ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مراسم ختم زنده یاد اسحاقی روز جمعه 27 دی ماه 1392 ساعت 15:30 الی 17 در مسجد جامع امام علی (ع) واقع در فاز 3 اندیشه برگزار می گردد .
پدرم آزاد مردی بود که آنگونه که می خواست زیست و همانطور که می خواست رفت و من با استفاده از افعال ماضی برای توصیف او هیچ وقت کنار نخواهم آمد .
می دانم راه طولانی است و جمعه روز استراحت شما
همینکه این چند روزه دل به دلمان دادید بزرگترین تسلی برای دل دردمند ما بوده و هست و راضی به زحمت شما عزیزان نیستیم .بابا همیشه کلاس هایش را با تفال به حافظ شروع می کرد . اگر لطف کنید و امشب به یاد او غزلی از حافظ بخوانید ممنونتان خواهم بود . و اگر دوست داشتید مطلع آن غزل حافظ را اینجا توی کامنتها بنویسید . اگر هم فردا به مراسم یادبود بابا تشریف بیاورید قدم روی چشم ما می گذارید و روح بابای نازنینم را که همیشه سفره باز و میهمان نواز بود شاد خواهید کرد و لبخند بر لبش خواهید نشاند .
24 دی ماه روز بدشگونی بود و من بزرگترین تکیه گاه زندگیم را از دست دادم اما خوشحالم و به خودم می بالم که در این دنیای مجازی صدها برادر و خواهر عزیز دارم که در سخت ترین روزهای عمرم مثل کوه پشت من بودند و این چند روز با دیدنشان با شنیدن صدایشان با خواندن دستخط و پیامک و کامنتهایشان مدام اشک ریختم و دلم گرم شد .
دوستتان دارم و از خدا می خواهم فرصتی برای جبران محبت شما داشته باشم .
دست بوس و ارادتمند شما
بابک - فرزند حشمت الله اسحاقی
این هفته برام پر از خبر "رفتن ِ " آدم های خوب بود ... !!
بازم تسلیت میگم ، خدا رحمتشون کنه.
---
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطف ها می کنی ای خاک درت تاج سرم
دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو
که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم
همتم بدرقه ی راه کن ای طایر قدس
که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
ای نسیم سحری بندگی من برسان
که فراموش مکن وقت دعای سحرم
راه خلوتگه خاصم بنما تا پس ازین
می خورم با تو و دیگر غم دنیا نخورم
خرم آن روز کزین مرحله بر بندم رخت
وز سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم
حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل
دیده دریا کنم از اشک و درو غوطه خورم
پایه ی نظم بلند است و جهانگیر بگو
تا کند پادشه بحر دهان پر گهرم
سلام
تسلیت میگم،غم بزرگیه اما خدا بزرگتره
دى ماه بدى بود...
من هم هنوز داغم تسکین نیافته
به یاد پدر بزرگوارتون تفالى زدم
حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
باده پیش ار که اسباب جهان اینه همه نیست
روحشون شاد
روحشون شاد.
به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حسنفروشان به جلوه آمدهاند کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد
به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز به یار یک جهت حقگزار ما نرسد
هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی به دلپذیریِ نقش نگار ما نرسد
هزار نقد به بازار کائنات آرند یکی به سکهی صاحب عیار ما نرسد
دریغ قافلهی عمر کانچنان رفتند که گردشان به هوای دیار ما نرسد
دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش که بد به خاطر امیدوار ما نرسد
چنان بزی که اگر خاک ره شوی کس را غبار خاطری از رهگذار ما نرسد
بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصهی او به سمع پادشه کامگار ما نرسد
تسلیت میگم اقای اسحاقی
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سرو سامان که مپرس
باز هم تسلیت...
از دست دادن هر عزیزی اونقدر سخت هست که تا مدتها از یاد آدم نره.
جاشون همیشه سبز...
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
سلام
اهل این وبلاگ نبودم و احتمالا بعد از این نیز نخواهم بود. نه انکه ندیده باشم و نخوانده باشم و نیمده باشم. سالهاست ...
روزگاری شد که در میخانه خدمت می کنم
در لباس فقر کار اهل دوت می کنم
...
با صبا افتان و خیزان می روم تا کوی دوست
وز رفیقان ره استمداد همت می کنم
خاک کویت زحمت ما بر نتابد بیش ازین
لطف ها کردی بتا تخیف زحمت می کنم
...
حیف که اینجا خصوصی نداره. اگر نه حتما نیتم رو راجه به پدر محترم و این غزل می نوشتم. خدایشان رحمت کناد.
به نیت پدری بزرگ و نیک ,
"فاش می گویم و از گفتۀ خود دلشادم
بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه جادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
سایۀ طوبی و دلجویی حور و لب حوض
به هوای سر کوی تو برفت از یادم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
..."
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت
.....
بابک جان.تو حق داری اشک بریزی .غم عظیمیه نبودن باباروحش شاد
من کتاب حافظ روکه به نیت مرحوم اسحاقی باز کردم شعر بالایی اومد که دو بیتش رو درج کردم.
خیلی دوست داشتم از نزدیک خدمت برسم جهت عرض تسلیت ولی متاسفم که راهم بسیار دور از شماست و نمیتونم حتی یک کلمه حضوری به کسیکه در این مدت با نوشته هاش حس و حالم تغییر کرده عرض کنم تالحظه ای فقط لحظه ای بفهمه که غمش رو لازم نیست تنها تحمل کنه .:-(
خدای من حافظ چی میگه!!
تفال من این اومد:
می سوزم از فراقت روی از جفا بگردان
هجران بلای ما شد یارب بلا بگردان
خیلی سخته باورش برای منی که فقط از توی چند تاپست و عکس ایشون را می شناسم. برای آرامش و آمرزش پدرتون و پدر مهربان دعا می کنم و الرحمن هدیه می کنم به روحشون.
دقیقا پارسال مادربزرگه من هم صبح ۲۴ دی فوت کردن و امسال از صبحش دلتنگ رفتگان بودم. امیدوارم این روزای سخت را محکم و قوی سپری کنید.
هیچ وقت از بیماری پدر چیزی نگفته بودین. چی شد که اینقدر ناگهانی رفتن؟
الان دیدم دوستان شعر رو کامل نوشته اند.
ای غایب از نظر به خدامی سپارمت
جانم بسوختیَ وبه دل دوست دارمت
تادامن کفن نکشم زیرپای خاک
باورمکن که دست زدامن بدارمت
محراب ابرویت بنماتاسحرگهی
دست دعابرآرم ودرگردن آرمت
گربایدم شدن سوی هاروت بابلی
صدگونه جادویی بکنم تابیارمت
خواهم که پیش میرمت ای بیوفاطبیب
بیماربازپرس که درانتظارمت
صدجوی آب بسته ام ازدیده برکنار
بربوی تخم مهرکه دردل بکارمت
خونم بریخت وزغم عشقم خلاص داد
منَت پذیرغمزه ی خنجرگذارمت
می گریم ومرادم ازاین سیل اشک بار
تخم محبَت است که دردل بکارمت
بارم ده ازکرم سوی خودتابه سوزدل
درپای دم به دم گهرازدیده بارمت
حافظ شراب وشاهدورندی نه وضع توست
فی الجمله می کنیَ وفرومی گذارمت
بابک عزیز ... تسلیت ... می دونم هیچ حرفی از دردت کم نمی کنه ... به یاد بابای خوبت تفالی زدم و جوابش این شد ... روحشون قرین رحمت الهی ...
در خرابات مغان نور خدا میبینم این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو خانه میبینی و من خانه خدا میبینم
خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن فکر دور است همانا که خطا میبینم
سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب این همه از نظر لطف شما میبینم
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال با که گویم که در این پرده چهها میبینم
کس ندیدهست ز مشک ختن و نافه چین آن چه من هر سحر از باد صبا میبینم
دوستان عیب نظربازی حافظ مکنید که من او را ز محبان شما میبینم
دوست عزیز،آقای اسحاقی سلام
از صمیم قلب تسلیت منو بپذیرین. با اینکه افتخار آشنایی با شما و پدر بزرگوارتون رو نداشتم ولی انگار که عزیز خودم رو از دست دادم .خداوند روح نازنینشون رو قرین رحمت خودش قرار بده و به شما و خانواده گرامیتون صبر بده.
میخواستم مطلع غزل تفأل رو بنویسم ولی حیفم اومد که کل غزل رو ننویسم.
میر من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت
خوش خرامان شو که پیش قد رعنا میرمت
گفته بودی کی بمیری پیش من تعجیل چیست
خوش تقاضا میکنی پیش تقاضا میرمت
عاشق و مخمور و مهجورم بت ساقی کجاست
گو که بخرامد که پیش سروبالا میرمت
آن که عمری شد که تا بیمارم از سودای او
گو نگاهی کن که پیش چشم شهلا میرمت
گفته لعل لبم هم درد بخشد هم دوا
گاه پیش درد و گه پیش مداوا میرمت
خوش خرامان میروی چشم بد از روی تو دور
دارم اندر سر خیال آن که در پا میرمت
گر چه جای حافظ اندر خلوت وصل تو نیست
ای همه جای تو خوش پیش همه جا میرمت
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
:(
دلت کم درد دوست خوبم
کاش میتوانستم پیشتان باشم
پسر خوب و عزیز و دوست داشتنی و با مرام........حقا که شایسته ترین رهرو راه پاک اون بزرگ مردی.....باز هم میگم بابای
نازنینت زنده است.......اون در هزاران نفر تکثیر میشه.....در تو و مانی ادامه داره.....و همیشه مایه ی مباهات و جاودانگیه....برات صبر ارزومندم.راهش پر رهرو و یادش جاودان........
ﺑﺮاﺩﺭ ﻧﺎﺯﻧﻴﻨﻢ ,ﺑﺎﺑﻚ اﺳﺤﺎﻗﻲ...ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺗﺴﻠﻴت ﻣﻴﮕﻢ و اﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﺮاﻱ ﺷﻤﺎ و ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﺗﻮﻥ ﺻﺒﺮ و ﺁﺭاﻣﺶ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﻴﻜﻨﻢ.
ﻭاﻗﻌﺎ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ اﻭﻣﺪ و اﺷکم ﺑﻨﺪ ﻧﻤﻲ اﻭﻣﺪ..ﺧﻴﻠﻲ ﺳﺨﺘﻪ...ﺧﻴﻠﻲ...
ﺭﻭﺡ ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﻮاﺭ ﺗﻮﻥ ﺷﺎﺩ و ﻗﺮﻳﻦ ﺭﺣﻤﺖ اﻟﻬﻲ.
ﺗﻔاﻟﻲ ﺯﺩﻡ ﺑﻪ ﺣﺎﻓﻆ و اﻳﻦ ﺑﻮﺩ:
ﺩﻝ ﻣﻴﺮﻭﺩ ز ﺩﺳﺘﻢ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﻻﻥ ﺧﺪا ﺭا
ﺩﺭﺩا ﻛﻪ ﺭاﺯ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ ﺁﺷﻜﺎﺭا
ﻛﺸﺘﻲ ﺷﻜﺴﺘﮕﺎﻧﻴﻢ اﻱ ﺑﺎﺩ ﺷﺮﻃﻪ ﺑﺮﺧﻴﺰ
ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺑﺎﺯ ﺑﻴﻨﻴﻢ ﺩﻳﺪاﺭ ﺁﺷﻨﺎ ﺭا
ﺩﻩ ﺭﻭﺯﻩ ﻣﻬﺮ ﮔﺮﺩﻭﻥ اﻓﺴﺎﻧﻪ اﺳﺖ و اﻓﺴﻮﻥ
ﻧﻴﻜی ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﻳﺎﺭاﻥ ﻓﺮﺻﺖ ﺷﻤﺎﺭ ﻳﺎﺭا
......
خدا رحمت کنه پدرتون رو .
آنان که خاک را بنظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
تسلیت عرض میکنم بابک اسحاقی عزیز.
روحشان قرین رحمت الهی باد.انشاا...
بیتی از تفالی که زدم:ان سفر کرده که صد قافله دل همره اوست/هرکجا هست,خدایا!به سلامت دارش.
خدا صبر با عزت نصیب شما و خانواده ی محترمتان کند.
خداوند بیا مرزدشان.
کاملیا(خواننده ی خاموش)
سلام
روحشون شاد و آروم ... خدا صبرتون بده بابک جان ،به دل پاکتون ...
تفال به نیت استاد عزیز :
بـه آب روشن مـی عارف طهارت کرد
عـلی الصباح کـه میخانه را زیارت کرد
هـمین که ساغر زرین خور نهان گردید
هـلال عید بـه دور قدح اشـارت کـرد
خوشـا نماز و نیاز کسی که از سر درد
بـه آب دیده و خون جـگر طهارت کرد
امـام خـواجه که بودش سر نماز دراز
بـه خون دختر رز خرقه را قصارت کرد
دلم ز حلقه زلفش به جان خرید آشوب
چه سود دیدم ندانم که این تجارت کرد
اگـر امـام جـماعت طلب کند امروز
خبر دهید که حافظ به می طهارت کرد
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
سلام بابک جان . روح پدر بزرگوارت شاد و آزاد . برایتان صبوری میخواهم مخصوصا برای مامان ناهید عزیزمون . سلام و عرض تسلیت مرا به ایشون حتما برسون و شرمنده که نمیتونم حضوری خدمتتان برسم ولی به یادتونم و دعاگو .
هوا خواه توام جانا و میدانم که میدانی
که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
ملامت گو چودریابد کنار عاشق و معشوق
نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی
روحشون شاد و قرین رحمت پروردگار
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
یاد پدرتون گرامی، روحشون همیشه آرام
آن یار کز او خانه ما جای پری بود سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش بیچاره ندانست که یارش سفری بود
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد تا بود فلک شیوه او پرده دری بود
منظور خردمند من آن ماه که او را با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود
از چنگ منش اختر بدمهر به دربرد آری چه کنم دولت دور قمری بود
عذری بنه ای دل که تو درویشی و او را در مملکت حسن سر تاجوری بود
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین افسوس که آن گنج روان رهگذری بود...
و رفت تا لب هیچ
و پشت حوصله ی نورها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد
که میان پریشانی تلفظ درها
برای خوردن یک سیب
چقدر تنها ماندیم.(سهراب)
بابک
...............................
نمی دونم چی باید بگم
...................................................
خدا صبر بهت بده مرد
سلام آقا بابک عزیز
تسلیت میگم و برای خودتون و خانواده مهربون و دوست داشتنی تون از خدا میخوام که دلتون رو آروم کنه و بهتون صبر بده
روح استاد بزرگ هم در آرامش باشه
.
اگر آن طایر قدسی ز درم باز آید / عمر بگذشته به پیرانه سرم باز آید
دارم امید برین اشک چو باران که دگر / برق دولت که برفت از نظرم باز آید
.
.
آرزومند رخ شاه چو ماهم حافظ / همتی تا به سلامت ز درم باز آید
..
روحشون شاد و قرین رحمت
خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم
دل از پی نظر آید بسوی روزن چشم
روحشون شاد.
روحشون شاد.
براشون فاتحه خوندم و اسمشون رو به لیست کسایی که قرآن روزانه مو به روحشون هدیه می کنم اضافه می کنم.
روحشون شاد
بقای عمر شما
از دیده خون دل همه بر روی ما رود
بر روی ما زدیده چه گویم چه ها رود
ما در درون سینه هوایی نهفته ایم
بر باد اگر رود دل ما زان هوا رود
شرمنده که بخاطر دوری مسافت نمی تونم شرکت کنم . خدا روحشون رو در آرامش قرار بده و به شما صبر بده .
سلام کیامهر عزیز
این روزهای عزا و صبح های خاکستری اش را خوب می دان ام که چه تار است و سیاه. می دانم که این تاریکی و سیاهی را چاره ای نیست.
از پدر که می نوشتی از قلم ات عشق می بارید و شور. حسرت انگیز بود ان همه عشق و ارادت.
پدر رفت اما عشق و ارادت را گمان ام این نیست که ذره ای حتی رفته باشد. دل خوش باش به آن همه پدری که هنوز هست و هماره خواهد بود و تا همیشه از پدر بنویس و بگو.
عاش سعیدا و مات سعیدا...
مسلمانان مار وقتی دلی بود
که با وی گفتمی گر مشکلی بود
دلی هم درد و یاری مصلحت بین
که استظهار هر اهل دلی بود
به گردابی چو می افتادم از غم
به سعی او امید ساحلی بود
زمن ضایع شد اندر کوی جانان
چه دامن گیر یا رب منزلی بود
برین جان پریشان رحمت ارید
که روزی کاردان کاملی بود
...
طفلکی مانی..
لذت شیرین گردش با بابابزرگ رو هرگز نخواهد چشید.. :(
خدا رحمتشون کنه..
تسلیت می گم
روحشون شاد باشه
تسلیت مى گم شمال هستم و نمى تونم حضور پیدا کنم اما تفال زدم
دیدم بخواب خوش که بدستم پیاله بود
تعبیر رفت و کار بدولت حواله بود
جل سال. رنج و غصه کشیدیم و عاقبت
تدبیر ما بدست شراب دو ساله بود
http://www.iqna.ir/fa/News/1359903
هر نکته ای که گفتم در وصف آن شمائل
هر کاو شنید گفتا لله در ( dorarr ) قائل
تسلیت آقای اسحاقی
پسرم عزیزم غم سنگینی رو تجربه میکنی خیلی سخته وبا کلمات این سختی رو نمیشه تعریف کرد تسلیت عزیزم تسلیت
زبان خامه ندارد سر بیان فراق
وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
خدا رحمتشون کنه ... روحشون شاد
براتون دعا میکنم
سلام آقای اسحاقی
تسلیت میگم امیدوارم غم آخرتون باشه..
روحشون غرق در آرامش ابدی..
آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد
وان که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت
هم تواند کرمش داد من غمگین داد
سلام .
شرمنده که نتوانستم امروز در کنارتان باشم ..
خدا به دلت صبر بدهد .و آرامش قرین روح پدر بزرگوارتان.
پدرها پرندهاند...
روحشون قرین آرامش.
شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتی است که از روز هجران گفت
سومسن روز پدر شما همزمان شد با هفمین روز نبودن عموی نازنیم...
بازهم تسلیت مبگم هر چند کلمات قدرت تسکین این درد و داغ رو ندارند ولی تواناییم برای تسلی همین است.
سلام
سلام
من امروز اومدم مراسم ولی نتونستم ببینتمون
واقعا متاسفم و تسلیت عرض میکنم
هنوز هم فقدان پدرتون باورم نمیشه...
خیلی تلخه خیلی
نه اینکه فقط تو رو تنها نذاریم بلکه چون بابا ها خیلی عزیزند - و اینکه خودمون هم تمرین انسانیت بکنیم تا بقول بابای عزیزتان ما هم وسط جاده زندگی سرفراز بایستیم .
تسلیت می گم آقا بابک
من فال نزدم ولی یاد این شعر افتادم
عمریست تا من در طلب هر روز گامی می زنم
دست شفاعت هر زمان در نیک نامی می زنم
روحشون شاد
سلام اقا بابک ....
باز هم بهتون تسلیت میگم ... و من رو هم در غم خودتون شریک بدونید....روحشون شاد
شرمنده که بخاطر دوری مسافت نمیتونم درکنارتون باشم ....خدا بهتان صبر بدهد .
تفال زدم و این درامد...
حافظ خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد
شاهد عهد شباب امده بودش به خواب
باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد
روحشون شادروحشون
روح بزرگ وآسمونیشون غرق رحمت الهی .....
تسلیت میگم اقای اسحاقی غم اخرتون باشه
سلام
انا لله و انا الیه راجعون
تسلیت میگم و برای شما و خانوادتون صبر و سلامتی آرزو میکنم
استاد اسحاقی ، معلم دوران دبیرستان بنده بودند و صدای پر طنین ایشان در هنگام خواندن شعر ،هنوز هم در گوش زمزمه می شود .
لطفا اگر فرصت کردید ، فایل صوتی یا ویدئویی از استاد در وبلاگتان قرار دهید تا خاطره ای دیگر از ایشان به یادگار داشته باشیم.
با تشکر