جوگیریات

بابک اسحاقی

جوگیریات

بابک اسحاقی

ببعی کوچولوی ما یک ماهه شد

عقربه های ساعت زمان چه سریع دارند می چرخند این روزها 

انگار همین دیروز بود عید قربان 

صبح کله سحر مادرم زنگ زد و گفت که بدنیا آمده است 

و به مناسبت این فرخنده همزمانی اسمش را گذاشتم ببعی 

امروز که خواهرم گفت یک ماهه شده است باورم نمی شد 

 

و اصلا بعید نیست که به چشم بر هم زدنی  

فرداروزی همینجا بنویسم : 

رادین راه افتاده است  

رادین به حرف افتاده است

رادین دارد امسال به مدرسه می رود 

رادین مرد شده و فردا شب داماد می شود ...

 

از گذر زمان بدم نمی آید  

حتی بعضی وقتها دوستش هم دارم 

اما کاش انقدر سریع نمی گذشتند این لحظه ها 

این لحظه هایی که تنمان سالم است و کسی کم نیست از جمع ما

لحظه هایی که همان فردا روز ٬ وقتی این پست را به رادین نشان می دهم 

بی شک حسرتش را خواهم خورد ... 

 

 

 

 زنده باشی و لپ برقرار ! ببعی دایی 

 

 

 

نظرات 88 + ارسال نظر
الهه شنبه 27 آذر 1389 ساعت 00:37 http://khooneyedel.blogsky.com/

ای جااااااااااااااانم ببعییییی

آرمین شنبه 27 آذر 1389 ساعت 00:41 http://www.musicarmin.blogfa.com

کیامهر حتما نشونش بده

1 ماهگیش مبارک

ایشالله تولد 120 سالگیشو بگیری

اگه زنده باشم حتما نشونش میدم

کیا شنبه 27 آذر 1389 ساعت 00:41 http://paeiziha.blogsky.com

رادین و خدا نگهداره

بع بع!

یه ما سر بزن

مع مع
سر ما شاخ داره ها
سر بزنم ؟

الهه شنبه 27 آذر 1389 ساعت 00:43 http://khooneyedel.blogsky.com/

خدا حفظش کنه کیامهر...خییییلی ناز شده ماشالاااا....
گذر زمان خوبه...به گذشتنش فکر نکن...به همین طی مسیر فکر کن که چقدر قشنگ میتونه باشه...اینکه روز به روز شاهد بزرگ شدن رادین باشی مححححشره....و اگر هر روزت رو زندگی کرده باشی واقعا اون روزی که رادین اینجا رو ببینه و بخونه تو احساس غرور میکنی...دلتنگ این روزا نمیشی و خوشحال میشی که اینقدر زمان گذشته تا رادین به اینجا برسه.....

ای منبع لایزال امید
خب بذار ما هم خودمون رو لوس کنیم و یه کم از غم وغصه زمانه بنالیم

میکائیل شنبه 27 آذر 1389 ساعت 00:44

مگه این الهه میزاره ادم اول شه
شما هم زنده باشی دایی مهربون

مرسی میکاییل
این الهه همیشه اوله

الهه شنبه 27 آذر 1389 ساعت 00:44 http://khooneyedel.blogsky.com/

میدونی خیلی شبیه خودته این فسقلی؟!!

راست میگی ؟
بچه حلال زاده به داییش میره دیگه

دختر ایرونی شنبه 27 آذر 1389 ساعت 00:55 http://iranian-girl22.blogfa.com

نااااااااااااازی لوپاشو
وااااااااااااااااای کلاهشو
حالت چشاش چه نازه
آدم دوست داره درسته بخورتش

پیشنهاد می کنم شما به شعاع ۵۰ متری هیچ زایشگاهی نزدیک نشید

م . ح . م . د شنبه 27 آذر 1389 ساعت 00:56 http://khatereha1.blogsky.com/

آخی ، پس شد رادین

الهی قربونش برم ببعی خودمونا ...

خدا نکنه

نیما شنبه 27 آذر 1389 ساعت 00:57 http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

امیدوارم همیشه شاد و سالم باشه !

این عقربه ها به هیچ ثانیه ای رحم نمیکنند ! بعضی وقت ها غم رو میبرند و گاهی اوقات لذش شیرینی رو کم میکنند !

نگاه افسردگیانه قشنگی بود

نیما شنبه 27 آذر 1389 ساعت 00:57 http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

باز نشد من بیام اینجا و ممد هم نباشه ! شانس که نیست - جان در عذاب است !

دختر ایرونی شنبه 27 آذر 1389 ساعت 00:58 http://iranian-girl22.blogfa.com

زمانو که دیگه نگو
همین الانم هممون وقتی به قبل فکر میکنیم واسه خیلی چیزا حسرت میخوریم
همیشه بعد از اینکه حسرت چیزای مختلفو میخورم به معنای واقعی به این نتیجه میرسم که بیخیالی چه چیز خوبیه!

موافقم با بی خیالی
اما سخته
نیاز به تمرین داره

شکیبا شنبه 27 آذر 1389 ساعت 00:58 http://kavirbienteha.blogsky.com

چقدر نازه!!
بچه ها وقتی خوابن خیلی چهره ی معصومانه و زیبایی دارن
مبارک باشه یک ماهگی این کوچولوی ناز

مرسی شکیبا

خورشید شنبه 27 آذر 1389 ساعت 01:13 http://khorshidejonoob1.blogfa.com


این عمر ماست که داره مث برق میگذره . همین امشب داشتم با خواهرم عکسایی رو که تو عروسی یکی از اقوام به تازگی گرفته میدیم ، بچه هایی که من چند ماهگی شون رو دیده بودم حالا همه واسه خودشون خانوم و آقا شده بودن .
چشم هم بزنیم گذشته ...

راست گفتی خورشید
پسر همسایمون رو چند وقت پیش دیدم
داشت برای کنکور می خوند
همین دیروز بود انگار تو کوچه میومد برامون توپ جمع می کرد
جغله ای بیش نبود

آرمین شنبه 27 آذر 1389 ساعت 01:25 http://www.musicarmin.blogfa.com

ایشااله 1200000 ساله باشی عزیز

از جانب ببعی کوچک تشکر می کنم

الهه شنبه 27 آذر 1389 ساعت 01:32 http://khooneyedel.blogsky.com/

خودت رو لوس کن...این وظیفه ی ماست که شما رو لوس کنیم اصلاولی غم و غصه ی این دنیا ارزش نالیدن نداره
من هی میام این فسقلی رو نگاه میکنم و پستت رو میخونم و میرم!عکسش رو میشه save کردهااا ولی توی وبلاگ داییش یه حس دیگه ای داره دیدنش...

لطف شما مستدام

آرمین شنبه 27 آذر 1389 ساعت 01:38 http://www.musicarmin.blogfa.com

ببو بعبعیو

آرمین شنبه 27 آذر 1389 ساعت 02:03 http://www.musicarmin.blogfa.com

ببوس* بعبیو

چشم

آرمین شنبه 27 آذر 1389 ساعت 02:24 http://www.musicarmin.blogfa.com

خوشحال میشم به وبلاگم سر بزنید

به روی چشم

مومو شنبه 27 آذر 1389 ساعت 03:44 http://mo-mo.blogsky.com

شما نمک نمی خرین دیگه...خرجتون کم شد!
ببعی تون نمک همه ی فامیل در و همسایه رو یک تنه تامین می کنه...
سلامت باشه! و سلامت باشین...

ممنون مومو

مهتاب(شب) شنبه 27 آذر 1389 ساعت 04:43 http://www.night94.blogfa.com

سلام.واقعا یک ماه گذشت؟!...حس میکنم تو این یه ماه هیچ کاری نکردم...!
چقدر بزرگ شده

خیلی زود می گذره مهتاب

رها شنبه 27 آذر 1389 ساعت 05:29 http://pastils.blogfa.com

فرشته ی کوچولو!!!!

چشم رو هم بذارین دو ماهش شده....!!!!


عقربه ها دارن میدوون!

واقعا
مثل برق و باد

میکائیل شنبه 27 آذر 1389 ساعت 07:55 http://sizdahname.wordpress.com


اینا مال پسته قبلی بود ......

خدیجه زائر شنبه 27 آذر 1389 ساعت 07:57 http://480209.persianblog.ir

........سلام....چه ناز شده...اما مطمئنم واسه مامانش زود نگذشته..الهی در امان خدا.........

واقعا مادر بودن کار سختیه

شراره شنبه 27 آذر 1389 ساعت 08:02 http://ghadeghanha.persianblog.ir

خدا حفظش کنه حیف که من دایی نمی شم

منم عمه نمیشم
این به اون در

هاله بانو شنبه 27 آذر 1389 ساعت 08:33 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

سلام
قربون این ببعی لپ لپی برم من

هاله شنبه 27 آذر 1389 ساعت 09:02 http://www.zistab.blogfa.com

سلام.خدا حفظش کنه.
چه نازم هستش.
اره زمان خیلی سریعتر از اون چه که فکرش رومیکنیم میگذره.کاشکی فقط بعدا حسرت این گذر زمان رو نخوریم.

ف@طمه شنبه 27 آذر 1389 ساعت 09:11 http://zarafekocholo.blogfa.com/

آخی ای جانم وای ماشالا بزگ شده
بعدم من همیشه اون عکس بود گذاشه بودینا دستش تو دستت خودتون بود من همیشه اونو نگاه میکنم خیلی نازه

نظر لطفتونه

ترنجی شنبه 27 آذر 1389 ساعت 09:26 http://www.toranj62.persianblog.ir/

مبارک باشه ماهگرد اقا رادین انشالله شاهد زن گرفتن بچه دارشدن وووووو هم باشیم
انشالله

ایشالا

وانیا شنبه 27 آذر 1389 ساعت 10:03 http://vaniya1859.persianblog.ir

ای جان
دلت میاد بچه به این گلی رو
البته در همین سایز بسه بزرگتر بشه پدرتونو در میاره این دو سه روز با دوتا زلزله سر کردم برا همین دارم بهت هشدار میدم

خدا رو شکر در حال حاضر ریشترش پایینه

*pegi شنبه 27 آذر 1389 ساعت 10:31 http://pegasus-gh.blogsky.com

زنده باشه و سلامت
منزل جدید هم مبارک
شرمنده نشد زودتر برای عرض تبریک خدمت برسیم

تمنا می کنم پگاسوس بزرگوار

آلن شنبه 27 آذر 1389 ساعت 10:32

ماشالا چه ناز شده.
در مورد گذر زمان هم ، حق با توئه. زمان خیلی سریع می گذره.
به قول تو ، انگار همین دیروز بود که گفتی به دنیا اومده.
مطمئن باش تا چشم بهم بزنی ، اینجا می نویسی :
رادین دندون در آورده ، رادین چار دست و پا میره.
رادین به حرف افتاده و ...

دقیقا

یک زن ذلیل شنبه 27 آذر 1389 ساعت 10:51 http://1zanzalil.persianblog.ir

خدا حفظش کنه...یه کم شبیه خودته!

شبیه بچگیام ؟
یادته که

مامانگار شنبه 27 آذر 1389 ساعت 11:06

...هزارماشالله به این آقارادین خوشگل و مامانی !!...

مرسی مامانگار جان

مامانگار شنبه 27 آذر 1389 ساعت 11:09

اینجا خصوصی نداره ؟!...

کیامهر شنبه 27 آذر 1389 ساعت 11:11

سلام ماما نگار جان
بالای صفحه سمت راست
زیر منوی اصلی
تماس با من

بازیگوش شنبه 27 آذر 1389 ساعت 11:39 http://bazigooshi7.persianblog.ir

الهیییییییییییی عزیزممممممماشالا لپاشو ببینننننن چه ارامشی تو صورتشه ایشالا که همیشه سالم و سلامت و برقرار باشه
راس میگی منم سرعت گذر زمان رو زیاد دوس ندارم گاهی لذت ها رو کم میکنه

ممنون بازیگوش عزیز

بابای آرتاخان شنبه 27 آذر 1389 ساعت 11:44 http://artakhan.blogfa.com

ترس از رفتن این روزها من رو هم ول نمی کنه . . . این روزهایی که همه چی آرومه و البته بچه در شیرین ترین وضعیتش قرار داره و در سرسپرده ترین حالش . یه کمی که بزرگ بشه دیگه در دست پدر و مادر نیست و بند نمی شه و کمی دیگر که بزرگتر بشه مثل ما . . . دیگه اصلا مال پدر و مادر نیست .

مطمئنا شما خیلی بهتر این حس رو تجربه می کنید

فرناز شنبه 27 آذر 1389 ساعت 11:50 http://www.zolaleen.persianblog.ir

خدا میداند چه عزیز است دایی خوب برای خواهر زاده..من می فهمم

مرسی فرناز جان

سرو شنبه 27 آذر 1389 ساعت 11:54 http://yeksarv.persianblog.ir

ای جونم چقدر بزرگ شده ماشاالله معلومه شکموئه

دقیقا
همش در حال خوردن و خوابیدنه

گل گیسو شنبه 27 آذر 1389 ساعت 12:05

آآآآآآخیییییییییییییییییییییی
چه نی نی خورررردنیییی

قابل شما رو نداره البته
ولی ما فعلا منتظریم بزرگتر بشه بیشتر بخوریمش

رهگذر شنبه 27 آذر 1389 ساعت 12:11 http://mario22.blogfa.com/

قدیما بچه هایی رو که تو عید قربون به دنیا می اومدن از همون بچگی حاجی صدا می زدن!
حالا تو می گی ببعیییییییی؟؟؟؟؟؟؟
در ضمن اینکه اینجاست اگه ببعی هم باشه فرشته ببعی هاست!

حاج ببعی خوبه ؟

نینا شنبه 27 آذر 1389 ساعت 13:07

زمانو از رشد و بزرگ شدن بچه ها میشه کاملا احساس کرد
از اینکه عقربه های ساعت چنان دقایق را به ساعت
ساعت را به هفته و هفته ها به ماه و ماها به سال تبدیل میشن
و ما تو این چرخه ....
بیخیال الان شروع میکنی اذیت کردنم
منم اصلا رو مودش نیستم
نامدار باشه و پایدار
و مثل کیامهر واقعی پر انرژی
آقا کم پیدایی نیستی

معلومه زیاد سر حال نیستی

مهربان شنبه 27 آذر 1389 ساعت 13:28 http://www.mehrabanam.blogsky.com

اگه به دائیش بره از چند وقت دیگه وقتی اسم رادین رو می نویسی باید یه لینک هم به وبلاگش بدی

سمیرا شنبه 27 آذر 1389 ساعت 13:30 http://nahavand.persianblog.ir

نازی چه ببعی خوشگلی!! حالا که اسم دار شده دیگه بهش نگو ببعی گناه داره بچه اسم روش می مونه ها!

چشم
ولی اخه ببعی بیشتر بهش میاد به خدا

[ بدون نام ] شنبه 27 آذر 1389 ساعت 13:31

وااااااااااااااااااااااااااااااااای میخوام بوسش کنم....... دیگه نمیتونم تحمل کنم!!! چه لپ هایی داره...
خدا نگهش داره واسه دایی اش!

امیدوارم همیشه ساسرحال باشه م که الان با خواهرزاده خودم درگیرم

مرسی دنیز جان

بهارمامان امیر شنبه 27 آذر 1389 ساعت 14:42 http://oribad.blogfa.com

سلام خیلی ممنون که به ما هم سری زدی و نظرتون و گفتین .. در مورد این خواهر زاده نازتون بگم که مطمئنا به دائیش کشیده خدا حفظش کنه برای پدر و مادرش.

مرسی مامان بهار

سهبا شنبه 27 آذر 1389 ساعت 14:46 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

زنده باشه الهی ! همینه دیگه دنیا ! چشم به هم زدنی میگذره !
چه لبای خوشگلی هم تنش کرده مامان نرگس عزیز !

بله جتلمنیه واسه خودش آقا رادین
لباساش همه مارک دار

پونه شنبه 27 آذر 1389 ساعت 15:08 http://www.jojo-bijor.mihanblog.com

سلام آخه چرا اینقد لباس تن بچه کردین گناهی دلم براش میسوزه سنگین شده بنده خدا نمیتونه تکون بخوره
(آیکون گریش چرا اینجوری انگار غم باد گرفته)

الهی زنده باشه

مرسی پونه
دیگه یه دقیقه که عیب نداره
شهرت این دردسر ها رو هم داره دیگه

ما(ریحانه) شنبه 27 آذر 1389 ساعت 15:22 http://ghahvespreso.persian blog.ir

سلام. خوبید!!!
ای من به قربان این ببعی یک ماهه!!! زنده باشن در سایه پدر و مادر.. یه روزی این جا از عروسیش بنویسین و ما هی ذوق در کنیم که این همون ببعی بودا...

یعنی میشه ریحانه ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد