جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

شبا که ما می خوابیم ...

ساعت حدود یک شب است که باجناقم زنگ می زند

با صدایی نگران می پرسد : تو خونه پول داری ؟

- چقد ؟

تنها سوالی که می توان بپرسم همین است .

و بعد تازه متوجه وضعیت می شوم که چرا باید ساعت یک شب نگران ازسوال من بپرسد و پول بخواهد ؟

- چی شده ؟

- می گوید : چپ کردم . ماشین داغون شد بابک

می گویم : فدای سرت . خودت خوبی ؟

می گوید : گردنم درد میکنه

- کجایی ؟ بیام دنبالت ؟

- می گوید : نه دارم با جرثقیل ماشین رو میارم . پول داری ؟


طاقت نمی آورم . خواهر خانمم اگر بفهمد شوهرش تصادف کرده تا زنده نبیندش سکته را زده است . آرام و بی صدا ماشین را از پارکینگ بیرون می برم . قرار بود جرثقیل ماشینش را ببرد تا نمایندگی اما این وقت شب کجا باز است . زنگ می زند که دارند به سمت خانه می آیند . بر می گردم و درست جلوی در پارک می کنم .



خدا را شکر اتفاق بدی نیفتاده است . ماشین چند میلیونی آسیب خورده اما حال باجناق خوب است .

خواهر خانمم گریه می کند . سعی می کنم آرامش کنم . با صدای بیرون رفتن ماشین من دلش آشوب شده و حس ششمش گفته که اتفاق بدی افتاده . گوشی را نشانش می دهم و صدای باجناق را برایش پلی می کنم تا خیالش راحت بشود که زنده است .

جرثقیل ماشین را می آورد توی پارکینگ و برای 16 کیلومتر 80 هزار تومان پول می گیرد . باجناق اعصابش خرد شده . دارد به کامیونی که با تغییر مسیر ناگهانی این بلا را سرش آورده بد و بیراه می گوید و نگران است که ماشین انقدر داغون و خراب شده است .

باز هم می گویم : که فدای سرت . اگر خدای نکرده بلایی سرت میومد چیکار می کردی ؟ هزاری از این پول ها میاد و میره . جونت سلامت .

و تا ساعت سه صبح همینطور از تصادف می گوید .


وقتی توی ماشین جلوی در خانه منتظر آمدن باجناق و جرثقیل بودم یک ماشین نیروی انتظامی پیچید توی کوچه و احتمالا به وضعیت پارک کردن ماشین مشکوک شد . با سرعت انگار که دزد گرفته باشند خودش را رساند کنار ماشین . شیشه سمت شاگرد را پایین دادم و شب به خیر گفتم . با چراغ قوه نور انداخت توی صورتم . حس بدی داشتم . انگار که جرمی مرتکب شده باشم . اما برخورد بدی نکردند . حتی اجازه نداد توضیح بدهم که این ساعت شب توی ماشین چکار می کنم . شب به خیر گفت و دنده عقب گرفت و دور شد .قیافه ام لابد به خلافکارها نمی خورده  ولی سر کوچه ایستادند تا مطمئن بشوند . پیاده شدم . کلید انداختم توی قفل در پارکینگ و اینجا بود که ماشین نیروی انتظامی از کوچه خارج شد .


همیشه از بدی ها و نقطه ضعف های پلیس گفته ایم . از برخورد بدشان با مردم . از اینکه همه را به چشم مجرم و خلافکار می بینند . از اینکه گیر الکی می دهند . اما باید کمی هم منصف بود . در هر قشر و صنفی آدم بد و خوب هست .

باید از پلیس متشکر باشیم . من سابقه خدمت در نیروی انتظامی را داشته ام . کار سخت و طاقت فرسا و روح آزاری است . بدون تعطیلی بدون مرخصی با استرس و فشار عصبی زیاد .

باید از پلیس های خوب ممنون باشیم .

باید از همه پلیس ها ممنون باشیم که با تمام نواقصشان اگر نباشند معلوم نیست آدم های روانی و مشکل دار چه بلایی سر مردم بیاورند .

امنیت حس ارزشمندی است که بودنش را مدیون پلیس هستیم .

باید ممنون پلیس هایی باشیم که با حقوق نه چندان مکفی در سرما و گرما و در ساعاتی که ما مشغول تفریح و استراحت هستیم برای آرامش و امنیت ما زحمت می کشند .

پلیس هایی که شرافتمندانه خدمت می کنند تا ما راحت زندگی کنیم .

باید منصف باشیم و قدردان آدم هایی که حس خوب امنیت را به ما هدیه می کنند .



نظرات 11 + ارسال نظر
پروین سه‌شنبه 2 دی 1393 ساعت 05:20

الهی ضرر همیشه به مال آدم بخوره
یه الهی ِ دیگه هم اینکه الهی هیچکس هیچوقت لنگ ِ پول نباشه. نشه. که متاسفانه خیلی ها هستند. خیلی ها :(

زهرا سه‌شنبه 2 دی 1393 ساعت 13:23 http://surgicaltechnologist.persianblog.ir

همچنین سرباز ها و نیروهایی که لب مرزها هستن و رسما جونشون رو کف دستشون گرفتن.

صدیقه (ایران دخت) سه‌شنبه 2 دی 1393 ساعت 16:48 http://dokhteiran.blogsky.com

مرسی بابک که اینقدر خوب مینویسی... اینقدر خوب حس ها رو از این همه فاصله منتقل میکنی ... این هنرو هر کسی نداره و به خاطر داشتنش بهت تبریک میگم و ممنونم
پلیسا رو دوست دارم. مخصوصا لباساشونو سربازا رو که خیلی بیشتر دوست دارم .

ارادت

آوا سه‌شنبه 2 دی 1393 ساعت 18:50

خداروشکرکه تصادف مالی بوده نه
جونی..ازوقتی که توی وب شما
صحبت ازپلیس هاشده دیدم
نسبت بهشون کلی عوض
شده.خدا همه اوناییکه
حافظ امنـــــیت مون
هستندرو درپناه
خودش حفظ
کنه.آمین.
یاحق...

طاها سه‌شنبه 2 دی 1393 ساعت 21:49 http://dastanakeman.mihanblog.com

سلام

خداروشکر که حال باجناق گرامیتان خوب است...
درباره پلیس ها هم چشم،بهشان به دیده ی احترام نگاه می کنیم
شاد باشید و سلامت

پونی سه‌شنبه 2 دی 1393 ساعت 22:44 http://pppooonnnyyy.blogfa.com

من نزدیک هشت سال رانندگی کردم بدون تصادف .
بابک اصلا بلد نیستم هنگام تصادف باید چکار کنم؟
ماشین را حرکت دهم؟ راه را بندبیاورم و منتظر پلیس بمانم؟
تا چند کوپن باید بدهم یا بگیرم؟ اگر خسارت بیشتر از مبلغ یک وعده کوپن بود؟ اگر بیشتر از سقف بیمه مقصر بود؟
افت قیمت ماشین چجوری جبران میشه بعد از تصادف حتی پس از مرمت؟
جریان دقیقا چجوریاست؟
درود بر پلیس سابق و همه پلیس های وظیفه شناس

ایشالا که هیچ وقت برات پیش نیاد
والا یه مقدار سخته توضیحش
قاعدتا اگر تصادف با خسارت کم باشه و طرفین به توافق برسن یعنی یکی قبول کنه که مقصر بوده میشه صحنه رو به هم زد
خسارت های پایین بدون کروکی قابل پرداخته توسط بیمه
اما خدای نکرده اگر تصادف باعث جرح و فوت یا خسارت مالی بالا بشه بهتره صبر کنید تا افسر برسه

باغبان سه‌شنبه 2 دی 1393 ساعت 22:45 http://Www.laleabbasi.blogfa.con

آسوده بخوابید شبگرد بیدار است...

بوسه ی زندگی سه‌شنبه 2 دی 1393 ساعت 22:52 http://kisslife.blogsky.com

خدا رو شکر که خسارت مالی بوده ...

عاطی چهارشنبه 3 دی 1393 ساعت 03:12 http://www-blogfa.blogsky.com

چقدر تصادف بده ه ه ه ه

خدا آدمای شریف و وظیفه شناسو تووو هر شغلی زیاد کناد!

دیبا چهارشنبه 3 دی 1393 ساعت 09:06

اگه پلیس وظیفه ی خودش رو انجام بده و به کارهایی که بهش مربوط نیست کاری نداشته باشه، مردم هم بهش احترام می ذارن.
البته در هر حال قضیه به این نیروهای پلیس که ما در جامعه می بینیم ربطی نداره مشکل باید از بالا حل بشه.

موافقم

حتی باید حس خوبی بهمون دست بده که اون ساعت شب که شهر توی خواب فرو رفته کسانی بیدارند برای حفظ امنیت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد