جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

تصویر ذهنی




آقای گلابی همکار من است .

یک کارمند معمولی دیپلمه که در یکی از مناطق محروم تهران زندگی می کند .

آقای گلابی عشق بدنسازی دارد . سرشانه های بزرگ و کمر باریک و باسن نسبتا کوچک ( در مقایسه با سایر اعضاء بدن )

آقای گلابی  ، شیرین نصف حقوقش را خرج بدنش می کند .

نه اینکه شکمباره باشد و خوراکی و خوردنی نوش جان کند . نه

این پول ها خرج خرید آمپول و قرص و کپسول های بدنسازی و افزایش حجم و پودرهای خوراکی پروتئین می شود .


  

صبح به صبح مثل نوزادها یک شیشه شیر غول آسا دستش می گیرد و می رود توی آبدارخانه و با آن پودرها برای خودش معجون می سازد و می زند توی رگ

پودرهایی که قیمتشان از 90 هزارتومان شروع می شود الی ماشاالله

اینها به کنار آمپول هایی که طی بعضی دوره ها تزریق می کند قیمتشان سر به فلک می کشد . 


آقای گلابی با وجود اینکه می داند بسیاری از این داروها غیر استاندارد هستند و ممکن است عوارض جبران ناپذیری داشته باشند اما دست از مصرفشان بر نمی دارد . راستش نمی دانم دنبال چیست ؟ به نظرم همین حالا هم هیکلش خوب است ولی لابد می خواهد از این عضله های قورباغه ای و چندش آور قوی ترین مردان جهان داشته باشد که چه می دانم توی خیابان مردم با انگشت به هم نشانش بدهند و توی خلوت وقتی جامه از تن بر می کند معشوقه اش از قدرت بدنی و تناسب اندامش کیف کند و قربان صدقه اش برود .


 



خانم خرگوشی همکار ماست و به تازگی برای دومین بار دماغش را عمل کرده است . من که متوجه عیب و ایرادی در بینی ایشان نبودم اما خودش می گوید که پلیپ داشته .  به نظرم دماغش بعد از عمل خیلی خوب و خوش فرم هم شده بود اما خانم خرگوشی نظری غیر از این داشت . مدام یک آینه از کیفش در می آورد و با دست بینی اش را لمس می کرد و مدام از این و آن استعلام می کرد که : خیلی بد شده نه ؟

حالا نمی دانم کسی به او چیزی گفته و بود بد دل شده بود یا اینکه خودش واقعا از دماغش راضی نبود .

چند ماه قبل از عمل مدام داشت تحقیق می کرد که پیش کدام دکتر برود و هرکس را که می دید از او سوال می کرد که دماغش را کجا عمل کرده است و چند ماه بعد از عمل هم مدام به دکتر و جد و آبای او فحش می داد که گند زده به دماغش و آبرویش را برده و اینطوری نمی تواند ادامه بدهد و ....

تا اینکه چند روز پیش برای بار دوم دماغش را به تیغ دکتر دیگری سپرد . 

حالا یک گوشه سالن می نشیند و با چشمهای قرمز شده که زیرشان کبود شده و بینی پانسمان شده آینه به دست دارد و با ناراحتی دماغش را برانداز می کند . شک ندارم که این دماغ هم برای خانم خرگوشی دماغ بشو نیست .



همه ما یک تصویر ذهنی از خودمان داریم که لزوما شبیه به تصویری که دیگران از ما می بینند نیست . وقتی توی آینه نگاه می کنیم یا عکس و فیلم خودمان را می بینیم در واقع ما تصویر ذهنی خودمان را تماشا می کنیم نه تصویری که دیگران از ما می شناسند . این تصویر می تواند زشت تر یا زیباتر از خود واقعی ما باشد . چه بسیار افرادی که ابدا زشت نیستند اما چون تصویر ذهنی که از خودشان ساخته اند زشت است اعتماد به نفس حضور در جامعه را ندارند یا با هزار ترفند مثل قرص و آمپول و عمل جراحی می خواهند این تصویر را زیبا کنند در حالیکه این تصویر ممکن است از نظر من و شما  بی عیب باشد و حتی  زیبا ...

خیلی ها هم هستند که چهره  یا اندام متناسبی ندارند اما چنان با اعتماد به نفس و اطمینان خودشان را در معرض دید عموم قرار می دهند که آدم حسودی اش می شود . بسیار شنیده ایم که : ((خداییش اگر من این شکلی بودم اصلا رویم نمی شد بیام مهمونی))  یا (( با این هیکل چطور روش شده همچین لباسی بپوشه ؟ ) و ...

همچین افرادی تصویر ذهنی که از خودشان دارند به بدی چیزی که مردم می بینند نیست و از قضا شاید خودشان را خیلی زیبا و حتی خوش هیکل تصور می کنند .


درست مثل وقتهایی که لباس نو تن می کنیم و احساس بهتری داریم شاید بشود تصویر ذهنی خودمان از خودمان را نو و زیباتر کنیم . این کار فقط یک تمرین ذهنی است و هیچ هزینه ای هم ندارد :


تمرین اول :

باید باور کنیم توی خیابان و توی دانشگاه و محل کار و مجلس عروسی و میهمانی و در مجموع در تمام زندگی 90 درصد آدمهایی که فکر می کنیم دارند چهارچشمی نگاهمان می کنند اصلا متوجه حضور ما نیستند .


تمرین دوم :

قبول کنیم که اصلا اهمیت ندارد 10 درصد باقی مانده که واقعا رفتار ما را زیر نظر دارند چه فکری در مورد ما می کنند  .چون ما هرطور رفتار کنیم آنها همانطور که دلشان می خواهد در مورد ما فکر می کنند ، حرف می زنند و قضاوت خواهند کرد .




نظرات 73 + ارسال نظر
باران پاییزی شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 15:05 http://baranpaiezi.blogsky.com

به به آقای اسحاقی عجب پست روانشناسانه ای نوشتید قربان. درود بر قلم شما.
من بعضی اوقات که میرم بیرون اونقده فکر میک نم چی بپوشم تا خوب به نظر برسم اما بعد از اینکه به نتیجه نمی رسم برای لباسها تمرین اول را در پیش می گیرم.
ولی کلن همکارای خفنی داریدا

ممنون رفیق

باران پاییزی شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 15:05 http://baranpaiezi.blogsky.com

گویا اول

سکوت شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 15:14 http://www.sokoot-.blogfa.com

من اما وقتی عکس و فیلم خودم رو میبینم و میبینم که چقدر نسبت به قبل چاق شدم حاضرم از هر نوع دارو و درمانی استفاده کنم که لاغر بشم به شرطی که این داروها اثربخش باشه.

خیلی خوبه که با ورزش و رژیم غذایی درست ادم تناسب اندام داشته باشه
اما با قرص و دارو فکر نمی کنم بدون عوارض باشه

کودک فهیم شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 15:18 http://the-nox.blogfa.com

یادته قبلا نوشته بودی که وقتی از آرایشگاه میایم بیرون فکر می کنیم دیگران دارند نگاهمون می کنند در صورتی که اینطور نیست؟
الان نتونستم اون پستت رو پیدا کنم.
من همیشه اون پست توی ذهنمه.
من خودم هم از دسته افرادی بودم و هستم که موقعیت اینچنینی رو دوست ندارم و دوست دارم راحت باشم و هر کس سرش توی کار خودش باشه و در مورد دیگران نظر نده.باور کن هر وقت به خودم تلقین کردم که نه اینطور نیست و کسی حواسش نیست و من الان وضعین مناسبی دارم هیچ اتفاق آزار دهنده ای برام رخ نداده.واقعا هیچی.اما وقتی بهش حتی گذری فکر کردم و تلقین منفی کردم اتفاق افتاده برام و اذیتم کرده.به جرئت می تونم بگم که این مسئله شدیدا حقیقت داره.من بارها و بارها تجربه اش کردم.

دقیقا این پست در ادامه اون پستی بود که منم پیداش نکردم

شیما شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 15:21

عکس اخرو که دیدم یه لبخند گنده اومد رو لبم.. اخه این همون پسر اصفهانی ای بود که واسه تحصیل رفته بود انگلیس و تو برنامه بفرمایید شام تعریف میکرد که نتونسته پارتنر پیدا کنه و دخترای خارجی بهش محل نمیدن و دنبال راهکار بود!!!

به من یکی که ثابت شده که هرچی اعتماد بنفس خوده ادم بیشتر باشه و حس بهتری نسبت به خودش داشته باشه مطمئینا دیگران هم حس بهتری نسبت به اون ادم دارن...
تمرین دوم هم عین واقعیته متاسفانه یا خوشبختانه!

تازه بعد از بفرمایید شام توی شعر یادت نره هم شرکت کرده بود
حالا ببین کی گفتم
اگه امسال توی آکادمی شرکت نکرد
شمیا برات یه ایمیل فرستادم راستی

فاطمه شمیم یار شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 15:23

سلامم بابک عزیز
بحث جالبیه..منم دوست دارم در موردش بنویسم یه روز..
حالا شاید تا حدودی مربوط به همین تصویر ذهنی که تو میگی باشه ولی من فکر نکنم همه دلیلش این باشه.دلایل روانشناختی عمیق تری داره فک کنم..حالا به هر دلیلی باشه برا من یکی اصلا قابل درک نیست...هیج جوره نمیتونم بپذیرم این همه زوم کردن رو ظاهر و قیافه...
تازه عوارض جسمی و روحی بماند کلی درد و هزینه؟ با دست خود آدم...تازشم از کجا معلوم چه نقشی تو سیر زندگی موفق و باب دل آدم داشته باشه؟به نظر من که هیچ...
نمیدونم بازم...
نه جدا همین عکس اولی خودش تو آینه هول نمیکنه؟ خدا نیاره

نمیدونم عکس های عمل بینی رو دیدی یا نه ؟
واقعا درد اوره
نمیدونم از عوارض داروهای بدنسازی اطلاع داری یا نه ؟
واقعا برگشت ناپذیرند
حالا کسی با خودش اینکارها رو بکنه فقط به خاطر حرف دیگران ؟
چی بگم ؟

رضوان شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 15:25 http://zs5664.blogsky.com/

من از وقتی ازدواج کردم خیلی بهتر شدم اعتماد به نفسم رفته بالا اما وقتی مجرد بودم فکر میکردم همه آدمای تو خیابون چشم شدنو دارن منو نیگا میکنن!!! منم که خوش تیپ،خشگل و خودشیفته!!!!
این همکارتون اینهمه پول خرج میکنه که هیکلش بشه شبیه این عکسه؟؟؟؟ااایییییییی

خوبه که تغییر کردی

میم مثل من شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 15:26 http://www.mona166blogfa.com

تمرین دومی خیلی خوبه ..اصن انجام دادانشم حال میده ...
اینه فک کنی بقیه اصن اهمیتی ندارن ...
انجام دادم که میگما ...

واقعا حس خوبی داره

باغبان شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 15:51 http://www.laleabbasi.blogfa.com

از بچگی همیشه از دیدن عکسای از نوع عکس اولی که گذاشتین حالم بد میشد
یه وقتایی تا مرز گلاب به روتون بالا آوردن هم پیش می رفت!
یه کنکاشی توی ضمیر ناخودآگاهم باید صورت بگیره تا کشف کنم دلیل اینهمه انزجار چیه؟!

نکنه در زندگی های گذشته ام یکی از اینا بودم؟؟!!(یه بار یه معلمی داشتیم از زبان فرانسه بدش می اومد بعد می گفت من در زندگی های گذشته ام یه الجزایری بودم که از استعمار فرانسه خیلی آسیب دیدم!! )

راستی تمرینا هم خیلی باحال بودن


باغبان جان ایمیل به دستت رسید ؟

asal شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 15:52 http://shab-neviss.blogfa.com

من اگه به جایی برسم اولین کاری که می کنم این باشگاههای گلدون سازی مردونه رو تعطیل و حرام اعلام می کنم...واقعا چه جوری این چندشا خودشونو خوشگل می پندارن؟؟؟

منم نمیتونم درک کنم

چوب کبریت شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 15:53 http://www.matchbox.persianblog.ir

مشکل خیلیاست این بحث…!
راه حلایی خوبین.

تشکر

صوری شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 16:32 http://soorii.blogfa.com/

باور بفرمایید پستو کامل خوندم
ولی نتونستم بفهمم عکس حسام رو چرا گذاشتید
یعنی منظورتون به اون همه اعتماد به نفسش بود؟
خوب البته اگه این بوده صحیح می فرمایید
از اونایی بود که اول اعتماد به نفس بوده بعد دست و پا در آورده

دقیقا منظورم به اعتماد به نفسش بود

گلدونه شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 16:35 http://tondokhond.persianblog.ir/

فرمایشتون همه اش درست داستان عکس سوم که چند شب پیش تو بفرمائید شام دیدمش چی بود؟
آیکون یه گلدونه تو حاشیه!

گلدونه شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 16:37

من فقط تو بفرمائید شام دیدمش! خود برنامه رو کامل ندیدم یه صحنه دیدم جزو مهمونها بود الان که کامنتها رو خوندم گوشی دستم اومد جریان چی چیس!
آیکون یه گلدونه خیلی عجول!

فرگل شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 16:48

به نظر من فقط باید اعتماد به نفس داشت وقتی اعتماد به نفس داشته باشی خود به خود نه نظر دیگران برات مهمه نه دنبال اینی که ببینی در موردت چی میگن

درست میگی

بهار شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 16:51 http://faslejadidema.blogfa.com

آقای اسحاقی با حرفتون و تمرینهاتون کاملا موافقم. خیلی به درد میخورن. مخصوصا تمرین دوم.یعنی مهم باور ذهنی خودمونه نه دیگران. اگه بشه به این باور رسید زندگی نور علی نور میشه.

ممنونم بهار

یه مریم جدید شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 17:04 http://newmaryam.blogsky.com

یکی از خصوصیات جالبی که مردم این سوی دنیا (که برای شما می شود آن سوی دنیا) دارند همین خجالت نکشیدن از ظاهرشان است. اولین تابستانی که اینجا بودم و آن همه بازو و پا و شکم چاق و به شدت چاق (حتی به شدت لاغر) و نافرم را برهنه دیدم به شدت تعجب کردم.

کم کم فهمیدم که برخلاف ما که لباس را طوری انتخاب می کنیم که نواقص ظاهری ما را بپوشاند، اینجا لباس را بر اساس دلشان و راحتیشان انتخاب می کنند و کلا تمرین دوم جزو عقایدشان است!

این نشون میده که محیط و تفکر غالب جامعه چقدر میتونه تو رفتار مردم تاثیر گذار باشه
علت اینکه مردم ما خیلی به این مسائل اهمیت میدن همینه که ظاهر خیلی خیلی مهم تر از باطنه

تـه تغاری شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 17:13 http://ssmall.blogsky.com/

پس خوبی بود اقای اسحاقی حداقل برای من . من خودم ادمی هستیم که زیر ذربین همه چی رو رد میکنم . مثلا توی ترافیک بینی راننده دوتا ماشین جلویی را از اینه کنارش میبینم و برنداز میکنم ! میخواهم برم بیرون از مامان بابا بقیه اعضائ ساختمان هم نظر هم میپرسم که خوبه خوب شده اما بازم راضی نیستم
به نظرم چون خودم خیلی دقت میکنم به بقیه فکر میکنم که همه هم به من دقت میکنند...تمرینات خوبیست باید کمی از وسواس خودم کم کنم تا با ارامش بیشتری بیرون برم
کامنتم شبیه یک اعتراف نامه بودا !

خدا شما رو می بخشه
( پدر روحانی بعد از شنیدن اعترافات )

در ضمن براتون یه ایمیل فرستادم

حسام شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 17:53

سلام ؛

مطلب بسیار خوبی بود و استفاده کردم.

تیراژه شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 18:12 http://tirajehnote.blogfa.com

آره..در عرصه ی زندگی شخصی خیلی خوبه که آدم اینطوری فکر کنه و اگر لازم بود این تمارین رو به کار ببره..
اما در عرصه ی کارهای دیگه نمیشه اینطور گفت..گاهی این راحت بودن ها به دیگر آزاری ختم میشود..یا حتی آزار دیدن اطرافیان از رفتارهای فرد و بیخیالی اش...
مثال اگر بزنم کامنتم خیلی طولانی میشه اما شما خجالت کشیدن یک فرزند از ژولیده بودن پدرش را در نظر بگیرید الی معذب بودن یک مادر از ازدواج های متعدد و ناپایدار فرزندش که گاها این رفتارها با همین توجیهات همراه است که من یه بار زندگی میکنم و برای خودم زندگی میکنم و چه کار به حرف مردم دارم و بقیه چه اهمیتی دارند و اینها
باید قبل از اینها مرزهای اصطلاحا چهاردیواری اختیاری و چهار چوب اختیارات رو مشخص کرد به نظرم.

و یه پارازیت جالب هم اغلب اوقات وجود دارد..افرادی که به شدت بی خیال و با اعتماد به نفس به نظر میایند اما در حقیقت دارند ژستش را میگیرند..خیلی راحت به بیان درونیات واقعا شخصی شان با لحن های عجیب و غریب میپردازند..از مشکلاتی میگویند که بیانشان شاید باید واقعا خیلی محرمانه باشد اما به نوعی با این هنجار شکنی ها میخواهند بگویند ما خیلی ریلکس و لارج و رهاییم، اما میخواهند این گونه به نظر بیایند نه که واقعا اینچنین باشند و این تضاد باعث رفتارهای گل درشتی میشود که....
اینها هم یک جایی در این مقوله میگنجند که نمیدانم دقیقا کجایش است!

دقت کرده اید یک خط در میان در پستهایتان اشاراتی به مهپاره ی ملعون وجود دارد؟...کم کم داریم وسوسه میشویم به جز کانال های ملیح و ملایم موسیقی و موزیک ویدیو به جاهای دیگری هم سرک بکشیم و از این پشم و گوش بستگی بیرون بیایی..حالا اگر جاهای خوبی نبود و گمراه شدیم و اینها مسئولیتش با شما!!

تو هر کاری افراط و تفریط غلطه
همونقدر که پوشیدن لباس های کثیف و بدبو اشتباهه
اینکه تمام پولت رو خرج ظاهر و حرف دیگران هم بکنی غلطه

تیراژه شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 18:13 http://tirajehnote.blogfa.com

*چشم و گوش بستگی
*بیرون بیایی= بیرون بیاییم

محمد طاهری شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 18:27 http://sabablog.persianblog.ir

عجیبه از این آقای گلابی ها و خانم های خرگوشی در بین آدم هایی که می بینیم کم نمی بینیم...

چون کم نیستن

نیره شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 18:28

از یکی از عرفا نقل شده که برای تربیت شاگردش بهش میگه محتویات شکمبه گوسفند رو بریز روی سرت و توی بازار شهر راه برو.
شاگرد بدبخت هم هر چی اصرار میکنه بی فایده بوده. بعد از اینکه این کار رو انجام میده عارف بهش میگه حالا برو بازار از کاسبها بپرس ببین با اون وضعیت دیدنت؟
هیچ کس جواب مثبت نمیده...

حکایت جالبی بود
از مراحل عرفانه
مثل دراویش که برای شکستن منیت خودشون به طلب ( چیزی شبیه گدایی ) روی میارن
البته این طور دیگه ای و به غلط جا افتاده و شده شغل بعضی درویش نما ها

آقای دنتیست شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 18:29

یه نفر هست بین همکارام که بینی، گونه، لب ( و احتمالا چند جای مستتر دیگه!) رو عمل کرده و پروتز گذاشته. همینجوری پیش بره ۱۰ سال دیگه روبوکاپ می‌شه! ولی دقیقا مثل همکار شما هنوز از ظاهرش راضی نیست. چون مشکل اصلی از ذهنشه. درواقع ذهنش بیماره!

دقیقا
این آدم باید تصویر ذهنیش رو عمل کنه

آقای دنتیست شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 18:30

اینم بگم که از نظر فرهنگی، بدنسازی با بادی‌بیلدینگ فرق داره ، بدنسازی اسم یه ورزشه اما بادی‌بیلدینگ اونیه که طرف با قرص و آمپول یکاری میکنه قطر بازوش دوبرابر دور کمرش بشه!

ممنون
نمیدونستم

جعفری نژاد شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 18:53

می گم این یارو اولیه موقع خوابیدن به مشکل نمی خوره احیانن؟! با این همه برجستگی آدم موقع خواب احساس نمی کنه تو باغ پرتقال زیر درختی خوابیده که تازه محصولش رو تکوندن روی زمین...

فکر کنم بد نیست یه تمرین سومی هم به تمارین دوگانه ات اضافه کنیم و اونم اینه که سر فرصت بشینیم و واسه خودمون یه تعریف درست و حسابی و معقول از "زیبایی" تدوین کنیم.

واقعن زیبایی تعریفش چیه؟ واقعن هر تصویری که جلب نظر کنه لزومن زیباست؟ زیبا بودن تنها ارزش برتری دهنده ی انسانه؟! آدم های زیبا، آینده ی تضمین شده ای دارن؟!

والا من نمی فهمم چطور ممکنه یه نفر از این هیکل خوشش بیاد
و نمی فهمم چطور ممکنه یه نفر آرزوی داشتنش رو داشته باشه

دل آرام شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 19:19 http://delaramam.blogsky.com

تجربه ثابت کرده(تجربه 28 سالم مثلا!) افرادی که دارای اعتماد به نفس هستند و خودشون رو قبول دارن، با رفتارشون به ما میفهمونن(کلمه بهتر پیدا نکردم!) که "باید" هر شکل و تیپ و قیافه ای که دارند همونجور بپذیریمشون.
رفتاری که آدمها از خودشون نشون میدن، به ما سر نخ افکارمون رو درباره اون آدم میده.

البته ظاهر آدمها در برخورد ما با اونها تاثیر داره
ولی در حقیقت مسائل و پارامترهای دیگه هستند که باعث محبوبیت یه فرد میشن

ب.ر شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 19:20 http://biparvabash.perianblog.ir

ﺧﺐ ﻭﻗﺘﻲ ﻛﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺩاﺭﻩ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﻴﻨﻲ و ﻣﺎﺩﻱ ﮔﺮاﻳﻲ ﭘﻴﺶ ﻣﻴﺮﻩ و ﻫﺮ ﺟﺎ ﻣﻴﺮﻱ ﺻﺤﺒﺖ اﺯ ﺯﺷﺘﻲ و ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ اﻓﺮاﺩ ﻫﺴﺘﺶ, ﺩﻳﮕﻪ اﻧﺘﻆﺎﺭﻱ اﺯ اﻳﻦ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻫﻢ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ ..اﻟﺒﺘﻪ ﻣﻦ اﺻﻠﻦ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ و ﺯﻳﺒﺎﺗﺮ ﺷﺪﻥ ﻧﻴﺴﺘﻢ ﻭﻟﻲ اﻳﻦ ﻣﺴﺎﻳﻞ ﺩاﺭﻩ ﺟﻨﺒﻪ ی اﻓﺮاﻁ ﭘﻴﺪا ﻣﻴﻜﻨﻪ و ﺩﻏﺪﻏﻪ اﻻﻧﻢ ﻧﺴﻞ ﻫﺎﻱ ﺑﻌﺪﻣﻮﻧﻪ...

کاملا درسته
شما هم یک ایمیل دارید ...

فرشته شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 19:24 http://houdsa.blogfa.com

ایییی اون اولیه چقدر بد هیکل و بد ریخته...خدا نصیب نکنه...آدم دلش میخواد سوزن فرو کنه توش...!

خانوم همکارت بعد از اینکه مشکل دماغش حل نشد میره سراغ گونه و لب و اینها...مطمئن باش...

اون پسر سومیه واسه چی اینجاس؟ من نفهمیدم..

تمرینها رو هم چشم...والا این مردم هر چی بگی یه چی از توش در میارن...دیدم که میگما...

در مورد اون پسر سومیه میتونید مراجعه کنید به کامنتها

جعفری نژاد شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 19:24

یه ساعته دارم فکر می کنم این آقای عکس سوم رو کجا دیدم و چقدر قیاف اش برام آشناست. اینقدر می دونستم که حس خوبی نسبت بهش ندارم.

توی اداره، بین هم دانشگاهی های قدیم، بین بچه های باشگاه، حتی تو صف پریشب پارک آبی هم دنبالش گشتم تا آخر سر الان یادم اومد (اگه اشتباه نکنم) چند شب پیش خونه ی آقای پدر این عزیز نه چندان دوست داشتنی رو! تیو برنامه ی بفرمایید...شام من و تو دیدم که کلی هم با لهجه ی اصفهونی شیرین زبونی می کرد و یه قری هم سر میز شام داد اگه باز هم اشتباه نکنم

خاموش شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 19:25

این احسان (اگر اسمش رو درست یادم مونده باشه) توی برنامه بفرمایید شام شخصیت فوق العاده زیبا و جا افتاده ای داشت. آدم بسیار مهربون و فهیم و مثبتی بودش
یعنی آخر اعتماد به نفس...جوری که بقول شما آدم حسودی اش میشد

دقیقا
این نشون میده که اعتماد به نفس آدم چقدر مهمه
بر خلاف ظاهرش و صداش دیدید که چه شخصیت جالبی داشت
اگر من شبیهش بودم مطمئنم پام به فرودگاهمن نمی رسید چه برسه به بفرمایید شام

کرم دندون شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 19:29

راستش تا 18-19 سالگی شاید نگاه مردم برام مهم بود اما بعدش که خودمو بیشتر شناختم بیشتر فهمم شد آدمی بینی و ابرو ..نیست و من هر چیو دوست داشته باشم باید بپوشم بخورم بخرم و... در واقع خودم باشم !!!
و فهمم شد این خود من بیشتر دلنشینه !
ولی وقتی ادای کسیو در آری لباسی که دوست نداری اما مُده رو بپوشی و... مثه کلاغی میشی که را رفتن کبک و می خواد یاد بگیره...
مهمتر از همه اینکه من هرقدر زیبا، وقتی فکرم بزرگ نشده مثه پورشه ای هستم که چهار چرخ نداره و ایستاست و ساکنه! و دیگرون فقط برای قر و پز و ... ازم سواری میگیرن !
رودخونه اگه زیباترینم باشه وقتی می ایسته می گنده تبدیل به مرداب میشه !!!
آدمی هم تا بند تنش" بینی و لب و گونه و..." و بند چی بپوشم چی بخورم باشه ، خودشو نشناخته و نه تنها می گنده که باتلاق میشه و دیگرون تو خودش غرق میکنه و...
همه اینا خوبه که من به ظاهرم برسم به لباسم خوراکم ووو اما نباید توش بمونم !
مشکل ما ،آقای گلابی و خانوم خرگوشی ها همینه تو یکی از استعدادای خدادادیمون موندیم !!! و عمر میگذره !!! و ما نمی گذریم !!! یهو چشم هم میزنیم 100 ساله شدیم هنوز همینیم!
یه دوستی داشتم می گفت اگه استعدادهات مثه فکر که خدا داده روحت و رشد ندی وقتی تو اون دنیا متولد میشی روحت تا بی نهایت مثه عقب مونده های ذهنی است ینی چون رشدی نکردیم تو دنیا و از حد شکم و زیر شکم و ... بیشتر نشدیم روحمون اون دنیا عقب مونده یا عقیم یا... به دنیا میاد !!!
منبرم تموم شد جمیعا صلواتتتتتتتتتتتتتت

صلوات
میگم شما باید وبلاگ بزنی ولی گوش نمی کنی

جعفری نژاد شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 19:31

هررررررررر

اینی که من یه ساعت دنبالش می گشتم و کلی هم از کشف کردنش به وجد اومدم که بچه ها تو اون کامنت های اول به صورت مبسووووط معرفیش کرده بودن که!!!

یکی نیست بگه آخه زیقققققـــــــی، اول یه نگاه به کامنت ها بنداز بعد به این یه جفت سلول خاکستریه بخت برگشته ات اینقدر فشار بیار که بو گندش بره هواااا

والا با این انتخاب عکست :-)

شخصیت سرشناسی شده واسه خودش
تازه با اون صداش تو مسابقه شعر یادت نره هم شرکت کرده بود .
واقعا به اعتماد به نفسش غبطه می خورم
ایمیل ما بدست شما رسید آیا؟

دل آرام شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 20:48 http://delaramam.blogsky.com

جعفری نژاد جان
این آقا یه قر داد؟؟؟؟ کلا برنامه رو با "بفرمایید دنس" اشتباه گرفته بود!!! همش در حال قر دادن بود...


در ضمن شما هم یک ایمیل دارید

رضوان شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 21:18

این آقا اسمش "حسام"بود اتفاقن برنده هم شد

اصفهونی غیر زرنگ مگه دیدی تا حالا ؟

پروین شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 22:34

با تمام وجودم با این نوشته ات موافقم. کاملا.کاش همه بتوانند به این شناخت برسند. برای آرامش فکری خودشان

البته اصلا مخالف تلاش بعضی ها برای زیباتر شدن نیستم. یخصوص اگر باعث شود اعتماد به نفسشان بیشتر شود و شادتر و آرامتر باشند. اما اغراقی که در نوشته ات به آن اشاره کردی و متاسفانه خیلی هم شایع است، قابل قبول نیست.

دقیقا وقتی که افراد به ورطه افراط می افتند مشکل بوجود میاد
پروین خانوم برای شما هم یه ایمیل فرستادم

ایران دخت شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 22:52 http://dokhteiran.blogsky.com

سلام
خیلی جالب بود... شما یه پا روان شناسید هااااا... قدر خودتون رو بدونید
برم تمرینا رو شروع کنم

ممنون
ایمیلتون رو چک کنید لطفا ...

الی سا شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 23:26 http://www.negahemannegaheto.blogsky.com

سلام
با اجازتون لینک مطلبتونو میذارم توو وبلاگم

خواهش می کنم . ایمیلتون رو لطفا چک کنید ...

"یک من دیگر" یکشنبه 31 شهریور 1392 ساعت 00:09

آقا من در حد عمل دماغ و این حرفا پیش نمی روم ولی اگه کرم و کوفت و زهر مار نزنم بی شک خفه می شم!

مهرداد یکشنبه 31 شهریور 1392 ساعت 00:15

توجه توجه

اهاییییییییی کارمند جماعت
ساعتو یه ساعت بکشید عقب
ای جووووووووووونم
ینی فردا میشه یه ساعت بیشتر خوابید
اینجوری خودمون گول می زنیم دیگه
ای خدا
این شادیهای کوچیک رو از ما نگیر
اغا اغا
صوبت اعتماد به نفس شد
یه نکته رو بگم
اساتید سخنوری واسه رفع اضطراب و
بالا رفتن اعتماد به نفس واسه یه سخنران
پیشنهاد میدن نقطه اعتماد به نفس بدن رو
فشار بدین
حالا این نقطه کجاس
وسط کف دست ادمیزادی نقطه اعتماد به نفس ادمیزادیه
امتحان کنید تا مطمئن شین
بابا الان نه
گفتم وسط سخنرانی
داش بابک
ته خنا بدون te khenaabedoon خانه ات آباد

خدا خیرت بده مهرداد
می خواستم برم بخوابم
نزدیک بود فردا یه ساعت زودتر برم سر کار

ماجراهای مریمی یکشنبه 31 شهریور 1392 ساعت 01:00 http://merrymiriam.persianblog.ir/

مثل همیشه عااااااااالی نوشتید

تیراژه یکشنبه 31 شهریور 1392 ساعت 01:01 http://tirajehnote.blogfa.com

منصوره جان
فکر کنم این پست مدنظرت بود:
http://javgiriattt.blogsky.com/1391/05/19/post-776/

سهیلا یکشنبه 31 شهریور 1392 ساعت 01:06

سلام بابک
اول بگم اگه برای منم ایمیل میفرستی کامنت بذارم
گفده ه ه باشمممممممممم


تیراژه یکشنبه 31 شهریور 1392 ساعت 01:07 http://tirajehnote.blogfa.com

البته این پست جوگیریات پرشین هم در این راستا است:
http://javgiriat.persianblog.ir/post/159/

مهرداد یکشنبه 31 شهریور 1392 ساعت 01:15

حالا که بیداری داش بابک
حالشو ببر
صرفا جهت دلبری

http://upload7.ir/images/73233483233649560777.jpg

سهیلا یکشنبه 31 شهریور 1392 ساعت 01:17

اولا حالم از اون مدل عکس اولیه واقعا بد میشه


دوما غصه می خورم وقتی میبینم اکثرا دارن شبیه هم میشن..........و این یعنی فاجعه ی بزرگ برای یه جامعه


سوما ای کاش همونایی که عاشق این شبکه ها و برنامه هاش هستن و خودشون رو میکشن یه کم هم به فکر برن و پیش خودشون بگن چرا این برانامه ها رو میبینند؟ اصن چیزی هم یاد گرفتن ؟یا فقط اونم برای کلاس گذاشتنه که بعله ما هم مهپاره داریم و مثلا فلان برنامه رو دیدی؟؟؟؟
متاسفانه همه چی شده ظاهر و ظاهربینی.
دریغ از یه ذره تفکر و دوراندیشی
با این اوضاعی هم که تو جامعه هست هرسال باید بگیم دریغ از پارسال

راستی بذار یه چیزی بگم بهت بابک بخندی
نمیدونم کارتون داستان کوسه رو دیدی یا نه؟
اون ماهیه بود که اسمش اسکار بود که بهش میگفتن کوسه نفله کن...من تا احسان رو دیدم گفتم وااای چقدر شبیه اسکاره
جان من یه کم دقت کن ببین صورتشون چقدر شبیه همه هست:)))

حالا برای منم یه ایمیل میدی؟؟
منکه برات جیک و جیک میکنم !!!...:))))

سهیلا جان ماجرای اون بنده خدایی رو شنیدی که یک عمر به درگاه خداوند لابه می کرد که چرا بلیط بخت آزمایی برنده نمیشه ؟
بعد دم مرگ خدا بهش گفت مرد مومن خب لا اقل یه دونه بلیط می خریدی بعد انتظار برنده شدن داشتی .
شما هم ایمیل نمیذاری از من چه انتظاری داری ؟>

ف رزانه یکشنبه 31 شهریور 1392 ساعت 01:35

واقعا جامعه ی ما به شدت ظاهربین شدن.
انگار که ارزش انسان فقط به همین تیپ و قیافه س. توجه فقط رو ظاهره. این وسط اونایی که اعتماد به نفس دارن کار خودشونو پیش میبرن ولی خدا به داد اونایی برسه که اعتماد به نفس ندارن...
بعضیام هستن که نه تو ظاهر نه باطن عیب و ایراد انچنانی ندارن ولی دریغ از یه ذره اعتماد به نفس اما کسانی هم هستن که نه ظاهر و نه باطن درست و حسابی ندارن ولی اعتماد به نفس دارن در حد کهکشونا...

پست خوبی بود و اینکه این عکس اولی چقدرررررررررررررررر چندشه....نمیدونم واقعا چه جور کسی میتونه از این هیکل خوشش بیاد!!!!!!!!!!! متنفرم ازشون

فاطمه شمیم یار یکشنبه 31 شهریور 1392 ساعت 01:39

سلام
میگم می خوای منم برم ایمیلم رو چک کنم
سوما خیر از جوونیت ببینی الهی...ایشالا عاقبت بخیر شی
جان من این عکس الهه ی زیبایی ..سالار همه ی خوش تیپ های عالم رو از اینجا بردار

پروین یکشنبه 31 شهریور 1392 ساعت 05:49

آقا اجازه، کامنتهای مربوط به رادیو جوگیریات رو زیر پست قبلی بنویسم؟
چشم
ممنون از جوابتون

سهیلا یکشنبه 31 شهریور 1392 ساعت 08:24

بابک جان پیغام خصوصی رو دریاب

بگی که اومدددددددددد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد