جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

وسواس های سبز و نارنجی


 



 

چند وقتیست که دچار وسواس شدید ذهنی شده ام . 

خودم اسمش را گذاشته ام وسواس سبز  

سبز البته نه از جنبه سیاسی  بلکه از منظر زیست محیطی  

 

نمی دانم کدامتان فیلم نارنجی پوش مهرجویی را دیده است ؟ 

البته خودم هم ندیدم ولی مهربان ماجرایش را تعریف کرد و به نظرم خیلی جالب آمد .   

 

 

با توجه به امکان لوث شدن داستان تشریف ببرید ادامه مطلب ... 

 

 

حامد بهداد در این فیلم نقش یک عکاس حرفه ای را بازی می کند که به شدت کثیف و شلخته است اما خیلی اتفاقی در اثر مطالعه کتابی با تعالیم فنگ شویی آشنا می شود .  

حامد می آموزد که برای رشد و رسیدن به تعادل و نظم درونی باید ابتدا محیط اطرافش را تمیز و منظم کند .  

پس به طرز افراطی نسب به نظافت و تمیزی محیط اطراف حساسیت پیدا می کند .  

بصورت دیوانه وار هر روز خانه را تمیز می کند و می شوید و می سابد و برق می اندازد و با مردمی که توی خیابان یا پارک آشغال می ریزند دعوا و کتک کاری می کند .  

این وسواس های ذهنی انقدر در او رشد می کند که ناچار می شود برای آرام کردن روان نا آرامش لباس نارنجی رفتگرها را بپوشد و خیابان را جارو بزند .  

هرچند حامد درگیر مشکلات شدید خانوادگی با همسرش است اما بواسطه رسانه های عمومی شهرت زیادی کسب می کند و همه او را با نام (نارنجی پوش لیسانسه ) می شناسند .   

 

  

طی این چند سالی که در شرکت استخدام شده ام ده ها هزار صفحه کاغذ پرینت و کپی و فکس گرفته ام . ده ها هزار صفحه کاغذ که خیلی هایشان شاید لازم و ضروری نبوده اند .  

خیلی راحت می توانیم بگوییم که : کارخانجات تولید کاغذ چه ما بخواهیم و چه نخواهیم درختان جنگل را می برند و از پوستشان کاغذ می سازند . بودن یا نبودن من به عنوان یک کارمند هیچ تفاوتی برای آنها ندارد . اگر من نباشم یک کارمند دیگر این کار را خواهد کرد . حتی اگر من نخواهم بسته بسته کاغذ A4 تولید و فروخته خواهد شد .  

 

از این ردیف زونکن های پر از کاغذ بیخود و الکی توی سالن شرکت ما دو تای دیگر وجود دارد .

تصور کنید این کاغذها اگر نبودند شاید یک جنگلی یک جای دنیا هنوز داشت نفس می کشید ...




اما در حقیقت اینها بهانه و توجیه است . طی همین چند سال من چندین هزار برگه کاغذ A4 پرینت گرفته ام که فقط چند لحظه از آن استفاده شده است و بعد هم انداختمشان کنار .  

یعنی به خاطر بی فکری و تنبلی من که نخواسته ام  چند خط تایپ کنم یا ایمیل بفرستم این برگه کاغذ خراب شده است .

 

اگر توی کشورمان تفکیک زباله انجام می شد و خیالم راحت بود که این کاغذها دوباره بازیافت  می شود اصلا دلم نمی سوخت اما حیف که نمی شود ... 

 

من خودم را در خراب کردن یک عالمه کاغذ و در نتیجه قطع شدن درختان جنگل و آسیب به محیط زیست و مرگ کره زمین و آلودگی هوا مقصر می دانم . 

 

این شد که کم کم وسواس شدیدی پیدا کردم به نگه داشتن پرینت ها و هرکار می کردم  

نمی توانستم کاغذها را دور بریزم . کم کم این وسواس شدید تر شد و الان ماههاست که اگر ناچار باشم پرینت بگیرم از طرف خالی همان برگه های پرینت گرفته شده این چند سال استفاده می کنم یا اینکه از پشت همین برگه ها به عنوان دفتر یادداشت استفاده می کنم .  





این حساسیت سبز نسبت به کاغذ جدیدا به مشما و پلاستیک هم سرایت کرده است . 

از وقتی فهمیده ام هزاران سال طول می کشد تا پلاستیک تجزیه شده و به زمین برگردد خواب و خوراک ندارم . مثل پیرزن هایی که کیسه نایلون توی کیفشان می گذارند از یک مشما چند بار استفاده می کنم و دیدن لیوان های خالی توی سطل آشغال کنار آبخوری شرکت اعصاب و روانم را به هم می ریزد . چند وقتیست یا توی لیوان خودم آب می خورم و یا اینکه لیوانی را که صبح برداشته ام تا عصر نگه می دارم و از همان استفاده می کنم .  

 

القصه همه اینها را گفتم که اگر فردا روز توی روزنامه ها تیتر زدند که (وبلاگ نویس نارنجی پوش) یا (بلاگر رفتگر ) و تصویر ما را با جارو و لباس نارنجی دیدید تعجب نکنید ....

 

 

 

 

 

+ می خواستم بگویم اگر از بین چند صد نفری که هر روز اینجا را می خوانند فقط بیست نفرشان تحت تاثیر این پست روزی فقط یک برگ کاغذ کمتر مصرف بکنند و هفته ای یک نایلون یا پلاستیک کمتر توی سطل آشغال بیاندازند وقتی که جان به جان آفرین تسلیم کنم به پاس همین خدماتم به محیط زیست و کره زمین و درختان ٬ خداوند گناهانم را می بخشد و مرا می فرستد بهشت تا زیر درخت ساندیس با حور و پری ها گپ بزنیم . بعد که فکر کردم دیدم اگر از بین همین چند صد نفر اگر فقط یک نفر هوا برش دارد و مثل حامد بهداد روانی از آب در بیاید ٬ هرچه خوبی هم کرده باشیم می شود باد هوا و باید تا آخر عمر در قنوات جهندم سرب داغ نوش جان کنیم . 

پس تصمیم گرفتیم سکوت کنیم و کلا هیچ چیز نگوییم .

 

++ چقدر هم چیزی نگفتیم ارواح شکممان ...



  

نظرات 58 + ارسال نظر
محمد مهدی چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 08:35 http://mmbazari.blogfa.com



جالب است

کاش همه از این وسواس ها داشته باشند .

کاش

محمد مهدی چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 08:42 http://mmbazari.blogfa.com



سلام

هر وقت داخل جنگل نعش درختان رشید و بلند و سبزی را که ابهت و جبروت و زیباییشان را بر خاک و گل افکنده اند میبینیم حالم بد میشود درست مثل حالی که برای مردن آدمها دارم ...
کارخانه چوب و کاغذ مازندران اینروزها جنگلهای اطرافش را همچون هیولایی می بلعد تا کاغذی درست کند و من و شما ...
انبار کارخانه را که می بینی یاد آور گورهای دسته جمعی جنگ های جهانی است ...

واقعا حیف است ...

پست تان هم جالب بود هم پر از اندوه از رفتارهای بی منطق مان ...

چه تشبیه زیبایی بود بین گور دسته جمعی و جنازه درختان
ممنون محمد مهدی عزیز

مریم م چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 08:44

عجب! شما تازه به این وسواس دچار شدید که پشت برگه های پرینت قبلی دوباره پرینت بگیرید، من سالهاست که این کار رو می کنم. تازه وقتی احتیاج به چکنویس دارم از حاشیه های باریک یک کاغذی که از بالا تا پایین نوشته شده و سیاه شده و فقط حاشیه باریکی از آن سفید مانده ، استفاده می کنم مبادا که همان حاشیه باریک هم بی استفتده هدر برود. بعد که کاغذ سیاه سیاه شد، از آن برای کارهای تمیزکاری و ... استفاده می کنم، گاهی هم موشک درست می کنم تا اسباب بازی بچه باشد و اینطوری استفاده شود. بعد از همه اینها تازه با اکراه کاغذ را دور می اندازم. پس شما وضعتان خیلی هم خراب نیست. نگران نباشید.

آبجی جان گویا شما اوضاعت خراب تر از بنده است
بنده به همراه تمامی وسواس های سبز و نارنجی رنگم در برابر وسواس شما به نشانه کم آوردن کلاه از سر بر می داریم

ارش پیرزاده چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 08:47

من الان یک ساله این مشکل و راجع به پلاستیک دارم میرم سوپر مارکت خریدها رو می چینم رو هم میارم تو ماشین نوشابه قوطی می خورم سعی میکنم از شیر اب بحورم ... وقتی هم کسی سوال میکنه نمیتونم علت شو توضیح بدم ولی راجغع به کاغذ خوشبختانه یا بدبختانه حساسیت ندارم

یادم نمیره اون شب رو که توی بازینو با لیوان من آب خوردی و وقتی دلیلش رو پرسیدم گفتی به خاطر بازگشت ناپذیر بودن پلاستیکه
ممنونم از این حساسیت خوبت آرش جان

محبوب چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 08:47 http://mahboobgharib.blogsky.com/

من هم فیلم نارنجی پوش رو دیدم و خیلی تحت تأثیرش قرار گرفتم... موضوعش خیلی خوبه... و من امیدوارم تونسته باشه تا حدی فرهنگ سازی کنه..
شاید شنیده باشی، اصفهان تمیزترین شهر ایرانه... حتی یه آشغال هم توی قدیمی ترین و بدترین و دور افتاده ترین محله ها و خیابوناش روی زمین نیفتاده... مردم در این مورد خیلی با فرهنگن... واسه همین هم من توی این 5 ماهی که تهران زندگی می کنم، از دیدن این همه آشغال و خیابونای کثیف، دیوونه میشم

اصفهانی ها کارشون کلا درسته
اگر یک مقدار روی آدرس دادنشون هم کار کنن دیگه نور علی نور میشه

نیمه جدی چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 08:49

من هم مدتیست همین کار را می کنم. حتی چند وقتیست با همکاران بحثم می شود سر پرینت های بیخودی که می گیرند. آن روز به یکیشان گفتم بابا لامصب! اتوماسیون اداری و نامه های توی فایلر اگه قرار بود کاغذی باشند از همان اول به جای اسکن کپی می شدند. جان مادرت پرینت نگیر که صدای پرینتر اذیتم می کند! یعنی یک همچین وضع وخیمی دارم و ممکن است کم کم شمارا جهندمی کنم!
در مورد نایلون و اینها هنوز نمی دانم باید چه کاری بکنم. به محمدرضا گفتم بریم ازین پاکت های کاغذی بخریم و لااقل کمتر از کیسه های نایلونی استفاده کنیم....

توی شرکت ما هم همینطوره
با وجود اینکه از همه مدارک و مستندات بک آپ الکترونیکی وجود داره مدیران به علت عدم اعتماد به تکنولوژی اصرار دارند که حتما نسخه کاغذیش هم وجود داشته باشه

نیمه جدی چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 08:55

در مورد نارنجی پوش هم باید بگم که این بنده خدا داریوش مهرجویی چقدر خفت تحمل کرد سر ساختن یه همچین فیلمی . هزار جا نوشتن که خودشو در حد مسائل پیش پا افتاده ای مثل فنگ شویی و این جور چیزها پایین آورده. یا مثلن به چه روزی افتاده که از او فیلمایی مثل پری و اینها رسیده به یه همچین موضوع خز و خیلی و تازه با شهرداری که یه ارگان دولتیه همکاری کرده و ...
ولی من خودم واقعن فیلمشو دوست داشتم و دست بر قضا همراه خود کارگردان فیلمو دیدم! بله اینجوریاس! تازه می خواستم با خودش و خانوادش عکس بگیرم و بذارمش تو وبلاگم تا همچین پروسه ی اسنوبیستیم رو تکمیل کنم که خودمو کنترل کردم!

متاسفانه فیلم رو ندیدم
البته کامنتهای دوستان میگه که چیز زیادی از دست ندادم
کاری به ساختار فیلم ندارم اما مضمونش که تازه است و بی نهایت خوب

ندا چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 09:00 http://nedatanhaee.blogfa.com/

اصلا نمیخوای بگی گرونی هم تاثیر داشته

پولش از جیب من نمیره که

به قول معروف کاه از من نیست و کاهدون که هست

آفرین چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 09:06 http://mylivesky.blogsky.com/http://

من خیلی وقته این کا ر رو اجام میدم.به نظر من هر کسی باید از خودش شروع کنه و با تربیت فرزندانی با همین روحیه این مساله در جامعه فراگیر میشه و به تدریج همه رعایت می کنند.

کاملا موافقم
ما باید به بچه هامون یاد بدیم تا این فرهنگ غلط اصلاح بشه
البته به شرطی که خودمون رعایت کنیم
چون حرف زدن بدون عمل بی فایده است

عارفه چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 09:06

منم وقتی نارنجی پوش دیدم نسبت به فنگ شویی حساس شدم فکر کنم از اون موقع حداقل خواهرم دیوانه کردم .
یه جایی خوندم که اگه میخواین به قطع درخت ها کمک کنید وقتی میرید عابربانک رسید بگیرید!
آقا کیامهر حامد بهداد روانی بازی درنیاورده بود به نظرم چون شبیه همه عمل نکرد رفتارش جلب توجه کرد این که ما وقتی راه میریم نفره جلویی ته سیگارش رو میندازه رو زمین ما برمیداریم ما روانی نیستم اون روانیه یا فقط سر درخت این ها نه! سر مصرف گاز برق یا استفاده از ماشین هم کاش ما آدم ها از خودخواهی دست برمیداشتیم به این فکر میکردیم بعدی های ما چه گناهی کردند نه مثل داداش من که میگه به ما چه ربطی اونا خودشون انرژی تولید میکنند یا هوا آلوده هست حالا یه ماشین فرقی نمیکنه.

بازم میگم عارفه من فیلم رو ندیدم و بر اساس چیزی که شنیدم گفتم
در کل حامد بهداد همیشه توی نقش هاش اغراق می کنه

آوا چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 09:27

اوووووم..مانیز هم خیلی وقت
است که پرینت و چرکنویس و
اینهارا ملاحظه می نماییم و
اینا..اماقطع درختان جنگل و
کم شدن ِ موجودات ِ نفس
دهنده خیــــــــلی ناراحت
کنندس..خیلی...........
کاش می شد فرهنگ
استفاده درست از هـــر
چیزی انـــــقدر خوب جا
میفتاد که برای بازیابی
و یا بازیافتش مجبور
به صرف هزینه های
گزاف و آنچنانی نشه
بماندکه توی مملکت
ما هیچ هزینه ای از
طرف بزرگان صرف
نگهداری ومراقبت
از هیــــــــچ گونه
سرمایه های
ملی مون نشده
و ککشون هم
نمیگزه........
یاحق...

آفرین بر شما
صد آفرین بر شما

فرزانه چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 09:27 http://www.boloure-roya.blogfa.com

عرض به حضورتون که بنا بر اصول 5S سالهاست که ما تو شرکت مون این کار رو می کنیم. یعنی از کاغذ های یک رو هم برای پرینت و هم برای یادداشت استفاده می کنیم. نامه هایی رو هم که میخواهیم فاکس کنیم تا جایی که بشه پرینت نمی گیریم و از برنامه zetafax فایلش رو فاکس می کنیم. درخصوص کیسه های نایلونی هم چند سالی میشه که اگه نزدیک خونه باشم و ساک دستی هم همراهم باشه از سوپر کیسه نایلونی نمی گیرم یا تو میوه فروشی دو سه جور میوه و سبزی رو تو یه پلاستیک می گیرم. تنها قصدم از این کامنت این بود که بگم فقط خودت نفر اول نیستی که از این کارهای سبز میکنی حالا الکی هم ننویس که تحت تاثیر فیلم نارنجی پوش بودی. از رفاقت با من اینجوری متحول شدی البته امیدوارم که خباثت های منو یاد نگیری

انقد واسه اون شرکت آلوده کنندتون کلاس نذار و فخر فروشی نکن آبجی
در مورد 5s هم عرض کنم که در شرکت ما داره انجام میشه
امیدوارم این موارد زیست محیطی هم توش لحاظ بشه

مریم راد چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 09:41 http://mmrad.blogfa.com

سلام :)
حتما امروز بعداظهر نارنجی پوش را خواهم دید..

در مورد کاغذ کاملا درست می گید... حواسم بود نسبتا .. ینی سعی می کردم که باشد ... از این به بعد سعی می کنم نه به طور حامد بهدادی گونه اما در حد متعادل درست و به جا مصرف کنم ... به شما هم خیرش برسد :)

دقیقا مثل جناب پیرزاده این حساسیت رو در مورد پلاستیک پیدا کردم... سوپر محل خوب می داند که دیگر نایلون نگذارد :)


آفرین بر شما
در ضمن مریم جان من هیچ نظری در مورد فیلم ندارم
فقط سوژه رو ازش گرفتم
گفته باشم اگر دیدی خوشت نیومد نیای خر ( به کسر خ ) ما رو بگیری

ساینا چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 09:54

من گاهی که خرید تک قلمی در راه نزدیک داشته باشم تشکر میکنم و میگم نیازی به پلاستیک نیست ولی معمولا مغازه دارها با تعجب نگاه میکنن و شاید تو دلشون میگن چه ادم بی فرهنگی!! ولی مهم نیست. هر چی میخوان بگن. من در مصرف پلاستیک واقعا با احتیاطم.

من به جای همگی اونا میگم آفرین به این فرهنگ
مرسی ساینا

حسین چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 10:16 http://hosseinb.blogfa.com

سلام
اول فکر کردم تصمیم داری لباس زحمت کشان فضای سبز بپوشی و درختی بکاری و گلی نگهداری و چمنی آب بدی و ...
خلاصه اگه این هوس رو داشتی خبرم کن .

حسین جون
حالا هی با این شغل قشنگت دل ما رو آب بنداز
خوش به حالت

باغبان چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 10:16

گاهی چندتا خط چند تا جمله خیلی می تونه تاثیر گذار باشه
چند روز پیش یه جایی خوندم اگه واقعا نیاز نداری وقتی از ای تی ام پول می گیری چاپ رسید نزن یه تیکه کاغذ کوچولو هم یه کاغذه!
چند روز پیش که پول نقد لازم داشتم ورفتم بردارم یه لحظه یادش افتادم و برای اولین بار در تمام عمرم دریافت رسید رو رد کردم و موجودی رو روی برگه رسیدها ی قبلی با خودکار نوشتم.اگه حساب کنم من اندازه یه جنگل رسید گرفتم چه تلخ!!!
آهان می خواستم بگم این پست هم از اون تاثیر گذارها بود :)

ممنون باغبان عزیز

سمیرا چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 10:20 http://nahavand.persianblog.ir

راست میگی...منم خیلی کاغذ حروم میکنم توی شرکت...باید بیشتر مراقب باشیم..ممنونم از تلنگرت

ممنون از لطفت

من چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 10:21 http://ghezavathayam.blogfa.com

منم بعد از دیدن نارنجی پوش و خصوصا اون صحنه ای که توی سالن تفکیک زباله غش کرد دیگه تنبلی نمی کنم و زباله های تر و خشک رو جدا تحویل سطل آشغال کوچه مون میدم

چه کار خوبی
ایکاش شهرداری ها زودتر اینکار رو بکنند
و مطمئنم یکروز این اتفاق میفته
اما زمان می بره
مردم ما یا باید یک کاری رو به اجبار انجام بدن
یا اینکه منافع مالی داشته باشند
خوشبختانه اینکار یعنی تفکیک زباله کاملا سو اقتصادی داره
یعنی اگر یک طرحی باشه و مردم بتونن از زباله هاشون هم درآمد کسب کنند مطمئنم که انجام میشه

دختری از یک شهر دور چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 10:22

من این فیلم رو دیدم... واقعا خیلی تاثیر گذاره!
حتی طوری شد که پا شدم چندتا تغییر کوچیک توو خونه دادم! امتحاناتم که تموم بشه قصد دارم برم یه کتاب فنگ شویی بگیرم و با توجه به اون خونه رو دکوراسیون کنیم!
من یه مدت پیش دفتر های اضافی و کاغذ ها رو جمع کردم و دادم دست بابا تا ببره یه جایی که کاغذ میخرند اونا بازیافتشون میکنند... فکر کنم همچین جایی باشه اونجا هم!
شاید یه کمک کوچیک به طبیعت باشه...

آفرین به تو هاله چش قشنگ

مامانگار چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 10:32

سلام...
.. ما که مدتیه توی شرکت سیستمهارو شبکه کردیم...و مرتب بک آپ میگیریم..و بایگانی میکنیم و اینجوری کلن ماهی یه بسته آ4 بیشتر استفاده نداریم...تازه از پشت اونها هم برا چرکنویسهامون استفاده میکنیم...
اینجوری..خیلی به صرفه است در مصرف کاغذ..

شرکت ما هم دقیقا این روال رو داره اما دید سنتی میدران باعث میشه که مصرف کاغذ بالا باشه متاسفانه

مامانگار چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 10:37

...در مقایسه با کارای مهرجویی..این نارنجی پوشش کار جالبی از آب درنیومده...نمیدونم شاید کار طنز.. کار مهرجویی نباشه..البته اجاره نشین ها ی او که طنز هم بود خیلی خوب دراومده بود...

این وبلاگ بروز شده...توصیه میکنم به کسانی که روایات داستانی کوتاه و واقعی رو دوست دارن حتما بخونن و کامنت بگذارن..ممنون
http://charoo.blogfa.com/

ممنون از معرفی وبلاگ
عالی بود مامانگار

مشق سکوت- رها چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 10:55 http://www.mashghesokoot.blogfa.com

این دقیقا حساسیتی هست که مننم دارم و ازش خیلیم راضیم
استفاده از کاغذهای پرینت شده تا حد ممکن، حتی گاهی اوقات گوشه های کاغذ های اضافی که دو طرفشم پرینت گرفته شده رو به شکل های کوچک میبرم و باهاشون کاغذیادداشت درست میکنم. استفاده چندباره از نایلونها، لیوان ییک بار مصرف رو جز در مواردی که اجبار باشه استفاده نمیکنم. نسبت به هدر دادن آب و برق بی مورد حساسم، و خیلی موارد دیگه

من همیشه میگم، ما نسبت به نعمتهایی که بهمون دادن مسئولیم. مسئول حفاظت و قدردانی از اونها
و هدر ندادن بی موردشون کمترین کاریه که میتونیم انجام بدیم

آفرین به این عقیده و این رفتار درست شما

سمیرا چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 11:01

من هنوز سر رسیدهای سالیان قبل و برگه هایی که یک روی آن سفید است را دارم و برای یادداشت و اخیرا هم برای پرینت ازشون استفاده میکنم.
شاید باورت نشه یه دفتر دارم برگه هاش کاهیه !
کلا من با اسراف و دور ریختن مخالفم و تا جایی که بشه از یه وسیله استفاده میکنم حالا میخواد حتی یه برگه باشه، یه همچی آدمی هستم من

دم شما گرم سمیرا خانوم

سایه چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 11:14

والا من هم خیلی وقته روی کاغذ وسواس عجیبی دارم. خودم سعی می کنم از کوچکترین تکه کاغذ هم استفاده کنم...
اما...
توی همین دانشگاه مجبورم هر دفعه از پایان نامه ام که زیاد هم هست، 4 تا 7 سری پرینت یک رو بگیرم بدم به اساتید محترم... بعد اون ها میخونن یه ایراد کوچولو میگیرن و من باید دوباره از اول اون همه پرینت یک رو رو بگیرم بدم خدمتشون... یعنی تاکید رسمی هست بر گرفتن پرینت از کل کار و به صورت یک رو در تک تک مراحل انجام تحقیقات و پروژه و اگه این کار نشه انگار به اساتید توهین شده رسماً...
بعد توی دو تا موسسه تحقیقاتی هم که براشون کار می کنم همین طوره. هر پروژه ای که به ما تحویل میدن هزار بار باید به صورت پرینت (باز هم یک رو) بدیم به چند تا مسئول اصلی تا بررسی کنن، ایراد بگیرن، تایید کنن یا ...
من واقعاً خیلی اذیت میشم از این موارد... اما توی چنین سیستم هایی کار زیادی از دست من بر نمیاد و فقط ناراحتیش برای من میمونه...
ولی توی زندگی شخصی همیشه سعی بر رعایت این موارد دارم...

خب یک چیزهایی منطقی نیست
مثلا نمیشه انتظار داشت که پایان نامه که یک مدرکه و باید همیشه باقی بمونه رو نمیشه روی چک پرینت زد
اما اگر استاد شما هم دید مساعدی داشته باشه میتونید باهاش هماهنگ کنید و می تونید نسخه های چرکنویس رو روی همین چک پرینت ها بزنید و فقط نسخه اصلی رو روی کاغذ یکروی تمیز پرینت بگیرید

آذرنوش چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 11:43 http://azar-noosh.blogsky.com

حقیقتش من مصرف کاغذم بی نهایت کمه...یعنی فک کنید من الان دو ترمه هیچ دفتری نخریدم..همش تو کتاب مطالبو خلاصه برداری یا هایلایت میکنم...دانشگاه ما هم که اصولا جزوه نداره...یعنی الان من شلخته ام یا به حفظ محیط زیست کمک کردم؟

آفرین به تو آذرنوش

میلاد چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 12:09

سلام بابک جان

راستشو بگم من اصلا و ابدا با این فیلم حال نکردم

واقعیت اینکه وقتی فیلم دیدم فکر کردم یکی دیگه به جای مهرجویی این فیلم ساخته و به اسم مهرجویی داره به خورد مردم میده

خیلی فیلم تصنعی بودش، به قول یه بنده خدایی ما ایرانی ها اون قسمت محتوا و معنای اصلی رو دوست داریم بکنیم تو چش طرف و بگیم این همون مطلبیه که من می خواستم برات بگم

این فیلمم از همون دسته به نظرم

باورت نمیشه من اصلا تو این فیلم "مهرجویی هامون" رو ندیدم

میدونم الا شاید بگی من کاری به فیلم نداشتم، منظور من چیز دیگه بوده اما من می خواهم بگم فرهنگ سازی به این شیوه هیچوقت طولانی مدت جواب نداده

یه عده محدودی تاثیر میگرن و بعد از یه مدت کوتاه فراموشش میکنن

نمی دونم فیلم "lord of war" رو دیدی یا نه؟! اگه دیده باشی اون فیلم دربارۀ "اخلاق گرایی" بود
به قدری زیبا اونجا بحث اخلاق رو مطرح کرده بود که کاملا تو ذهن مخاطب برای همیشه مینشست

اما تو این فیلم من نه تنها چنین حسی پیدا نکردم، از هرچی مسخره بازی حامد بهداد و بقیه حالم بد شد، مخصوصا اون سکانس نهایی اش که شهردارم اومد تو بیمارستان، واقعا تو ذوق میزد بازی ها و فیلمنامه

محتوا به نظرم اینجوری شدیدا سوخت میشه

در مورد اصل موضوع پستتم به نظرم یکی از بهترین کارهایی که میشه کرد حداقل در مورد کاغذ، الکترونیکی کردن خیلی از موارد
اگه تکنولوژی تو این زمینه وارد شه خیلی چیزها تغییر میکنه
هم از جهت دسترسی و ارشیو اطلاعات خیلی راحت تر میشه و هم دیگه جنگل ها مجبور نمیشن به کاغذ تبدیل بشن

یه نمونه کوچیک ساده اش که میدونم تو شرکت ایران خودرو و سایپا داره اجرا میشه، مکانیزمه کردن برگ های مرخصی هاست
دیگه اونا چیزی به نام برگه مرخصی استعلاجی و ساعتی و روزانه ندارن، از طریق کامپیوترهایی که تو سرتاسر کارخونه هست، استفاده میکنن و درخواست هاشون رو ارسال میکنن و تائید میشه
اینجوری حجم گسترده ای از کاغذ که صرف اینکار میشه حذف شده

و یه نمونه جدیدترش که تازه داره بین دانشجوها مرسوم میشه، استفاده از تبلت هایی که استایلوس دار و به راحتی میتونی با دست خط خودت همه ی نوشته هاتو بنویسی و به راحتی ارشیو کنی و بهشون دسترسی پیدا کنی

یکم اگه دقت کنی، شاید هزینه اوله چنین تبلتی یکم بالا باشه اما اگه تو طولانی مدت به این قضیه نگاه کنی کلی کاغذی که صرف اینکار میشه حذف میشه و در جنگل ها باقی میمونه

در مورد پلاستیک البته شنیدم نمونه هایی هست که به صورت گیاهی تولید میشن و قابل بازیافت هستن
البته در مورد هزینه تولید و اینجور مسائلش اطلاعی ندارم

به هرحال امیدوارم فرهنگ استفاده از کاغذ و پلاستیک رو تغییر بدیم

اوه ه ه ه ، چقدر حرف زدم بابک
خیلی وقت بود کامنت نذاشته بودم، تلافی در اوردم

در مورد انتقاد به فیلم حرفی ندارم
ولی خب نباید انتظار داشت که همون مهرجویی هامون رو توی همه فیلمهاش ببینی
من فیلم مهمان مامان رو با وجود اینکه انتقادات مشابهی بهش وارد بود خیلی دوست داشتم
و همینطور اون اپیزود تهران طهران رو که مهرجویی ساخته بود
زبان روان و شیوه روایت ساده اش طوری بود که می پسندیدم

این استفاده از تبلت هم خیلی خوب بود
ولی خب هزینه اش با شرایط تحریمی امروز سازگار نیست

زهــرا چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 12:31

زنده باشید بابک خان با این فرهنگ سازی خوبتون (تشویق حضار)
.
راستش رو بخواین منم وقتی داشتم برای کنکور میخوندم از پشت جزوه هایی که در طول ترم کپی یا پرینت کرده بودم، برای خلاصه برداری و چک نویس استفاده میکردم..
نشون به اون نشون که حتی از جزوه های گلپونه(خواهری جانم) هم برای نت برداری استفاده میکردم
باور ندارین از خودش بپرسین
شاید باورتون نشه ولی الان دیگه به سختی رو برگه A4 سفید چیزی مینویسم.
.
باز هم ممنون برای پست ارزشمندتون

آفرین زهرا خانوم
حرف شما سند هست و میذارم رو چشم
سلام به آبجی خانومتون برسونید

عسل چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 12:58 http://rozegar65.blogfa.com/

بابک خان ما که توو خانواده و فامیل به اسم خانوم محیط زیستی معروفیم. هروقت بیرون میریم با دوستان و خانواده و فامیل من اجازه نمیدم آشغال بریزن مخصوصا پلاستیک و مشما .اگه هم توجه نکنن جلو چشمشون خودم جمع میکنم که خجالت زده شن دیگه تکرار نکن
البته برای یه خانوم کیمیاگر غیر از این انتظار نمیره. برای بعضیا که میپرسن حالا این آشغال که از بین میره چرا اذیت میکنی خودتو میتینگ میدم که شما نمیدونین از چی ساخته شده و چقد طول میکشه از بین بره
در مورد کاغذ هم همیشه اونقد روش مینویسم و گوشه کنارش که دیگه جا نباشه بعد دور میریزم.
الان یه جایزه بم بدین

آفرین
جایزه چی می خوای ؟

نیره چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 13:04

من هم از چند سال پیش همین وسواس را دارم و در حد امکان سعی میکنم از آلوده کردن محیط زیست پرهیز کنم.

فرزانه چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 13:16 http://www.boloure-roya.blogfa.com

چه عجب یکی هم از ما تعریف کرد (ارجاع شود به کامنت میلاد خان جان). بله یه همچین آدم های متواضعی هستیم ما.

این تواضعت تو حلق مدیر عاملتون

ف رزانه چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 13:47

من فیلمو دیدم زیاد خوشم نیومد ولی ...

فدای حامد بشم الهییییییییییییییییییییییییییییییی

حالا بریم سر اصل مطلب: من خودم این وسواس رو در مورد خیلی چیزا دارم درمورد مصرف نادرست هر چیزی که باشه. البته من وسواس که نه عذاب وجدان میگیرم اگه اشغالی بریزم یا استفاده ی بیخودی ازچیزی داشته باشم.

بهشت نصیبتان است برادر در کنار حوریان بهشتی

ممنون واسه وسواس خوبت
ممنون از آؤزوی بهشت مخصوصا اون قسمت حوری
و درآخر
متاسفانه اصلا از حامد بهداد خوشم نمیاد
منظورم از بازیشه
وگرنه خودشو که نمیشناسم

مریم انصاری چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 13:59

آقای اسحاقی!

نمی دونم پای صحبت های پدر طبیعت ایران (دکتر بسکی) که معمولاً شبکه 7 میارن ایشون رو، نِشستین یا نه؟!

یه جمله ای رو در اکثر برنامه هاش تکرار می کنه، اون هم با یک نگرانی خیلی خیلی زیاد... میگه:

«آیه قرآنه: ظَهَر الفَساد فی البَرّ و البَحر،""بما کَسَبَت اَیدی الناس""... فساد و تباهی در خشکی و دریا ""به واسطه ی کاری که با دست خودِ خودِ خودِ خودِ مردم"" انجام شده و دستاورد خودِ خودِ خودِ مردم هست، پدیدار شده...»

این روزها داریم روزنه ی نفَس کشیدنمون رو خودمون، با دستای خودمون، می بندیم.

چه حرف درست و قشنگ و محشر و دردناکی

پونی چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 15:31 http://pppooonnnyyy.blogfa.com

من هم رعایت می کنم

ممنون پونی جان

[ بدون نام ] چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 16:25

مزخرف ترین فیلم دنیا

قطره چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 16:33 http://bidarkhab.persianblog.ir

من دیدم فیلمش رو
اصلا فیلم خوبی نبود برای منی که حتی چرت ترین فیلم ها رو تا انتها میبینیم این فیلم انقدر بی خود بود که نصفه ولش کردم و بعد از چند ماه هنوز رغبت نکردم برم ببینم آخرش چی شد ...
شاید حرفهایی داشته مهرجویی که بزنه اما چنین فیلم ضعیفی برای مهرجویی در مقایسه با بانو و سارا و ... بینهایت ضعیف و غیر حرفه ای بود
از اون بدتر این بود که حس حقارت میداد به ما که هنوز درگیر زباله ریختن و نریختنیم ... فنگ شویی رو تا پایینترین حدش پایین آورده بود به نظرم ...

چون فیلم رو ندیدم نمیتونم نظری بدم

مجید چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 17:34 http://CHAROO.BLOGFA.COM

درود .
1- سپاس از وقتی که در چارو گذراندید .
2- آدم فضول را نمی دانم کجا می برند ؟ اما ... خیلی سعی کردم نوشته های درون کاغذ چرکنویس را بخوانم . آنجا که خط دست نویس بود خواندم . تایپی ها را هم برخی خواندم و برخی را نه . اما نتوانستم بفهمم فرمها برای چه کاری بودند ! خیلی خوشحال می شدم اگر ردی از فرمهای صورت وضعیت نویسی پیمانکاها را در آنها می دیدم ! بر من این فضولی را ببخش .
3- اما در مقیاس جهانی حق با شماست . ولیکن در مقیاس وطنی ... کاش جنگل را فقط برای تولید کاغذ و روزنامه و کتاب نابود می کردند ! و ...
بدرود .

ممنون مجید عزیز
خوشحالم که با وبلاگتون آشنا شدم
عرضم به حضورت که در یک شرکت تولید ماشین آلات مشغول هستم
اتفاقا کارمون به هم مربوطه
ماشین آلات راه سازی و معدنی و ساختمانی می فروشیم و من هم در بخش تعمیرات مشغولم
سلام ما رو به آقا نادر برسونید

آرسین چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 17:45

ما که سعی خود را می کنیم تا رعایت کنیم
ام از من می شنوید فیلم نارنجی پوش مفت گران است و با دیدنش فقت وقت خود را تلف کرده اید

ممنون از توصیه ات

خواننده چراغ خاموش چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 19:16

سلام
همیشه کاغذ خردکن محل کار منم پراز کاغذ ......متاسفانه نمیشه دوباره استفاده کرد از کاغذها .....اسرافم زیاد میشه من که تا بحال فقط غصه خوردم به حال این کاغذا بابک جان

ایشالا که یه راه حل خوب براش پیدا کنید

خواننده ساکت چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 20:00

من همونم که همیشه ساکت و آروم میام و فقط میخونمت و میرم
اینقدر ساکت که حتا برات کامنت هم نمیذارم
.
.
.
رفتم تو فیسبوکت. ادد کردم
دوست داشتی اوکی کن
اونجام آروم و ساکت میام میخونمت

زیاد به فیسبوک سر نمیزنم
ولی به روی چشم

فرگل چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 21:31

فیلمش که زیاد قشنگ نبود ولی بازم یه تلنگر کوچیک میزنه خوبه.
تو رامسر یه مدت هر هفته از طرف شهرداری میاومدن زباله هایی رو که ما جدا کردیم میگرفتم ولی متاسفانه خیلی کم میدیدم کسی اینکارو بکنه بعدشم که دیگه نیومدن .

چه عجب
کم پیدایی فرگل

فاطمه شمیم یار چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 21:40

سلامم بابک عزیز
مطمئنا وسواس در ورژن شدیدش در هیچ مورد خوب نباشه..
ولی تا یه حدودی که میشه بهش گفت دقت و تامل بیشتر خوبه که...
دقیقا مشابه مورد شما رو ما سر کار داریم..
تو مدارس هم کاغذ بازی زیاده..
اتفاقا منم اوائل زیاد رعایت نمیکردم..ولی الان خیلی بیشتر..
قویا به حرفت معتقدم که در این موارد رو هم می تونیم تاثیر زیادی داشته باشیم..
یه همکار داریم ما هم که همینجوره..اغلب تو مدرسه در حال گشت و گذاره که برگه ی یک رو سفید جمع کنه برای پرینت های که غیر ضروری..
کلا به قول تو شاید زیادی با رعایت تک به تک اثر نداشته باشه..
ولی هممون مث یه زنجیر وصلیم ...و نتیجه کلی تغییر می کنه..

کاملا درست گفتی
اینکه کار ما تاثیری نداره توجیه بیخودیه
ما به اندازه یکنفر هم تاثیر بگذاریم مفیده
در مورد وسواس هم کاملا درست گفتی
افراط و تفریط در هر کاری غلطه

فرشته چهارشنبه 27 دی 1391 ساعت 23:22

سلام .
اول از همه یه تشکر ویژه بابت این فرهنگ سازی خوبتون .
2 - فیلم رو تا نیمه ها دیدم . ..
3 -در مورد پست هم باید بگم با شرایط و وضعیت کنونی این جریان الکترونیکی شدن مسائل واقعا کمک خوبی می تونه باشه .
یه نمونه خیلی ساده اش در مورد کار ما چون باید از روند کارها گزارش تهیه می شد اوایل روی برگه هایی نوشته می شد و بعد هم بایگانی و بعد از مدتی دور ریخته می شد. اما به پیشنهادی که یکبار توی جلسه مطرح کردیم قرار شد که دیگه تمام گزارش ها توی سیتم وارد بشه و این یعنی صرقه جویی عالی در مورد برگه و کاغذ.و بعد از اون هم به لطف دوستان مهندس شرکت برنامه ای نوشته و ساخته شد که مرخصی و دستور کار و توضیحات همه الکترونیکی و شبکه شد.

می دونید چیه آقای اسحاقی مهم ترین مسئله ای که باید بهش توجه بشه اینه که هر شخصی خودش باید شروع کننده باشه و به دیگران هم تذکر بده .
بابا از قدیم این ضرب المثل رو بارها برامون گفتن قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود...

پروین پنج‌شنبه 28 دی 1391 ساعت 06:18

دغدغه های قشنگی داری بابک جان
باید هرکداممان تک تک از خودمان و خانواده مان شروع کنیم. حتما روزی که شاید خیلی هم دور نباشد همه مان یاد خواهیم گرفت که به طبیعت احترام بگذاریم.

پروین پنج‌شنبه 28 دی 1391 ساعت 06:19

بی ربط است. اما داشتم این پست را میخواندم و یاد شما افتادم.
http://bikhabarname.blogfa.com/post-62.aspx

فرشته پنج‌شنبه 28 دی 1391 ساعت 09:05 http://houdsa.blogfa.com

هوووم...اگه همه اینطوری فکر میکردن که دنیا جای قشنگی میشد...

کاش مثه قدیما باز میوه ها رو تو پاکت میذاشتن...

من اعتراف میکنم که به تنهایی یه عالمه پلاستیک به آشغالا اضافه کردم...چون من وسواس کیسه فریزر دارم...کسی پیشنهادی داره واسه جایگزینش؟؟

شادی پنج‌شنبه 28 دی 1391 ساعت 09:57 http://joujemoalem.blogfa.com

سلام
جالب بود
امام خمینی هم همین کارو میکردن
هیچ کاغذی رو دور نمی ریختن
حتی تو دستورات مهمشون

شادی پنج‌شنبه 28 دی 1391 ساعت 10:01 http://joujemoalem.blogfa.com

ریا نباشه ما هم رعایت میکنیم
یعنی تا جایی که بتوانیم
اما همین الان تصمیم کبری گرفتیم در تمام زمینه ها درست شویم
با تشکر آقای نارنجب پوش
راستی ما هم آن فیلم را دیده ام.به نظر ما خیلی معمولی بود.

زینب پنج‌شنبه 28 دی 1391 ساعت 11:24 http://inrouzha.mihanblog.com


کار خیلی خوبی میکنید،این یه وسواس قشنگ و مفیده
به شرطی که زیادی شورش نکنید!
من از دوره دانشگاه رفتنهام کلی کاغذ تو خونه جمع کردم تا از طرف سفیدشون استفاده کنم
اونا هنوز تموم نشد که ماباز دانشجو شدیمو کاغذ رو کاغذ تلنبار کردیم
چون پرینتر ندارم نمیتونم ازشون برا پرینت استفاده کنم
نوشتنهامم که تبدیل به تایپ شده ودیگه کاغذ نمیخوام.
حالا من با این یه خروار کاغذ چه کنم!
بنظرتون میشه برا پرینت ببرم و بگم ازینا استفاده کنن؟؟؟؟؟

طاها پنج‌شنبه 28 دی 1391 ساعت 14:03 http://dastanakeman.mihanblog.com

سلام
نارنجی پوش را بعد از کلی صف ماندن در جشنواره فیلم فجر سال گذشته موفق شدم ببینم، اسمش جالب بود و چند دقیقه ی اول فیلم که خود آقای مهرجویی صحبت های خوبی جلوی دوربین می کند بقیه اش یک رخوت ملال آور است و ملال آور...بعد از اینکه فیلم تمام شد و داشتیم سینما را ترک می کردیم با منظره ای عجیب بعد از دوساعت از نکوهش ریختن زباله مواجه شدیم و آن چیزی نبود جز دیدن زباله های همیشگی در کف سالن سینما!!!
کاغذ زباله نیست، مصرف شده هایش هم مفید است و کمتر مصرف کردنش تنفس درختان...ممنون بابت اینکه بازهم به یادمان انداختین مسئله ی مهم کاغذ و درخت را

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد