سلام کیامهر ! منم مثل تو شدیداً شوکه شدم و بخدا بغض کردم و هنوزم این بغض گلومو فشار می ده !!! نزار کیامهر ! نزار که برای همیشه برن ! بیا به نمایندگی از بچه های بلاگستان ازشون خواهش کن بمونن !!!
یکی دهن این بیچاره رو ببنده هلاک شد این بدبخت ولی واقعا بارها شده من خودم چیزی رو دیدم یا شنیدم که علاوه بر یه دهن باز دو تا شاخ خوشگل جینگلی و نانازی هم رو سرم سبز شده
باورت میشه دلم نمیاد واسش کامنت بذارم ! خوش ندارم تویه رفتنش کامنت بذارم ! نمیتونم تصور کنم کسی که ده سال داره اینجا مینویسه و بهش وابسته شده یه روز پاشه و بگه من رفتم ! شما هم دمتون گرم که حال دادید و خوندید !
شاید افکارمو جمع کردم یه کامنت درست و حسابی واسش بنویسم ! تا اون موقع ، علی الحساب از اینجا بهش میگم که مرد حسابی آخه تو دیگه چرا ؟
بچه ها به قران قسم منم مثل شما بی خبرم وگرنه اسکل بودم شب خداحافظی رفیقم پست طنز بنو.یسم ؟ مامانگار به خدا من نمی دونم چش شده ازش پرسیدم میگه حالش خوبه هیچ مشکلی هم نداره ولی نمی دونم چرا اینکارو کرد منم عین خودتون نشستم دارم نگاه می کنم ببینم چی به چیه
نمی دونم چی بگم... امیدوارم از روی احساسات باشه و زود پشیمون شه و برگرده... اون جمله ی کامنت قبلیمو هم تکرار میکنم که امیدوارم روزی نرسه که زبونم لال تو هم یه پست خداحافظی بچسبونی تنگ سینهی اینجا! من از الآن زنجهمویههامو میکنم چون احتمالاً اون روز توان نوشتن نخواهم داشت!
احساست رو درک میکنم کیا ... اما باید متوجه باشی که تو نزدیکتر از همه به محسنی و باید بتونی با منطق متقاعدش کنی که اگه واقعا هم قصدش رفتن ٍ ... بچه ها رو متقاعد کنه و دلیل رفتن اش رو تفهیم ... نمیشه با یه تصمیم بچه ها رو در سردرگمی رها کرد خوندن کامنتها نشون میده که چقدر دوستان شوکه شدن ازاین مسئله و همچنین خود تو ... من فکر میکردم خیلی بهم نزدیکترید ...
من تازه بعد مدت ها خوندن خاموش خواننده روشنش شده بودم...وای کاش حداقل رفتنشون واسه خاطر اون حرف و حدیثای مزخرف نباشه... اقا کیا شما یه چیزی بهش بگووو...این همه دوست این دونیای به این قشنگی همش که اونطوری نیس...
سپیده جان یه چیزایی حریم شخصی آدمه به خدا من اصلا دلم نمیاد برم ازش بپرسم یا دو کلمه حرف بزنم باهاش اصلا نمی دونم چی بگم صبح زنگ زدم بهش گفتم محسن اصلا دیگه ننویس هیچ وقت ولی این پست رو بردار تا ما دلمون خوش باشه یه روز دوباره میای و می نویسی اصلا شاید دل خودت تنگ شد ولی حرفمو گوش نکرد چی بگم بهش کاش الان تو شرکت نبودم میشد یه دل سیر گریه کنم خدا لعنتت کنه محسن
وقتی می گم من تو خواب زمستونی هستم همینه دیگه تازه الان فهمیدم چی به چیه؟ فقط هنوز نفهمیدم چرا می خواد بره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بعد من الان دهنم دو برابر این آقاهه باز مونده نمی دونم چی کار باید بکنم اصلا چی بگم امیدوارم تا چند لحظه دیگه بیاد و بگه این دروغ سال نو بوده و از این حرفهای مسخره فقط تو رو خدا کرگدن همین و بیا بگو من امروز به اندازه کافی قاطی هستم
خوبه باز این سرماخوردگی بهونه ی خوبی برای چشمای خیس و دماغ پف کردمه . اون از تولد دیروز و خداحافظی بابا ، اینم از رفتن یهویی جانشینش . خیلی دلم گرفته ، گریه ام دیگه آرومم نمیکنه . مرسی کیامهر جان . قول بده تو اینکارو باما نکنی .
من دقیقا همین شکلی ام الان کیامهر!!!!
شوک..؟؟؟!!!!....
واسه چی ؟؟؟!!!!....
مگه شما دونت آندرس تند..؟؟!!...
مگه باشما مشورت نشده بود...مشاوراعظم ؟؟؟!!!!!!!!!
همه مون I'm shocked
به خدا منم بی خبر بودم
نمی دونم چی شده
اصلا حال کار کردن ندارم
تو رو خدا بپرس چشهههههههههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
راستش تازه پست قبل رو خوندم و باید کلی خوشم میومد ازش اما ... با این به قول شما شوک حالمونو رو هم بدتر کرد
برای چی شوک شدین؟
و حال کار کردن هم ندارین! تا همین دیشب که همه چی خوب بود... خدا بد نده!
پست قبلی الان خوندم جالب بود.
کیامهر وب گپ رفت شما نظری نداری؟
سلام کیامهر !
منم مثل تو شدیداً شوکه شدم و بخدا بغض کردم و هنوزم این بغض گلومو فشار می ده !!! نزار کیامهر ! نزار که برای همیشه برن ! بیا به نمایندگی از بچه های بلاگستان ازشون خواهش کن بمونن !!!
چه ضد حالی بود بعد از پست قبلیت...
وای ...الان فهمیدم چرا شوک!
چرا آخه!!!!
شما یه چیزی بهش بگین...بد جوری دپرس بود انگار این روزااا
به نظرم اصلا عجیب نیست . . .
چرا آخه دارن میرن ؟
من حق میدم...منم جای شما بودممیشدم...
البته خدا نیاره اون روزو؟!
بابا ما انقدر دیگه تحمل نداریم . چندتا آخه ؟ چرا آخه ؟
توروخدا نذار کیامهر . بهش بگو مگه همین دیروز نبود که بابا محمود مارو به دست شماها سپرد ، اینجوری امانت داری میکنه ؟
مغزم داره میپکه :'(:O
...بابای آرتاخان..فکرکنم شما چیزایی میدونی که ما نمیدونیم...
....میشه مارو هم کمی روشن کنید...ممنون میشیم...
میشه ازشون خواهش کنید نرن
این دنیا بی محسن باقرلو معنی نداره
خواهش می کنم یه کاری بکنین
me too !!!
سلام.. همه رفتن.. چه خبره که ما بی خبریم؟
شما نری یه وقت!!!!
ای بابا چه خبره اینجا وحید رفت محسن هم رفت حتما هم بعدی شمایید چی شده چرا همه چپه شدن
کیامهر تو یه چیزی بگو دیگه
منم شوکه شدم تازه فهمیدم چرا شما شوکه شدی.چرا خداحافظی کرد؟
جدن چرا کرگدن رفته؟ چیزی شده؟؟؟
من صبح وبلاگشو دیدم. اتفاقی افتاده؟؟؟
ضمنا بابای آرتا خان مثل اینکه شما می دونی چی شده نه؟؟؟
یکی دهن این بیچاره رو ببنده
هلاک شد این بدبخت
ولی واقعا بارها شده من خودم چیزی رو دیدم یا شنیدم که علاوه بر یه دهن باز دو تا شاخ خوشگل جینگلی و نانازی هم رو سرم سبز شده
سلام آقا کیامهر !
باورت میشه دلم نمیاد واسش کامنت بذارم ! خوش ندارم تویه رفتنش کامنت بذارم ! نمیتونم تصور کنم کسی که ده سال داره اینجا مینویسه و بهش وابسته شده یه روز پاشه و بگه من رفتم ! شما هم دمتون گرم که حال دادید و خوندید !
شاید افکارمو جمع کردم یه کامنت درست و حسابی واسش بنویسم ! تا اون موقع ، علی الحساب از اینجا بهش میگم که مرد حسابی آخه تو دیگه چرا ؟
نمیدونم چی بگم کیامهر!!
بچه ها به قران قسم منم مثل شما بی خبرم
وگرنه اسکل بودم شب خداحافظی رفیقم پست طنز بنو.یسم ؟
مامانگار به خدا من نمی دونم چش شده
ازش پرسیدم میگه حالش خوبه
هیچ مشکلی هم نداره
ولی نمی دونم چرا اینکارو کرد
منم عین خودتون نشستم دارم نگاه می کنم ببینم چی به چیه
بابابزرگ ، اون موقع که بهت زنگ زدم اینجا رو نخونده بودم ... کاش بیاد اون پستو حذف کنه
نیما منم نمی دونم چی بگم
هرچی فکر می کنم نمیدونم چه کامنتی بذارم
دستم به کار نمیره
کیامهر خان عزیز ! اگه برنگرده باس منتظر باشه که خیلیا ببندنو برند !
آقا کیامهر . کاری میشه کرد که منصرف شه ؟ آخه چرا انقدر یهو ؟
یه ریز بین وب شماو کرگدن میچرخم شاید بخونم که شوخی بود . یا یه حرفی یه دلیلی حداقل .
نمی دونم چی بگم...
امیدوارم از روی احساسات باشه و زود پشیمون شه و برگرده...
اون جمله ی کامنت قبلیمو هم تکرار میکنم که امیدوارم روزی نرسه که زبونم لال تو هم یه پست خداحافظی بچسبونی تنگ سینهی اینجا!
من از الآن زنجهمویههامو میکنم چون احتمالاً اون روز توان نوشتن نخواهم داشت!
منم پست خدا حــــــــــــــــــــــــــــــــافظی رو نوشتم..
بلاگستان بدون خداش یعنی هیچ یعنی پوچ
احساست رو درک میکنم کیا ... اما باید متوجه باشی که تو نزدیکتر از همه به محسنی و باید بتونی با منطق متقاعدش کنی که اگه واقعا هم قصدش رفتن ٍ ... بچه ها رو متقاعد کنه و دلیل رفتن اش رو تفهیم ... نمیشه با یه تصمیم بچه ها رو در سردرگمی رها کرد خوندن کامنتها نشون میده که چقدر دوستان شوکه شدن ازاین مسئله و همچنین خود تو ... من فکر میکردم خیلی بهم نزدیکترید ...
میخواد بره یا نازه؟؟!!
یحتمل همون یا نازه
با حرف سپیده موافقم صددرصد . حداقل برامون بگه چرا ؟
با نیمام موافقم که با رفتنش باید منتظر رفتن خیلیا باشیم . اولیش هیشکی .
والا من صبح پست قبلی رو خوندم الان اومدم کامنت بذارم بعد یه دفعه ای با این صحنه مواجه شدم منم خیلی شوکه شدم باور کن!!!
من تازه بعد مدت ها خوندن خاموش خواننده روشنش شده بودم...وای کاش حداقل رفتنشون واسه خاطر اون حرف و حدیثای مزخرف نباشه...
اقا کیا شما یه چیزی بهش بگووو...این همه دوست این دونیای به این قشنگی همش که اونطوری نیس...
سپیده جان یه چیزایی حریم شخصی آدمه
به خدا من اصلا دلم نمیاد برم ازش بپرسم
یا دو کلمه حرف بزنم باهاش
اصلا نمی دونم چی بگم
صبح زنگ زدم بهش
گفتم محسن اصلا دیگه ننویس
هیچ وقت
ولی این پست رو بردار تا ما دلمون خوش باشه یه روز دوباره میای و می نویسی
اصلا شاید دل خودت تنگ شد
ولی حرفمو گوش نکرد
چی بگم بهش
کاش الان تو شرکت نبودم میشد یه دل سیر گریه کنم
خدا لعنتت کنه محسن
وقتی می گم من تو خواب زمستونی هستم همینه دیگه
تازه الان فهمیدم چی به چیه؟ فقط هنوز نفهمیدم چرا می خواد بره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بعد من الان دهنم دو برابر این آقاهه باز مونده نمی دونم چی کار باید بکنم اصلا چی بگم
امیدوارم تا چند لحظه دیگه بیاد و بگه این دروغ سال نو بوده و از این حرفهای مسخره
فقط تو رو خدا کرگدن همین و بیا بگو من امروز به اندازه کافی قاطی هستم
چقد امروز به ژست ژایین خندیدم و لذت بردمممم از اینهمه نشاط و قلم شیرین!وخ نکردم کامنت بذارم اما حالا که اومدم اینجوری...
مثلا اومده بودم بگم عکسارو گذاشتم!!
اما همچین جو غمگینه که فکر نکنم بشه با چاردونه برف بهترش کرد
بابا تو رو خدا یکی بیاد منو توجیح کنه خوب
به خدا امروز حالم خوش نیست چرا همه چیز باید امروز اتفاق بیفته
شما یه وقت نرین
تو رو خدا
بلاگستان داره داغون میشه
همه چی قاطی شده
خواهش می کنم شما که بهشون نزدیکین یه کاری بکنین
سلامممممممم
ای بابااااااااااااااااااااااا
خوبه باز این سرماخوردگی بهونه ی خوبی برای چشمای خیس و دماغ پف کردمه . اون از تولد دیروز و خداحافظی بابا ، اینم از رفتن یهویی جانشینش .
خیلی دلم گرفته ، گریه ام دیگه آرومم نمیکنه . مرسی کیامهر جان . قول بده تو اینکارو باما نکنی .
سلام
چرا همه دارن خداحافظی می کنن اونم با هم؟
برای من یکی که سواله شدید