جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

نذری

قمر خانوم نشسته بود روی صندلی و همینطور زل زل نگاهم می کرد . پرسیدم : قمر خانوم ! چایی می خوری ؟

خیلی مختصر گفت : نچ

گفتم : خب ! صبحانه که نخوردی . ناهار هم که نداری . همینطوری ضعیف شدی دیگه

گفت : میوه هست . میخورم

گفتم : با میوه که آدم سیر نمیشه بذار زنگ بزنم برات غذا بیارن .

گفت : غذا ؟ سر صلات  ظهر عاشورا کدوم دوکون بازه جوون ؟ تازه من پیتزا خورم ؟ من دندون پیتزا دارم ؟

راست می گفت . همه جا بسته است این وقت روز ...


پرسیدم : تخم مرغ اگه داری برات املت درست می کنم . املت هام خوشمزه است ها

گفت : گوجه نداریم

گفتم: با رب درست می کنم از املت گوجه هم خوشمزه تره

گفت : نون هم نداریم .

گفتم : خب قمر خانوم می گفتی من نون می خریدم

نگاهی عاقل اندر سفیه به من انداخت و گفت : شاطر مگه از سپاه یزیده که بیاد تاسوعا عاشورا پخت کنه ؟

گفتم : خب می گفتی قبل تعطیلی برات بخرم بذار تو یخچال

گفت : من نون یخی نمی خورم

گفتم : قمر خانوم ! ببخشیدا ولی داری لجبازی در میاری . اینطوری که نمیشه از پا میفتی مادر من

گفت : تو محرم کسی گشنه نمی مونه مگه اینکه معصیت کار باشه

گفتم : این چه حرفیه قمر خانوم ؟ یعنی من که قابلمه به دست نرفتم تو صف نذری گناه کردم ؟ یا شما که پات عیب داره و نمیتونی بری دنبال نذری خدای نکرده یزیدی هستی ؟

گفت : اگه دلت پاک باشه نذری خودش میاد دم در خونه ات . نذری محرم خودش دوا و درمونه

گفتم : دست شما درد نکنه . پس ما ناپاکیم ؟

گفت : نه ! دلت صاف نیست . دلت صاف باشه امام حسین نمیذاره گشنه بمونی .

گفتم : آخه قمر خانوم ! امام حسین چه کار به گشنگی من داره ؟ اصلا مگه من گشنمه ؟ شمایی که مریض و حال نداری . شمایی که دو روزه هیچی نخوردی  . اقلا بذار برات میوه بیارم . کجاست ؟ تو یخچاله ؟

گفت : میلم به میوه نیست فعلا


گفتم : حاج علی شما رو به من سپرد وقت رفتن . برگرده شما به این حال و روز باشی نمیاد بگه بی غیرت ! یه غذا واسه مادر من نگرفتی ؟

گفت : علی غلط میکنه  . خودش هفته ای یه بار بزور میاد اینجا .


همینطور نشستیم و من به قمر خانوم نگاه کردم و قمر خانوم به صفحه تلوزیون که داشت سینه زنی و نوحه نشان می داد . چند دقیقه ای نگذشته بود که زنگ در خانه به صدا در آمد و پشت بندش بلبل قفسی قمر خانوم هم چهچهه ای زد . قمر خانوم گل از گلش شکفت . با همان دستی که تسبیح داشت گوشه چشمش را پاک کرد و گفت : دیدی جوون ؟ دیدی گفتم تو محرم کسی گشنه نمی مونه .

گفتم : آخه از کجا معلوم نذری آورده باشن  قمر خانوم ؟

گفت : معلومه . من میدونم . این وقت روز هیشکی نمیاد سراغ من پیرزن . قیمه است . قیمه امام حسین . دو تا بگیر . یکی هم واسه زنت بگیر . مگه نگفتی پا به ماهه ؟



و من تا در حیاط را باز کنم و ببینم چه کسی زنگ خانه را زده است هرچه دعا بلد بودم خواندم

دعا کردم برایش قیمه نذری آورده باشند

که نکند پیرزن نا امید شود .




+ برای شفای همه مریض ها دعا کنید لطفا ...

++ از پیدا کردن این سایت شگفت زده شدم .



نظرات 8 + ارسال نظر
ساجده دوشنبه 12 آبان 1393 ساعت 11:20 http://www.ayatenoor.blogfa.com

ما هم توخونه منتظر نذری امام حسینیم.
ایشالا خدا به همه بیماران سلامتی بده.

بهار همیشگی دوشنبه 12 آبان 1393 ساعت 14:16

به حق همین روز عزیز خدا همه مریض ها رو شفا بده...

رها- مشق سکوت دوشنبه 12 آبان 1393 ساعت 16:36 http://www.mashghesokoot.blogfa.com

انشاله خدا همه مریض ها رو شفا بده

++ امیدوارم قمر خانومم اهل اینترنت باشه

دل آرام دوشنبه 12 آبان 1393 ساعت 17:08 http://delaramam.blogsky.com

قمر خانم راست میگه... پارسال اربعین به مامان گفتم خوش به حال اونهایی که الان ایرانن، امروز کلی نذری میخورن. سر ظهر پدرم با یه قابلمه نذری اومد خونه... وسط کشور غریب...
http://delaramam.blogsky.com/1392/10/12/post-428/%DB%8C%DA%A9-%D8%A7%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%82-%D8%AF%D9%84%DA%86%D8%B3%D8%A8

+عجب سایتی... پارسال که حرفش بود فکر میکردم شوخی باشه اما...

رضوان دوشنبه 12 آبان 1393 ساعت 20:22

آخرش چی شد نذری آورده بودن؟؟؟

این سایته چقد باحاله!!!
خییییییییییییییلی باحاله ها

یامن اسمه دواء وذکره شفاء

طاها سه‌شنبه 13 آبان 1393 ساعت 02:40 http://dastanakeman.mihanblog.com

سلام

خدا ایشالا همه بیمارها رو خوبشون کنه...

سلامت باشید

رها آفرینش سه‌شنبه 13 آبان 1393 ساعت 05:25 http://rahadargandomzar.blogsky.com

نوشته تون قشنگ بود، این سایته رو 5،6 سال پیش وقتی ایران نبودم دیدم و چقدر خندیدیم به اینکه ملت برای نذری هم سایت زدن!

هدیه چهارشنبه 14 آبان 1393 ساعت 19:57

از وقتی مریض شدم اونم با شرایط خاص و درمان سخت و طولانی و کلی اضطراب از وضعیت بچه ای که همزمان در وجودم در حال بزرگ شدن بودن بود به شفای کاملم کاملا مطمین بودم و هستم, اما فقط صبر و تحمل این دوران سخت و از خدا میخوام.و از اون مهمتر سلامتی کامل پسرم که در وجودم هست.
الان شفای همه ی مریضا رو از خدا یه جور دیگه میخوام
برای منم خیلی دعا کنید

چشم
دعا میکنیم
نگران نباشید هدیه جان
هم شما و هم پسرک سلامت خواهید بود انشا الله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد