهش نوشتم. چه روزی بود. یادش به خیر.
مرسی بابک جون . این هنری که شما در میکس موسیقی با این گفتگو انجام دادی واقعا دلچسب بود . البته وقتی به صدای خودم و خودت گوش می دادم دیدم شما چه صدای خوبی داری و چه صدای من ....
اختیار داری آقا
مرسی از پستای قشنگت بابک عزیز
و مرسی از رگبار سپهری
زیبا بود
خیلی جالب بود آقای اسحاقی و آقای رگبار سپهری!
شنیدن صدای کسایی که فقط نوشته هاشون رو می خونیم، حس خیلی قشنگی داره.
بابااااااا میکس صداااااا
مجریییییییی خوش صدااااااااااا
مرسی بابک
همچین جالب اجرا کردی که آدم فکر میکنه واقعا رادیو داره گوش میده ...
سلام ؛
زحمت کشیدید و چه خوب شد که دوباره یادی شد.