جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

پایان مرسوم یک عروسی به شیوه ایرانی


.


بین بوق بوق های مکرر و ترافیک های عامدانه ، هزاران دعا و نفرین به هم گره خورده اند

ماشین های کناری با نوربالا و فلاشر به ماشین عروس نگاه می کنند و حسرت می خورند که ایکاش ما هم یکروز ماشین عروس بشویم .


زن های فامیل دارند غیبت همدیگر را می کنند

مردها با خلال به جان دندان ها افتاده اند و بحثشان کیفیت غذاست 

دخترها رقص و آرایش همدیگر را مسخره می کنند

پسرها مدل و نوع ماشین مهمان ها را بررسی می کنند

فامیل های عروس سوتی های اقوام داماد را می شمارند

فامیل های داماد در مورد برگزاری جشن به نحو احسن حرف می زنند

بابای داماد میوه ها و غذاهای باقی مانده را چوبخط می زند

و عروس و داماد شاباش هایشان را می شمارند



حالا نیم ساعتی هست که به خانه رسیده ایم .

مهربان با چشم های نیمه بسته از خستگی دارد کش ها و سنجاقهای مویش را باز می کند

و من دارم به مغزم فشار می آورم که نکند توی تاریکی به جوانک نگهبان پارکینگ به جای پانصدی تراول پنجاه تومنی داده باشم ...


و از بین این چند صد نفر نمی دانم چند نفر از ته دل برای خوشبختی این دو جوان دعا کرده اند ؟


اینروزها که هر روز زلزله ای یک گوشه از این کشور را می لرزاند

من بیشتر از اینکه نگران استحکام سقف ها باشم

نگران استحکام زندگی آدمهایی هستم که زیر این سقف ها زندگی می کنند ...





نظرات 31 + ارسال نظر
حسین شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 01:00

پس یه پنجاهی از کفت رفت!!!!!!!

نه خوشبختانه

حسین شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 01:03

چقد زود برگشتین خونه!!!

تیراژه شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 01:16 http://tirajehnote.blogfa.com

"زن های فامیل دارند غیبت همدیگر را می کنند
مردها با خلال به جان دندان ها افتاده اند و بحثشان کیفیت غذاست
دخترها رقص و آرایش همدیگر را مسخره می کنند
پسرها مدل و نوع ماشین مهمان ها را بررسی می کنند
فامیل های عروس سوتی های اقوام داماد را می شمارند
فامیل های داماد در مورد برگزاری جشن به نحو احسن حرف می زنند
بابای داماد میوه ها و غذاهای باقی مانده را چوبخط می زند
و عروس و داماد شاباش هایشان را می شمارند"

اولش توی ذوقم خورد که چقدر سیاه نگاه کرده ای به جشن آغاز زندگی مشترک یک زوج
داشتم پیش خودم حدس میزدم که شلوغی آزارت داده یا ترافیک..یا یک چیزهای دیگر..
بعد کم کم زوم بک کردم از پستت به اطرافم..به زندگی ها..
به خودم حتی..

نتیجه اینکه;
"نگران استحکام زندگی آدمهایی هستم که زیر این سقف ها زندگی می کنند ..."

نگرانی ات به جاست... متاسفانه.

متاسفانه آمار ازدواج های ناموفق روز به روز بیشتر میشه

تیراژه شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 01:18 http://tirajehnote.blogfa.com

ان شا الله که خوشبخت باشن با هم..زیر یک سقف..سالهای سال..

باغبان شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 01:20 http://laleabbasi.blogfa.com

من برا خوشبختیشون دعا می کنم...

ممنون

مریم راد شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 01:45

من هم ...

راست می گید...
گاهی قرار نیست بشود..
اما گاهی انتظارش را نداری و می شود
و گاهی هم انتظارش را داری و نمی شود
تا او چه خواهد

مریم انصاری شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 01:48

گرچه با این سبک عروسی برگزار کردن که همه مون می دونیم پایانش همین هست (منظورم قسمت بوق بوق ماشین عروس و بعد هم حرف و حدیث های خانوادگی و سوتی گرفتن و ... هست) کاملاً مخالفم، ولی از صمیم قلبم برای همه ی عروس و دامادها آرزو می کنم همیشه باعث آرامش هم بشن و باعث افتخار هم باشن. از جمله همین خانوم و آقایی که شما فرمودین.


ولی گذشته از این موضوع، خواستم راجع به قسمت «زن های فامیل دارند غیبت همدیگر را می کنند .» بگم خدمتتون که آقای اسحاقی، البته «برخی» از زن ها، فقط پایان مرسوم «عروسی» رو به غیبت و خاله زنک بازی ختم نمی کنن ها.

پایان مرسوم ««تمام»» نِشست هایی که در اون شرکت دارن، اساساً غیبت و خاله زنک بازی هست. حتی یک گفتگوی معمولی!

این کار، تنها راهی هست که از طریق اون احساس برتری می کنن. چون در درونش چیز گرانبهایی ندارن.


و چقدر هم زیاد هستند اینگونه آدم ها، حتی در دنیای مجازی!!!


بله متاسفانه
در دنیای مجازی هم تعداد خاله زنک ها زیاده

پیمان اسحاقی شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 01:49 http://ruzayeman.blogsky.com

اره راست میگی کسی دیه هیچ دعایی واس عروس داماد نمییکنن وای به حال ما برسه..وقت ما بشه چی میشه؟؟؟

شما غصه خودت رو نخور

مریم انصاری شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 02:29

من یه قسمتش موقع خوندن پست، انگار از جلوی نظرم رد نشده بود و ندیده بودم چند دقیقه پیش و الآن که ریفرش کردم صفحه رو تازه دیدم.

خیلی دوست داشتم نظرم رو راجع به اینکه:

«دخترها رقص و آرایش همدیگر را مسخره می کنند»

هم بگم.

چقـــــــــــــــــــــــــــــــــدر دوست دارم نظرم رو راجع به این موضوع بدم.

موضوعی که با همه ی وجود لذت بردم وقتی بهش توجه کردین.

و با اینکه دختر هستم، هیچ ابایی ندارم از اینکه آقایون این خُلق و این روحیه ی دختران رو زیر ذره بین ببرن و بهش بپردازن. اتفاقاً همراهیشون هم می کنم.


ولی خب... تجربه نشون داده که فقط بگم:

«زین قصه بگذرم که سخن می شود بلـــــــــند»

یه بحث رایجه بین خانومها

پروین شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 03:45

این دو خط نامهربانانه بودند:
زن های فامیل دارند غیبت همدیگر را می کنند
دخترها رقص و آرایش همدیگر را مسخره می کنند

چرا نامهربانانه ؟
منظورتون اینه که از خانوما انتقاد کردم ؟

پروین شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 03:50

به قول خارجکی ها no wonder که این تیراژه خانوم باز دوباره آمد و حرف دل مرا زودتر از خودم زد.
بابک جان،
قبول درام مسالهء غیبت کردن و مسخره کردن همجنس در خانمها بیشتر از آقایان است، اما باید سعی کنیم روی دیگر سکه را هم ببینیم. بنظر من حتی شوخی کردن در اینمورد هم زیاد خوشایند نیست. به این دید سکسیست مشروعیت می بخشد.

کلا هیچ چیزی عمومیت نداره پروین خانوم
مطمئنا در بین خانومها هم کسانی هستند که به این مسائل بی اعتنا هستن
ابدا منظورم نگاه جنسیتی نبود
به نظرم بحث در مورد کیفیت غذا و نوع ماشین ها همونقدر پیش پا افتاده است که صحبت در مورد آرایش و رقص خانومها و غیبت کردن

پروین شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 03:56

یک چیز دیگر بگویم و بروم؟ دعوایم نکنی ها. یک جورهایی تایید نوشته ات هم است!

من با اینکه یک زنم و زن ها را خیلی دوست دارم (تکبیر) اما خیلی کم شده بخواهم توی دهن یک مرد بزنم. اما خیـــــــلی از همجنس های عزیزم، بخصوص وقتی احساس فرهیختگی میکنند و نظرهای مشعشع از خودشان صادر میکنند را، انقدر دلم میخواهد با پشت دست بزنم توی دهانشان*!!!

* برای برطرف کردن هرگونه شائبهء طرفداری از خشونت و اشاعهء بی ادبی باید اضافه کنم این تودهنی تودهنی روحانی است و نه فیزیکی!

چه همه خشانت
اگه شما رو از نزدیک ندیده بودم حسابی می ترسیدم

بهارهای پیاپی شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 07:50 http://6khordad.blogfa.com

ای بابا حالا من یه بار تصمیم گرفتم عروسی کنما! هر وبلاگی میرم یه چیزایی نوشتن که آدم می ترسه.

اتفاقا دفعه اول اصلا ترس نداره

محمد مهدی شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 08:03 http://mmbazari.blogfa.com



سلام


فلسفه این همه بوق و کرنا و بخور و برقص و بریز و بپاش و قرض و وام و غیبت و آرایش و پیرایش و بزن و بکوب و دعا و نفرین و حسادت و ....واقعا برای خوشبختی عروس و داماد است ؟؟؟
برای من همیشه بی معنی بوده است جشن عروسی ...

کاش زندگی مشترک جور دیگر شروع میشد و به شیوه ای بهتر ادامه می یافت ...

در اینکه رسم و رسوم به زندگی طعم و مزه میدن شکی نیست
مشکل جاییه که این رسم و رسوم دست و پا گیر میشن
خیلی ها هستن که از ترس مخارج این مراسم دیر ازدواج میکنن یا اصلا تن به ازدواج نمیدن
ایکاش راه منطقی تری برای شروعش وجود داشت
راهی که اگر بر خلاف راه های مرسوم هست باعث سرخوردگی زوجین نباشه

آوا شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 08:58

چقدر دقیق و مو به مو و قشنگ پایان یک
شب عروسی ایرانی رابه تصویرکشیدید
و اکثرقریب باتفاق حتی پلان به پلانش
هم همین است که فرمودید.به اضافه
گاهی رالی های آخرشب که موجبات
حادثه را فراهم می کند....استحکام
زندگی آدم ها...زندگی هاییکه روی
ستون هایی بی پی بنا می شود و
برای خرابیشان نیاز به زلزله های
7-8ریشتری نیست امادوست دارم
چشمهایم را ببندم و دعاکنم که از
این زمان به بعد تمامی پیوندها
محکم شکل بگیردوهیچ زلزله ای
را یارای خرابیشان نباشد...آمین
یاحق...

ایشالا که همینطوری بشه اوای عزیز
چه دعای خوبی

تلخند خانوم شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 08:58

درود

چند روز پیش بود که از تلویزیون ی گزارش راجع به آمار و علل طلاق رو دیدم و امروز هم پایان این پست شما

واقعا جای نگرانی و افسوس دارد

سپیده شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 09:21 http://otagheaabi.blogfa.com

شما حق دارید!

ممنون

سپیده شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 09:26 http://http://setaresepideashk.persianblog.ir/

دقیقآ ...

کاسپر شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 09:32 http://kasperworld.ir

هرجا رو میبینی و میخونی و بحثی میشه یه قسمت زیادیش هم مربوط به این عدم استحکام زندگی های این دوره زمونه س و آمارهای طلاق و مخلفات این مدل عروسی ها و ...

ایشالا که خوشبخت و عاقبت بخیر بشن ...

ایشالا

ماجراهای مریمی شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 09:51 http://merrymiriam.persianblog.ir/

لایک

تشکر

م مثل میترا شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 10:13 http://mitra-k.blogfa.com

سلام
به نظر میاد روی استحکام هیچ چیزی نباید شرط بست

نمیشه اصلا

ترنجی شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 10:14

دیشب هم اصفهان زلزله اومد و هیچ جا گزارش نشد

خدا به خیر کنه

روناک شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 11:17

تصویر سازی جالبی بود و نزدیک به واقعیت.
***
من برایشان دعا میکنم.انشالاخوشبخت بشوند .

ممنون

دنیا شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 11:30

مجلس عروسی که به آخراش نزدیک میشه حس خاصی درش هست. بوی غربت داره. حتی خونه نوی عروس و داماد هم یه جورایی غریبانه است. آقای اسحاقی عزیز امروز هم اصفهان لرزید ترس همه وجودمو برداشته این لرزه ها تا کی ادامه داره؟ یعنی واقعا داریم هرروز به آخرالزمان نزدیک ونزدیک تر میشیم؟
خدای مهربون مردم عزیز کشور مارو از بلایای طبیعی حفظ کن.

ایشالا که دیگه نلرزه
هرچند دعای بیخودیه

نسترن شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 11:33 http://shamd0ni.blogfa.com

خوشبخت باشن ایشالا در پناه ِ خدای ِ شمعدانی ها :)

آی ی ی ی!بی فرهنگی هستش این بوق بوق بوق اینا ولی عجیـــــــب لذت بخش ه.عجیـــــــــــب!
شادی هاتون مستدام باشه.

ممنون نسترن عزیز

آذرنوش شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 12:52 http://azar-noosh.blogsky.com

دوست ندارم جشن های عروسی ایرانی ها رو...نه قدیمشو نه جدیدشو...

تنها عاملی که یکم مایه ی آرامی دل میشه در مورده این زلزله ها اینه که هیچ تلفاتی نداشتن...البت اینجور که اخبار ورسانه ها میگن.امیدوارم دیگه تکرار نشن.

ایشالا که دیگه نیاد و اگه میاد خسارت نداشته باشه

فرشته شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 13:23 http://houdsa.blogfa.com

همیشه هم اینجوری نیستا...گاهیم عروسیا با خنده و شادی تموم میشه و بی حرف...

اما منم نگرانم...نگران استحکام زندگیای دیروز و امروز...

بله اون عروسیا که توی هتل برگزار میشن خوبن

منیژه شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 13:27 http://nasimayeman.persianblog.ir

اینروزها که هر روز زلزله ای یک گوشه از این کشور را می لرزاند/من بیشتر از اینکه نگران استحکام سقف ها باشم/نگران استحکام زندگی آدمهایی هستم که زیر این سقف ها زندگی می کنند...
مثل همیشه آخرش رو عاااااالی تموم میکنی...و چه داستان غم انگیزی شده!!!

واقعا غم انگیز
چطوری منیژه خانوم ؟
از اینورا ؟

نیمه جدی شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 13:46

آرزوی خوشبختی می کنم برای عروس و داماد
راستی مهم تر از همه چیز ، حالا پونصدی بودی یا تراول پنجاهی ( آیکون آدمی که شعورش از همین حد فراتر نمیره)

خوشبختانه پونصدی بود

بهار همیشگی شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 20:16

لایک
آرزوی خوشبختی برای همه ی زوج های جوان

ممنون

ثنا شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 21:14

عین من که بدبخت شدم یعنی؟
منم مثل تو فکر میکنم

خدا نکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد