ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
شماره یک :
این وبلاگ دو نویسنده دارد . آقا مجید و آقا نادر دو همکار قدیمی هستند که یکی در ایران و دیگری آنسوی مرزها زندگی می کند .
بهانه معرفی این وبلاگ ٬ پست آخر آن بود با عنوان ( گلابی های وحشی )
پستی که به رغم طولانی بودن آنچنان زیبا و محشر نوشته شده که خواننده را با خواندن چند سطر اول با خودش تا آخر داستان می برد .
متاسفانه افتخار آشنایی با این دو نویسنده عزیز را ندارم اما از کامنتهای پست اینطور دریافتم که آقا نادر ٬نویسنده پست در بستر بیماری هستند .
مطمئنم که از خواندن این پست لذت خواهید برد و شاید کامنتهای شما دلگرمی بزرگی باشد برای نادر عزیز که با وجود کسالت ٬ بیشتر برایمان بنویسند .
شماره دو :
راستش از خواندن چند پست آخر لذت بردم و در اولین فرصت تمام پست هایش را خواهم خواند . این سبک نامه نگاری و ارزش و احترامی که دانیال برای پسرش قائل می شود قابل احترام است . فکر می کنم این نامه ها ارزش خوانده شدن را داشته باشند .
شماره سه :
این خانم ساکن افغانستان هستند و از روزمرگی هایشان می نویسند .
خواندن عباراتی که شاید ما ایرانی ها کمتر استفاده کنیم اما خیلی درست تر و فارسی تر از عبارات ما هستند و تصور گویش شیرین انسانی که این کلمات را نگاشته است حداقل برای من بسیار جذاب است .
همه ما می دانیم که تصور عامه مردم از همزبانان و همسایگان افغان ما تصور درستی نیست .
شاید این دوستی مجازی مقدمه ای باشد برای اینکه خواهران و برادران افغان هم بدانند
ایرانی هایی هم وجود دارند که خیلی بهتر از تصورات آنها هستند .
اول
باورم نمیشه تو وبلاگی که همیشه خاموش میخوندم اول شده باشم
آقای اسحاقی یه مدتی هست که با وبلاگ شما اشنا شدم و تقریبا تمام آرشیو شما رو خوندم و از اینکه با این وبلاگ و دوستان خوبتون اشنا شدم یه احساس خیلی خوبی دارم
چون من تو شهری دور از خانوادم زندگی مبکنم این مدت واقعا با خوندن ابن وبلاگ کمتر احساس دلتنگی میکنم
میخواستم بدونین اگر چه بیشتر وقتها نظر نمیزارم ولی همیشه مطالبتونو میخونمو و لذت میبرم مخصوصا قسمت خاطره بازی
ممنونم بهار عزیز
امیدوارم غربت زیاد اذیتت نکنه
اینکه همیشه اینجا رو میخونید باعث افتخاره
سلام .
آقای اسحاقی یادتان هست حتما... پست هایی داشت تحت عنوان top 10 ...چند روز پیش یادشان کردیم . کاش اگر فرصتی بود دوباره این لینک بازی را داشتید.
مرسی فرشته
درست میگی
تاپ 10 خیلی وقته که نداشتیم
بابت لینک ها هم ممنون .از بین شان نامه هایی به باران را می خواندم . باز هم ممنون از این کار زیبا.
ممنون از شما
سلام بابک جان.....
وقتی اینجارو باز کردم و نام "چارو " رو دیدم....کلی ذوق کردم...
این ویژگی خاص توست که همیشه و متصل ..پیوند دهنده دلهایی...دل شناس و دلنواز و دلگرم کننده ای...بی اغراق میگم.........
بازم ممنون
لطف داری مامانگار عزیز
ممنون که چارو را معرفی کردید
از بین لینک ها و وبلاگ های معرفی شده فقط نامه هایی به باران رو میخوندم از قبل
واقعــا خیلی دوست داشتنی و پاک و پر از عشقه بعضی از چست هاشون
مرسی واسه معرفی دو تا وبلاگ دیگه
ممنون از لطفت طودی عزیز
ممنون آقای اسحاقی...
به خاطر معرفی وبلاگ های خوندنی...
لطف شما زیاد مریم خانوم
اتفاقا چند روز پیش میخواستم برای یکی از پستهایم که ننوشتم اش لینک وبلاگ چارو _که مامانگار عزیز معرفی کرده بودند_ و یکی از پستهایش را بگذارم
اما اینجا جای خیلی بهتری بود برای این معرفی..
سپاس از اینکه مهمانمان میکنی به خواندنی بهتر و متفاوت که گستره ی دیدمان وسیع تر شود و کامل تر
نامه هایی به باران و نوشته های شیرین این پدر مهربان را هم چند وقتی بود که از لینکهای جناب باقرلو میخواندم..
و اما "برای خودم"..میدانم که حتما باید خواندنی باشد
مجددا سپاس از شما.
ممنون تی تی جان
درود .
سپاس بخاطر لینک و لطف شما .
همانطور که گفتی نادر الآن در آلمان است . و از حدود سال 85 تا کنون فقط چشمهایش حرکت دارند و بس . در پست های اول و دوم چارو گفته ایم که این روایت ها را نادر با چشم و با استفاده از تکنولوژی روز نوشته است . اینها چشم نوشته های نادر است و دست نوشته های من و در حقیقت اما بخشی از زندگی واقعی آدمهایی است که کمتر کسی سراغشان می رود . آدمهای کار و کارگاه .
بازهم سپاس .
بدرود .
چشم نوشته های نادر
چه تعبیر زیبایی
برای نادر عزیز آرزوی سلامتی و برای شما آرزوی موفقیت دارم مجید جان
کاری نکردم آقا
وظیفه بود
درود دوباره .
نامه ای به باران را مدتی بود می خواندم . نامه ی 55 او یک شاهکار است . و البته صداقت او .
بدرود .
ممنون
سلام بابک خان
ممنون بابت معرفی لینک ها
"برای خودم" را مدت ها است می خوانم و لذت می برم...
دو لینک دیگر را حتما خواهم خواند...
متشکرم سایه عزیز
نامه ای به باران رو میخونم.عادت یه خوندن نوشته های یه مادر برای فرزند هنوز متولد نشده ش داشتم ولی پدر نه. برام جالب بود که یک مرد هم میتونه چنین احساساتی داشته باشه.
اون دوتا وبلاگ دیگه رو هم خواهم خوند. ایشالله کسالت اقای نادر هم هرچه زودتر برطرف شه
ممنون جزیره
مرسی به خاطر وبلاگایی که معرفی کردید
متشکرم
سلام
مرسی از اطلاع رسونیت من چارو رو خوندم و عالی بود مرسی رفیق
ممنون از شما
وبلاگ چارو را مدتهاست که میخوانم،و با توصیفی که از نویسنده آن شنید ه ام،به حال و احوال او غبطه خوردم و برای حال خودم متاسف شدم.او با داشتن چنین شرایطی انقدر امیدوار و من با داشتن این همه نعمت بازم متوقع و شاکی!
دو تا وبلاگ دیگر هم انشاله میخوانم،ممنون بابت معرفی.
ممنون سمیرا خانوم
اراده آقا نادر جای تقدیر داره
آقای اسحاقی
داستان ترسناک بنویس. جواب میده!
من وب برای خودم رو می خونم و دقیقا همین نگارش جالبش من رو جذب کرد
ولی بقیه رو اگه شما معرفی کردی حتما باید یک سری بزنمممم!
مرسی از لطفت
نامه هایی به باران عالی و بینظیر بود ممنون بابت معرفی
وقتی نامه ها رو میخوندم فقط دلم گریه میخواست چون پدرم چند سال پیش فوت کرده
خدا رحمتشون کنه
نادر خان نویسنده یکی از نویسنده های
وبلاگ چارو فقط و فقط با زبان چشمشون
هست که می نگارند..واسه همین کم
میتونن پاسخ کامنت هارو بذارن......من
این وب رو توسط معرفی مریم نگارعزیز
چندی پیش رفته بودم امادیگه نتونستم
...ممنون بابت لینکتون..دو وب دیگه رو
هم حتما سر میزنم ممنون.............
یاحق...
مرسی اوا
سلام آقای اسحاقی
با دیدن کامنتها و تعداد بازدیدم شُکه شدم
و نمیدونم چطور تشکر کنم
امیدوارم نامه های من به پسرم واقعا ارزش خوندن داشته بشند . از همه دوستانی که لطف داشتند هم متشکرم .
نیازی به تشکرنیست دانیال جان
سلام جناب اسحاقی
من متاسفانه خیلی دیر خبر شدم
وتشکر دارم از عمق سلول های قلبم به خاطر معرفی وبم
میدانید الان حال کسی را دارم که چند گروه مهمان دارند سمت خانه اش میایند واو هیچ آمادگی ندارد
دست وپاچه شدم
سپس از شما واز همین جا از همه دوستانی که لطف دارند وسر میزنند بمن وقلم شکسته ام
خواهر عزیزم
نیازی به تشکر نبود
خوشحالم که این پست ناقابل باعث خوشی شما شد
ممنونم از معرفی وبلاگ ها. لذت بردم!
متشکرم عطیه