ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
+ در تذکره الاولیا ِ عطار نیشابوری حکایتی زیبا آمده است به این مضمون :
" روزی شیخ ابوالحسن خرقانی نماز میخواند . آوازی شنید که :
ای ابوالحسن، خواهی که آنچه از تو میدانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند؟
شیخ گفت: بار خدایا! خواهی آنچه را که از «رحمت» تو میدانم و از «بخشایش» تو میبینم با خلق بگویم تا دیگر هیچکس سجدهات نکند؟
آواز آمد: نه از تو؛ نه از من "
++" NDE به روایت مستاجر طبقه چهارم " اولین پست من در هفتگ منتشر شد .
اصلا تعجب نکنید، من امروز در بلاگستان چادر زده و منتظر نویسندگانش هستم تا بدو بیام و بگم؛ اول!!!
کاش خدا هم با من حرف میزد!!
ینی عاشق این حکایتم ...
هر موقع که از خودم دلگیرم و فکر میکنم خدا هم احتمالا همین حسو داره با یادآوریش آرامش پیدا میکنم
مرسی از این انتخاب :)
بله ... نه از من ... نه از تو
یه پیشنهاد بدم
میتونید از وبلاگای دوستانتون پستایی که به نظر همه ی ساکنین اون ساختمان خوب هستند رو انتخاب کنید و خودتون انتشارش بدید تو وبلاگتون ... هر هفته یه پست
مث وبگاه زن
برای هفتگ قانون خاصی در نظر نداریم اما یک روال داریم و اون اینکه مطالب هفتگ مخصوص خود هفتگ باشند و در هیچ وبلاگ دیگه ای یا فیسبوک و شبکه های اجتماعی دوباره نویسی نشن .
به همین خاطر تصمیم گرفتیم روز جمعه هر کدام از خواننده ها که تمایل داشت به عنوان میهمان پست بنویسه
پیشنهاد شما هم خوبه و فکر می کنم مهربان هم یه همچین تصمیمی داره
پستت روتوی هفتگ خوندم
بابک خان جان.....ولی
فعلانمی تونم راجع
بهش حـــتی
کامـــــنت
بذارم..
......
....
..
.
یاحق...
یا حق
سلاملکم.
عطار رو دوست دارم.
مولانا رو...
مکالمات خدا و موسی..
این اشعار، این حکایات، این حرفای صمیمی (احادیث قدسی)، که همش یاد آدم میاره که خدا هست.. خدا همین نزدیکاس.. آدمو آروم می کنه.
هفتگ رو می خونیم...
خانوم خوبن؟ مانی؟ فندق کوچولو...؟
خدا رو شکر همه خوبیم
ممنون
ظاهرا سلطان بایزید بسطامی یه شیشه شراب زیر دلق یا عباش برده بود کنار دجله صفا کنه
در کنار دجله سلطان بایزید * گشت دور افتاده از جمع مرید
ناگهان صوتی ز بام کبریا * خورد بر گوشش که ای شیخ ریا
میل آن داری که بنمایم به خلق * آنچه داری در میان کهنه دلق؟
تا خلایق قصد آزارت کنند؟ * سنگباران بر سر دارت کنند؟
شیخ بود از هردوعالم رستگار * خود درآمد درجواب کردگار
گفت : یارب میل آن داری تو هم * شمه ای از رحمتت سازم رقم
تا خلایق ازپرستش کم کنند * از نماز و روزه و حج رم کنند؟
کردگارش باز آمد در سخن * نی ز ما و نی ز تو ، رو دم مزن!