سلام به همگی ...
کیامهر عزیز لطف کرده به من الدنگ و قلم کلنگم ! که افتتاحیه بازی امشب را من بنویسم ... راستش آن اوائل حس خوبی به بازیهای وبلاگی نداشتم و سرسختانه مقاومت می کردم در مقابل وسوسهء شرکت در هر گونه بازی وبلاگی که دوستان منت میگذاشتند و ما را داخل آدم حساب و دعوتمان می کردند ... بعدها حس و نگاهم عوض شد کم کم ... چون دیدم بازی های وبلاگی اگر خوب باشند و چیپ و زرد نباشند محفل و محمل خوبی هستند برای عمق بخشیدن به رفاقتهای روتین مجازی ... چون دیدم از همان پشت مانیتور ، برق درخشان شادی را توی چشمهای بچچه هایی که بازی می کردند ... چون دیدم میزان مشارکت و همدلی از این دست شبهای بازی های دور همی را و انرژی مثبت عظیم و تاثیراتش را ... لذا رفتم به سمتی که نتیجه اش شد بازی های عکس بچچگی و میز کامپیوترها و دستخط ها و امضاها و نقطه اوجش هم نوشیدن صدای شماهایی که نازنینید در شب یلدا ... حالا هم که نیستم و نابودم ، ولله
بی حد و بی نهایت خوشحالم و دلم غنج می رود از اینکه کیامهر عزیزم بزرگوارانه وخت و نیرو
می گذارد تا ماها را دور هم جمع کند و لبخند گوشه لبمان و بغض کنج گلومان و اشک گوشه چشمانمان بنشاند به شادی و خوشدلی ... تا بقول شاعر برهیم دمی از دنیا و شر و شورش ... برهیم و کودک وار معصوم و زلال و خجول و شیطون بخزیم لای پتوی گلبافت نرم و لطیف نوستالژی و زیرش ریز ریز بخندیم انقدر که اشکمان در بیاید ... طبق معمول زیاد فک زدم به فتح فا ! ...
لذا فدای همگی و برای آگاهی از توضیحات و چند و چون بازی امشب
به ادامه همکارم توجه فرمائید !
اول از همه یک دنیا تشکر از محسن عزیز که بنده رو قابل دونست و اجازه داد این بازی که
شرعا و عرفا و کپی رایتا یک بازی کلاسیک کرگدنیه
اینجا و توی این وبلاگ انجام بشه ...
همونطور که محسن گفت هدف اصلی این بازی های وبلاگی دور هم بودنه
گفتن و خندیدن و شاد شدن تو اینروزهایی که دلهای ما زیاد شاد نیستند .
پس قبل از ارائه توضیح در مورد چگونگی این بازی میخوام احساس خودم رو نسبت به بازی های وبلاگی کرگدن بیان کنم تا شاید دوستانی که کمتر از حس و حال و فضای این بازی ها اطلاع دارند برای این بازی بیشتر ترغیب و تشویق بشن ...
سلسله بازی های کرگدنی از اینجا و با بازی عکسهای بچگی شروع شد .
ده ماه پیش بود ( 25 فروردین 1389)
حیف که اون عکسها دیگه وجود ندارند که ببینید
ولی نمی دونید چه شور و هیجانی ایجاد کرد بین بچه ها ...
من تعدادی از بهترین دوستان وبلاگیم رو از همین بازی پیدا کردم .
آلن ٬حسین ترابی ٬ عاطفه ٬ابله خاتون ٬ فریبا
محسن ٬ ایرن ٬ رامین ٬محبوب ٬ وحید و مریم و حمید
و خیلی های دیگه که بعضی هاشون الان دیگه نمی نویسند
و خیلی دلم براشون تنگ شده ...
دیشب کامنتهای اون دو تا پست دوست داشتنی رو خوندم
دونه به دونه
شاید باور نکنید و شاید خندتون بگیره
اشکم دراومد ...
انگار این حرفها و این کامنتها مال ۱۰ سال پیش بود
انگار یه جوون بیست ساله بودم اونروزها که هیچ کاری جز شوخی و خنده بلد نیست
هرچقدر بگم متوجه نمیشید اون دو سه شب تا صبح ما چقدر گفتیم و خندیدیم و خوش گذشت
و همین پست بود که منو شیفته کرگدن کرد
منو از لاک مجازی بودن درآورد
و به من یاد داد لازم نیست یک نفر رو بشناسی و باهاش دوست باشی
تا باهاش احساس صمیمیت کنی
لازم نیست یکنفر دوستت باشه و اسمش رو بدونی تا بازیش بدی
و بیاریش به جمع صمیمی دوستانت
کافیه هرکس که سلام کرد جواب سلامش رو به گرمی بدی
تا بفهمی این دنیای کثیف هم هنوز پره از آدمهای باعشق
آدمهایی که قدر شادی های کوچیک و لحظه ای رو می دونن
و میتونن تبدیلش کنن به شادی های بزرگ
تبدیلش کنن به خاطره های هیچ وقت فراموش نشدنی ...
القصه
سری بازی های کرگدنی ادامه پیدا کرد و بنده شدم پایه ثابت این بازی ها
و اصلا فکر نمی کردم یکروزی بیاد که خودم بشم بانی یکی از این بازی های دوست داشتنی
و حالا امشب نمی دونید چقدر ذوق و شوق دارم برای این بازی
چرا که جمع دوستان خیلی بزرگ شده و یک عالمه دوست تازه اضافه شدند به ما
شاید بگید ما تازه واردیم
کسی مارو نمیشناسه
ولی میخوام بدونید سخت در اشتباهید
و وقتی این بازی تموم بشه اونایی که شرکت نکردند یا نتونستند شرکت بکنند چقدر حسرت خواهند خورد از اینکه نیومدند و بازی نکردند ...
هرچند حتی اگر بازی هم نکنید بهتون قول میدم
همین خوندن کامنتها و شرکت در شب زنده داری این چند شب هم خالی از لطف نیست
و خودش یک دنیا خاطره خواهد داشت .
خب... اگه موافقید بریم سراغ بازی
اول چند تا سوال :
-
من تازه با وبلاگتون آشنا شدم . دوست دارم بازی کنم ولی هیچ کدوم از بچه ها رو نمی شناسم . چیکار کنم ؟
-
شرکت در این بازی برای همه آزاده ... هممممممممممممممه
نه اجباری به داشتن وبلاگ هست
نه اجباری به اینکه قبلا به اینجا اومده باشید و کامنت گذاشته باشید
نه اینکه کسی رو اینجا بشناسید .
همه بازی هستند
حتی اگه از کیامهر باستانی بدتون بیاد و حالتون از پستهاش به هم بخوره .
این پست متعلقه به بچه های بلاگستان
و همه توش سهیمند و شریک
چطوری باید بازی کنیم ؟
-
دوستانی که قصد دارند شرکت کنند باید محبت کنند و یک سری بزنند به آلبوم عکسهای بچگی و یک عکس از دوران مدرسه خودشون انتخاب کنند .
تورو به خدا به فکر اینکه من بچه بودم دماغو بودم و من زشت بودم و آب دهنم همش جاری بود و مانتوم کثیف بود و کله ام کچل بود و اینا نداشته باشین ...
میخوایم دور هم حال کنیم فقط
می خوایم خوش باشیم به خدا
به فکر این چیزا نباشید بی زحمت ...
عکس مربوطه رو اسکن می کنید یا اگر اسکنر ندارید با دوربین یا گوشیتون یه عکس ازش بگیرید و بفرستید به این ایمیل :
به همین سادگی ...
آقا من که عکس از دوران مدرسه ندارم چیکار کنم ؟
-
هیچ عیبی نداره . عکس از همون سن و سالت که داری
از بچگیت
از روزهایی که مدرسه می رفتی
اگر تو مدرسه و با لباس مدرسه و سر کلاس هم نباشه عیب نداره
عکست رو بفرست تا تو بازی باشی .
من یه عکس از دوران مدرسه دارم
ولی چهل نفر دور و برم هستن
چیکار کنم ؟
-
خب اینکه کاری نداره
خودت رو توی عکس با یه علامتی مثل دایره مثل فلش یا هرچی دیگه مشخص کن
تا معلوم بشه کدومشون تویی .
مثلا این لپ گلی که این پایین دور سرش هاله نور هست منم
کلاس اول ابتدایی سال 1365
حالا شرح بازی :
بازی از همین الان شروع میشه ...
شما از همین حالا تا ساعت 20:00 روز دوشنبه فرصت دارید تا عکسهاتون رو برای اون ایمیلی که گفتم بفرستید .
لطفا وقتی عکستون رو فرستادید یک کامنت هم بگذارید تا اشتباه نشه خدای نکرده
دوشنبه شب راس ساعت 24:00 عکسها رونمایی میشه
ولی بدون اسم و نشونی صاحب عکس
قسمت بامزه بازی هم همینجاست .
بدون اینکه کسی خودش رو لو بده و بگه کدوم عکس مال اونه
حدس خواهیم زد که هر عکس متعلق به چه کسی است .
تازه یک مسابقه هم داریم :
انتخاب خوشگلترین دانش آموز
انتخاب تمیز ترین دانش آموز
انتخاب شلخته ترین بچه
و...
عکسها به مدت 24 ساعت در همون پست باقی خواهد بود و در آخر
روز سه شنبه ساعت 24:00 صاحبان عکسها معرفی خواهند شد .
این بود یک بازی کاملا کرگدنی ...
به شخصه دوست دارم عکسهای مدرسه ای همه شماها رو ببینم
اما خب این مقدور نیست
ولی قول میدم هرچقدر تعداد کسانی که تو این بازی شرکت می کنند بیشتر باشه
بیشتر خوش میگذره
به همه خوش میگذره
حرفام تموم شد و حالا نوبت شماست
ببینیم چه می کنید ...
پیگیری بازی های وبلاگی کرگدن خداییش خیلی باصفا بود و خیلی میچسبید ... دعا میکنم که ایشالا جوگیریات هم تو این کار موفق بشه و منم بتونم یکی از مشتری های ثابت این وبلاگ بشم البته اگر لیاقت داشته باشیم!!
این چه حرفیه
شما قدم رو چشم ما میذارین وقتی میاین اینجا
این چه حرفیه
شما قدم رو چشم ما میذارین وقتی میاین اینجا
آقا حرفم رو پس میگیرم وقتش خیلی هم خوب بود.
همون اولین عکسی که دیدیم به دلمان نشست و فرستادیم براتون.. جهنم و ضرر شرکت کردیم دیگه.. حالا مرد میخوام که به عکسه من بخنده ها!!!!!!!!!!!!!
دستت درد نکنه ریحانه
خیلی خوب بود
هی میام این کامنتا رو می خونم و یاد اون روزا می افتم ... روزایی که خیلی ام دور نیس ولی دوره ... دیر نیس ولی دیره ... اونوخ دلم می گیره ...
قربون دلت برم جناب
یا حسین آلبومهای ما اون بالا تو کماده ولی تمام تلاشمان را میکنیم.........................
یک وسیله ای اختراع شده به اسم صندلی
که آدم می گذارد زیر پایش
و قدش می رسد به بالای کمد
انقدر سخت نگیر بابام جان
این عاطفه از جون من چی میخاد ؟
چرا نصفه شبی به من گیر داده ؟
اصلن حالا که اینطور شد :
جعفر ! کابین من خونه عاطفه س.
فرستادم عکسمو
مرسی نعیمه جان
رسید عکست
عالیه عکست
سوتی شد.
منظورم خون عاطفه بود.
آلن جان خونه صرفش بیشتره ها
نعیمه - وووری - محمد - فری - الهه - ریحانه - سحر
دستتون درد نکنه
عکستون رسید
خیلی باحاله عکسا
دلتون بسوزه
ای ول کیامهر! چه فکر قشنگی به سرت زد...والله زمان ما سالی یه بار عکاس میومد ازمون عکس مینداخت مثل الان همه بچه ها گوشیهای دوربین دار نداشتن که! اما چشم حتما برات میفرستم...
مرسی سمیرا خانوم
عکس من چی ؟ نرسید ؟
چرا نیمه جدی جان
رسیده
دستت درد نکنه
اقا منم بازیا.. فقط عکسهاتو آپ نکنی تا منم برات عکسمو بفرستم.
زودی بفرست ایراندخت جان
اینجانب "پ.الف" برای نخستین بار در یک بازی وبلاگی شرکت نموده و عکس طفولیت خویش را در محفل علم و داتش بفرستادیم!
پرند جان عکست نرسیده ها
خالی می بندی چرا ؟
نیمه جدی جان ایمیل فرستادی ؟
کیا جان ، اول خونش رو می گیرم و بعد خونه ش رو.
چه کابوی خشنی
دیدی اتیش پاره رو دلم می خواد بخورمش نیم وجبی رو
دوشنبه شب دیره ها من که دلم طاقت نداره
خیلی باحال بود ووری
دمت گرم
کلی حال کردیم از دیدنش
خیلی باحال بود ووری
حیف که که نمیتونم توضیح بدم وگرنه لو میری
ولی معرکه بود
وگرنه لو میری
مردم یه جمله گفتم
آقا ما کللن یدونه عکس از دوران مدرسه مون داریم اونم توش لختیم اشکال نداره همینو بفرستیم ؟!!
نه قربونت
تو بفرست من به صورت اسلامی نشونش میدم
سلام . میگم اگه عکس خودمان ارزش گذاشتن نداشت ، میشود عکس دختر کپی برابر اصلمان را در بازی شرکت بدهیم برادرجان ؟
هم عکس دختر خانومت رو بفرست
هم عکس خودت
چرا فکر می کنی عکس خودتون ارزش دیدن نداره ؟
منم میاام بازیییییییییییییییییی
مرسی پری
کیامهر عکس من نرسید؟من اولین نفر بودم دیشب برات میل زذم.!!!!!!!!!

آقا اجازه نمیشه عکس الانمونو بفرستیم؟؟؟به خودا اون موقع زاقارت بودیم خب.
نرسیده پونه دوباره بفرست
کرگدن سلام.چطوری مرد؟؟؟؟
هستیم شکر ...
من الان به عکسم دقت میکنم میبینم چقد اون زمان لاغر بودم ...
شما انقدر دقتتون رو خرج نفرمایید
بابابزرگ خواستی بری خواستگاری و اون حرفها همون عکسه که بهت دادم و بردار ببر ...
اقا ماام اگه این درسای نالوتی بزارن هستیم .بازیت فوق العادس .اگه ام نشد فقط میایم و میخندیم
حتما بازی کن شیخ
سلامممم
همون عکس دومیه دیگه حواست کجاست معلوم هست؟
آقا بعد ما عکس دوم دبستان پیدا کردیم ولی تکی هستیم بفرستیم قبوله..؟
بله بله بله قبوله
نمی دونم چهره واقعیم رو نشون بدم یا نه

ولی در صورتی که تایید شد
حتما شرکت خواهم کرد
با کمال میل و افتخار کیامهر جان
چهره بچگی که ربطی به چهره واقعی نداره
حتما بفرست
بلاخره آلبم دوران مدرسه مو پیدا کردم.. آخ جووووووووووون
ایول
اینجا هوا باراانی . بچه ها چطورید از هوای شهرتون بگین.
یکی از اون بازیها که خیلی دلم میخواست شرکت کنم.
تمام آلبوم ها و فایلها رو چک کردم. انگار کودکیم یه چیزی بین سن ۴ سالگی تااااااااااااااااااااااا سالهای دبیرستان پشت غباری از چراها گم شده. باید برم سراغ ننه م ! نکنه سر راهی باشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ای بابا
حالا یه پرس و جو بفرمایید
شاید یکی پیدا کردی
حالا من چیکار کنم؟؟؟ میخواستم شرکت کنم (آیکن هوار هوار و جیغ و زر و زور)
اگر احیانا چیزی پیدا نکردی
عکس کوچولوی خودتون رو بفرست
کپی برابر اصل
من عکس های مدرسه ام پیش مامان ایناست
عکس جایگزین چی بدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عکس اون دختر اوکراینیه تو سیرک
عکس رو فرستادم.. رسید آیا؟؟
بله رسید
سلام. من چند وقته که وبلاگ نویسی رو گذاشتم کنار و منتظرم گرفتاریم حل شه تا دوباره بنویسم. ولی یه مدته ک اینجا رو میخونم و حالا تو بازی شرکت میکنم که از حالا برای آینده دوست پیدا کنم و یه خورده هم کیف کنم.
ایشالا که گرفتاری حل بشه
حتما شرکت کنید دوست جدید
سلام
من فرستادم
اگه رسیده
بی زحمت
یه خبر بدین
خیالمون راحت باشه
خصوصی هم دارین بی زحمت!
بله رسید آناهیتا
هم عکس خودت
هم استاد قربونش برم
سلام ...
وای چه بازی قشنگی ...
ولی حیف که مصادف شده با خیلی از بدبختی های من ...
اگه شانس داشتم که ...
بی خیال ... غر نمیزنم ... فقط میگم به همگی خوش بگذره ...
ای بابا
یه لحظه فراموش کنید این بدبختی های زندگی رو
امیدوارم هرچی هست
زودی حل بشه
منم مث لیلیتا سرراهی بودم فک کنم !
دریغ از یه عکس که قیافه م توش مشخص باشه !
جددن یعنی چی آخه ؟
خیلی مسخره س
نه به ننه باباهای الان که از بند ناف بچچه و لحظه تشرفش به جهان فیلم و عکس گرفتنو شروو می کنن تا همه جزئیات و فیهاخالدون همه سنینش !
نه به ماها که اصلن انگار بود و نبودمون توفیری نداشته !!
این شاید خاصیت متولدین ۲۴ اسفند باشه
همون عکس مخصوصه که گفتی رو بفرست
خیلی خوب میشه محسن
سلام . گل پسر از ماموریت برمیگردی خبر بده دیگه !
قربونت برم شیرزاد جان
حق با شماست
ببخشید قربان
من عکس پیدا نکردم

می خواستم بگم همون عکسی که روز تولدت گذاشته بودی رو بذار
یادم افتاد تو که نمیای اینجا رو بخونی
جناب کیا، دوباره ارسال کنم یا همون یک بارش به سلامت رسیده؟
شما در این لحظات مهم کجایید؟
ببخشید دیر شد جواب
عرض کردم
رسید قربان
میفرستم در اسرع وقت :دی
ما رو یادتون نره :دی
غیر ممکنه یادمون بره
سلام
اقا فرستادم
شرمنده این سیستم قاط زده بود فکر کنم چندبار فرستادم
منو عفو بفرمایید
تمنا می کنم
رسید
خوبم رسید
تازه به حقارت و بدبختی دوران مدرسم پی بردم
آلبومم دریغ از یه عکس
۱ دونه هست که اونم من توش نیستم
کیا از صبح حالم خیلی گرفته شد دلم برای خودم سوخت
همه ذهنیتم بهم ریخت
ای داد بیداد
یکی دیگه بفرست
تو یهویی که ۴۰ سالت نشده خب
یه عکس از ۲۰ سالگی
۳۰ سالگی
۳۵ سالگیت بفرست خب
تف تو ذات همه مسئولین مدرسه ما که مارو سربازان گمنام فرض کردن و مدرسه رو پادگان
حالا چرا فحش میدی خواهر
یه عکس دیگه
انقدر غصه نخور
آخی نینا ناراحت نباش
خب نسل ما خیلی اذیت شده
خیلی عذاب کشیده
همش جنگ و ترس و وحشت
باورت میشه من تا 8 سالگی یه اسباب بازی شخصی نداشتم؟ همه ی اسباب بازی هام به ارث رسیده بود!
خب یه عکس از بچگیت بفرست