جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

ارتحال

ساعت ۷ صبح روز ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ بود . نشسته بودیم پای سفره صبحانه و رادیو داشت قرآن پخش می کرد . آنروزها برنامه های تلوزیون از ساعت ۴ بعد از ظهر شروع می شد و صبح ها جز چند خط عمودی رنگی ( که تازه تلوزیون سیاه و سفید ما رنگهایش را هم نشان نمی داد ) و یک آژیر وحشتناک چیزی نشان نمی داد .  

 

من کلاس پنجم بودم و امتحان نهایی داشتیم . آنروز قرار بود امتحان ریاضی بدهیم . 

ساعت ۷ صبح آرم اخبار از رادیو پخش شد و بعد هم آن جمله مشهور آقای حیاتی : 

 

بسم‏الله‏الرحمن‏الرحیم 

 انا لله و انا الیه راجعون  یا ایتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربک راضیة مرضیة ... ملت شهید پرور ایران روح بلند رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی به ملکوت اعلا پیوست .

  

 

 

 

 وقتی کودک بودم تصورم از خدا صورت بزرگ و نورانی یک پیرمرد مهربان بود که داشت از لابه لای یک عالمه ابر سفید به من نگاه می کرد . صورتی که خیلی شبیه امام بود . 

به همین خاطر وقتی این خبر را شنیدم حسابی غمگین شدم و گریه کردم ... 

 

می دانید ؟ در تصورات ما بچه های انقلاب و دهه شصت که عکس امام هر روز از بالای تخته سیاه نگاهمان می کرد و بهترین ترانه هایمان ( دیو چو بیرون رود فرشته درآید ) و بهترین خاطراتمان جشن های دهه فجر مدرسه بود ٬ امام خمینی بیشتر از اینکه یک رهبر سیاسی و مذهبی باشد ٬ یک پدر بزرگ مهربان و مقدس بود . 

 

راستی تمام امتحانات مدارس آن سال لغو شدند و کشور یک هفته عزای عمومی بود ...

  

 

استعداد


سالها پیش برنامه کودک فیلمی نشان می داد که متاسفانه اسمش یادم نیست .

فیلم در اصفهان بود و بازیگرانش همه اصفهانی بودند .

نقش اصلی را که دختر بچه کوچکی بود سارا سلطانی بازی می کرد .

سارا سلطانی دختر جهانبخش سلطانی است . بزرگتر که شد توی چند قسمت از قصه های مجید و سریال سرنخ هم بازی کرد . اگر یادتان باشد نقش خواهر محمدرضا فروتن در فیلم شب یلدا هم به عهده او بود .

بگذریم ... ماجرا از این قرار بود که سارا خانم شاگردی بود بی نهایت تنبل و درس نخوان

پدرش که فکر می کنم جهانبخش سلطانی نقشش را بازی می کرد شدیدا او را دعوا می کرد و می خواست که درس بخواند اما فایده نداشت .

سارا علاقه ای به درس خواندن نداشت و نمی توانست کتاب دستش بگیرد و درس بخواند .

همه درس و مشقش می ماند برای شب امتحان که آن وقت هم از خستگی خوابش می برد .


ادامه مطلب ...

... postman won't come

 

 

 

خواهرزاده ام (کیامهر) یکسالی هست که کلاس زبان میره و توی این یکسال تعداد زیادی کلمه و جمله یاد گرفته و حروف الفبای انگلیسی رو به خوبی می خونه و می نویسه .  

معلم کلاس زبان کیامهر برای تشویق بچه ها و به مناسبت های مختلف به آنها جایزه میده . 

این جوایز توسط پدر و مادر بچه ها تهیه میشه و در اختیار معلم قرار می گیره ..... 

هیچکدوم از بچه نمیدونه که این جایزه ها رو پدر و مادر خودش براش خریدند و فکر می کنه که یک شخصیت خیالی به نام postman هدیه ها رو براشون آورده ...  

جالب اینجاست که با اینکه تا به حال هیچکدوم postman رو از نزدیک ندیدند همگی این موضوع رو کاملا باور دارند . 

 

ادامه مطلب ...

شهر خراب و شحنه ....



رفته بودم توی یک مغازه لوازم التحریر تا برای کیامهر یک هدیه آموزشی بخرم .

آقای صاحب مغازه مردی بود فوق العاده مهربان و خوش برخورد .

از آن آدمهایی که رفتار خوبشان همیشه یادت می ماند . با همه مشتری ها سلام و احوالپرسی می کند و خانم ها را دخترم صدا می زند و آقایان را عزیزم ...

مشغول تماشای کتاب ها و وسایل کمک آموزشی بودم که صدای بی سیم آمد .

جز من کسی توی مغازه نبود . من و آقای صاحب مغازه خوش برخورد بی اختیار رویمان را برگرداندیم سمت صدا و به جناب سرگردی که وارد مغازه شد نگاه کردیم ....

جناب سرگرد وارد شد و ایستاد جلوی آقای صاحب مغازه و نگاه کرد توی چشم او و پرسید :

اینجا لوازم التحریر کورشه ؟

آقای صاحب مغازه با لبخندی گفت : بله

جناب سرگرد نگاهی به او کرد و پرسید : شما منو می شناسید ؟

آقای صاحب مغازه نگاهی به اتیکت روی لباس جناب سرگرد انداخت و با لبخند گفت : نه قربان

جناب سرگرد گفت : اگه منو نمی شناسی پس چرا مزاحمت ایجاد می کنی ؟




ادامه مطلب ...

برای آبجی ترین مریم دنیا

آدمی که روز تولد اکثر دوستان مجازیش را می داند و تولدشان را تبریک می گوید خیلی زشت و بد است که تولد نزدیکان و فامیل خودش را بلد نباشد یا یادش برود . 

این یعنی خیلی درگیر دنیای مجازی شدن و هر طور بخواهی فکر کنی و توجیه و دلیل بیاوری باز هم اشتباه است .  

آدم باید برای نزدیکان و عزیزانش بیشتر وقت بگذارد یا لااقل همانقدر که برای شادی دوستانش ( هر قدر هم عزیز) تلاش می کند برای نزدیکانش هم مایه بگذارد . 

 

 

هفته پیش و در اوج آن فولان فولان شده نعلتی (منظورم مریضی است که گریبانمان را گرفته بود) 

روز تولد بابای عزیزم بود که با تقلب رساندن مامان و توی همان وضع و حال نزار و داغون و با صدای نخراشیده زنگ زدم و تبریک کوچکی به پدرم گفتم . اما هنوز که هنوزه نه وقت شده که بروم به دستبوسش برای عرض ادب و نه اینکه هدیه ای بگیرم برای تبریک تولدش ... 

 

دقیقا توی همان هفته ٬ تولد آبجی مریمم بود و روز بعدش تولد همسرش آقا حامد : دامادمان . 

این دو مناسبت را چون کسی نبود که به من تقلب برساند به کل اصلا یادم نبود . یعنی نه تنها هدیه ای برایشان نخریدم بلکه تبریک تلفنی هم نگفتم .   

 

 

 

ادامه مطلب ...

نیما نهاوندیان

به عنوان کسی که به کل با صدا و سیمای مملکتش قهر است و هفته ای یکی دوبار آنهم صرفا برای برنامه نود و گاهی هم رادیو هفت به تلوزیون وطنی عمو ضرغام رو می آورد قاعدتا هیچ مشکلی از باب عقب ماندن از اخبار و حوادث نبایست پیش بیاید .  

از آنجا که یطور دائم به ماهواره و اینترنت متصل هستم خیالم راحت است که اگر اتفاقی در این مملکت بیفتد خیلی سریع تر و خیلی درست تر و دقیق تر از اخبار تلوزیون به گوشم خواهد رسید . اما بعضی خبرها و حوادث هستند که منبعشان فقط تلوزیون خودمان است و لا غیر ... 

یعنی اگر بیننده دائم و جدی آن نباشی یا کلا بی خبر می مانی و یا اینکه دیر خبردار می شوی . 

 

صبح توی رادیو یک خبر ورزشی شنیدم با این مضمون که فلان تیم با تیم خبرنگاران یک بازی فوتبال برگزارکرده است برای یادبود مرحوم نیما نهاوندیان

آمدن پیشوند مرحوم برای نیما نهاوندیان به قدری عجیب و باور نکردنی بود که خشکم زد . 

گفتم شاید اشتباه شنیده ام و یا شاید اشتباه می کنم و نیما نهاوندیان یک آدم دیگری غیر از آن مجری خوش چهره و خوش هیکل و خوش صدای ورزشی شبکه دو است که من می شناسم . 

 

به محض رسیدن یک جستجوی کوچک در گوگل کردم و متاسفانه خبر صحت داشت . 

گویا نیما نهاوندیان مجری جوان برنامه های ورزشی تلوزیون در منزلش دچار حمله قلبی می شود و به زمین می افتد و در اثر برخورد سر به جا کفشی  فوت می کند . 

 

دارم فکر می کنم که چرا این خبر انقدر برای من شوکه کننده و عجیب است .او نه دوست من بود و نه طرفدارش بودم و نه از علاقمندان برنامه اش ... 

نیما نهاوندیان یک جوان همسن و سال من بود بدون هیچ بیماری و مرضی  ...  

و این آدم را به فکر می اندازد

چون مرگ خیلی به ما نزدیک است .  

 

 

برای شادی روح نیما نهاوندیان لطفا فاتحه ای بفرستید ...  

 

 

معایب وبلاج نبیسی - دفتر دوم

دفتر دوم : ور رفتن با گودر از محارم است ... 


 

 

 

اولیاء الاولین۱ وبلاجی در خاطر دارند که در بدایت۲ وبلاج نبیسی روابط بین البلاجی۳ به گونه دگر رقم می خورد .  

لینکها خدایگان وبلاج ها بودندی و وبلاج نبیس بالاجبار هر روز از صدر تا ذیل لینکهای خویش ٬  

مُکلَک۴ می نمودی تا مگر کسی از خیل یاران بلاجی اش به روز گردیده باشد . 

یک شیوه خیلی جواد هم بود که هرکس که پوست۵ می نبشتی می رفت و همه را اِخبار ۶ 

می داد که : ایها الخلایق ! من به روز هستم .... بیایید مرا قرائت کنید تا اجابت کنم شما را ...  

البت جمله  ((تا اجابت کنم شما را )) را نمی گفت اما معنی اش در لحن جمله ((بخوانید مرا ))مستتر بودی ...

 

والشکر و المنت این رسم جواد بسیار پیش از این  از سکه اوفتاد و اندک خز و خیلانی هنوز در عالم بلاگ نبیسی چنین کنند و بین بلاج ها دوره افتند و مُخبر گردانند که : من به روزم ... منتظر قدوم پر برکت شما هستم ... و .... 

 

ادامه مطلب ...

2013





بعضی ثانیه ها و دقایق ، نقطه عطف هستند

درست مثل لحظه سال تحویل

درست مثل همین الان و همین دقیقه و همین ثانیه

ساعت 12 امشب 

یک لحظه بزرگ برای جهان و جهانیان است

شاید من و شما هیچ حسی نداشته باشیم

اما میلیاردها انسان همین الان

دل توی دلشان نیست و ثانیه ها را با ذوق و شوق می شمارند


3 ....

2 ...

1 ...


سال 2012 تمام شد

آغاز سال 2013 میلادی


از دیری دیری دی دیری دیری دی  و صدای ساز و دهل خبری نیست

از صدا درکردن توپ

از بوی عیدی

از یا مقلب و القلوب و الابصار

از آجیل و شیرینی و ماهی قرمز و سفره هفت سین

و از سخنرانی رئیس جمهور محبوب و خوش تیپ خبری نیست


اما همین الان

همین حالا که دارید این کلمات را می خوانید میلیاردها انسان خوشحال و شاد دارند بالا و پایین

می پرند و به سلامتی هم می نوشند و همدیگر را می بوسند و می خندند و می رقصند ....



می بینید ؟

بزرگترین لحظات و دقایق و ثانیه های تاریخ هم ممکن است

تجربه هایی خیلی خیلی  شخصی باشند .


برای من و شما و هزاران نفر مثل ما بی تفاوت و علی حده

و برای میلیاردها انسان دیگر ، لحظه ای بزرگ و فراموش نشدنی

و البته برعکس ...


آغاز سال 2013 را به هموطنان عزیز مسیحی تبریک میگم

و امیدوارم سال خوبی در انتظارشان باشد .








معایب وبلاج نبیسی - دفتر اول

دفتر اول : رخ نمودن : کمی تا قسمتی البت


 وبلاج نبیسان به شکل دیفالت1 میلی به نمودن صورت خویش در انظار ندارندی . شاید عمده دلیل این شایعه همین باشد که بین عوام رایج گردیده که هیچ وبلاج نبیسی صورت زیبا ندارد و اگر کسی صورت زیبا همی داشت وبلاج نمی نبشت . که به حتم مثالی عبث و ناصواب است و من به شخصه خودم ناقض این مثل باشم (سنت کیامهر قدیس دامت برکاته خیر سرش بسیار زیبا بوده است ) .  

از این مقوله که بگذریم صحبت ما در باب رخ نمودن وبلاج نبیسان در وبلاج باشد ... 

 

غریب مساله ای است این رخ ننمودن وبلاج نبیسان  

نسبت وبلاج نبیسانی که صورت خود مثل بچه آدم بنمایند  به کل ،یک به 100 باشد ( البته این آمار برای زمان سنت کیامهر قدیس بوده و شاید الان درصدشون کمتر هم شده باشه ) 

باقی یا صورت ننمایند یا با کِرم و مرض بنمایند . یعنی آنقدر عکسشان ناواضح و کدر باشد که عارضه چشمی تو را دست دهد یا آنکه کمی تا قسمتی از رخساره می نمایند که این از  

نشانه های دغل باشد و آنکه چنین نماید براستی وی را آسکاریس2 باشد و او را نیتی جز این نیست که مخاطب خویش  آزرده و حواس3  خفته ی وی بیدار کند . 

 

من باب مثل صورت زیر را نیک بنگرید ...  

  

 



آدمی حال می کند از تماشای این لب و دندان و هزار حس خوب و بد در تو فوران می کند و بسیار مشتاق می شوی به دانستن اینکه صاحب این لعل لب و  مروارید دندان کیست . همین کنجکاوی تو را وا می دارد بر آن که بروی و بخوانی و اغلب اوقات مشتی خزعبل تحویل خواهی گرفت و یا در کمتر موارد  چیز دندان گیر خواهی یافت .  

 

ادامه مطلب ...

معایب وبلاج نبیسی - دیباچه

 

دیباچه*


اول دفتر به نام حضرت آفریدگار جهان که صفر و یک از آنروی ساخت تا وبلاج0 بتوان پرداخت .  

آدمی که نبشتن1 داند از نبشتن دمی نیاساید 

گاه در دفتر خاطرات یومیه همی مشق کند گاهی در مطبعه2 عمومی و کاغذ اخبار3 همگانی 

و گاه در رسانه جات مجازی و انترنتی4 

که این گونه سوم را وبلاج نبیسی5 نامند و نگارنده آن را وبلاج نویس نام نهند .... 

 


رساله معایب وبلاج نویسی در هفت دفتر مجزا به بازگویش بخشی از امراض مبتلابه6  وبلاج  و وبلاج نبیسان همت میگمارد .


این رساله به نفوس مبارک سنت کیامهر قدیس مبارک گردیده و حاصل تاملات و سالها بحث و غور7 ایشان با یاران و اصحاب و توابع و مریدانشان در مکتب خانه های سراسر بلاد  است . 

این بنده حقیر سراپا تقصیر صرفا کاتب معانی بوده  و هیچ بر آن نیفزوده ام و جهد فراوان نمودم  که هیچ سستی در آن نیوفتد . 

 

پس چون8 با قرائت این رساله ، علمی بر شما فزوده گردد و لبخندی بر کامتان نشیند بر روح و روان مطهر آن قدیس فقید درود فرستید که او را در جهان دگر بسیار  همی به کار آید . 

 

 

۲۴ محرم الحرام سنه ۱۴۳۴ پس از هجرت  

علی بن حشمت بن عبدالله بن سیفعلی آقای جزینانی طالقانی 

( از یاران خاصه و از شاگردان مبرز سنت کیامهر قدیس ) 

 

 

 

 پاورقی :  


* - دیباچه : مقدمه

0- وبلاج : وبلاگ

1- نبشتن : نوشتن 

2- مطبعه : چاپخانه - مراد نگارنده اینجا رسانه و نشریه است . 

3- کاغذ اخبار : روزنامه - ترجمه تحت لفظی news paper از لغت فرنگی 

4- انترنتی : اینترنتی 

5- وبلاج نبیسی : وبلاگ نویسی 

6 - مبتلابه : دچار 

7 - غور : فرو رفتن و دقت کردن

8-چون : اگر