ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ماموریتم به بندرعباس بود . دو روزه ...
صبح خیلی زود دوشنبه رفتم و عصر امروز برگشتم .
فوق العاده گرم و شرجی بود . انگار توی سونای بخار، یک سشوار توی صورتت گرفته باشند .
البته اغراق کردم . برای ما که عادت نداریم کمی سخت بود ولی خود بندری ها می گفتند گرمای هوا را باید توی تیر ماه ببینی ....
ماموریتم زود تمام شد و زیر باد کولر کتاب خواندم و چرت زدم و 90 تماشا کردم . نه عکس گرفتم و
نه از دختر بندری خبری بود ، نه از سوسیس بندری و نه از لب بندر ....( متاسفانه ... )
دقیقا دو هفته قبل ، یک ماموریت دو روزه داشتم به همدان که می توانید در ادامه مطلب تصاویرش را ببینید .
یادم رفت بگویم : من برگشتم .
(احتمالا بهتر بود این جمله را اول پست می نوشتم )
خوش اومدید ...
ممنون
لواشک های محشر دست ساز ؟؟؟
دست ساز ؟؟؟ مگه نارنجکه ؟ مگه مواد منفجرس؟
می گن لواشک خونگی... یا لواشک محلی
خوش برگشتی
از بندر که برامون عکس نیاوردی اما عکسهای همدان خیلی خوب بود.
اون مغازه ی خوشمزه، بسیار بسیار هیجان داشت
نگو بچه خوشگل اراکی... محمد به اندازه کافی خودش رو تحویل میگیره
به به چهارتایی ها، به به قهرمان ها
اینکه ماموریت بود اما ایشالا با مهربان عزیزم همیشه به سفر و خوشی باشی.
ایشالا که همه با هم یه سفر بریم
محمد چقددددد لاغر شده
ای ولللللللللللللللللللل
آره دمش گرم
اراده ای داره
ببخشید کامنت باید مربوط به پست شما و همدان و این حرفا میشد !
ای ول به عکس اول و آخر ! ( ) محمد همینا رو نخورده که انقدی شده دیگه !
نمیدونم چیا خورده که انقدری شده
سفر بی خطر!
و اما عکس های سفر همدان!
از همدان خاطره جالبی دارم! اولین سفری بود که بدون مامان و بابا رفتم دو سال پیش! البته بماند که دو روز بعد بدو بدو اومدن همدان!!!
تله کابینشو هم کاشکی سوار میشدین از اونجا شهر خیلی قشنگتره!
لواشک!! :| انصافه هکس این لواشکارو گذاشتین اینجا؟؟ :((
به این محمد هم که ماشالا همه جا حضوره پر رنگ داره!! :))
که چی آقا؟ محسن ترکی طرفدار یه تیم ته جدولی هم بود اون تیم میومد میشد قهرمان!! :))
یه دو قدم اینورتر تبریز بودااااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!!!
خیلی دوست داشتم جاهای دیدنی رو می رفتم ولی خب
ماموریت بود و نمی شد
ایشالا تبریزم میایم
به شرطی که شما نرید سفر
وای دهنم آب افتاد / دلم به تاپ تاپ افتاد
چقدر خوراکی داشتاین پُستت.
یک حسی میگه بابک به زودی بازی وبلاگی راه می اندازه بچه هااا.پیشاپیش آخجوووووون.
بازی ؟
من ؟
جوگیریات ؟
نه بابا
*داشتاین=داشت این !
سلام علیکم و رحمه الله
رسیدن بخیر
نون بربری
بح بح به سلامتی
میگم املت خیلی دوس داری؟تو همه سفرات انگار املت میخوری و البته چای نبات که این دفعه نخوردیا
ماشالله هرچی ممد بدرنگه لاغر شده شما داری چاق میشی،اصن هم دقت نمیکنیمهربان جان خب یکم به فکر سلامتی این برادر ما باش و بهش غذاهای بدمزه بده تا لاغر شه.چقدر هم شبیه عمو کوچیکه منی کماکان.البته اخلاقت الحمدلله مثه اون نیست
6تایی هم خودتونین بدرنگا
یه قهوه خونه هست نزدیک شرکت
معمولا اول صبح روز ماموریت میریم و املت می خوریم
در ضمن عمو کوچیکت ماشالا خیلی خوش تیپه
شماها نمی دونید چرا بیرون از خونه هر وقت املت سفارش میدیم به جای گوجه توش رب گوجه می ریزند؟آخه همین رب گوجه ایش رو هم کلی پول می گیرند!
چیز خنده داری هم که وجود داشت این بود که من و چند تا از بچه ها رفتیم بیرون و من و دوستم یک بشقاب املت از همین رب گوجه ای ها سفارش دادیم و شریکی خوردیم و بقیه هم دیزی سفارش دادند بعد قیمت آبگوشت اونها با املت ما برابر بود!
احتمالا واسه اینه که رنده کردن گوجه به صرفه نیست و وقت گیره
رسیدن به خیر...
ممنون
خوش برگشتی...رسیدن بخیر
خدا لعنتت نکنه بابک! یعنی امیدوارم گذر هیییییچ بانوی بارداری به این پست و چشمشون به این عکسا نیفته! دل من ریش شد با دیدن اونهمه لواشک! الان باید دیهٔ دل ریش شدهٔ همهٔ ما رو بدی!
نکنه شوما بار داری ؟
نداری ؟>
تازه هوس نون بربری هم افتاد به دلم! حالا باید فردا کلهٔ سحر بیدار شم، برم نون بربری بخرم بیارم خونوادگی بزنیم بر بدن!
مگه بده
برو بخر
بله سفری که خوشمزه شروع می شود ,خوشمزه هم تمام خواهد شد ..امام بابک
بنده هم همین الان همزمان املت و بربری و لواشک و اون سینی آخری و هرچی که اسم بردی می خوام
اصلآ هم نمی گم نوش جان و چه عکس هایی و اینا
الان خون جلوی چشمانم را گرفتست.
چه شیکمو
اون لواشکا با اعصاب و روان آدم بازی میکنه لامصب
یعنی مزه اش خدا بود
یه چی میگم یه چی میشنوی
همیشه خوش باشی.......رسیدن بخیر و خوشی.با عکسات دلمونو اب کردی.
شرمنده مادر جان
نیتمون این نبود
ببخشید
رسیدن بخیر...
همیشه به سفر و گشت و گذار البته نه از نوع کاری
عکسا قشنگ بودن ولی آقا عکس لواشکارو بردار با روح و روان آدم بازی میکنه بدجورررررررررررررررررررررررر
بعد این آقا ممد چقدی بودن مگه که دوستان میگن لاغر شده؟
بعدترشم ما شش تا انگشت به شما نشون میدیم چی فک کردین؟!
این آقا ممد دوبرابر این بودن قبلا
شیش تا انگشتتون هم روی چشم
الله اکبر،لواشک!
همین و دیگر هیچ...
درود
رسیدن به خیر و ایام به کام
ممنون میترا جان
سلام
رسیدن بخیر:گل
شغل های ماموریتی خیلی خووب هستند بنظر من!آدم همه جارا می بیند!
عکس ها هم ک کاملا بدون شرح بوودند:|
:دی
:گل ل ل ل
بله شغل های خوبی هستن
البته هرکاری بعد یه مدت عادی میشه
لواشـــــــــــــک
الان فقط همینو دارم که بگم!!!
سلام مهربون
با اولین قسمت رمان "تلخی پایدار نمی ماند" بروزیم. منتظر نگاه مهربون و نظر خوشگلت در هنربلاگـ هستیم [گل][قلب]
صبح عالی متعالی. عجب پست خوش آب و رنگی. رسیدن بخیر.
ممنون
سلام
صبحتان و رسیدنتان توأمان به خیر،
لواشکهای سوغاتی اینجانب را در اسرع وقت مرحمت فرمایید!
با تشکر!
بعد از سه هفته چه انتظاراتی از ادم داری تی تی
درود
جناب اسحاقی خبر میدادید برای مهربان بانویتان ترشی انبه های دست ساز بندری بسیار خوشمزه تقدیم حضور می کردیم
راجع به آب و هوای بندر هم اتفاقا امسال یکی از سالهایی است که هوا هنوز خیلی گرم نشده و اردیبهشتش واقعا برای بندری ها امسال اردیبهشت است ضمن اینکه برادر عزیز شرجی کجا بود؟!!!! شرجی را در تیرماه باید ببینی که هوا 98 درجه رطوبت دارد و شبها در نور چراغ ماشینها شرجی اینقدر به وضوح دیده می شود که فکر میکنی باران با ریتم بسیار کند و اسلوموشن دارد می بارد و صبح ها هم زمین از شدت شرجی خیس و مرطوب است
به هر حال خوش آمدید
ممنون از لطفت تلخند خانوم عزیز
اتفاقا اینبار به یادتون بودم
روم نشد ایمیل بدم که دارم میام بندر
ولی خب منتظر بودم از شما خبری بشه که نشد
ایشالا وقتی با مهربان اومدیم مزاحمتون میشیم
سلام بابک جان ،صبحت به خیر و روزگارانت نیز ، همیشه به سفر .رسیدنت به خیر.
خوشمزه شروع شدن سفر را موافقم صد در صد ، اصلا سفره و خوشمزه گیهاش و جاهای دیدنیش
ممنون سمیرا خانوم عزیز
دقیقا
سفر و خوشمزگیهاش
یه بابایی بود یه جایی گفته بود که "ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم"
حالا تکلیف ما چیه که در پنجره ی اتاق رو به یکی از خیابان های شهر همدان، عکس رخ یار دیده ایم.
برقرار باشی جیگر جان
قربان شما
(مادر پیاله) که فحش نیست احیانا ؟
خوش برگشتید بابک خان..
چه موقع خوبی رفتید...اردیبهشت...
اون عطاریا...و خوراکیاش !
اون دیزی آخری هم که..آخرش بود...
هوا خیلی عالی بود
البته همدان
ممنون مامانگار
خوش اومدید... خوش باشید ... خوش بگذره... خوش...
شعار همدانی ها رو که بلدی ؟ همدان شهر منه... البته با گویش خودشون باید ادا بشه... امان از این همدانی ها!
در ضمن مهربان جون هم راست میگه بیشتر دقت کن برادر من ...
یه چیز دیگه اینکه بی زحمت یه سر بیاید پیش دخمری ما
...
بله
عکسهای دیانا جون رو دیدم
ماشالا
به کاپیتان سلام مخصوص برسونید
یادم رفت بگم اون حرکتتون هم قابل تقدیره...
چوبله...
سلام
به به رسیدن بخیر
همیشه به سفر
چند ماه پیش یه سفر یه روزه به همدان داشتم که جاتون خالی صبحانه را در همان هتل شما صرف کردیم جاتون خالی عالی بود.
در تکمیل صحبت دوست عزیزی که فرموده بودن ما در جواب 4 انگشت 6 انگشت را نشان میدهیم.باید بگم من کاری به بقیه استقلالی ها ندارم ولی درباره دوست عزیزم بابک جان گل باید بگم من انگشت هام رو الکی حروم نمیکنم و همان یک انگشت را به ایشان حواله میکنم یعنی نشان میدهم
از اونجا که استقلالی ها موجودات شریف و مودبی هستند
آن یک انگشت را بر روی بینی گذاشته و شما را به سکوت دعوت می کنند
اصلا قهرمانی پیشکش
هر وقت جزو پنج تیم اول جدول بودید تشریف بیار شاید باهات کل کل کردم
بذار آب دهنمو جمع کنم بعد میام میحرفیم!!! والا !!!!
از این پست همینا فهلن یادمه :دی
بعدم اینکه آها .. هم اتاقیتونم تو اون عکسه بود که همدان و می نوشتین :))))
رو ی تخت چجوری میخوابیدین شما ؟؟؟:)))))))
بعدم اینکه دوتا از عکسات لازممه ... دزدیدم !!!!
آرامگاه ها رو میگم .. عکسای خودتو نمیخوام :دی
ممد لاغر شده خیلی خیلی خوب شده !!! آفرین بهش...
بازم خوشمزه هااااااااااااااااااااااااااااااااااااا .... ب منم لواشک بدین ن ن ن ن ن ن !!!!!!
همینا فعلن.. راستی خوش برگشتی
دو تخته بود مریم
شما نگران نباش
ممنون
رسیدن بخیر.
راستش من با این پست شما یکی دیگه از وجوه شخصیتی خودمو شناختم. اونم این که اصلن نه عکس آرامگاه بوعلی نه تصویر شب همدان و نه هیچ عکس دیگه ای نتونستن منو اندازه ی املت و بربری+ دیزی و بربری و لواشک و قیسی لامصب جذب کنه!
[رسیدن به خیر
:S001:]لایک به عکس اول و آخر
مرسی
رسیدن به خیر
لایک به عکس اول و آخر
آدم اینجا رو میخونه حالش خوب میشه...خیلی قشنگ مینویسین
ممنون
رسیدنتان به خیر.
مرسی
به به بالاخره گذر شما به دیار ما هم خورد میبینم مغازه ی طلایی هم رفتی شیره و انگور مانیزونم لابد خریدی ملایر خیلی قشنگه مگه نه بابک جونم
نه شیره نخریدم ولی تا دلت بخواد لواشک و عسل خریدیم
خوش اومدین
عنی خوش رفتین به شهرمون.
اینقدر دلم برای ملایر و شیره و کلوچه ی تازه و به قول شما لواشک...
و بو علی و گنج نامه و غار علیصدر و بابا طاهر و نون شیرمال و بریونی بدمزه ی سر کوچه تنگ شده که.....
خوش به حالتون.
من نمی دونستم همدانی هستین
من همش فکر می کردم مشهدی هستین چرا ؟
میدونی این پُستو که حال میده بخونی ؟!
ظهر یکی از روزای صرفن آخر ماه رمضون !
خوردنی هاش دهن آدمو آب میندازه ، به خصوص اون بچه خوشگل اراکیش !
بعدشم ما خجالت نکشیدیم واسه تیمای ته جدولی کُری خوندیم ؟!
چه میدونم والا
آهان ، اون عکس شب همدان + me خیلی بی ناموسیه ها !
چیرا ؟
آخی همدان. یه دوست همدانی خوب دارم. همیشه با خودش کماچ و پای سیب می آورد اونقدر خوشمززززه بود که هنوز که هنوزه بعضی وقتا هوسش می زنه به سرم! خیلی خوشگله. با دوستای دوره ی دبیرستانم که رفتیم یه قرار گذاشتیم که تو 30 سالگی همونجا تو عباس آباد دور هم جمع بشیم. عمرا هیچ کدومشون یادش مونده باشه!
یادش بخیر:)
شهر تمیز و خوبیه
من که خیلی خوشم اومد
عاقا بندر شرجی نداره فقد گرمه !! کاش شرجی داشت آدم میتونس تحمل کنه !
یعننیا تو ی ماه دو نشون زدی هم رفتی زادگاه من هم اومدی محل زندگی ما
چقد همدان عوض شده ! احیانا اون عکس واسه کجای که از اتاق گرفتین خدایی من که همدانی ام باور نمیشه همدان انقد سریع عوض شده باشه درسته 5 ساله اونجا نرفتم
راستی میشه بگین کجاس کنجکاو شدم
ما هتل آزادی همدان بودیم
هتل خیلی خوبی بود و جاش هم عالی بود
درود بر شما جناب اسحاقی
رسیدن بخیر
تصاویر زیبایی را از همدان گذاشته بودید
کاش از سفر بندر عباس هم می توانستید گزارشی مصور ارائه دهید
نمی دانم چرا دارید اینطوری نگاه می کنید!
مگر حتمن باید هتک حرمت کنم تا تعجب نفرمایید؟
دوستان و خوانندگان هم دارند با تعجب نگاه می کنند
چرا واقعن؟
به هر حال خوشحالم از اینکه در صحت و سلامت هستید.
پاینده باشید.
مهرتان مانا .
.
نمیدونم جدیدا کی به جای میرزا کامنت میذاره
اول و آخر و وسط سفر که عالی بود حرف نداشت کلی دلم خواست اما بهترینش خط و نشون بود دلمان خنکی شد
لا اله الا الله!
دوباره سر صبح دارم این پست را میبینم و به روح هر چه بد طالقانی ِ خُبث طینت ِ بد مرام صلوات میفرستم!
اجرتان باشد با همان بزرگواری که همواره حوالتتان میدهم به ایشان!
اون بزرگوار گویا اصلاح شدند
یه دعای جدید بگو
درود .
بابک گرامی امید که همیشه در سفر باشی و شاد .
ممنون بابت عکس اول و عکس آخر . اما عکس ماقبل آخر هم !!
سپاس .
بدرود .
ممنون مجید عزیز
خیلی ارادتمندیم
سلام
رسیدن به خیر :)
خو آدم دلش املت می خواد خوب... کل اون خواربار فروشی هم جلو چشممه
عکس های دو نفری تان هم قشنگ بود ...
تا حالا همدان نرفته بودم...
همیشه به سفر با دل خوش
ایشالا که قسمت بشه و برین
شهر خوبیه