جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

مهمان نوشت

- سلام

- سلام . چه عجب یاد ما کردی ؟


- خوبی ؟

-خوبم . کم پیدایی . کجاهایی ؟ 


- سر کار

- سر کار ؟ مگه ساعت کارت تا چنده ؟


- هفت صبح تا چهار بعد از ظهر

-الان که ساعت هشت شبه


- اضافه کاری وامیسم

- تا چند؟


-تا نه شب برسم خونه میشه ده

- هر روز ؟


- اره حتی جمعه ها هم میام  اضافه کاری تا چهار و پنج هستم .

- اون وقت چقدر میگیری ؟


- یک و دویست با اضافه کاری . شش صد تومن می دم قسط همین ماشینی که خریدم . شش صد تومنش هم بنزین می زنم و خرج میکنم .

-کجا خرج میکنی تو که همش سر کاری ...


- واسه خونه . خونه بابا اینا .گوشتی ، برنجی چیزی میخرم . خلاصه 31 سالمه نمیتونم مفت بخورم و مفت بخوابم .

-دیگه چه خبر ؟


- دیگه خبر اینکه ازدواج کردم ....


- جاننننننننمممممم؟؟؟؟؟؟؟؟
- البته از نوع موقتش ....


-یعنی چی ؟؟؟ تو که اصلا مذهبی نیستی . خب یکی پیدا میکردی مثل خودت دوست می شدی باهاش .

- اونم مذهبی نیست . عقد کردیم فقط برای اینکه بتونیم کنار هم باشیم چه میدونم هتلی ، مسافرتی رفتیم کسی گیر نده .

- هتل ؟؟؟؟
-خب کجا بریم ؟  خونه ما پیش بابام ؟ یا خونه اون پیش بچه اش ؟

-مطلقه است ؟؟؟؟
-نه چند سال پیش شوهرش مرده و ازدواج نکرده . بچه ش رو بزرگ کرده . حالا بچه اش بزرگ شده اون مونده و حوضش .


- حالا یه دوست دختری چیزی پیدا می کردی . این چه کاری بود که کردی ؟ لااقل زنگ میزدی مشورت می گرفتی .

- اگه دوست دختر میگرفتم کجا میبردمش ؟ اصلا مگه همه چی رابطه جنسیه ؟ به خدا مردم از اینکه هر روز این میز و کامپیوتر رو دیدم . من دلم یه همدم میخواد . یکی که باهاش حرف بزنم .


-خب ازدواج میکردی .

- با کدوم پول؟ عروسی گرفتن بخوره تو سرم باید پول داشته باشم یه سوئیت تو پایین شهر اجاره کنم  یا نه ؟؟؟؟


-چقدر مهرش کردی ؟

- هیچی . اونم مثل من خسته شده از تنهایی . موقعیت ازدواج هم نداره بخاطر بچه اش ....دقیقا مثل من ....


-کسی هم میدونه ؟

-فقط تو و خواهر اون


-به هر صورت مبارک باشه

- قربونت


-حالا چه کار داشتی زنگ زدی ؟

-هیچی کامپوترم خراب شده . بیارم درست می کنی ؟


- عصری خونه ام وردار بیار یه گپی هم بزنیم .دو روز ولت کردم در حد المپیک ماجرا درست کردیا

-باشه خواستم راه بیفتم زنگ میزنم .


- قربانت

-خداحافظ .




+ این مکالمه چند روز پیش من و یکی از دوستامه .

دوستی با شرف و با غیرت و  با فهم بالای اجتماعی . من این پسر رو کامل می شناسم پسری که اونقدر تو زندگی کار و تلاش کرده و به جامعه خدمت کرده و به اهداف جامعه فکر کرده و غصه خورده که بلد نیست برای یه دختر آسمون و ریسمون ببافه .

به اون خانم هم فکر کردم . وقتی شوهرش رو از دست داده  با غیرت زندگیش رو اداره کرده و بچه اش رو به سر و سامون رسونده و حالا باید با هزار و یک ترفند و قایم موشک بازی به بدیهی ترین نیازهای جسمی و روحیش پاسخ بده .


چند روزی شدیدا فکرم مشغول این ماجرا بود .


+ این پست به درخواست یکی از دوستان اینجا منتشر شد . نویسنده پست بنده نبودم و عنوان پست هم به همین دلیل انتخاب شده بود ....





نظرات 40 + ارسال نظر
منجوق دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 14:26 http://manjoogh.blogfa.com

کم نیستن امثال دوست شما
به شخصه چندتایی رو می شناسم

بله زیادن

ف رزانه دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 14:30

ای داد بیداد
آدم میمونه والا... خیلیا اینجوری هستن
اصن اینجور وقتا آدم از بس غصه اش میگیره نمیدونه چی بگه

چی میشه گفت ؟

ف رزانه دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 14:37

میگم جناب جوگیریات بچه ی مردم رفته شرعی و قانونی زن گرفته آخه برادر من این چه راه حلیه شما بهش پیشنهاد دادی؟
همین کاری که کرده بهتر بوده دیگه نسبت به اینکه دوست دختر بگیره... چیزی هم که مهرش نکرده

ف رزانه جان
والا این پیشنهاد من نبود
این پست رو به درخواست یکی از دوستان اینجا گذاشتم و توی رده فاخته نوشت ها قرار داره
یعنی نویسنده اش من نیستم

آقا خره دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 14:44

چقدر به آینده من و خیلیای دیگه که میشناسم نزدیک بود
و البته کمی تلخ

امیدوارم اینطور نباشه آینده

هاله بانو دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 14:51 http://halehsaadeghi.blogsky.com

فکر کردن به این مقوله ها آدم رو کلا به هم می ریزه ....

بله متاسفانه

باران پاییزی دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 15:14 http://baranpaiezi.blogsky.com

"یک من دیگر" دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 17:49

یا ابوالفضل العباس!
این کامنت بالاییه با کی بود؟ اون دوستت چرا اینجوری بود؟ من می رم یه قرص مخ درد بخورم. بسکه روحیم لطیفه!

آقای دنتیست دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 18:46 http://dstooth.blogspot.com

این صیغه محرمیت هم از اون مسائلیه که شرع قبول داره و عرف نه... دقیقا برعکس دوست دختر/دوست پسری که عرف قبول داره و شرع نه. و صدالبته در مملکتی زندگی می کنیم که نه عرف مون به آدم رفته و نه شرع مون !

دوستـت به واقع انسان شریفی هست و باتوجه به شرایطش شاید بهترین تصمیم همین بوده
حرصم میگیره وقتی امثال این آدم نمی تونند ازدواج کنند درحالیکه توی جامعه دور و برمون پر هست از آخوندها و حاجی های چند زنه ، ثروتمندان هیز و نماینده های مجلسی که قانون ازدواج با فرزندخوانده رو تصویب کردند...

واقعا جای تاسف داره
ممنون دکتر
کامنتت خیلی خوب بود

ﺑﺸﺮا (ب.ر) دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 18:53 http://biparvabash.persianblog.ir

ﺑﺎ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﻧﺘﻴﺴﺖ ﻣﻮاﻓﻘﻢ....

ف رزانه دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 18:54

صد لایک به کامنت آقای دنتیست

ایران دخت دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 20:34 http://dokhteiran.blogsky.com

نه دوستتون نه خانمش کار بدی نکردن ولی این بده که تو این جامعه با این سطح فرهنگ نمیشه این ازدواج رو رسمی و دائمی کرد... به همین شکلی که الان هست...
آقای دنتیست درست میگن هیچیمون به هیچیمون نمیاد

موافقم

تـه تغاری دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 21:00 http://ssmall.blogsky.com/

درسته که دوستتون نمیتونسته و خیلی هم خوب که از راه شرعش وارد شده اما به نظر من که این راه درستش نیست ...اخرش که چی ؟ یه روزی باید تموم شه و روحش خیلی خسته میشه خیلی

امیدوارم اونروز لااقل از لحاظ عاطفی هیچکدوم آسیب نبینن

مریم راد دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 21:17

این جای شکر داره
چقدر جوون داریم که حتی فکرشون به این نمی رسه
بعد می مونن به چه کنم
بعد هزار تا معضل دیگه پیش میاد...
انقد که همه چی مون شده حرفای بقیه
انقد که فک می کنیم هر کاری کردی زمین و زمان باید مهر تایید روش بزنن
ازدواج ها سخت شده... عرف و شرع هم از قشر عادی که عین گوشت قربونی ان دردی دوا نمی کنه
.....
بنده خدا...

ایشالا که مشکل جوونها حل بشه

مریم راد دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 21:22

اصن تو همین جمع وبلاگی
هر چقدر هم تایید کنیم
انقد اینها واسه مون تابو شده که
هیچ کدوم قبول نمی کنیم که همچین موقعیتی رو تجربه کنیم
خداییش...

قبولش سخته

دل آرام دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 22:22 http://delaramam.blogsky.com

نمیدونم چرا رابطه های خارج از عرف توی ذهنم نمیگنجه. به مذهب و این چیزها کاری ندارم. اما خب یعنی این آقا و اون خانم گزینه های مناسبی برای هم بودن؟ یعنی نباید "کبوتر با کبوتر، باز با باز" رو رعایت کرد؟
البته خب هرکسی که توی رابطه هست باید درباره رابطه اش نظر بده ولاغیر...
من ولی جدا نفهمیدم چرا ایشون اقدام به داشتن این نوع رابطه کردن؟ مطمئنم موقعیت های بهتری هم میشد پیدا کنه...

باید شرایط رو در نظر گرفت و اینکه شاید بعضی وقتها حوادث و اتفاقات باعث میشه دو تا آدم در کنار هم قرار بگیرند
اینجور وقتها نمیشه زیاد اون همسان بودن رو در نظر گرفت

ﺑﺸﺮا (ب.ر) دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 22:28 http://biparvabash.persianblog.ir

ﻛﺎﻣﻨﺖ ﺑﻲ ﺭﺑﻄ:
ﺧﺼﻮﺻﻲ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺘﺎﻥ ﺭﺳﻴﺪ ﻋﺎﻳﺎ?

بله

فروغ دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 22:28

درسته که الان با این رابطه نیازهای جسمی و روحیشون تامین میشه اما آینده رو میخوان چیکار کنن؟تا کجا میشه پیش رفت؟؟/

با عرض ارادت.

ممنون
متاسفانه آینده چندان خوبی در انتظارشون نیست
و از اون بدتر آینده فرزندیه که ممکنه ناخواسته حاصل این رابطه باشه

"یک من دیگر" دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 23:02

مثل اینکه اون کامنت ناجوره رو من دیدم فقط! آخه آقا بابک چرا با روح و روان من بازی می کنین؟ تازه می خواستم لایک کنم!!!

دوستان درخواست کردند که پاکش کنم وگرنه به نظرم پاک کردنش نتیجه عکس میده

خاموش دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 23:32

بد نیست بعضی وقتها خواننده های خاموشتان را هم تحویل بگیرید.و به کامنتهای نامربوط شان جواب بدهید.که شاید برای شما نامربوط باشد ولی برای آنها بسیار مربوط و مهم

معمولا یا به همه کامنتها جواب میدم یا به هیچکدوم
اگر سوالی پرسیدید که جواب ندادم معذرت

مهدیه سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 01:23 http://heava.persianblog.ir

ماجرا دقیقا به همون سادگیه که گفتید. نیازهای روحی و جسمی آدم های تنهایی که از تنهایی خسته شدن و فقط یه همدم می خوان و به دلیل شرایط زندگی امکان ازدواج دائم ندارن.
ظاهر این ماجراها از بیرون خوب نیست، اما اصلش همینقدر ساده س.
ساده و البته مهم

بله به همین سادگی که گفتید

ماجراهای مریمی سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 01:38 http://merrymiriam.persianblog.ir/

ای بابا...
با کسی دوست باشی همه میشن قدیس و هزار جور پشت سر ت حرف می‌زنن.
بری رسما ازدواج کنی، باز به دلایلی جرات علنی کردن‌ش رو نداری.

یا این اوضاع اقتصادی، مردم به قدر کافی مشکل دارن. باز هم از فضولی کردن و تز دادن درباره‌ی زندگی خصوصی همدیگه خسته نمیشن. اگه این کارا رو نمی‌کردن، این بندگان خدا الان مجبور نبودن انقد خودشون رو عذاب بدن... کی ماها درست میشیم؟

خب هنوز جامعه نمیتونه رفتاری خارج از ازدواج رو بپذیره و بد میدونه
ولی واقعا فقط بحث جنسی نیست مساله عاطفی هم دخیله

پروین سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 03:04

کاش همونطور که دوست عزیزمون ایران دخت گفت، می شد امثال این رابطه را همینطوری که هست رسمی و علنی اش کرد. که جوانهایمان مجبور نمیشدند به این حیله های شرعی و یا کلاً روابط خارج از ازدواج رو بیارند.

حیله شرعی وازه درستی بود
یکجور گول زنک

سمیرا سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 08:18 http://nahavand.persianblog.ir

به قول بچه ها توی جامعه دوست دختر و دوست پسر داشتن بیشتر از عقد موقت یا همون صیغه قابل قبوله...من فکر میکنم این بنده خدا علی رغم تمام سختیهای زندگی میتونست بره با خانمش عقد دائم کنند بلاخره یکی دوسالم عقد میموندند یه پولی جور میشد برن سر زندگیشون حداقل حسنش اینه که نمیخواست از بقیه قایمش کنه و بعدم اینکه قرار ملاقاتشون توی هتل و مسافرت نبودن هر روز کنار هم بودند من فکر نمیکنم با این روش اون مشکل تنهایی و بی همدمی حل شده باشه ...نمیدونم چرا اما من اصلا دید خوشی به این کلمه صیغه ندارم از بس همه فقط برای برخی مسائل جسمانی میرن سراغش نمیتونم هضمش کنم که کسی فقط برای بی همدمی بره عقد موقت کنه...قبول کن بابک خان اگر کسی واقعا بخواد مسئولیت و تعهد زندگی رو قبول کنه هزارتا راه هست که بتونه یه خونه کوچیک بگیره و سر و سامون بگیره..شاید ایشون نگران سن و سال و وضعیت اون خانم بودند که نتونستن به خانواده شون معرفی کنن اما مشکلات اقتصادی توجیه خوبی برای عقد موقت نمیتونه باشه

فقط مساله پول نیست
من حدس می زنم طرف مقابل یعنی اون خانم هم به خاطر شرایط اقوام و بچه اش امکان ازدواج دائم براش فراهم نیست

گلدونه سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 08:25 http://tondokhond.persianblog.ir/

خیلی هم خوب
کی باید و چه کسی باید این تابو رو بشکنه؟
دستش درد نکنه که پیشقدم شده برا شکستن تابوهای احمقانه

نیمه جدی سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 08:35

چند روز پیش یه فیلم فرانسوی می دیدم به اسم "بچه". یعنی چشمای متحجر جهان سومیم داشت از حدقه می زد بیرون بس که مواردی از قبیل عرف و شرع و این جور چیزا توی رابطه ی زن و مرد فیلم وجود نداشت!ییعنی من ناراحت بودم بس که این دو تا موجود راحت زندگی می کردن ! اونقدر مقایسه کردم با مملکت خودمون که سر درد گرفتم!
چه میدونم .من که میگم باید هممون بزنیم به چاک جعده و دل بکنیم ازین دیار عجیب و غریبی که به شکلی جبری توش زاییده شدیم و گرفتارش شدیم! سخته ولی میرزه به گمونم.

بعید میدونم که با رفتنهم بتونیم دقیقا مثل اونها بشیم
شاید از اینجا رونده و از اونجا مونده بشیم
این مشکل برای بچه هامون شاید انقدر حاد نباشه ولی تغییر شخصیت توی سن و سال ما کمی سخته

ارش پیرزاده سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 08:47

یه سوال ...
اگه یک خانم تو برنامه اش نیست که ازدواج کنه ... یعنی به علت مشکلات مختلف صلاح نیست ازدواج کنه ..مثل همین خانم داستان خب با نیاز جنسی اش باید چه کار کنه ...
1 - حالا که برنامه ازدواج نداره دور نیاز جنسی شو هم قلم بگیره ... و تحمل کنه .....
2 - دوست پسر بگیره ....
3 - مشکلاتشو حل کنه یا اگه حل نمیشه به هشون فکر نکنه با کمال خونسردی ازدواج کنه چون حقشه
4 - ازدواج موقت بکنه یعنی با یکی طی یک قرارداد مشخص بمونه
5 فاحشه بشه هر روز با یکی که پیش بیاد بره ....
در مورد اقان هم همین سوال میشه مطرح کرد

مریم سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 08:48

بهرتین کار ممکنو انجام دادن و شیرین ترین عشق بازی ها رو با هم تجربه میکنن به خاطر منعی که از آزادانه با هم بودن دارن

موافقم
امیدوارم دلشون برای هم کم تنگ بشه

گنجشک پرگوی باغ سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 08:50 http://gholakeyadha.blogfa.com/

سلام
چه ماجرای عجیبی!
یعنی واقعا عقد کردن؟
منم مثل شما باید چند روزی فکر کنم تا ببینم می تونم راه بهتری براشون پیداکنم یا نه!!!

دوره ی گذار از فرهنگی به فرهنگی دیگه همیشه تلفات داشته! اینم یه مدلشه دیگه

درست میگید
دوره گذار از سنت به مدرنیت
دنتیست خیلی جالب گفت که اینکار شاید شرعی باشه ولی عرف نیست در حالیکه قبلا برعکس بوده شاید مثلا سی سال پیش

فرزانه سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 08:51

واقعی و ملموس بود خیلی

مریم سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 09:56 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

چی میتونیم بگیم جز یه آهـ
دنیا دنیای بدی شده برادرجانم

موافقم

آوا سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 11:12

از دیروزدارم فکر
میکنم.کماکان
تاپست بعدی
هم احیانـــــا
فـــکرخواهم
کرد!!!!!!!!!!
یاحق...

مرسی

سکوت سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 11:21

ای کاش همه ذهنشون مثل شما باز بود و منطقی فکر میکردن

ممنون ولی خب پست مال من نبود

متین سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 12:19

چه غم انگیز ولی شرافتمندانه

خدایا دست همه جوونا رو بیگیر

آمین

بوسه ی زندگی سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 15:08 http://kisslife.blogsky.com

کم نیستن متاسفانه ادمهایی که توی این شرایط هستن....

بله

به نظر من تصور بدی از ازدواج واسه جوونا چه دختر چه پسر ساختن
گرفتن عروسی طلا جهیزه ی انچنانی چه و چه وچه اینا هیچ کدوم خوشبختی نمیاره.
به خدا حیفن این جوونا

اصلا بحث ازدواج گرونقیمت و عروسی آنچنانی نیست
وقتی حقوق ماهانه کفاف اجاره خونه رو نمیده چکار میشه کرد ؟

saray سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 22:19

حالا اگه به جای این خانم یک دختر بود چیکار باید بکنه؟شما راه حلی دارین ایا؟

ازدواج موقت برای یک خانم مطلقه یا بیوه هم برای جامعه ما سخت قابل هضمه چه برسه به یک دختر خانم

نیره چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 10:12

امیدوارم روزی برسه که امکان ازدواج داوم برای همه فراهم باشه
این تنگ دستی ها و گرونی مسکن همه ش به خاطر اننفجار جمعیت دهه شصته و حالاحالاها حل شدنی نیست
اتفاقا از منظر دینی ازدواج موقت برای همچین مواردی هست و به نظر من بد هم نیست...نمیدونم چرا بعضیا این قدر ازش نفرت دارن.
به هرحال امیدوارم این خانم و آقا عاقبت به خیر بشن و اگه روزی با همدیگه یا فرد دیگه ای ازدواج دائم کردن این ماجرا رو زندگیشون اثر نذاره

ماجراهای مریمی چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 11:02 http://merrymiriam.persianblog.ir/

برای خود من مسائل عاطفی ازدواج خیلی مهم‌تر ه تا صرفا امور جنسی. ولی راستش ته دل‌م میگم اون آقا اگه واقعا "این خانوم" رو دوست داشت، عقد موقت نمی‌کرد. می‌دونین چی میگم؟ یعنی به نظر م شاید اون آقا می‌خواسته فقط یه نفر رو داشته باشه فعلا، یه نفر، حالا هر کی، نه لزوما اون خانوم خاص... اگه اون آدم خیلی براش خاص بود با ازدواج موقت و پنهان‌کاری جلو نمی‌رفت. اینطوری راه رو برای دور زدن طرف مقابل کاملا باز گذاشته یه جورایی. اینکه می خواست ازدواج کنه پنهانی، حداقل دائمی‌ش می‌کرد. به هم زدن یه رابطه‌ی موقت پنهانی خیلی آسون‌ می‌تونه باشه. نه؟ آسون‌تر از ازدواج دائم‌...

جزیره پنج‌شنبه 2 آبان 1392 ساعت 23:15

والا چرا دروغ، من از اینجور اتفاقا دوروبرم ندیدم!!! نمیدونم عجیبه یا نه؟! ولی من ندیدم دیگه.
ولی خب حتی اینکه از روی خوندن یه نوشته هم بفهمم یه همچین افرادی وجود دارن هم ناراحتم میکنه، اگه دوستم بود که مسلما خیلی خیلی خیلی ناراحت میشدم
حتی نمیدونم چه ارزویی ته کامنتم کنم؟!

ساسا یکشنبه 5 آبان 1392 ساعت 14:55 http://www.khordeforooshi.blogfa.com

دلمان بسی بسیار گرفت. هفت تا نه شب کار کن آخرش هم 1200. نه تفریحی، نه آخر هفته ای، پیر میشی میبینی ای دل غافل زندگی نکردی.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد