جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

تو از دیوژن روزنامه خوان ٬دیوانه تری آبجی نرگس !

خواهرم نرگس ٬توی کامنتهای پست قبلی برایم نوشته : 

((بعد از ده روز از مسافرت برگشتم سریع اومدم رادین رو خوابوندم اومدم نت  

گفتم حتما دلت برام تنگ شده و یه خط از من نوشتی یا شاید تولد من هم جزء تبریک ها باشه . اما از همه حرف زدی جز من جای آدم ها باید تو دل باشه نه تو شناسنامه ..............ببخش که فکر میکردم دلت واسم تنگ شده )) 

 

 -

 

 

 

  ************************

امشب خانه مادرم میهمان بودیم . خواهر هایم و همسرانشان و بچه هایشان هم بودند . 

بعد از شام با دامادین( دو داماد ) رفتیم و چند تا فیلم خریدیم . 

موقع برگشت توی بلوار شلوغی که ماشین ها به سرعت حرکت می کردند  

یک لحظه چشمم خورد به یک آدم دیوانه

رفتارش عجیب بود . داشت توی خیابان و در مسیر حرکت ماشین ها تند تند راه می رفت و تکه روزنامه ای هم توی دستش بود . 

عجیب بود که با نزدیک شدن هر ماشین تکه روزنامه را بالا می گرفت و توی نور چراغ ماشین ها 

همان طور که با سرعت راه می رفت ٬سعی می کرد روزنامه را بخواند . 

 

-

شاید بی ربط باشد ولی این دیوانه مرا یاد دیوژن انداخت  

همان فیلسوف دیوانه ای که لباسش خمره ای بیش نبود  

همان کسی که توی روز با فانوس توی شهر می گشت و دنبال انسان می گشت  

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر        کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست  

 

**********************

مریم و نرگس به فاصله دو سال ٬ بعد از من بدنیا آمدند . 

با اینکه چهار ساله بودم روزی که نرگس بدنیا آمد را خوب یادم هست . 

چپول بود و من هم این را بلند داد زدم توی جمع مهمانها  

و نمی دانم کدام شیر پاک خورده ای چنان نیشگونی از من گرفت که خفه شو !  

آدم روی خواهر خودش که عیب نمی گذارد .  

 -

هر چه مریم آرام و سر بزیر بود ٬ نرگس شیطان بود و پر حرف  

اسمش را زلزله گذاشته بودند از بس که حرف می زد ... 

تمام دعواهای کودکی توی خانه ما بین من و نرگس بود  

روزی نبود که سر مساله ای با هم دعوایمان نشود و جیغ و دادش به آسمان نرود . 

بعدها که بزرگتر شدیم ٬ دعوا که می شد هم می زد هم یقه لباسم را جرواجر می کرد و هم گریه راه می انداخت و جیغ می زد تا بابا بیاید و معمولا یک وعده کتک هم از بابا می خوردم . 

نرگس بر خلاف ظاهر جیغ جیغو و شیطانش بی اندازه مهربان است . 

با اینکه از من و مریم کوچکتر است ٬ همیشه هوای من و مریم را داشته و همه جوره کمکمان کرده است . بی اغراق باید بگویم نصف زحمتهای مالی و دوندگی های عروسی مرا نرگس کشید و نصف دیگرش را من و بابا ...  

به همین خاطر همیشه خودم را مدیون محبت هایش می دانم

و خوشحالم که الان مثل آدم دارد زندگیش را می کند و خوشبخت است و یک شوهر خوب و یک ببعی ناز دارد .

 

 رادین - پسر نرگس  

  

 

 ************************

 

۷ فروردین تبریز بودیم که زنگ زدم به نرگس و تولدش را تبریک گفتم . معلوم بود گارد گرفته است برای یک دعوای اساسی و منتظر بود تا تولدش را فراموش کنم که بیاید و برایم کامنت بگذارد و آبرو و حیثیت مرا ببرد . 

اصلا نمی فهمم این آدم چرا شده است هووی دنیای مجازی من  ؟

وقتی نشده که بیاید و کامنت بگذارد و مرا قهوه ای نکند  

نمی دانم چه مشکلی با من و دوستان مجازی من دارد  ؟

والله باید مهربان را بگذارم روی سرم و روزی هفت بار دورش بگردم و پرستش کنم 

اگر قرار بود مهربان یک ذره مثل نرگس باشد  

یا الان داشتم ماه به ماه قسط سکه های مهریه ام را می دادم 

یا اینکه وبلاگی به نام جوگیریات توی  مجازستان وجود نمی داشت . 

دیشب هم حضرت علیه بعد از ده روز گشت و گذار در بلاد فرنگ  

همین که تشریفشان را آورده اند هنوز رادین را نخوابانده و دستشویی و حمام نرفته آمده برایم کامنت گذاشته و لیچار بارم کرده است .  

نرگس راست می گوید . جای آدم ها باید توی دل باشد نه توی شناسنامه  

ولی باید بداند که تا روزی که خودش نیاید و لااقل دو خط توی خانه مجازیش که به هزار عشق و علاقه برایش ساختم ننویسد ٬ توی دنیای مجازیم راهش نمی دهم . 

 

خدا را هزار مرتبه شکر که روز تولد خواهر شناسنامه ای یادمان بود و تبریک تلفنی هم عرض کردیم . وگرنه بعید نبود که تنبانمان را پرچم کند توی این مجازستان  

و معلوم نبود چه قشقرقی می خواست راه بیاندازد . 

********************** 

دلم برای رادین قدر یک ارزن تنگ شده بود    

از سفر که برگشتیم آنها رفتند سفر و سال ۹۰ ندیده بودمش  

نرگس ٬ بچه را بغل کرده بود و برای خنده ٬ این طفل معصوم را دعوا می کرد و اخم نشانش  

می داد و رادین بینوا هم  از اخم مادر گریه اش می گرفت  

نفهمیدم این چه شوخی بی معنی و بی مزه ای بود که می کرد 

این پست را نوشتم تا هم تشکری باشد از محبت های نرگس 

و هم دلم خنک شود از کامنتهای قهوه ای رنگش 

و هم تلافی گریه امشب رادین دربیاید . 

کتونی های سفید رادین را ببینید ...  

 -

به نظر شما کسی که برای خنده ٬ گریه همچین فرشته ای را در بیاورد مشکل روانی ندارد ؟ 

نرگس جان ! خواهر عزیز شناسنامه ای من ... 

به نظرم تو از دیوژن روزنامه خوان ٬ دیوانه تری

 

 

پی نوشت : 

این چند وقت ٬ بلاگفا حسابی به روغن سوزی افتاده است . 

این خرابی های پی در پی بهانه ای شده است تا دوستان وبلاگ نویس قدر و قیمت  مدیران خوبی چون مسعود چنگیزی را بفهمند و به راه راست هدایت شده و اسباب و اثاثیه را بکشند و خانه مجازیشان را بیاورند توی سرور و سالار سرویس های وبلاگ نویس فارسی   

یعنی بلاگ اسکای  

 

حنانه عزیزم از این بعد فلوتش را اینجا می نوازد  

و نشانی دخترک زبون دراز در بلاگ اسکای اینجا ست .  

 

نظرات 124 + ارسال نظر
مومو شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 03:48 http://mo-mo.blogsky.com

یعنی اول؟

مومو شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 03:53 http://mo-mo.blogsky.com

مثه بحثای بچگیام با داداشم و خواهرم بود پسته!

خواهرای بزرگتر بندگان خدا همیشه قربانی ان!!!
چه گیری کردیم از دست این داداشا و خواهرای فینگیلی!
با شما نبودمااااا آقا کیا! با داداش و خواهر خودم بودم!

کورش تمدن شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 07:26 http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
صبح حضرت عالی بخیر
نرگس خانوم منم شاهدم که کیا زنگ زد و تولدتون رو تبریک گفت
شما ناراحت نشید کیا هنوز از دعواهای دوران کودکی ناراحته و واسش عقده شده
کیا نصفه شب چکار داری اینجا؟برو بگیر بخواب دیگه
اگه دیر بخوابی دیگه مسافرت نمی برمتا

خدیجه زائر شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 07:32 http://480209.persianblog.ir

سلام..صبح عالی بخیر..........
دخترهای من هم به وبلاگ و بچه های مجازی ام حسادت می کنند.این کاملا طبیعی و نشانه ی علاقه ی زیادشان است.خب ادم کسی را که خیلی دوستش دارد نمی تواند به اشتراک بگذارد.
البته در بزرگمنشی مهربان شک نداریم اما خب خواهرها کمی حساس هستند باید هوایشان را داشت.

سمیرا شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 07:40 http://nahavand.persianblog.ir

سلام عیدتون دوباره مبارک چند روزی نبودم خوشحالم که دوباره میخونمتون تولد آبجی نرگس هم مبارک من جای ایشون بودم خیلی ذوق میکردم از داشتن همچین داداشی اما خب بهش حق بدید توقع یه تولد مجازی رو هم داشته باشه

فرزانه شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 08:24 http://www.boloure-roya.blogfa.com

صبح بخیر
ای بابا. پس من چی بگم که مامان هم تولد من رو یادش نمیمونه:)) فقط تولد برادرم رو خوب یادشه. چون اون سال برف زیاد بوده ولی بنده چون تو بهار سبز و خرم دنیا اومدم زیاد لزومی نداشته که یادش بمونه
این کامنت رو برای خواهرت هم بخون.

مهسا شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 08:42 http://exposed.blogsky.com

ببین من الان اییییییییییییییین قده خوچحالم مازیار دست کم من رو تو وب‌لاگ رنگ نمی‌کنه و غنیمت کرده به همون کتاب صورتی! البته دلیل اوشون هم اینه که از وب‌لاگ بازی پولی در نمی‌آد . به قول مامان جان که می‌گه این بچه عقلش از تو بیش‌تر می‌رسه . حالا تو هی بشین و وب‌لاگ بنویس!

دخترک زبون دراز شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 08:45 http://dokhtarezabonderaz.blogsky.com/

سلام...نرگس خانوم تولدتون با تاخیر مبارک...
مرسی اقا کیامهر بابت لینک آدرس جدید ...

دوست شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 08:48 http://asme1982.blogfa.com

بسم الله النور...
سلام کیاجان...
دیگه دنیای خواهر و برادریه دیگه....
تو نمی دونی که خواهرا تعصبشون از زن آدم بیشتره؟
ناراحت نباش که یه روزی اینا همش خاطره میشه ....

سهبا شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 08:57 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

آبجی نرگسه دیگه !‌دلش کوچولوئه ‌! اصلا شما چقدر می دونین از حس خواهرا که عاشق برادران ؟! نه واقعا یکبار خودتون رو گذاشتین جای اونا و به محبت عمیقی که به شما دارن فکر کردین ؟!
در هر صورت کیامهر عزیز ، هیچکس توی این دنیا جای عزیزان واقعی آدم رو نمی گیره ! در نهایتش فقط شماهایید که برای همدیگه می مونین . مهربان و نرگس و مریم و مادر و پدر کسانی هستند که واقعا در زندگی شما هستند و باید حواستان را بیشتر از هر کس و هر چیزی در زندگی به آنها جمع کنید . بیشتر قدردان حضور همدیگه باشید .
البته این پست شما ، تلنگری برای خود من هم بود برادر ! گفتم که مدیون شما نمانم ! مرسی مثل همیشه .

هاله بانو شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 09:08 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

صبح بخیر
الهی فدای این ببعی چقدر جیگره خصوصا دستاش آدم دلش می خواد ساعت ها دستش رو بگیره و نازش کنه
چه موهای فشنی هم داره
خدا برای خواهرتون نگهش داره و نامدار باشه

الهه شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 09:25 http://khooneyedel.blogsky.com/

سلاااااااام...
اولا تولد آبجی نرگس مبارک باشه...الهی که خوشبخت و خوشحال باشه همیشه....
دوما الهی من قرررررربون این رادین خوشگل برم با اون خنده ی شیرینش....واقعا یه فرشته ی کوچولوئه...خدا حفظش کنه...
سوما:خواهر نشدی که حس خواهرا رو درک کنی!
مشکل از دنیای امروز و سریع گذشتن زمانه که نمیدونیم چطوری تقسیمش کنیم بین همه ی کسایی که دوسشون داریم...وقتی حواسمون متوجه به به سمت و سوی خاصه اون سمت دیگه رو کمرنگتر میبینیم....باید همینقدر که به دوستای مجازیت عشق میدی به خونواده ت هم عشقی که بهشون داری رو نشون بدی...این ناراحتی آبجی نرگس هم به این معنیه که عاشقانه دوستت داره...وگرنه اصلا براش مهم نبود تولدش رو اینجا تبریک بگی یا نه....

کرگدن شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 09:33

اولشو که خوندم گفتم حتمن وختی برم ادامه مطلب یه پست نادمانه و اشک آلود می خونم از برادری که عز و جز میکنه که خواهرش از سر تقصیراتش بگذره ولی وختی خوندم ... ! ... همین صیداقتت منو کوشته !!
خوشم میاد از این رک و راحت بودنت ...
ولی خب من چون خواهر ندارم و به جاش حسرتشو دارم از خدام بود که خواهر داشتم و روزی چن بار قهوه ایم میکرد ! ... ولا ( با فتح واو و تشدید لام و و به لحن نقی !! )

م . ح . م . د شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 09:46 http://baghema.blogsky.com/

وای اگر کیامهر حکم جهادم دهد !!!

م . ح . م . د شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 09:48 http://baghema.blogsky.com/

نرگس خانوم ب جان خودم من مثه اون فتنه گرای سبز پوشه نامرد ! نیستم که هی بخوام فتنه کنم ها ...
همینطوری جو گرفتم یچی گفتم !

ولی انگاری این دعوای خواهر برادری یک مشکل جهانیه ها ... خدا که قسمت ما نکرده و ما هم همیشه تو حسرتش بودیم ...

کرگدن شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 09:52

بچچه ساعت ۳ صبح نوشتی اینو ؟؟!!
خیییییییییییلی بابا !

بهار مامان امیر شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 09:57 http://oribad.blogfa.com

عجب بابا ... شما هم مثل برادر بنده نه تنها عذر تقصییر ندارین بلکه با این حرفهاتون بیشتر اذیتش میکنین... قدر برادر رو خواهر میدونه این و مطمئنم اما برعکسش و نمیدونم...

ترنج شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 10:01 http://toranj62.persianblog.ir/

عجب خواهر شوهری هستینا نرگس خانووووم !
تولدتون مبارک

هاله بانو شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 10:09 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

اگر فرصت کردید چک میل بفرمایید یه ایمیل بی نظیر فرستادم (بر میگرده به یادگیری رقص برای شما)

کرگدن شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 10:15

این ایمیل هاله بانو رو واس مام فورواردش کن !
حتی می تونی هافبکش کنی !!

کرگدن شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 10:22

کیا این پست سوسک سیاه رو خوندی ؟! :

http://sooksesia.persianblog.ir/post/197

در مورد من و مریم ، تو و مهربان و کوروش و خانومشه !

م . ح . م . د شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 10:22 http://baghema.blogsky.com/

واسه من و نیما هم بفرست تا تبدیلش کنیم به رقص 2 نفره ...

م . ح . م . د شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 10:23 http://baghema.blogsky.com/

پس چرا سوسک سیاه اسم و منو نیما را ننوشته جز شماها ؟!

ژاکلین شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 10:34 http://17pm.blogfa.com

خاک وچوک! این همشیره ی شما چقدر شبیه منه!!! این اخلاق رو فقط از یک فرودینی دبش می شه انتظار داشت!
ولی من قول می دم اگه یه روز مامان شدم بچمو بخندونم!!! البته رو قول بنده حساب نکنین!!!
این نقاشی دومی فکر کنم اسمش مدرسه ی آتن باشه!!! اگه اشتباه نکنم! افلاطون و سقراط هستن! به حافظه ی من نمی شه اعتماد کرد!
با این پستت دلم خواست مامان بشم! کفشاشوووووووو

عاطفه شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 10:39 http://hayatedustan.blogfa.com/


حتمن خبر سلامتی تو بده کیامهر.. آخه ممکنه نرگس بعد از خوندن این پست کمر به قتلت ببنده! البته من بهش حق میدم
دل خواهرا به محبت برادرا خوشه.. دل برادرا به محبت خواهرا.. من کاملن به نرگس حق میدم.. خب اون بنده خدا بچچه داری کنه یا وبلاگ آپ کنه که همچین شرطی گذاشتی؟!!

رها پویا شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 10:48 http://gahemehrbani.blogsky.com/

شنیدی که تا با کفشای کسی راه نرفتی از راه رفتنش ایراد نگیر. شما هم داداشی تا با کفشهای پاشنه بلند آبجی نرگست چندین کیلومتر پیاده روی نکنی نمیتونی متوجه بشی که یه آبجی کوچولو چقدر براش مهمه که داداشش چقدر هواشو داشته باشه. البته میدونم که داداش کیا داداش خیلی خوبیه برای خواهراش. فقط خواستم بگم نرگس جون رو درک میکنم. چون خودم خواهر کوچیکه هستم.همین.

وای الهی قربون اون کتونی های شیکش بشم که کنار کفش بزرگترها پارک شده. اینقد دلبری نکن بچه
خوب؟

وانیا شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 10:57

سلام
هیچ جای تعجب نداره بچهه ی آخر نبودی ببینی چه حالی میده تا بزرگترا رو اذیت کنی و بقیه حمایتت کنن چون کوچیکتری،منم گاهی خواهرامو اذیت میکنم به اشد وضع ممکن حتی گاهی از وروجکا هم نمیگذرم
الهی من قربون اون پسر کپل خواهرت برم چه کفشاش نازه کیا مهر این به کی رفته به تو میشه از نظر هیکل ربطش داد اما چشاش پارچه مشکی نداره که
نرگس خاتون شما از طرف بنده هم وکالت تام الاختیار دارید جهت عذاب جناب باستانی

کیانا شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 10:59 http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

اولن نرگس خانم تولدتون مبارک
دومن رادین خیلی نازه ،خوش بحالتون ...منم نی نی میخام
سومن دیگه چی بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من توو دعواهای خانوادگی دخالت نمیکنم

سپیده شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 11:00 http://1394a.persianblog.ir

تولد نرگس بانوپساپس مبارک...
من عاشق این بحث وجدل های خواهروبرادریم که آخرش همه چی به خیرو خوشی تموم میشه....این کامنت حاوی یک عدد عشق خواهرانه اس باورکن...منم انقد که داداشمو دوس دارم اگه یه بی توجهی کوچولو ازش ببینم ناراحت میشم البته من میریزم تو خودم وبه روی خودم نمیارم...ولی خوب هرکس یه اخلاقی داره دیگه...
رادین کوچولو هم عجب خنده های ملسی داره دلم غنج رفت واسه اون لپاش

کرگدن شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 11:01

دیدمش موردی نداشت !
وضعیت سفیده می تونی بازش کنی !!

سپیده شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 11:02 http://1394a.persianblog.ir

منظورم از این کامنت کامنت آبجی نرگس بود کبا خان

کیامهر شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 11:03

کرگدن چاه وا کن
چاه جدیدو وا کن

کیامهر شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 11:04

خوب شدگفتی سپیده جان
اگه توضیح نمی دادی ممکن بود به گناه بیفتیم

هاله بانو شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 11:13 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

جناب کرگدن خوب ایمیلتون رو لطف کیند خودم بفرستم چرا واسطه تراشی

کرگدن شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 11:13

بیفتیم نه !
فقط تو بیفتی !!

سحر شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 11:14 http://dayzad.blogsky.com/

چه خواهر باحالی داری کیامهر! قدرشو بدون و اینقدر اذیتش نکن( آیکون سحر فمنیست)
ولی منم مثل کرگدن از صداقتت خوشم اومد

کیامهر شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 11:21

هاله جان ! چیکار داری خواهر ؟
خب بذار یه نونی هم این وسط ما بخوریم

کیامهر شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 11:22

کرگدن جان من خودم تنهایی بیفتم قبول
بیفتم پیش شما تنها نباشی

هاله بانو شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 11:24 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

شما همون پول چایی ما رو می خوری کافیه کیامهر

کرگدن شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 11:28

من تعارف کردم !
وگرنه بدم نمیاد که هیچ !!
تازه از خدامم هست بیفتم !!!

کیامهر شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 11:31

قربان ما رسسسسسسسما ....

کرگدن شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 11:37

جددن ؟!
مبارک باشه !
ای ناقلا !
کی ؟؟!!!

هیشکی! شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 11:47 http://hishkii.blogsky.com

سلام بابایی خوبی؟!

دختر روزهای بارانی شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 11:48 http://farzanehtanha.blogfa.com

خوب کیا جان خواهرت از تو کوچیکتره .. تو باید کوتاه بیای .. میبینی زمانی که تو سواره دوچرخه بودی اون سواره رورواک بوده .
آفرین بچه های خوب

هیشکی! شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 11:49 http://hishkii.blogsky.com

معرفت و مرام شما برا همه ثابت شده اس عزیز


این کفشای خواهر زاده شما منو چُشت

کرگدن شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 11:50

تا حالا املای رورواک رو جایی ندیده بودم !
از اون کلمه های جالب و خنده داره بنظرم !

وروجک شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 11:51 http://jighestan.blogfa.com

اشک بچه رو دراورد می زدی ... اخه خواهرته من چی بگم خدا رو خوش بیاد
من از این بدترشم دیدم یه بار یه جا رفته بودیم مهمونی بچه اذیت می کرد مادره با چاقو زد رو دست بچه ش دست بچه رو برید بچه دیگه نفسش از گریه بالا نمیومد بعد گرفت بغلش این بچه رو هی ماچ مالی کرد می خواستم بزنم لهش کنم گفتم این به بچش رحم نکرده چه برسه به من الان می زنه ناکارم می کنه می مونم رو دست بابام

هاله بانو شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 11:53 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

کیامهر یادته یه بار گفتی چه رییس خوبی داری فکر کنم الان من باید اینو بگم نه؟؟؟؟؟؟؟

مامانگار شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 11:55

..من که تو کامنت آبجی نرگس یه گله گذاری معمولی می بینم..و نه چیزی دیگه !
..کاملا معلومه که از روی عشق این حرف رو زده..
..توی خونواده هایی که یه پسر دارن و چند دختر...اون تک پسر برا خواهرا و پدرمادر یه جور دیگه است ...خییییلی عزیزتره..خیییلی !!
..بهرحال بنظرم تو زیادی حسسساسی..و به خواهرت سخت گرفتی !...

کرگدن شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 12:01

تو خجالت نمی کشی به خواهرت سخت گرفتی بچچه ؟!
بذا رادین بزرگ بشه میگم بزنه لهت کنه !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد