جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

میزگرد کارشناسانه چهارچرخ

چراغ می زند و من دست بلند می کنم .

کم کم به سمت راست مایل می شود و از کنارم رد می شود و چند متر جلوتر می ایستد .

از پشت شیشه ی نیمه پایین مقصد را سوال می کنم . راننده سر تکان می دهد و من می نشینم .

سلام می کنم و در کمال تعجب هم راننده و هم مسافران همه با هم جواب سلام می دهند .


راننده مردیست حدودا 40 ساله با موهای جوگندمی که بیشتر از آنچه باید سفید شده اند .

صندلی جلو جای شاگرد ، آقایی مسن نشسته اما موهایش کمتر از راننده سفید شده است .یک سبیل دارد و کمی ته ریش و کلاهی بافتنی روی سرش گذاشته است .

کنارم مردی مسن نشسته و خیز برداشته به جلو و  سرش تقریبا در فاصله بین دو صندلی جلو قرار دارد و نفر آخر جوانیست که تکیه داده به صندلی و با آرامش به مکالمات راننده و آقای کنار دستی من گوش می کند .

موبایلم را از جیبم بیرون می آورم و مشغول 2048 می شوم .

بحثشان از آلودگی هوا شروع می شود .

آقای راننده برای بحث یک سر نخ می دهد و آقای مسنی که کنار من نشسته است خیلی کارشناسانه و مطلع اظهار نظر می کند و آقای مسنی که کنار راننده نشسته گهگداری حرفهایشان را تایید می کند . من و مرد جوان هم شنونده هستیم .

آقای مسن کنار من که به نظر می رسد اطلاعات فنی خوبی دارد و از اینکه می تواند اظهار نظر کند کمی هم خوشحال و هیجان زده شده و احتمالا این نیم خیز شدن به سمت راننده هم از همین هیجان زدگی نشات گرفته اعتقاد دارد که ماسک زدن به صورت در روزهای آلوده هیچ فایده ای ندارد . راننده می گوید از کسی شنیده است که دستگاهی برای تصفیه هوا در منزل ساخته اند و آقای مسن قویا ماجرا را رد می کند . او می گوید ذرات آلوده موجود در هوا به قدری ریز هستند که امکان فیلتر کردنشان با ماسک یا فیلترهای معمولی هواساز ها ممکن نیست . تنها راه فرار از آلودگی هوا فرار کردن از این شهر دود آلود است و بس . از قرار خیلی علمی و دقیق از ماجرا اطلاع دارد چون که صحبت هایش با دلیل و عدد و رقم هستند و اصطلاحات علمی را هم خوب بلد است . مثلا ابعاد ذرات را به میکرون می داند و عدد اکتان بنزین را می شناسد . می گوید که بنزینی که ما در جایگاه های سوخت می خریم اصلا اسمش بنزین نیست و ماده ای شیمیایی و از مشتقات بنزن است . نام حلقه های بنزن را می داند و حتی تعداد کربن هایش را بلد است . کلا اطلاعاتش فراتر از انتظار یک مسافر عادی است و بحث های علمی تر از سطح سواد یک جمع عادی می کند . فقط یک جا موقع صحبت از فیلتر هواکش ماشین به اشتباه یا ندانسته سوتی بامزه ای می دهد که تصور کارشناسانه ای که از او داشتم خراب می شود . گفت : این فیلترها برای تصفیه هوا نیست و تنها کاربردش اینست که شما بوهای بد محیط اطراف مثل دود گازوئیل ماشین های سنگین را استشناق نکنید . با شنیدن ترکیب بامزه استشناق خنده ام می گیرد . مرا یاد خرتناق می اندازد .

آقای مسن چند دقیقه بعد از ماشین پیاده می شود و تاکسی بدون حضور ایشان در سکوت فرو می رود . ده دقیقه ای همینطور ساکت به مسیر ادامه می دهیم . رادیوی ماشین روشن است و در مورد جراحی های زیبایی صحبت می کند . خانم کارشناس می گوید در خیلی از موارد ما به مریض هامون میگیم که ممکنه این عمل دردناک باشه و عوارض داشته باشه اما خودشون اظهار تمایل می کنن . منظورش از عمل ، قرار دادن پروتز در بخش های مختلف بدن مثل لب و گونه و سینه و باسن است و اینکه یک پزشک به متقاضی انجام عمل زیبایی بگوید مریض به نظرم جالب و قابل تامل می آید . و بعد خانم دکتر در جواب سوال دیگری می گوید که معمولا کسانی که جراحی زیبایی انجام میدن و یک بخش از بدنشون رو به تیغ میسپرن ترسشون میریزه . کسی که به خودش دست میبره معمولا باقی عمل های زیبایی رو هم انجام میده .

از شنیدن "کسی که به خودش دست میبره" بی اختیار می خندم و راننده هم پشت سرم میزند زیر خنده . انگار که منتظر بوده بحث جدیدی شروع شود با کمال میل شروع می کند به صحبت .

تعریف می کند که چند وقت پیش سه تا خانم سوار شده بودند . بعد بر می گردد و به من اشاره می کند : یکیشون همینجا جای شما نشسته بود .تازه عمل کرده بود . بی ادبیه ولی دراورده بود و داشت به اون دو تای دیگه نشون میداد که ببینید چه خوب وامیسه و داشت تشویق میکرد که اونا هم برن عمل کنن .

آقایی که جلو نشسته بود با گویشی بامزه به راننده گفت : شما نگاه کردی ؟

راننده گفت : نه آقا ! صداشون میومد من یه لحظه تو آینه دیدم .

و آقای مسن با همان گویش بامزه گفت : استغفرالله

من و آقای جوان به هم نگاه کردیم و لبخند زدیم .

آقایی که کنار راننده نشسته بود گفت : باز اونا خانومن . این پسرا را چرا نمیگی ؟ اصلا آدم از پشت میبینه انگار دختره .  ابرو برداشته . موی بلند ناخون دراز 

من هم یاد قصه حسنی بیا بریم حموم می افتم و توی دلم می گویم : واه و واه و واه 


آقای راننده می گوید : آقا به خدا زمانی که ما نوجوون بودیم اگه شلوار لی می پوشیدیم می گفتن این پسره ببخشید مشکل داره . الان اصلا یه لباسایی می پوشن آدم دهنش وا میمونه . حالا زمستون که خوبه تابستون اصلا یه تی شرت میپوشن انگاری توری . بی ادبیه ولی همیشه شورتشون هم بیرونه . اینکه نشد وضع خب . زن و بچه مردم میبینن اصلا آدم خودش معذبه .

آقای مسن بر می گردد و می گوید : حالا شلوار لی که دیگه عادت شده ولی پسری که ابروش رو بر میداره که دیگه مرد نیست . دیگه اون شده یه زن . مرد که اینطور نمیکنه با خودش .

پسر جوان برای اولین بار در بحث شرکت می کند و از آقای مسن می پرسد : یعنی به نظر شما این پسرایی که ابرو بر می دارن مشکل دارن ؟

راننده و من هم منتظر می مانیم تا نظر آقای مسن را بشنویم .

می گوید : دارن دیگه . ندارن ؟ کسی که مشکل نداره خودش رو اینطور میکنه ؟

راننده که عقایدش خیلی هم افراطی نیست برای تلطیف فضا می گوید : حالا نه که همشون مشکل داشته باشن برای خودنمایی اینکار را میکنن ولی خب یه مرد میبینه چندشش میشه دیگه .

و آقای مسن می گوید : نه آقا خودنمایی چیه ؟ همه مشکل دارن

پسر جوان می پرسد : یعنی هرکی ابرو برداره مشکل چیزی داره ؟

آقای مسن نگاهی به جوان می کند و با یک قدم عقب گرد از مواضعش می گوید : نه آقا . همشون که مشکل ندارن . ولی خب کار خوبی نیست دیگه .

راننده می گوید : زمونه عوض شده آقا . من خودم سال 74 با یه دختری تو خیابون صحبت کردم . به خدا برای ازدواج . مادرم می خواست منو از خونه بندازه بیرون . می گفت بلا نسبت تو هرزه شدی . همین چند روز پیش رفته بودم خونه خواهرم . مادرمم اونجا بود . خواهرزاده ام دوست دخترش رو آورده بود خونه که به مادرش معرفی کنه . مادرمم انقدر قربون صدقه دختره رفت که نگو . زمونه فرق کرده دیگه آقا .

پسر جوان گفت : بله . زمونه فرق کرده و ما هم باید یاد بگیریم به کار کسی کار نداشته باشیم . سرمون به کار خودمون باشه . تو کار دیگران فضولی نکنیم . به ما چه مربوطه کی چی می پوشه و چیکار میکنه ؟ الان تو خارج برای همجنس گرا هم حق و حقوق اجتماعی قائل شدن چه برسه به کسی که آرایش میکنه .


آقای مسن با شنیدن همجنسگرا انگار که آتشش زده باشند می گوید : بابا ! خارجی ها که همشون نجسن . مرداشون هم با هم عروسی میکنن کثافتا


متاسفانه من به مقصد رسیده ام .

باقی پولم را از راننده می گیرم و از شنیدن ادامه این بحث محروم می شوم .



نظرات 14 + ارسال نظر
رها آفرینش دوشنبه 8 دی 1393 ساعت 07:07 http://rahadargandomzar.blogsky.com

حالا اون پسر کم سن ابرو برداره یه چیزی....ما یه داماد جدید داریم تو فامیلامون،آقای با اصل و نصب و فهمیده و باسوادی هم هست و توی یکی از ارگانهای دولتی هم کار میکنه...ایشون هم ابروشو تمیز میکنه،خیلی دوست دارم ازش بپرسم یه بار که فازش در این مورد چیه دقیقا؟

منطقا آدمها سوای جنسیتشون وقتی آرایش میکنن یا عمل زیبایی میخوان عیبی که دارن یا فکر میکنن دارن مخفی کنند و زیبا تر به نظر برسند . این فامیل شما هم احتمالا فازش همین باشه .
من شخصا اینکار رو برای آقایون نمی پسندم ولی دلیلی هم برای تمسخر کردن ایشون نمی بینم رهای عزیز

sanjaghak2011 دوشنبه 8 دی 1393 ساعت 13:39

باسلام به جوگیریات عزیز
من در مورد تمیز کردن ابروها هیچ مشکلی نمی بینم...دوست داره ابروش تمیز باشه ...عیبه؟؟؟تعجب می کنم...

منم عیبی نمی بینم ولی خودم نمی پسندم
سلیقه شخصیه بنده است

سکوت دوشنبه 8 دی 1393 ساعت 14:30 http://www.sokooteashena.blogfa.com

خیلی بامزه بود مخصوصا قربون صدقه رفتن برای دوست دختر خواهرزاده توسط مادر راننده
جالب بود مرسیگل:

ارادت

بولوت دوشنبه 8 دی 1393 ساعت 15:01 http://maryamak.blogfa.com/

ملت اختیار صورت و ابروی خودشونم ندارن! اختیار لباس و تن خودشون رو هم ندارن. حتمن یه حرفی حدیثی باید پشت این مسائل باشه.
بعد شاکی میشیم چرا گشت ارشاد هست؟! خب وقتی مردم اینجوری فکر میکنن دولت هم دست به عمل میزنه!

بحث اجبار و اختیاره
آدمها باید در انتخاب پوشش مختار باشند

نیره دوشنبه 8 دی 1393 ساعت 18:03

ای بابا
کی میخواد به اینا حالی کنه حقوق همجنسگراها یعنی چی؟ اینا هنوز حقوق زن و کودک رو هم نمی فهمن
چند صد سال از کشورهای دیگه عقبیم...

چی بگم ؟

شیرین دوشنبه 8 دی 1393 ساعت 18:10 http://ladolcevia.blogfa.com

ممنون بابت این روایت :)
گاهی اوقات در بحث ها خیلی از دوستان طوری از ایران و مردمش حرف می زنند که کسی نداند فکر می کند موضوع بحث هلند است و مردمش!
پدر خودم را در می آورم که بهشان بفهمانم وقتی حرف از مردم ایران می زنیم کمی کلی تر افکار عمومی را در نظر بگیریم و دایره را محدود به من و مامانم اینا نکنیم.
آن جمله "بابا ! خارجی ها که همشون نجسن . مرداشون هم با هم عروسی میکنن کثافتا" خیلی خوب در مورد تفکر عموم اهل ایران می گوید.

باید بپذیریم که بخش عمده ای از مردم ما اعتقادات مذهبی دارند و از نظرشون همجنسگرایی یک انحراف دینی و اعتقادی هست و خیلی از قدیمی ترها هم اسلام رو تنها دین رسمی میدونن و کسی که مسلمان نباشه کافر و نجس به حساب میاد .

رها دوشنبه 8 دی 1393 ساعت 18:29

ابرو بر میداره٬ دوست داره! من به شخصه به پوشش و ظاهر ادمها و روابطشون با جنس مخالف احترام میذارم!
اما دلم نمیخواد با مردی ازدواج کنم که ابرو برداره! این یعنی به اعتقاد خودم احترام گذاشتم!

دقیقا
من هم برداشتن ابرو توسط آقایان رو نمی پسندم و خودم هم اینکار رو نمیکنم اما اینکه یک کرد ابرو بر می داره به خودش مربوطه و ارتباطی به من نداره واقعا

زهره دوشنبه 8 دی 1393 ساعت 19:51

یاد کتاب مأمورسیگاری خدا افتادم که تاکسی نوشت های جناب مظاهری است.
و چقدر این تاکسی نوشت ها می تواند جای کار فرهنگی و جامعه شناسی داشته باشد.
ممنونم جناب اسحاقی عزیز

موافقم
تاکسی بستر خیلی خیلی خوبیه برای پرداختن به موضوعات اجتماعی

مکث دوشنبه 8 دی 1393 ساعت 21:13

چه حرف های خوبی زده آن آقای جوان. جسارت و صراحتش را تحسین می کنم.

منم با حرفش موافقم
اینکه دیگران چی می پوشن واقعا ربطی به ما نداره
صد البته تا وقتی که موجب آزار و اذیت ما نشه
مطمئنا در هیچ جای دنیا قابل قبول نیست که یکنفر بدون لباس در جمع حاضر بشه
ولی در کل نوع پوشش یا آرایش جزء حقوق ابتدایی آدم هاست و به دیگران ارتباطی نداره

پرژین دوشنبه 8 دی 1393 ساعت 21:33

این بحث هاى توى تاکسى ها خیلى بامزه هستن.دیروز یک راننده و یک مسافر خیلى جدى داشتند بحث اقتصادى مى کردند و وسط بحث صداى گاز خوردن ماشین معلوم کرد دوناشون به همون خوبى از ماشین و دل و روده اش سر در میارن


اینکه ما در همه زمینه ها صاحب نظر هستیم خیلی جالبه

صدیقه (ایران دخت) دوشنبه 8 دی 1393 ساعت 22:05 http://dokhteiran.blogsky.com

والا اینقد داره از در و دیوار پستای غصه دار میباره که الان روحمون تازه شد ... دستتون درد نکنه برادر ... نور به زندگیتون بباره ... قدم به قدم شادی بیاد واستون ... (یادم نمیاد دیگه از این دعاهای مادربزرگی!)
خلاصه خیلی مرسی برادر ... خوش گذشت

خب خدا رو شکر

بهار همیشگی دوشنبه 8 دی 1393 ساعت 22:20

منم خیلی دلم میخواد از یه آقایی که ابروهاشو برداشته بپرسم چه فکری با خودش کرده آخه!
والا من تا حالا هیچ دختری رو ندیدم که بگه من از پسری که ابرو برداشته خوشم میاد پس اینا برای کی همچین کاری میکنن! آخه به جای اینکه خوشتیپ بشن که یه جور ناجوری میشن

یه بحث سلیقه ایه دیگه
حتما به نظر خودشون خوش تیپ میشن
البته منم خوشم نمیاد

داود (خورشید نامه) سه‌شنبه 9 دی 1393 ساعت 00:22

به اسامی کامنت گذارها که نگاه می کنم چند تایشون رو قطعنا میشه گفت که جنسیتشون چیه (از روی اسم) چند تایی هم رو میشه حدس زد و قطعی نیست چند تایی هم واقعا معلوم نیست ...حالا اینا که اسمه حالا تو فکر کن وضع همینجور پیش بره از اسم و و تیپ و سر و وضع و غیره احتمالا چند سال دیگه برای اینکه هویت طرف رو تشخیص بدی که کیه و چیه باید باهاش حتما بخوابی!!!
قصدم خدای نکرده جسارت به کامنت گذارها نیست کلا عرض می کنم (منظورم رو که میفهمی جوره دیگه نتونستم بگم)

راستش رو بخوای منظورت رو نفهمیدم داود جان

شیرین چهارشنبه 10 دی 1393 ساعت 19:31 http://ladolcevia.blogfa.com

می دانم دوست عزیز
صحبت منهم انتقاد یا نفی نبود، دعوتی بود به خیلی ها برای دیدن مردم ایران دقیقا همینطور که هستند و شما در مثال آوردید نه آنطور که دلشان می خواهد ایرانیان را ببینند!
سالها در شهرستان های مختلف ایران زندگی کرده ام و خوب می دانم چه دیدی راجع به خیلی مسائل دارند. بواقع انتقاد من به مردمی ست که وقتی از ایران و ایرانی حرف می زنند همه چیز را با فیلم های تخیلی و فانتزی عوضی میگیرند!

ممنون شیرین عزیز
این کلی گویی و کلی نگری درد رایجه
من و شمایی هم که تحصیل کرده هستیم ممکنه گاهی به اشتباه یک عادت یا رفتار رو به همه مردم تعمیم بدیم
پس نمیشه به کسی که سن و سالی ازش گذشته و ممکنه سواد درست و حسابی هم نداشته باشه خرده گرفت
اصلاح عادت ها و رفتارهای غلط همگانی نیاز به بحث و صحبت و روشنگری داره و قدم اولش هم شاید همین باشه که به عقاید همدیگه حتی شده نادرست احترام بگذاریم و حرفهای همدیگه رو بشنویم بدون تمسخر و بدون عصبانی شدن
تغییر یه فرهنگ کار سختیه و هر آدمی نسبت به تغییرات مقاومت نشون میده
باید صبر کرد چون نیاز به زمان داره
گاهی شاید به اندازه تغییر نسل ها
باز هم ممنون
من هم با کامنت اول شما کاملا موافقم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد