ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بابا بزرگ خدا بیامرز تمام عمرش کار می کرد .
سی سال کارگر شیر پاستوریزه بود و قبل و بعدش هم سر زمین این و آن و باغ خودش
حتی تا همین چند سال قبل که قوت و توان و سوی چشم داشت از درخت های باغ بالا می رفت و زمین را آبیاری می کرد . روی همین حساب کاری که بدنی نباشد اصلا قبول نداشت و کار نمی دانست .
به بابا هم می گفت نان شما حلال نیست البته به شوخی
که سه ماه سال استراحت می کنید و باقی ایام سال هم می نشینید سر کلاس بچه های مردم را درس یاد می دهید .
بابا هم در جواب حاجی عبدالله فقط می خندید .
سالها پیش وقتی 15-16 ساله بودم یادم هست توی حیاط خانه بنایی داشتیم . یک کامیون ماسه هم خالی کرده بودیم که اضافه اش باید از جلوی دست و پا کنار می رفت . بابا می خواست کارگر بگیرد ولی من گفتم پول کارگر را به من بده خودم اینکار را می کنم . به غلط کردنی افتادم مثال زدنی .
من کار نکرده را چه به این غلط ها ؟
به خاطر کارکردن با بیل و دسته فرقون پوست کف دست نازپرورده ام شده بود پر از تاول و بعد هم تبدیل شده به پینه . کف دستم شده بود زمخت و چروک .
بابا بزرگ آمده بود خانه ما که بابا صدایم کرد . بعد هم با افتخار دستهای مرا به بابا بزرگ نشان داد و گفت : ببین حاجی ! کف دستهای بابک رو ببین . فکر کنم نونش حلال باشه . بابا بزرگ هم با حالتی همراه با بغض دستهای مرا بوسید و گفت : آفرین پسرم . همیشه کار کن . بیکار نمان .
چند روزیست به خاطر ناشی گری هایم پشت ماشین تراش تمام دست و بالم یا می سوزد یا می برد و زخم می شود . درد دارد و کمی هم کیف . کیفی از همان جنس شانزده سالگی .
امروز با مامان ناهید رفتیم امامزاده سر خاک بابا . دستم را گذاشتم روی سنگ مزارش . خیسی باران و خنکی سنگ بابا شبیه همان بوسه ی از سر افتخار بود . من هم عکس روی سنگش را بوسیدم و گفتم : روزت مبارک بابا .
+ عنوان پست از یکی از روایات اسلام برگرفته شده است بدین مضمون :
هنگامی که رسول خدا (ص) از جنگ تبوک بازگشت، سعد انصاری به استقبال آن حضرت شتافت. پیامبر با او مصافحه کرد و چون زبری و خشنی دست های او را احساس کرد از انصاری پرسید: چرا دست هایت اینچنین کوفته و خشن است؟سعد گفت: ای رسول خدا! با بیل و طناب کار می کنم و هزینه زندگی خانواده ام را تأمین می کنم، پیامبر دست او را بوسید و فرمود: این دستی است که آتش (جهنم ) به آن نخواهد رسید.
++ دوست نازنینم هاله بانو . تولدت مبارک
1. روز پدر مبارک. خونه ی آخرت پدرتون، توی بهشت باشه.
2. فقط برید توی بحر «انصاری»ها!
الهی که دستتون به اتش نرسه بابک خان عزیز مواظب خودتونم بیشتر باشید تورو خدااا
خدا پدر و پدر بزرگ بزرگوارتون رو رحمت کنه انشآلله
تولد هاله بانوی عزیزمون هم هزاران بار مبارک باشه انشآلله با بهترین ارزو ها برای این بانوی عزیز و دوست داشتنی
این پست خیلی به دلم نشست خیلی! خدا پدر و پدربزرگتون رو رحمت کنه...
به به آقای مهندس. پدر عزیز و گرامی. روز گذشته تون مبارک.
امیدوارم همیشه سلامت باشی و سایه ات بالای سر فامیلای من
سلام
کار مقدس است ...کارگر هم بی شک قابل احترام و ....و قطعا نزد خدا دستان اهل کار عزیز تر از دستانی است که دائم در قنوت باشند ...
روحشون شاد
روز تمام پدرهای عزیز به خصوص خودت مبارک.
به نظر من واقعا باید دستهایی رو که برای امرار معاش تلاش میکنه تا روزی حلال به خونه بیاره رو غرق بوسه کرد.
"دستی که آتش به آن نمیرسد" تعبیر جالبی بود...
راستی... بیشتر مراقب دستهات باش
معلم بودن بابا(روز معلم)
کارکردن و پینه دستا(روز کارگر)
روز پدر بودن و دست بوس پدر رفتن (ولادت امام علی)
همش گنجونده شده بود تو متن
خعلییی عالی بود
روزتون مبارک
مطمئنم حتی اگه کف دستت هم تاول نزنه و زخم نشه بازم پدرت بهت افتخار میکنه جاشون خالی نباشه خدا مامان ناهیدو برات حفظ کنه
تولد هاله عزیز هم مبارک
اقا غافلگیر میکنید خواننده ها رو! یهو پشت سر هم پست میذارید!
ماشین تراش چی هست؟ دیگه خودتون دست بکار شدید و کار عملی انجام میدید؟ خوبه!
آره از اول اردیبهشت
سلام جناب اسحاقی عزیز
این پستتان را بیشتر از تمام پست های وبلاگتان دوست دارم.
دم شما گرم،روح عزیزانتان در آرامش.
با تاخیر روز مرد مبارکتان باشد
شاد باشید و سلامت
دستها و پاهای مادرم هر دو زبر بودن و پر از زخم... صورت پدرم همیشه آفتاب سوخته بود و دست هاش زخمی... من به بهشتی بودن ِ این دو فرشته ایمان دارم...
روح پدر و پدربزرگتون شاد...
به خودم می بالم که دوستان عزبز و مهروبونی مثل شما دارم
ممنونم
درد دارد و کیف ..خبر خوبیست.مبارک و پربرکت باشد.
پدر و پدربزرگ یادآور شیرین لحظه ها...
هاله بانو تولدتون مبارک
شاد و سربلند باشید.
چه نوشتهء خوبی
موفق باشی