جوگیریات

بابک اسحاقی

جوگیریات

بابک اسحاقی

استاد محمود دولت آبادی


زنده باشی استاد محمود دولت آبادی




گریه اش را سر داد. شانه هایش لرزید و سرش روی دوش بابا سبحان افتاد. بابا سبحان نتوانست خودش را  نگه دارد، بغضش ترکید، گردنش خم شد و بی اختیار مسیب را بغل کرد و میان خاموشی با هم گریه کردند.... صدایشان را امــا، هیچکس نمی شنید. شب بود و خاموشی، و مردم همه خواب. /


آوسنه بابا سبحان - صفحه  136




+ منبع




نظرات 15 + ارسال نظر
آوا یکشنبه 16 تیر 1392 ساعت 16:21

زنده باااااااااااشه
استااااااااااااااد
دوسش داارم
خیــــلی زیاد
اوهوووووم
یاحق...

میم مثل من یکشنبه 16 تیر 1392 ساعت 16:54 http://mona166.blogfa.com

انشالا عمری با سلامتی و سرزندگی ...

آفرین یکشنبه 16 تیر 1392 ساعت 17:44 http://mylivesky.blogsky.com/#

خدا حفظش کنه و بهش عمر باعزت بده.
دارم کلیدرشو می خونم. بی نظیره! به جرات می تون بگم یکی از بهترینهاییه که تا حالا خوندم. همه چیز به جا! دست مریزاد استاد عزیز

ژولیت شیرازی یکشنبه 16 تیر 1392 ساعت 18:08 http://migrenism.blogsky.com

در آرزوی کلیدرش هستم...
قلمش پایدار انشاا...

عروس ماه یکشنبه 16 تیر 1392 ساعت 18:13 http://aroose-mah.blogfa.com

یک روز یک کتابی خواندیم
هی هر روز گذشت دیدم دارم بیشتر وابسته ی کتاب میشوم
اسمش "سلوک" بود
به قلم بزرگوار، دولت آبادی
هنوز دلم نیامده صفحه ی آخرش را بخوانم

[ بدون نام ] یکشنبه 16 تیر 1392 ساعت 18:33

(( تب اگر چه تن را نزار می کند اما گویی گرمایی دیگر گونه می بخشد . ستیز اگر چه خون با خود دارد اما جان را بر می افروزد و شعله ور می کند به تب و تاب می افکندش باژگونه اش می کند . در چنین لحظه هایست که آدمی از خود فرا چنگ می آورد . خود را می قابد جذب می کند جانی تازه میگیرد و برای هستی خود بایدی می یابد . عشق اگرچه می سوزاند اما جلای جان نیز هست . لحظه ها را رنگین می کند سرخ . خون را داغ می کند آفتاب است . فراز است و فرود .کوهستانی افسانه ایست . هموار به ناهموار ناهموار به هموار . کشف تازه ای از خود در خود . در انبوه باطن موجی نو پدید می آید ... ))

نیمه روشن یکشنبه 16 تیر 1392 ساعت 18:35

راستی که زن هم جانور عجیبی است!همان دم که چشم به تو دارد، می تواند دل به دیگری چار چار بزند. دست در دست تو دارد، اما می تواند زبانش را به دلخوشی دیگری بجنباند. زبانش روح تو را قلقلک می دهد، اما می تواند با نوک انگشتش کف پای دیگر را قلقک بدهد. در وجود او یک پیچ نا گشودنی، یک دروغ خدایی، یک شعله ی نمیرنده، انگار نهفته است! شعله ای هماره، و دروغی که گاه بیزار کننده است، اما هیچگاه زشت نیست. و از آن رو که بسیار کهنه و قدیم است، خوبردار می نماید.به خالی می ماند بر کنج لب. زیبا، سمج و همیشگی است.
ترسیم شخصیتها از استاد

آماتیس یکشنبه 16 تیر 1392 ساعت 18:44 http://www.amattis.blogfa.com

نویسندگی کار دشواری است...
نویسنده ها آدمهای معمولی نیستند.
آنها یک چیزی بیشتر از بقیه دارند، شاید هم کمتر...

شبـــ نم یکشنبه 16 تیر 1392 ساعت 20:56 http://meslenafas.blogfa.com

بی نظیر ترین اثر شون مجموعه 10 جلدی کلیدر هست که با آنکه سالها از خوندنش میگذره اما بعضی عبارات هنوز واضح و روشن در ذهنم نقش بسته ...

در پناه حق سالم و سلامت باشند ..

yasna یکشنبه 16 تیر 1392 ساعت 22:05 http://delkok.blogfa.com

سلام پسرعمو
اینجا اسم پرسونا رو آوردی می خواستم خواهش کنم که اونو تو لینک دونتون اضافه کنید

دل آرام یکشنبه 16 تیر 1392 ساعت 22:43 http://delaramam.blogsky.com

ممنون که از ایشون نوشتی
خدا حفظشون کنه الهی

سارا یکشنبه 16 تیر 1392 ساعت 23:17 http://sazesara.blogfa.com/

سلام
همیشه دوست داشتم که توی این بخش از وبلاگتون، درباره ی محمود دولت آبادی بزرگ، که از ستون های ادبیات این مملکت هستند، بنویسید... و حالا خوشحالم که نوشتید...
آرزویم، طول عمر و سعادت و سلامت این استاد عزیز است...

تیراژه دوشنبه 17 تیر 1392 ساعت 01:32 http://tirajehnote.blogfa.com

قلمشان مانا. عمر با عزتشان طولانی.

نیمه روشن دوشنبه 17 تیر 1392 ساعت 11:52

بچه ها کسی خبر از مهربان بانو داره؟

مشق سکوت- رها دوشنبه 17 تیر 1392 ساعت 19:41 http://mashghesokoot.blogfa.com/

استاد دولت آبادی فوق العادست، فوق العاده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد