جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

جمعه 25 مهرماه


ساعت 9 صبح که بیدار شدم راستش اصلا دلم نمی خواست از خواب صبح جمعه ام بزنم .

وقتی که در خانه را باز کردم و چشمم به آسمان نیمه ابری خورد و چند قطره ای هم باران آمد و باد شدید را دیدم پشیمانی ام پر رنگ تر شد . جالب اینجا بود که یکی از رفقا به نام مهدی چند صد متر آنور تر از خانه ما زندگی می کرد و من تا همین دیشب که قرار و مدار می گذاشتیم بی خبر بودم .


قرارمان پارک چیتگر بود و مطمئن بودیم در این صبح جمعه سرد که حال هوا زیاد خوش نیست و قرار باران دارد احتمالا مشکلی برای پیدا کردن جا نخواهیم داشت اما اشتباه می کردیم . تمام آلاچیق های مسقف اشغال شده بودند و بعد از چند بار دور خودمان چرخیدن بالاخره شانسی یکی پیدا کردیم . دوستان مجهز بودند . چادری علم کردیم و نشستیم .

راستش کلیت ماجرا زیاد به پیک نیک های مرسوم نمی مانست . خبری از سیخ و منقل و کباب بازی نبود . دور همی یک چای دبش زدیم و تمام آن چند ساعت که مثل برق و باد گذشت از خاطرات مدرسه گفتیم و خندیدیم . باورم نمی شد اینهمه وقت با هم گذشته بس که خوش گذشته بود .کلا با خودم هشت نفر بیشتر نبودیم و همین هشت نفر هم غنیمت بود . البته دو تا از دوستان به خاطر مشغله زودتر رفتند و باقی که مانده بودیم جای شما خالی ناهاری خوردیم و از زندگی و شغل و خانواده هایمان گفتیم . بی اغراق قرار محشری بود . من که مدتها بود اینطور نخندیده بودم و وقتی برگشتیم اصلا احساس خستگی نمی کردم .

با اینکه خیلی وقت بود همدیگر را ندیده بودیم اما هیچکدام حس غریبگی نداشتیم . اینجور دوستی ها برای خودشان اصالت دارند . ریشه این رفاقت ها شاید خیلی توی خاک مانده باشد اما در عوض محکم و تناور شده است .

جای شما خالی روز خوشی بود و امیدوارم قرار بعدیمان خیلی زودتر از 17 سال فرا برسد .






نظرات 10 + ارسال نظر
هورام بانو شنبه 26 مهر 1393 ساعت 08:13

سلام صبحت بخیر.....

قرارهای رفاقتی را دوس دارم کاش میشد بیشتر از این قرارها گذاشت انگار آدم را برا چن ساعت هم شده واقعا از روزمرگی ها جدا میکنه و به گذشته های خوب میکشونه گذشته هایی که سختیهاش یادمون رفته و فقط شیرینی و لبخنداش تو خاطرمون مونده

قرارهایتان پایدار..

صبح به خیر
شاد باشی هورام بانو

مهدی بخشیان شنبه 26 مهر 1393 ساعت 09:09 http://www.facebook.com/bakhshian

سلام
یکی از روزهای خوب زندگیم بود واقعا یکی از زیباترین و هیجان انگیزترین قرارهای زندگیم بود.
حرفی که با دوستم امیر زدم این بود که خیلی خیلی مشتاق بودم که دوستام رو بعد از بیست سال ببینم تا یه نظریه کلی که در مورد همه آدمها صادقه رو با چشمام ببینم و اون اینکه : آدما تو 17 18 سالگی شخصیتشون شکل میگیره و با گذشت 20 سال هیچ تغییری تو شخصیت و رفتارشون حس نمیشه. شاید صاحب شغل ، تحصیلات دانشگاهی بیشتر ، ماشین ، خونه یا همسر شده باشن اما بابک همون بابک آرومه خندان و امیر همون آدم جدی و کمی اخمو افشین همونطور آروم و کم حرف اما پر مغز و مسعود و رضا و مهدی و مهدی و درنهایت یاسر دوست داشتنی ...
جای بقیه خالی دوستایی که واقعا جاشون خالی بود و در شرف بودن تو این جمع قرارگرفتن اما به دلیل مشغله نیومدن :
مجتبی چراغعلی سر صحنه کارگردان بود. امیر للهی سر کار تو رادیو بود. سعید کلوری تبریز بود. امید صباغی عروسی داشت نرسید بیاد و از همه جالبتر مهدی باقری بود که از استکهلم سوئد به من ساعت 4:30 بعد از ظهر زنگ زد گفت تموم شد ؟؟؟
گفتم نه داداش زود بیا هنوز دور همیم خودتو برسون (قراربود ساعت 1 بعدازظهر زنگ بزنه با بچه ها تلفنی صحبت کنه)
خلاصه جای همه خالی کامپیوتر من که ریست شد کلی انرژی گرفتم
ممنون بچه ها و رفیقای گل

سلام مهدی جون
خیلی مخلصیم آقا
دم شما و دم همه بچه ها گرم که اومدید

رضوان شنبه 26 مهر 1393 ساعت 09:58 http://zs5664.blogsky.com/

سلام
چار ضربدر2
چه قرار باحالی
البته اگه الان با دوستات یه قراری بذاری مث فیلم ضیافت برای مثلن چن سال بعد ،انقد آدما ی این دوره مشغله شون زیاده که دیگه یادشون نمیمونه

عکسای پست قبلتون دقیقن شبیه عکسای دوره مدرسه و دانشگاه همسریه!!!
پشت لبی که سبز شده،لباسای گله گشاد،مدل موهای هوایی و........!!! واینکه چقد قیافه آدما تغییر میکنه!!

آره
بعضی وقتا که به این عکسای قدیمی نگاه میکنم میگم چه خوب شد بزرگ شدیم

دل آرام شنبه 26 مهر 1393 ساعت 10:11 http://delaramam.blogsky.com

چه عااااالی
فکر اینکه دوستان قدیمی رو بعد از اینهمه سال ببینی حس و حال عجیبی داره... کلی سال گذشته اما چند صد خاطره مشترک برای مرور کردن داری، کلی حرف به اندازه 17 سال...
خیلی کار جالبی کردین. امیدوارم این دوستی ها پایدار بمونه و خیلی زود باز هم دور هم جمع بشید.

ممنون دلی

سمیرا شنبه 26 مهر 1393 ساعت 10:17 http://nahavand.persianblog.ir

عاشق قرارهای اینجوری ام...یه بارم پیش دانشگاهی همچین قراری گذاشتیم که نتونستیم بهش عمل کنیم....خیلی خوبه دیدن دوستان بعد از سالها...خوب کاری کردی که رفتی

ممنون سمیرای عزیز

نینا شنبه 26 مهر 1393 ساعت 10:44

لذت بخشه این قرار ها و این دور هم بودنها
حالا یه سوال خصوصی
--------------------------
ااا بچه ها خصوصی هست نخونید خوووب
-------------------------
این قرار دوستانه مثل سفرهای حضرات هیچ بار مثبتی برای ما مجردها داره یا نه
اگر نداره ما دیگه اجازه این نوع پیک نیک هارا از طرف مهربان به شما ندهیم.

برای مجردها که نداره
ولی برای متاهلینی که مجردی میرن پیک نیک داره

نیره شنبه 26 مهر 1393 ساعت 11:44

این آقا رضا رو من میشناسم
شوهر دوستمه!
خوشحالم که خوش گذشته بهتون.

جدی ؟

افروز شنبه 26 مهر 1393 ساعت 11:47

همیشه در جمع دوستان و لبخند بر لب باشی

مرسی افروز جان

سمیرا شنبه 26 مهر 1393 ساعت 19:22

قرار با دوستان قدیمی حس خوبی به آدم میده ، من در یک ماه گذشته یکبار با دوستان دوره راهنمایی ام قرار گذاشتم و با هم بودیم ، ما حدودا 30 سالی بود از هم خبر نداشتیم حالا چه جوری همدیگه را پیدا کردیم بماند !
یکبار هم با بچه های هم دانشگاهیم که پیدا کردن آنها هم بماند
ولی خیلی حیلی بهمون خوش گذشت .

چقدر عالی

یاسر سه‌شنبه 29 مهر 1393 ساعت 16:41

ضیافتی بود واسه خودش ! به امید تکرار زود زود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد