جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

مصاحبه


مصاحبه وبلاگستان با بنده را اینجا بخوانید ...



نظرات 37 + ارسال نظر
مهرداد شنبه 4 آبان 1392 ساعت 00:36

ارادت بابک
جدی 58 میشه 34 سال
همینجور الکی الکی داره می گذره ها
لامصب
اینو از یکی شنیدم
دقت دغت میدهد
جالب بود
باس بی خیالی طی کرد
ولی
مگه میشه
مگه میشه

حل میشه برادر
زیادی سخت نگیر

مهرداد شنبه 4 آبان 1392 ساعت 00:44

بذار دو سه تا عکس از دیروز شمال بزارم
تا ببینی که هنوز سرسبزه و از پاییز خبری نیس

http://www.8pic.ir/images/10481319112032689217.jpg

http://upload7.ir/images/74076550265895854328.jpg

http://upload.tehran98.com/upme/uploads/f9df8c23e160d1a31.jpg

بی انصاف قرار بود اگه من عکس مانی گذاشتم تو عکس شمال بذاری دل ما رو آب کنی
داشتیم ؟

مهرداد شنبه 4 آبان 1392 ساعت 00:52 httphttp://foogh.blogfa.com/

راسی
بابک اسحاقی
خیلی دوست دارم
داداش
حسم بهت فوق العاده س
شه هوا ر دار

تی فدا دداش

ﺑﺸﺮا (ب.ر) شنبه 4 آبان 1392 ساعت 02:20 http://biparvabash.persianblog.ir

ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ی ﺟﺎﻟﺒﻲ ﺑﻮﺩ...
ﭘﺲ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﻗﺒﻠﻦ ﭘﺮﺷﻴﻦ ﺑﻼﮔﻲ ﺑﻮﺩﻳﺪ...ﻋﺠﺐ..

اﻣﻴﺪﻭاﺭﻡ ﻫﻤﻮﻥ ﻃﻮﺭ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻴﺪ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻱ ﻳﻚ ﻛﺘﺎﺏ ﺑﻪ ﻗﻠﻢ ﺷﻤﺎ ﭼﺎﭖ ﺑﺸﻪ..

ممنون بشرا
انقدر این پرشین بلاگ اذیت کرد که اومدم اینجا و واقعا خوشحالم از این کار

عطیه شنبه 4 آبان 1392 ساعت 03:33

خسته نباشید... اینجا آیکن دست و جیغ و هورا نداره!؟! همیشه از خوندنتون لذت بردم و این دفعه از همیشه بیشتر... شاد و سلامت و موفق و پر خواننده بمونید البته در کنار عزیزانتون.

ممنونم عطیه جان
لطف دارید

ارش پیرزاده شنبه 4 آبان 1392 ساعت 07:06


در این مصاحبه از بنده هم اسم برده شده من به نوبه خودم از همه دست اندراکاران دوستان ... دولت یازده ام مقام ولایت تشکر میکنم .......

در ضمن من خیلی هم خوشکلم ... میگی نه برو از هانا بپرس


آره اتفاقا مانی هم میگه من خوش تیپ ترین بابای دنیام

ارش پیرزاده شنبه 4 آبان 1392 ساعت 07:08

در عکس اول مصاحبه اون پشت سرت اون تهه ... چه خبره میشه توضیح بدی یا من اشتباه می کنم

والا تا تو نگفتی من نفهمیدم
الانم دیگه کار از کار گذشته واسه فهمیدن
این عکس رو کورش تمدن ازم گرفت
شاه گلی تبریزه

افروز شنبه 4 آبان 1392 ساعت 08:33

امیدوارم اینجا همیشه برقرار باشه تو بنویسی و ما لذت ببریم

مرسی افروز بی تظاهر

.. شنبه 4 آبان 1392 ساعت 10:04

نه عکس باز میشه ..نه لینک صدات...

متاسفانه سایت مشکل داره
مصاحبه صوتی نیست البته متنه

نیمه جدی شنبه 4 آبان 1392 ساعت 10:08

هزاران آرزوی رنگی و شاد برای نویسنده ی عزیز جوگیریات و خانواده ی نازنینش دارم.

قربان محبتت فاطمه عزیز

هانی شف شنبه 4 آبان 1392 ساعت 10:09 http://hanichef.blogfa.com

خوشحالم..خیلی منتظر این پست بودم
راستی فکر می کردم بزرگتر باشید ولی همسنیم

مرسی هانی جان
اینکه به من سر می زنید باعث افتخارمه

روناک شنبه 4 آبان 1392 ساعت 10:37

موفق باشید بابک عزیز
من آرزو میکنم شما هیچ وقت وبلاگ نویسی رو کنار نگذارید.
هم لبخندتون در اینجا و هم همه نوشته هاتون حسی سرشار از شادی به من میده.

لطف داری روناک عزیز
ممنونم که همیشه لطف داری و شرمنده ام می کنی

ف رزانه شنبه 4 آبان 1392 ساعت 11:06

امیدوارم هیچوقت وبلاگ نویسی رو کنار نزارین...
مصاحبه، به قول خودتون خشک ورسمی بود ولی اصلا خسته کننده نبود
انشاا... همیشه سلامت و شادباشین در کنار مهربان و مانی و هر روز بهتر از دیروز بنویسین
ممنون بابت اینکه هستین و مینویسین

ممنون که هستید و به من انگیزه میدین
مرسی فرزانه

دکتر پرتقالی شنبه 4 آبان 1392 ساعت 11:28 http://dr-orange.blogfa.com

همیشه که از خوندن نوشته های اسحاقی لذت می بردم .

شما لطف داری دکتر
ممنونم از محبتت

مریم شنبه 4 آبان 1392 ساعت 11:52 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

اگر بخوام منصفانه جواب سوالت رو بدم من خیلی صاحبخونه خوبی برای مخاطبانم نبودم . بازدید خیلی از دوستانم رو پس ندادم و حتی گاهی کامنتها و محبت هاشون رو هم اونطور که شایسته بوده جواب ندادم و به جای اینکه وبلاگ بخونم و کامنت بذارم بیشتر برای نوشتن توی جوگیریات وقت گذاشتم . از این جهت شاید از لحاظ ظاهری ارتباط یکطرفه باشه و همیشه از طرف مخاطب به من لطف شده . اما واقعا از صمیم قلب مخاطبای جوگیریات رو دوست دارم و ازشون ممنونم که با وجود اینکه ممکنه خیلی اوقات ازم دلخور شده باشند باز هم با مرام و معرفت هستند و خیلی هاشون بازم به این پاتوق سر میزنن .

بچه ها! خداییش این حرف بابک چقدر تا (همون چنتا) لایک داره؟!

مریم شنبه 4 آبان 1392 ساعت 12:41 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

همیشه دنبال یه اسم میگشتم برای وبلاگت
یه اسمی بغیر از جوگیریات که وقتی من میام و تو نمیای وبلاگم روم بشه بیام
خودت گل گفتی
اینجا پاتوقه
چه شبایی که اینجا غمهامون فراموشمون شد
چ روزهایی که اینجا لبخند نشست رو لبمون
اشک نشست گوشه چشممون
دلمون آروم شد
دل خوش کردیم به بودنمون هر چند به مجاز
دوست پیدا کردیم اینجا
دوستای واقعی
خیلی ازت ممنونم بابک
تو یه دوست واقعی هستی
بامرام و با معرفت و مهربان
مراقب خودت و مهربانت و مانی عزیزت هم باش
خدا همیشه همراه خودت وخانوادۀگُلت

ممنونم مریم عزیز
ممنونم دوست گلم

آقای دنتیست شنبه 4 آبان 1392 ساعت 12:57 http://dstooth.blogspot.com

جوگیریات رو بخاطر ادب و صداقت و هوش نویسنده اش دوست دارم
امیدوارم چراغ اینجا همیشه روشن باشه مهندس اسحاقی عزیز :)

ممنون دکتر
منم شما رو خیلی دوست دارم و بی تعارف از کامنتهاتون استفاده می کنم و چیز یاد می گیرم

"یک من دیگر" شنبه 4 آبان 1392 ساعت 13:11

بسیار عالی...
با آرزوی موفقیت روزافزون برای شما...

ممنون خانوم

جزیره شنبه 4 آبان 1392 ساعت 13:36

وبلاگ خوبی داری .با تبادل لینک موافقی؟

مگه تو وبلاگ داری ؟

جزیره شنبه 4 آبان 1392 ساعت 13:38

بابک وبلاگ خدا هم بود دیگه،اونو فراموش کردی.
پاسخ به قسمتی از متن:
نععععععععععععععع بابک جان، تو همیشه صاب خونه ی خوبی بودی حتی من یادم میاد یه روزایی بود بچه ها بی معرفتی میکردن و بهت سر نمیزدن و تو بازهم بهشون سر میزدی و براشون کامنت میزاشتی و حال و احوالپرسی و این حرفا، خلاصه این فروتنی تو رو میرسونه که اون حرفا رو زدی بابک جان. تازه همه هم شاهدن مدارکش هم موجوده

دیدم داره خیلی زیاد میشه بی خیال شدم
دیگه ما اینیم دیگه جزیره جون
خداوندگار تواضع

ایران دخت شنبه 4 آبان 1392 ساعت 13:39 http://dokhteiran.blogsky.com

خیلی پاتوق دوست داشتنی ای هست اینجا
با وجود صاحب خونه ای به خوبی شما و دوستان و مهمان هایی بسیار دوست داشتنی....
انشالا که همیشه چراغ این خونه روشن باشه

ممنونم ایران دخت عزیز

مامان نازدونه ها شنبه 4 آبان 1392 ساعت 14:45 http://nazdooneha.blogfa.com

(:

آوا شنبه 4 آبان 1392 ساعت 14:52

یاد روزای خاموشیم افــــتادم توی
پرشین...یاد اون اول اولا که اصلا
کامنت نمیذاشتم...یاد اون روزا
که به خاطرجو دوس داشتنی
این زنجیره بچه هامــــوندگار
شدم و هیــــچ وقت ازپایبند
شدنم ناراحت و پشـیمون
نشدم و نیستم....قلمت
پایدار بابک خان جان...
یاحق...

ممنون آوا
همراه با معرفت همیشه
ممنون از محبتت و کامنتهای هرمی شکلت

کودک فهیم شنبه 4 آبان 1392 ساعت 18:54 http://the-nox.blogfa.com

می دونی چیه؟جوگیریات علاوه بر اینکه مطالب خوبی داره نویسنده ی فوق العاده با اخلاق،گرم،با شخصیتی و مهربانی داره که هیچوقت اومدن به جوگیریات رو مثل یک معامله نمی بینی که مثلا حالا که من اومدم متن رو خوندم و کامنت گذاشتم حتما بابک هم باید بیاد و برام کامنت بگذاره وگرنه من نمیام و فلان و بهمان! خدا شاهده الان که مصاحبه رو خوندم اصلا یکهو به ذهنم رسید که بابک چرا کم کامنت می گذاره.یعنی در واقع آدم اصلا هیچوقت حس ارتباط یک طرفه نداره.روزهایی بوده که بابک خودش زنگ زده حال و احوال آدم رو پرسیده نه صرفا در مناسبتها.همیشه به یاد آدم بوده.علیرغم اینکه مشغله های خاص خودش رو داره اما باز هم با معرفته و کسی رو فراموش نمی کنه.در صورتی که خیلی از دوستانی که در دنیای واقعی با هم آشنا شدیم و یا فامیل ها هم فقط در مواقع خاصی به یاد آدم هستند.یعنی می خوام بگم این بابک انقدر با معرفته و انقدر خون گرم که تازه فکر می کنی خودت کم سر می زنی به جوگیریات و بیشتر باید سر بزنی.دل آدم باز میشه اینجا.واقعا خونه ی آدمه.من خودم به اینجا بیشتر سر می زنم تا به وبلاگ خودم.
یا مثلا تیراژه دختریه که از خودت بیشتر به فکرته.نمیشه اسم دوست مجازی رو روی یکسری افراد در این محیط گذاشت.واقعا نمیشه.من اصلا نمی تونم تصور کنم که روزی این آدم ها نباشند.
ایشالا که تا همیشه قلمت مانا باشه و دوستیهامون تا ابد پا برجا بابک جان.

یه دنیا ممنون منصوره
تو خودت خوبی که انقدر خوب می بینی
بابت محبت همیشگیت ممنونم

جعفری نژاد شنبه 4 آبان 1392 ساعت 19:31

از کرامات شیخ ما اینست.... زده سرور بلاگستان رو هم ترکونده

داداشم خیل مشتاقان خوندن مصاحبه ات کار داده دست سرور بلاگستان به گمونم :-)

مطمئن بودم اینو میگی

تیراژه شنبه 4 آبان 1392 ساعت 21:37 http://tirajehnote.blogfa.com/

جعفری جان یا هر کدام یک از دوستان گل و گلابی که به لینک دسترسی دارید
به آن نان و نمکی که با هم خورده ایم خواهشا یکی تان بیاید و متن مصاحبه رو برای من یک جایی کپی کند
مُردم اینقدر رفرش کردم و سرور ارور داد، مُردم !

دختری از یک شهر دور... شنبه 4 آبان 1392 ساعت 22:33

میخونم... همینجوری میخونم... یه جاهایی میمونم که این مصاحبه چرا اینقدر سنگینه! همینجوری ادامه میدم... بعد یه لحظه روی اسم و وبلاگم وامیستم! یه حس عجیب... خیلی عجیب بدون توصیف... حس مهم بودن!
نمیتونم بگم اما واقعا حس خوبی داره شناختنت... اینهمه سال... بدون خستگی... بدون فراموشی... دوستی که با کیامهر باستانی شروع شد و همچنان با اسم داداش کیا توو گوشیم ذخیره شده که شنیدن صداش هم حتی آدم رو خوشحال میکنه! خوشحالم که شناختمت داداش بزرگه! :)
خوشحالم که من و بابا جزو اولین ها بودیم! :)

مرسی دنیز
من ازت ممنونم که اولین دوست و یکی از بهترین دوستان من تو این دنیا بودی
دوستایی که بهونه من برای موندن و نوشتن هستن
ممنونم ازت

ف رزانه شنبه 4 آبان 1392 ساعت 22:41

متولد مهرماه 1358 . بنا بر روایتی دیگر میشود 34 ساله. لیسانس مهندسی مکانیک. متاهل. دارای همسری مهربان و یک فرزند دوست داشتنی با بیش از چهارسال سابقه ی وبلاگ نویسی. جزو 10 وبلاگ محبوب و برترِ وبلاگستانِ فارسی. بله این شما و نویسنده ی محبوبِ جوگیریات، بابک اسحاقی عزیز. قطعا همه ی شما اونو میشناسید و توضیح اضافه ای لازم نیست. بدون مقدمه توجه شمارو جلب میکنم به این گفتگو. با ما باشید…

ف رزانه شنبه 4 آبان 1392 ساعت 22:42

واقعاً هیچ غریبه ای جوگیریات را نمیخونه؟

“هیچ غریبه ای اینجا را نمی خواند ” یک شعاربود . مثل ” سایپا : مطمئن ” یا ” صا ایران : هر روز بهتر از دیروز “

شعار، همونطور که از اسمش پیداست لزوما نباید درست باشه . همه میدونن که پراید نامطمئن ترین ماشین دنیاست و صا ایران هم احتمالا تا الان ورشکست شده . شعار معمولا کارکرد تبلیغاتی داره . منظورم از انتخاب این شعار این بود که کسی که وارد جوگیریات میشه و پستهاش رو میخونه دیگه غریبه نیست و با هم آشنا هستیم . خب هر شعاری هم تاریخ مصرف داره . شرایط هم تغییر میکنه . ناچار شدم به دلایلی چند تا پست بنویسم که رمزدار باشه وفقط افراد خاصی مطالعه اش بکنن . این شد که بعضی از دوستان اعتراض کردند که این شعار دیگه محلی از اعراب نداره و منم برای اینکه صادقانه رفتار کرده باشم این شعار رو از سر در جوگیریات برداشتم .

جو گرفته بودت بعد وبلاگ زدی؟ چرا جوگیریات؟

روزی که شروع کردم به نوشتن وبلاگ دوست داشتم وبلاگم اسمی داشته باشه که خاص باشه . واژه جوگیر نسبتا یک واژه جدیده و جوگیریات هم یک کلمه ابداعی بود . مطمئن نیستم که خودم ابداعش کرده باشم اما مساله اینه که مفهوم رو میرسونه و هرکس که بشنوه می فهمه جوگیریات یعنی چی . فکر می کنم ما مردمی جوگیر هستیم . در همه مناسبات و ارتباطات سیاسی و اجتماعی و اخلاقی هم این جوگیر بودنمون نمود داره . ایرانی ها رو خیلی سخت میشه پیش بینی کرد و اصولا آدم های پیچیده ای هستیم . البته وقتی اسم وبلاگ رو گذاشتم جوگیریات بیشتر به این فکر می کردم که این واژه چون منحصر بفرد و خاص هست احتمالا به خاطر سپردنش راحت تر خواهد بود و موقع جستجو هم راحت تر میشه پیداش کرد .

آدم جوگیری هستی؟

منم مثل همه هموطنانم رگه هایی از جوگیری در وجودم هست ولی راستش رو بخوای نه زیاد . مهمترین ویژگی آدم های جوگیر اینه که معمولا بدون فکر و از روی احساسات تصمیم می گیرن و من تلاش میکنم اینطور نباشم .

چی باعث شد که وبلاگ نویس بشی؟

سال 88 و در بحبوحه انتخابات بود که احساس کردم باید بنویسم . تمام اطلاعات من از اینترنت محدود می شد به جستجوی مقاله های دانشگاهی از گوگل و چت کردن با یاهو مسنجر . با وبلاگ هم آشنایی نداشتم و راستش فرق وبلاگ و وبسایت رو حتی نمی دونستم .یادمه توی بخش نظرات یکی از سایت های خبری یک کامنت گذاشتم و بعد هر روز می رفتم و می دیدم که چند نفر بهش مثبت دادن و کیف می کردم . وقتی فهمیدم که با داشتن وبلاگ میشه بدون هیچ هزینه ای یک فضای شخصی یا یک رسانه کوچولو داشته باشی توی پرشین بلاگ عضو شدم و جوگیریات رو ساختم و شروع کردم به نوشتن پست های طنز سیاسی .

وبلاگ دیگه ای هم داشتی؟

اولین وبلاگم همون جوگیریات پرشین بلاگ بود که سال 89 از اونجا کوچ کردم به بلاگ اسکای و تا الان هم هنوز چراغش روشنه . یک وبلاگ مینیمال دارم که خیلی وقته بروز نشده به اسم “پازل بی پاسخ ” . وبلاگ ” نامه هایی به باران ” هم هست که روزی که فهمیدم همسرم بارداره درستش کردم و برای فرزند هنوز به دنیا نیامده ام توش نامه می نوشتم و با به دنیا اومدن مانی اون هم تقریبا تعطیل شد . وبلاگ ” تولدانه ” هم هست که روز تولد وبلاگ نویس ها توش ثبت شده و تولدشون رو تبریک میگه . البته الان توش فعالیت ندارم و دوستم ،دل آرام زحمت مدیریتش رو میکشه . چند وقتی هم توی “دانه های ریز حرف” که یک وبلاگ گروهی بود می نوشتم که به خاطر مشغله نتونستم ادامه اش بدم .

با جوگیریات کیامهر باستانی خاطرات بیشتری داری یا جوگیریات بابک اسحاقی؟ بذار این سوال رو طور دیگه ای مطرح کنم. جوگیریات دیروز رو بیشتر دوست داری یا جوگیریات امروز رو؟

چون توی اون وبلاگ پست های سیاسی می نوشتم دوست نداشتم کسی هویت واقعی منو بشناسه و به همین خاطر با اسم ” کیامهر باستانی ” می نوشتم . مطمئنا خاطرات زیادی از اون وبلاگ دارم . خاطرات خوب و دوست داشتنی . اما خب زمونه فرق کرد وتبدیل شدم به یک روزانه نوشت و دیگه کمتر پست سیاسی و طنز می نویسم . بعد از اینکه جوگیریات فیلتر شد تصمیم گرفتم با اسم واقعی خودم بنویسم . راستش کمی به کیامهر باستانی حسودی می کردم که وقتی توی گوگل سرچش می کردی می شد خیلی جاها پیداش کرد ولی خود واقعیم رو کسی نمی شناخت .این شد که تصمیم گرفتم که با اسم واقعیم بنویسم. کسی که وبلاگ می نویسه دوست داره که خونده بشه و تعداد مخاطبان جوگیریات بابک اسحاقی به مراتب بیشتر از کیامهر باستانی هست . واسه همین این جوگیریات رو بیشتر دوست دارم .

وبلاگستانِ اینروزها رو بیشتر میپسندی یا وبلاگستانِ سالهای پیش؟ به نظرت وبلاگستان فارسی پیشرفت کرده یا پسرفت؟

خب فکر کنم این سوال رو کسانی بپرسیم که سابقه خیلی بیشتری نسبت به من دارن بهتر میتونن پاسخ بدن. تقریبا ده سال هست که سرویس های وبلاگ نویسی فارسی راه افتادن و حال روز امروز رو اصلا نمیشه با اونروزها مقایسه کرد . فکر می کنم از لحاظ کیفیت، بلاگستان اونروزها به مراتب جدی تر و پر محتواتر از امروز بوده . خیلی از آدم های گردن کلفت و مشهور عرصه های مختلف هنری اون موقع در زمینه وبلاگ نویسی فعالیت می کردند که امروز دیگه خبری ازشون نیست . از لحاظ مضمون و محتوا شاید باید بگیم که پسرفت داشته اما از لحاظ کیفیت کار مطمئنا حالا بهتر از اون موقع است . مطمئنا حالا و با اینترنت پرسرعت و اسباب فنی بهتر، میشه کارهایی کرد که اون موقع با اینترنت دایال آپی که برای دیدن یه عکس به روغن سوزی می افتاد محال بود .

تنهایی باعث میشه که ما وبلاگ نویس بشیم یا وبلاگ نویسی باعث میشه که ما تنها بشیم؟

به نظرم خیلی به هم ربط ندارن . وبلاگ نویسی شاید بتونه موقتا درمانی برای تنهایی آدم ها باشه ولی خب روش های جذاب تری هم برای پر کردن تنهایی وجود داره .

به نظرت چه آدمهایی به وبلاگ نویسی رو میارن؟

آدمهایی که نوشتن رو دوست دارن و از نوشتن لذت می برند . وبلاگ مثل دفترچه خاطرات می مونه و احتمالا اکثر وبلاگ نویس ها همون کسانی هستند که در گذشته خاطرات و احساسات و اشعارشون رو روزانه یادداشت می کردند .

چرا شبکه های اجتماعی رو برای فعالیت انتخاب نکردی؟

اتفاقا هم توی توئیتر و هم فیس بوک اکانت دارم ولی خب خیلی فعال نیستم . فضای شبکه های اجتماعی و وبلاگ خیلی با هم متفاوته و به شخصه فضای وبلاگ رو ترجیح میدم . نمیدونم شاید اگر اون موقع که شروع به نوشتن وبلاگ کردم با فیس بوک آشنا می شدم الان قضیه فرق می کرد و شاید بعدها منم مثل خیلی ها که از وبلاگ نویسی شروع کردند و به شبکه های اجتماعی رفتند اینکار رو بکنم . وبلاگ و فیس بوک یک سری تفاوت های عمده با هم دارند . وبلاگ بیشتر بستری هست برای تولید محتوا و فیس بوک بیشتر برای اشتراک گذاری مطلب . فکر می کنم برای افرادی که تولید محتوا می کنند مخصوصا تو کشور ما که همه امکان دسترسی به فیس بوک رو ندارند ، وبلاگ وسیله مناسب تری باشه . در ضمن معمولا از مطالب طولانی توی فیس بوک زیاد استقبال نمیشه مثلا اگر یک داستان یا یک خاطره طولانی بنویسی کسی حوصله خوندنش رو نداره . برای همین ترجیح میدم که برای وبلاگ بیشتر وقت بذارم .

بابک اسحاقی از معدود بلاگرهای اسم و رسم داره که دنیای مجازی رو محدود به یه صفحه ی خاص نکرده. برخی از دوستان نزدیکش از دنیای مجازی هستند. و با تعدادیشون هم ارتباط خانوادگی داره و چه بسا که اطرافیان و همکاران غیرمجازیش هم وبلاگش رو دنبال میکنن. این اتفاق برات مشکل ساز نبوده؟

مسلما وقتی شما در مورد مسائل خانوادگی و کاری توی وبلاگت بنویسی و اقوام و همکارانت هم بخونن مشکل پیش میاد . حدودا یکسال پیش بعد از فوت پدربزرگم پستی نوشتم که باعث شد ارتباطم با بعضی از اعضای فامیل قطع بشه چون خونده بودن و دلخور شده بودن و به پدرم هم اعتراض کرده بودند . همین باعث میشه خیلی اوقات ناچار باشی برای نوشتن محتاط باشی یا اصلا موضوعی رو که می خوای ننویسی . شاید زیاد سیاستمدارانه نباشه اما ترجیح میدم رک و روراست حتی اگر به مذاق بعضی خوش نیاد چیزی که فکر می کنم درسته بنویسم . مطمئنا بعضی ها از اینکار می رنجند .

همسرت مخالف وبلاگ نویسی تو نیست؟ تو چی؟ با وبلاگ نویسی همسرت مخالف نیستی؟ اصلن وبلاگ و وبلاگ نویسی تأثیر خاصی اعم از مثبت یا منفی بر زندگی زناشویی شما داشته؟

مهربان با وبلاگ نویسی من مشکلی نداره اما با افراط در اینکار مخالفه . وبلاگ نویسی کار وقت گیریه و متاسفانه من خیلی از اوقاتی که باید در کنارش باشم رو پای کامپیوترم بودم . وبلاگ نویسی کار اعتیاد آوریه و منم گاهی زیاده روی می کنم و باعث دلخوری مهربان میشم . اصلا با اینکه مهربان وبلاگ می نویسه مشکلی ندارم و خدا رو شکر مشکل جدی هم از این بابت برامون پیش نیومده .

چندماهیه،یه نفر دیگه هم به خانواده ی دونفره ی اسحاقی اضافه شده و جمعشون شده سه تا. میتونیم روی مانی به عنوان کوچکترین وبلاگ نویس دنیای مجازی حساب باز کنیم؟

” نامه هایی به باران ” وبلاگیه که برای مانی ساختم و آرزو می کنم یکروز خودش با دستهای کوچولوش توش بنویسه . مسلما خیلی دوست دارم که مانی هم وبلاگ نویس بشه .

اکثر وبلاگ های پرمخاطب، پس از مدتی دچار مشکلات عدیده ای میشن. از حسادت های معمول گرفته تا کامنت هایی با محتوای توهین آمیز و زننده و بعضا تهدیدهای عجیب و غریب که همین علت باعث شده بعد از یه مدتی عطای وبلاگ نویسی رو به لقایش ببخشند. قطعا که جوگیریات هم با چنین مسائلی مواجه بوده. ولی سوال اینجاست، چطوری تونستی این مسائل رو مدیریت کنی و باهاش کنار بیایی؟

وبلاگ بزرگترین تفریح و سرگرمی من توی زندگیه . شاید درست تر این باشه که بگم بخشی از زندگی منه . این مسائل برای جوگیریات پیش اومده و مطمئنا باز هم پیش میاد اما شیرینی های وبلاگ نویسی انقدر برای من پر رنگ تر و دوست داشتنی تر بوده که مشکلات و حاشیه هاش رو تحمل کنم .

از نظر بسیاری از مخاطبان، جوگیریات رو میشه جامعترین وبلاگ از لحاظ معیارهای وبلاگ نویسی دونست. هم نویسنده ی خوبیه و هم با اصول وبلاگی به خوبی آشناست.اگه بخوای یه تعریف کلی از وبلاگ و وبلاگ نویسی ارائه بدی چی میگی؟

اینکه نظر لطف شماست ومن اصلا همچین فکری نمی کنم . صدها وبلاگ خیلی خیلی بهتر از جوگیریات توی بلاگستان وجود دارند که شاید مثل جوگیریات خوش شانس نبودند که انقدر بازدید کننده داشته باشند . اما اینکه چرا جوگیریات از نظر تعداد مخاطب تا حدودی موفق بوده شادی یکی از دلایلش همین باشه که سعی کردم فقط در یک قالب خاصی مطلب نداشته باشه . از روزانه نویسی و خاطره و داستان گرفته تا فیلم و موسیقی و رادیو و بازی و سرگرمی تلاش کردم در هر زمینه ای کار کرده باشم و هرکس با هر سلیقه ای مطلب باب طبعش رو اینجا پیدا کنه . در مورد وبلاگ نویسی هم نمیشه یک تعریف کلی ارائه داد . وبلاگ اما مطمئنا یک رسانه است . برای من و شمایی که نه هنرمندی هستیم که کنسرت داشته باشیم یا کتاب بنویسیم و یا توی رادیو و تلوزیون و نشریات فعالیت کنیم وبلاگ یک فرصت غنیمت و عالیه برای اینکه بتونیم نظراتمون رو به دیگران بیان کنیم .

چرا عمر وبلاگ نویسی اینقدر کوتاهه و در اکثر موارد به سال هم نمیکشه؟ وبلاگ نویسا معمولن خیلی زود از وبلاگشون دلزده میشن و وبلاگشون رو میبندن و یا یه وبلاگ با اسم و رسم جدید باز میکنن. دلیلش چیه؟

دلیلش مشخصه . آدمها با گذشت زمان تغییر می کنند . نیازها و علایق و توقعاتشون عوض میشه . باید ببینیم که یکنفر چرا شروع میکنه به نوشتن ؟ جذابیت های اولیه وبلاگ نویسی مثل پیدا کردن دوست و مخاطب و داشتن کامنت و بازدید و مشهور شدن و محبوب شدن بعد از مدت کوتاهی دیگه مثل روز اول جذاب نیستند . مشهورترین وبلاگ نویس دنیا هم که باشی قرار نیست مردم توی خیابون تو رو بشناسند و ازت امضاء بگیرند . شاید دلیل تعطیلی بعضی از وبلاگ ها هم همین باشه که از نوشتن در وبلاگ توقعاتی دارند که برآورده نمیشه . اما دلیل تعطیل شدن بیشتر وبلاگ ها همون گذشت زمان هست . یکی ازدواج می کنه یکی بچه دار میشه یکی دانشگاه قبول میشه یکی از دنیای مجازی آسیب می بینه و ضربه می خوره یکی شاغل میشه و به هزار و یک دلیل دیگه یا نمی خواد یا نمیتونه مثل قبل برای وبلاگش وقت بگذاره و ناچار میشه که خداحافظی بکنه .

خسته نشدی ازین همه نوشتن؟ دیگه چی میخوای. مخاطب زیاد و بازدید بالا رو که تجربه کردی. دوستان و آشنایان زیادی پیدا کردی. صاحب سبک شدی. طرفدار پیدا کردی. حالا چی؟ به تهش نرسیدی؟ نمیخوای وبلاگ نویسی رو مثل خیلیای دیگه که بستن و رفتن بذاری کنار و عده ای رو به آرزوی خودشون برسونی و خوشحال کنی؟

خب انتظارات و هدفهای من هم از روز اول تا الان خیلی تغییر کرده . یه روز با دو رقمی شدن تعداد کامنتهام ذوقمرگ می شدم و یکروز هم آرزوی اینو داشتم که بازدید وبلاگم از صد تا گذشته اما مسلما الان دیگه این چیزها مثل قبل جذاب نیست . هرچند همین حالا هم وقتی احساس می کنم پستی نوشتم که ازش استقبال نمیشه کمی نگران میشم و شاید یکی از دلایل اینکه تقریبا هر روز مطلب می نویسم همینه که دوست ندارم مخاطبای وبلاگم کم بشن . در مورد خداحافظی هم بارها بهش جدی فکر کردم ولی حس می کنم اگر روزی نتونم که بنویسم توی زندگیم یه خلاء بزرگ پیدا میشه و هیچ جور نمیتونم با چیز دیگه ای پرش بکنم . اصلا وبلاگ نویسی انتها نداره یا نمیشه براش خط پایان تعریف کرد . مطمئنا ممکنه شرایط کاری یا زندگی شخصی طوری رقم بخوره که نتونم مثل حالا بنویسم و مجبور باشم دیر به دیر بیام اما اینکه خداحافظی کنم و اصلا ننویسم برای خودم عجیبه ولی مطمئنا بعید هم نیست .
در حال حاضر به جوگیریات به چشم یک موقعیت عالی نگاه می کنم برای شناختن بهتر سلیقه و افکار مخاطب . یه ابزار خیلی مناسب کسب تجربه برای انجام کارهای جدی تر مثلا چاپ یک کتاب .

ف رزانه شنبه 4 آبان 1392 ساعت 22:43

مخاطب زیاد بیشتر بهت انگیزه میده یا مخاطبِ دست چین شده و حلقه ی دوستان و خوانندگانِ وفادار؟

هیچکس نمیتونه همچین ادعایی بکنه که از مخاطب زیاد خوشش نمیاد . من از طریق وبلاگ نویسی بهترین دوستان عمرم رو پیدا کردم و مسلما برای رفت و آمد و دید و بازدید و خوشگذرونی و تفریح ترجیح میدم با همین دوستان دست چین شده و خاص که با هم مشترکات فکری داریم وقت بگذرونم اما اگر بحث نوشتن بصورت جدی به میون بیاد مسلما دوست دارم با مخاطبان جدید و دوستانی خارج از این حلقه آشنا بشم که بدون درنظر گرفتن صمیمیت و رفیق بازی نوشته هام رو بخونن و قضاوت کنن

یکی از پایه ها و اصول وبلاگ نویسی درک مشترک و ارتباط پایدار با مخاطب و خوانندگانِ. جوگیریات تا چه حد به این مسئله بها داده؟ ارتباط بابک طی این مدت یک طرفه بوده یا دوطرفه؟

در حالت عادی وبلاگ نویسی مثل یک دید و بازدید می مونه . اگر شما چندین بار به منزل دوستی سر بزنی و او به خونه شما نیاد احتمالا دیگه به خونه اش نخواهی رفت . اگر بارها به دوستت زنگ بزنی ولی اون هیچ وقت حالت رو نپرسه دیگه باهاش تماس نمی گیری . به عبارت ساده تر هر رفتی یه اومدنی داره .

شاید جوگیریات رو نشه توی این قاعده قرار داد . بنا به بعضی دلایل که شاید مهمترینش همون شانس بزرگ من بوده جوگیریات مثل یک پاتوق می مونه که خیلی از دوستان و بچه ها خاطرات خوبی ازش دارند و شاید دریچه آشنایی خیلی از بچه ها با هم بوده . درست مثل یه ساندویچی قدیمی که رفقا به خاطر نوستالژی و خارات خوبش همیشه توش جمع میشن و اگر سااندیچ تر و تمیزی هم توش سرو نشه براشون مهم نیست . اگر بخوام منصفانه جواب سوالت رو بدم من خیلی صاحبخونه خوبی برای مخاطبانم نبودم . بازدید خیلی از دوستانم رو پس ندادم و حتی گاهی کامنتها و محبت هاشون رو هم اونطور که شایسته بوده جواب ندادم و به جای اینکه وبلاگ بخونم و کامنت بذارم بیشتر برای نوشتن توی جوگیریات وقت گذاشتم . از این جهت شاید از لحاظ ظاهری ارتباط یکطرفه باشه و همیشه از طرف مخاطب به من لطف شده . اما واقعا از صمیم قلب مخاطبای جوگیریات رو دوست دارم و ازشون ممنونم که با وجود اینکه ممکنه خیلی اوقات ازم دلخور شده باشند باز هم با مرام و معرفت هستند و خیلی هاشون بازم به این پاتوق سر میزنن .

نحوه ی برخورد صحیح با کامنت ها و نظرات توهین آمیز که نه به خود ما آسیب برسونه و نه باعث تشنج و ایجاد درگیری های ضمنی بشه چیه؟

بی تفاوت بودن بهترین شیوه است . کسی که به شما توهین میکنه و قصد اذیت و آزار داره از عکس العمل شما انرژی می گیره پس اگر بی تفاوت باشید و عکس العملی نشون ندید زجر می کشه و میره پی کارش ایشالا .

وبلاگ خوبی داری. همه ی مطالب رو خوندم. با تبادل لینک موافقی؟

قاعدتا باید بگم این جمله حال آدم رو به هم میزنه . این افراد معمولا کسانی هستند که برای اینکه پست هاشون خونده بشه و بازدید وبلاگشون بالا بره با یکسری نرم افزار اسپمر تعداد زیادی کامنت برای وبلاگ های مختلف می گذارن و اکثرا حتی نمیدونن که کامنتشون رو برای چه وبلاگ هایی فرستادند . خب این به خاطر آشنایی نداشتن با فضای وبلاگ هست و کمتر کسی با چنین کامنتی جذب میشه که به اون وبلاگ سر بزنه مگه اینکه تازه کار باشه و مثل خودشون بی تجربه . اعتراف می کنم که خود منم اوایل وبلاگ نویسیم از این کارها کردم ولی مسلما این راه جذب مخاطب نیست . حتی اگر به خاطر کنجکاوی یکبار وارد همچین وبلاگی بشید و مطالبش جذابیتی برای شما نداشته باشه بار دومی وجود نداره .

قدیمی ترین مخاطب جوگیریات؟

دنیز از وبلاگ ” دنیای تنهایی من ” . همون روزهای اولی که توی پرشین بلاگ می نوشتم و یکی دو تا مخاطب ثابت بیشتر نداشتم یادمه برام کامنت گذاشت و نوشت که پستهای جوگیریات رو با پدرش میخونه و واقعا از کامنتش اعتماد به نفس پیدا کردم .

غم انگیزترین خاطره ی وبلاگی؟

فوت شیرزاد طلعتی رفیق عزیزم در اردیبهشت سال 90

وبلاگی که از خوندش لذت میبری؟

متاسفانه دایره وبلاگ هایی که می خونم خیلی محدوده اما توی خانم ها پست های نیمه جدی واز بین آقایون جعفری نژاد رو واقعا دوست دارم .

چندتا کلمه میگم تصویری که به ذهنت میرسه رو بگو:

مادر زن: متاسفانه مادر همسرم سالها قبل از ازدواج من و مهربان به رحمت خدا رفته

محسن باقرلو: رفیق ، داداش ، استاد ، مرشد و حجت من برای زندگی با بلاگستان

بلاگ اسکای: بهترین سرویس وبلاگ نویسی فارسی

رادیوبلاگ: اگر منظورت رادیوی وبلاگی باشه کاری فوق العاده پر زحمت وقت گیره ولی واقعا دوستش دارم .

آرش پیرزاده:مردی با ظاهری خشن و قلبی به مهربونی و زلالی دریا

لینکدونی: بعضی ها شدیدا روی لینکدونیشون تعصب دارند و بعضی ها هم مثل من سالی دوازده ماه بهش دست نمیزنن .

پوشک بچه: باید خودت بابا بشی تا بفهمی چه کیفی میده بچه ات پی پی کنه تو حاصل دسترنجت ( لبخند )

کودک فهیم: من منصوره رو هنوز ندیدم ولی هر وقت که باهاش حرف زدم پر انرژی بوده و خندان . کودک فهیم منو یاد رنگ صورتی میندازه .

تیراژه: ویراستار با دقت و ریز بینی که همیشه اشکالات املایی و مفهومی پست هام رو گوشزد میکنه وپستهای قدیم جوگیریات رو از خودم بهتر یادشه و توی کامنتهای طولانیش گاهی به نکاتی اشاره می کنی که خودت به عنوان نویسنده متوجهش نشده بودی ولی خودت رو میزنی به اون راه که یعنی آره . منظور منم دقیقا همین بود . خیلی دوستش دارم .

در پایان اگرحرفی باقی مونده که فکر میکنی باید دراین گفتگو بهش اشاره بشه. این تو و این خوانندگان وبلاگستان:

خب به نظرم سوال های خیلی خوبی پرسیدی که دوست داشتم یکروز درموردش صحبت کنم اما یکخورده فضای مصاحبه خشک و رسمی بود . دوست داشتم یخورده صمیمی تر از آب درمیومد و بیشتر چاشنی طنز و شوخی داشت . تو این مصاحبه من شبیه کارشناس های عصا قورت داده توی تلوزیون شده بودم ( لبخند ). امیدوارم صحبت های این مصاحبه به درد بچه هایی که وبلاگ می نویسند بخوره . اینها تجربه ها و نظرات شخصی من بود و خیلی هاش ممکنه درست نباشه ولی فکر می کنم برای پاسخ دادن بهتر به این سوالها ، خیلی بلاگر های صالح تری نسبت به من وجود داشته باشند . امیدوارم یکروز یک مصاحبه دیگه با هم داشته باشیم که دوستانی که میخونن کمتر حوصله شون سر بره و بیشتر لبخند روی لبشون بنشینه . در مجموع خیلی خیلی ممنونم که منو لایق دونستی که با هام مصاحبه کنی و انقدر هم تعریف کردی ازم . من کلا از مصاحبه و تعریف خیلی خوشم میاد .( پوزخند ) امیدوارم وبلاگستان مثل اکثر کارهای گروهی بلاگستان دچار مشکل و رکود و افت نشه و روز به روز موفق تر و مهورتر و پر مخاطب تر بشه .

ما هم از تو بابک جان ممنونیم و همچنین خوانندگان خوب این گفتگو. همینجا این وعده رو به شما میدیم و این قول رو از بابک میگیریم که در یک گفتگوی چالشی تر در خدمت شماها باشیم. امیدوارم که از خوندن این مصاحبه لذت برده باشید و از نکات آموزنده و تجربیات نویسنده ی وبلاگ جوگیریات نهایت بهره رو ببرید. با ما باشید تا گفتگویی دیگر….

ف رزانه شنبه 4 آبان 1392 ساعت 22:45

تیرازه جان این متن مصاحبه بود

با عرض پوزش از صاحب خونه

خواهش می کنم

تیراژه شنبه 4 آبان 1392 ساعت 23:05 http://tirajehnote.blogfa.com/

خیلی ممنونم ف رزانه ی عزیز...

بهار همیشگی شنبه 4 آبان 1392 ساعت 23:47

ف رزانه جان دست گلت درد نکنه منم از صبح هر کاری کردم باز نمیشد!
ممنون که متن مصاحبه رو گذاشتی

ف رزانه یکشنبه 5 آبان 1392 ساعت 01:09

خواهش میشه تیراژه جان و بهار همیشگی عزیز

پروین یکشنبه 5 آبان 1392 ساعت 05:33


مصاحبه خیلی خوبی بود. روز به روز موفق تر باشی بابک جان

ممنون پروین خانوم جان

ماجراهای مریمی یکشنبه 5 آبان 1392 ساعت 12:36 http://merrymiriam.persianblog.ir/

من چند روز پیش خوندم‌ش و از کشف‌م! خیلی کیف کردم. اومدم اینجا یه تبریکی چیزی بگم، حداقل کشف‌م رو بگم، دیدم هیچی ننوشتید. من هم دیگه حرفی نزدم (-: الان هم فکر کنم معلوم‌ه که حرف‌م یادم رفته.
سلامت باشید همیشه

ممنون

تیراژه چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 02:53 http://tirajehnote.blogfa.com/

جان به لب شدم تا مشکل سایت رفع شد!

مصاحبه ی تخصصی و در عین حال صمیمانه ای بود که خواندش برای هر کسی جذابیت خاص خودش را دارد.

کیامهر باستانی عزیز، بابک اسحاقی گرامی،
امیدوارم که سالهای سال با دل خوش بنویسی و دهمین و بیستمین و سی امین تولد جوگیریات را در کنار شما و همه ی پاتوق نشینان خانه ات جشن بگیریم. سلامت باشی و قلم نازنینت و خانه ی مصفایت همیشه برقرار .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد