بش گفتم از سر گذر تا زیر همین تخت که من و شما نشستیم روش داریم کباب ریحون می زنیم اگه دوتا کلنگ مردونه بزنی سه تا بیل بریزی کنار می رسی به عتیقه ،زیر خاکی.
زیر خاکی حرمت داره ،ادب داره ،این طور نیست که وقت در آوردن بزنی دستشم بشکنی لای گونی ببری سد اسمال.آدمش فرق داره.خریدارش توفیر داره جرمش با دسته و بی دستش از زمین تا آسمون فرق داره .اینه که حرمت ما رو نگه دار شما .بمون این چارتا حرف رو گوش کن.با هم می ریم.
مزه همه چی فرق کرده این روزا.گمونت خیلی دستمون از دنیا کوتاس اما حالیمه هیچی مزه نداره ،طعم نداره ،همه چی عوض شده. معنیش عوض شده .از اصلش یه چی دیگه شده .اینه که ما می شنویم اسکاچ یاد نیمرو چسبیده کف مایتابه روحی و ریکا می افتیم شما می گی کهنش خوبه با چیپس و ماست مو سیرررر... لااقل بگو کالباس مارتادللاو خیارشور لامصب.
اینه که اومدم یه حرف بزنم نه نیاری شما. حرمت نگه داری .ادب زیر خاکی رو حفظ کنی .ادمیزاد به آینده زندس به گذشته مرده. شما بیا سمت ما از این جهنم هوااش بهتره .شما بیا به گذشته باش .به صدای ایرج جای احسان .به نون پنیر جای چیپسو ماست .به گعده و دور همی با رفیق زنده جای وی چت و اسکایپ به دیار باقی .به بیات کرد جای هوی متال .به پای طوق سبزه میدون جای کافی شاپ خانه هنرمندان .به صفحه و گرام جای فلش مموری و هارد اکسترنال .به خراباتی جای رپ و تتلو به لبو به باقالی به سیب گلاب به چاقاله بادوم به.....
بله خانم حالیمه مزه دهن شما دیگه فرق می کنه سرت درد اومد .حرف رو دلم شده بود یه خروار .زیر خاکی جماعت حرف زیاد داره .طهرونم که پر عتیقه جات .گاهی اونقدری می شه که می زنه بیرون .یه جای شهر دهن وا می کنه این هوا .یه روز نواب یه روز جیهون تازگیا ایران زمین .این حرف دل ماسا.که مزه نداره که مزه دهن شما رو نداره باز دم شما گرم که می شنوی والا که مال من تنها خودش هفت ریشتر زلزله بود تا الان.سبک شدیم کبابتم تموم نکردی که ،بس که غدد و مدد بستن توش بی دینا .آخه اینم شد کباب .اگه این کبابه دل ما چیه.
شب جمعه ایی خوب کردی اومدی سمت ما باغ طوطی سوت و کور شده تازگی.اگه واسه خاطر اجازه و این حرفام اومدی اره پسره بچه خوبیه سرش به درس مشقه اهل هیچی نیست.بی رنگ. بی بو .بی مزه.مث الباقی.خاطرت جمع.می گم حالا نمی شد جای شلوار لوله تفنگی آمریکایی و چکمه پهلوی اول با همون چادر گل گلیت یاد ما کنی محض خاطر امواتت
مسعود کرمی
زیر خاکی جماعت حرف زیاد دارد ...
دست مریزاد آقا ...باز هم ممنون ...
به به
همیشه دوست داشتم تا زیاد زیاد زیاد زنده بمونم تا هر چی تکنولوژی میاد منم استفاده کنم اصلا دوست نداشتم بمیرم یکی از استرس هام این بود! اما انگار آهن پاره هایی که دور و برمون زیاد میشه هر چی طعم گذشته بود رو از بین میبره! حتی عکس های قدیمی و جدیدمون که با دوربین دیجیتال گرفته میشه هیچ طعمی از خاطره نداره
سلام
جدیدترین نوع مسابقه در ایران افتتاح شد
کسانی که برای اولین بار شرکت میکنند شارژ هدیه میگیرند و از دومین بار به بعد تبلت و گوشی یه سری بزن.
http://as-seen-tv.ir/reportage.rhtml
زیر خاکی ها همه چی شون درست حسابی بود
تعارف مارف نداشتن
اگه قرار بودن هر کاره ای باشن درس حسابی بودن
ادا اطفار و اینا اون زمونا همچی رسم نبود
واسه همینم همیشه چایی تازه دم شون رو سر سماورشون آماده بود
اما حالا ماها می ریم بیرون خیلی شیک می شینیم سینی چایی برامون می یارن تی بگی ...
نه ما به رومون میاریم نه کافی شاپیه... خیلی ادا اطواری شده همه چی... ادا شده ... ادا ...
خیلی چسبید ... دستتان درد نکند
پیش بینی کامنتها یی که قراره بذارن ؛
- لهم کردی . آسفالتم کردی مسعود
-مسعوووووود چشمام پر اشکه
- تو محشری پسر .
- خدا بگم چکارت نکنه ما رو بردی یه جاهایی و نیاوردی
- درود بر شما جناب کرمی
-دلمو بد جوری لرزوندی پسر
-هنوزم طیبی هنوزم تو چشات عشقه..لابد هنوزم وبلاگ می نویسی..درست مثه یه عتیقه زیر تخت کباب و ریحون عبدالعظیم..
-وااای مسعود ...
نمیدونم چرا این سبک نوشته ها و این مدل حرف زدن هارو که می خونم و میشنوم توی دلم قنج(؟؟) میره
یه حسیه که شیرینه فک کنم
یه اسمی برا این حسم باید پیدا کنم عجالتا.
ممنونم آقا طیب
گذشته رو نمیشه فراموش کرد
ایکاش میشد گذشته رو مثل یه تیکه برک گل که لای دفترمون میذاشتیم تا خشک شه اون رو هم لای کتاب جاش میدادیم که یادمون نره
گذشته رو با همه خوبیا و تلخیاش به حالا ترجیح مدم
این همه تغییر و تحول و مدرنیته و سرعت و دوست دارم ایکاش یکی انگشتشو روی کلید pause میذاشت
یعنی چسبیداااا، بد جوری هم چسبید به ته دل کباب شده مان .
همه چی حرمت داشت !!!الان هم داره ولی کیه که بفهمه؟؟!!!
من میگم هیچی عوض نشده فقط یه چی عوض شده که همه چی رو عوضی کرده اونم فکرمونه و نوع نگاهمون !!!!!
آرشمیرزا رو عشقه
آرشمیرزا چرا اینقدر بدخلق شدی شما؟
عاااالی
کاشکی زیر خاکی های ما هم برامون به حرف میومدن...
هی میخوام تلاش کنم جمله هایی که آرشمیرزا نوشته رو تکرار نکنم !!!
به هر شکل ممنون جناب طیب به خاطر الغای این حس خوب
آرشمیرزااااااااااااااااا
مرسی جناب کرمی...این نوشتتون خیلی به دلم نشست...ممنون.
سلام بابک عزیز
بازم خلاقیتت غافلگیرم کرد
خیلی برام جالبه که هربار یه نفر اینجا مینویسه تا آخر نوشته رو میخونه با هر کلمه حدس میزنی نویسنده ش کیه میری خط بعدی میبینی نه ممکن یکی دیگه نوشته باشه همینطور تا آخر که معلوم میشه کی بوده
مرسی مخ آبندم داره راه میفته فقط میشه وقتشو بیشتر کنید
وانیا جان منظورتو نفهمیدم
بدخلق؟
.
اینجا چه خبره؟چرا اینجا این شکلی شده؟بابک کو؟این محسن آخرش سر بابکو زیر آب کرد؟وحشت کردم بابا!اینجا چه خبره؟یکی منو از آستانه سکته برگردونه!
ابله خاتون جان
برو چندتا پست پائین تر را بخوان. اوضاع دستت میاید. این دوستان جایشان را با هم عوض کرده اند و در خانهء دیگران مینویسند. که چه نیکو هم مینویسند.
گویندهء قصه مان چقدر شکل حجت منقضی حرف میزد. دلمان برایش رفت :)
الان با کامنتی که جناب آرشمیرزا گذاشته چی میتونیم بگیم دیگه
ما خیلی خوشحالیم که شما مینویسین جناب طیب
آرشمیرزا ظاهرا من یه مدت نبودم نمیدونستم چی به چیه به لطف تی تی پدیا فهمیدم کی به چیه؟
آخه کامنت دو پست آخر رو که خوندم دیدم انگار شما بداخلاقی راستش با ترس و لرز کامنت گذاشتم الان فهمیدم قضیه چیه
عجب زیر خاکی نوشتی بود جناب مسعود خان ... دست مریزاد