جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

و اما شغل های دوست داشتنی

 

 در پست قبل از شغل هایی گفتیم که سخت هستند و بعضی هاشون هم حال به هم زن 

البته قصد نداشتیم به کسی یا شغلی جسارت کنیم 

نظر شخصی خودمان را گفتیم . بیشتر من باب مزاح و خنده بود  

حالا  درباره شغل های دوست داشتنی صحبت می کنیم ... 

 

 

 

 

 ۱- معلمی:    

-

حتما شنیدید که معلمی شغل انبیاست . 

من که واقعا به این جمله ایمان دارم 

معلمی شغل سخت و در عین حال مقدسیه 

چه چیزی بهتر از اینکه شما علم و دانشتون رو به دیگران ببخشید ؟  

البته بعضی از دوستانی که واسه پست قبل نظر گذاشتند نظرشون مخالف اینه .

 

من فرزند یک دبیر هستم ... 

پدرم عاشق شغلش بوده و حتی حالا که بازنشسته شده هنوز هم با عشق داره تدریس میکنه 

 

به شوخی می گفت : معلمی بهترین شغل دنیاست اگه این دو تا مشکل رو نداشت : 

یکی تصحیح ورقه 

دوم صبح رفتن سر کار  

 

هنوز هم که هنوزه شاگردان قدیمش به ایشون سر می زنند و عاشقانه دوستش دارند . 

هنوز هم که هنوزه وقتی وارد یک اداره یا بانک میشه به احترامش پا میشن و خودشون رو معرفی می کنن و میگن : استاد ! فلان سال ما شاگرد شما بودیم . 

انصافا لذت بخش نیست ؟ 

 

من از صمیم قلب اعتقاد دارم که معلمی جزء بهترین و پاک ترین مشاغل دنیا ست . حتی همین حالا که کسب درآمد و پول همه مناسبات اخلاقی و شغلی رو تحت تاثیر خودش قرار داده . 

 


 ۲- محیط بان : 

 

انصافا شغل سختیه و صد البته خطرناک  

ولی دوست داشتنی 

فکر کنید توی یک دشت بی نهایت یا یک جنگل درندشت یا یک موتور سیکلت ٬ تفنگ به دوش 

بگردید و مواظب حیوانات و درختها باشید . 

فکر کنید یه بچه آهو یا یه سنجاب زخمی رو پیدا می کنید  

که اگه شما نبودید ممکن بود بمیره از گرسنگی یا حیوانات دیگه بخورنش 

 

چند وقت پیش اخبار یه گزارش نشون داد از یک محیط بان که یه بچه آهویی رو پیدا کرده بود که به محض به دنیا اومدن مادرش رو از دست داده بود و چون موتور محیط بان اولین چیزی بود که به چشم دیده بود فکر می کرد مادرشه 

آدم اشکش در میومد ... 

محیط بان هرجا می رفت ٬ بچه آهو هم دنبالش می دوید 

حتی شبها پیش موتور می خوابید . 

 

شاید با من موافق نباشید ولی من این شغل رو دوست دارم . 

 


 ۳- کارگردان سینما : 

 

این شغل مورد علاقه منه 

از وقتی که عقلم رسید دوست داشتم فیلم بسازم و متاسفانه اونقدر که باید تلاش نکردم برای رسیدن به این آرزو ... 

عاشق سینما و فیلم دیدن هستم و می دونم این حسرت تا آخر عمر دست از سرم بر نمیداره ... 

 


 ۴- دوبلور : 

 

چقدر لذت بخشه مردم صدای تو رو بشنوند که داری به جای یه بازیگر یا حتی یه شخصیت کارتونی حرف میزنی ... 

چقدر خوبه که توی یک استودیو بتونی با صدات  

به چهره یه بازیگر مفهوم و معنی قابل درک برای همه ببخشی 

دوبلوری شغل سختیه  

درآمد چندان خوبی هم نداره 

ولی همه افرادی که وارد این حرفه میشند به این کار عشق میورزند و به همین خاطر 

دوبله ایران از قدیم الایام جزء بهترین و فاخر ترین دوبله های جهان بوده و هست ... 

 


 ۵ - نویسندگی : 

 

این همه پیشرفت علم و تکنولوژی 

و این همه صنایع و علوم و رشته های جدید هنری که طی قرنها و سالهای اخیر بوجود اومدند  

نتونستند از مقبولیت کتاب کم کنند  

و خوندن کتاب هنوز هم جزء بهترین تفریحات و سرگرمی های آدمهاست . 

و چه شغلی بهتر از نویسندگی؟ 

 که افکارت رو بریزی روی کاغذ 

 و صدها انسان دیگه حتی سالها بعد از بودن تو بتونن اونها رو بخونن  

نویسندگی شغل ارزشمندیه  

و نویسنده ها در زمره شریف ترین و بهترین انسانهای یک جامعه هستند  

قبول دارید ؟ 

 


 ۶- عکاسی : 

 

عکس گرفتن کلا کار لذت بخشیه 

ثبت کردن تصاویر و خاطره هایی که ممکنه دیگه هیچ وقت نبینیم 

اما منظور من از عکاسی ٬ هنر عکاسی نیست  

منظورم شغل عکاسیه ... 

یعنی آدمی که توی مغازه نشسته و شما میرید پیشش و عکس سه در چار یا هنری می گیرید 

 

فکر کنید  هر روز یه تعداد آدمی که تا به حال ندیدین و شاید دیگه هم نبینید میان و میشینند روی صندلی و شما تصویرشون رو ثبت می کنید . 

بعدها شاید بعد از سی - چهل سال  

یک روز میرید و آرشیوتون رو نگاه می کنید و عکس هزاران هزار آدم رو تماشا می کنید 

عکس بچه مدرسه ای های کچلی که شاید الان دکتر و مهندس شده اند . 

عکس عروس و دومادهایی که الان ممکنه نوه دار شده باشند . 

عکس خوش تیپ هایی که ممکنه الان فرسنگ ها دور از این کشور دارند زندگی می کنند . 

عکس آدمهای معروفی که اون موقع هیچکس نمیشناختشون 

عکس آدمایی که سالهاست دیگه نیستند ولی اون موقع مشهور بودند و سر شناس 

 

من که خیلی این شغل رو دوست دارم ... 

 


 ۷ - چرخ و فلکی : 

 

ممکنه دو شکل داشته باشه : 

یا یه چرخ و فلک از این کوچولو ها  که توی خیابان راه بیفتید و هفت هشت تا از این بچه جغله ها بیایند و نفری ۱۰۰ تومان بدهند که سوار چرخ و فلک بشوند .  

بعد میله های سرد و سفت چرخ و فلک را بچرخانی و بچه جغله ها جیغ و داد راه بیاندازند 

و صدایشان کوچه را بردارد . 

یا اینکه توی یک پارک مسئول چرخ و فلک باشید و بلیط های مردم را بگیرید و وقتی سوار شدند دکمه را بزنید و بنشینید روی صندلی و گوش بدهید به صدای خنده های آدمها

 

هر دو حالت قشنگ است انصافا ... 

 


 ۸ - سینما داری : 

 

کلا شغل بی فایده ایست توی مملکت ما 

نه صرفه اقتصادی دارد نه کسی شما را آدم فرهنگی می داند . 

اما از همان بچگی حسودیم می شد به همه آدمهایی که توی سینما کار می کنند . 

از همان آدمی که توی اتاق شیشه ای می نشیند و بلیط می فروشد 

تا آن آقایی که دم در بلیط شما را پاره می کند  

یا حتی آن کسی که چیپس و ساندیس و چس فیل و پفک می فروشد 

یا آن آقایی که چراغ قوه دستش می گیرد و صندلی شما را نشانتان می دهد 

و از همه مهمتر آپاراتچی 

که فیلم را از بس دیده  فوت آب است

همه و همه شغلشان قشنگ است به نظرم ... 

 


 ۹ - دلقک سیرک : 

 

شاید خنده دار یاشد اما من عاشق این کار هستم . 

توی سیرک کار بکنی 

زندگیت توی یک اتاقک چرخدار باشد 

شهر به شهر و کشور به کشور بگردی  

یک جایی چادر بزنید  

و هر شب صورتت را سفید کنی و دماغت را قرمز و یک لباس مسخره تنت باشد 

و بخندانی آدمها را 

حتی اگر خنده نباشد روی لبت 

حتی اگر هیچ کسی را نداشته باشی زیر آن چادر 

وقتی مردم به دلقک بازی تو بخندند 

تو خوشبخت ترین آدم  دنیایی . 

شاید باور نکنید ولی آرزو دارم یکبار هم که شده 

یکی از این لباسهای عروسکی تنم کنم 

و دم یک پیتزا فروشی بایستم و برای آدمهای توی کوچه و خیابان قر بریزم  

حتی اگر یکروز از عمرم مانده باشد  

اینکار را خواهم کرد ... 

 


 ۱۰ - بچه پولدار بودن : 

 

انصافا بهترین شغل دنیا این است که آدم بچه پولدار باشد . 

نه صبح از خواب ناز بیدار شدن دارد 

نه رئیس مزخرف بالا سر آدم هست 

نه پیش کسی سر کج می کنی 

نه لازم است جواب کسی را بدهی 

 

کلا بهترین شغل دنیا این است که بابای آدم پولدار باشد حسابی ...  

 

 

ظاهر و باطن این شغلهای مورد علاقه من بود .  

شما هم از شغلهای مورد علاقه خودتان توی کامنتها بنویسید اگر دوست داشتید ...

 

 

 

پیامک اول از دیار باقی   

- 

امروز کرگدن توی کامنت های محسن نوشته بود :   

-

سلام محسن جان
صبحت بخیر جان برادر به کسر نون ! ... بی مقدمه بگویم دلیل این نامه مکتوب کردن ها را ... توی این دو روز که رفته ای خیلی با خودم فکر کردم ... دیدم تو ده سال برای من زحمت کشیدی تا من را به اینجا برسانی ... اینجا که می گویم جای خاصی نیست ها ولی چیزی از ارزش زحمتهای پدرانهء تو کم نمی کند ... بعد با خودم گفتم بگذار از امروز به جبران زحمتهایی که محسن باقرلو برایم کشید توی این همه سال من هم هر روز یا یک روز در میان یا چند روز یکبار چند خطی برایت بنویسم و از زیر در نیمه بستهء اینجا بیندازم توو ... نخواندی هم عیبی ندارد دلخور نمی شوم ... هنوز هیچی نشده دلم برایت تنگ شده مرد ... به قول مریم دلم برای آن انگشتهای تپل و کلهء کچلت هم تنگ می شود ... اصلن دلتنگی چیز غریبی ست که وختی بنویسی ش لوث می شود شاید هم لوس ... همینقدر که بدانی من را کفایت است ... بدانی که چقدر دوستت دارم و کجای قلبم هستی ... دیدی من هم وقتی را مثل تو وختی می نویسم ؟! ... دیروز آقا طیب را دیدی خوب بود ؟ خوش گذشت ؟ هم ماشینت خوشبو شد هم دلت ... بس که این بچچه گل است ... راستی شنیدم امروز صبح توی پمپ بنزین داشتی در باک را به جای کارت سوخت فرو می کردی توی پمپ ! ... و خانم رانندهء ماشین پشت سری چقدر به این کارت خندیده ! تو هم چپ چپ نگاهش کرده ای ... نیم ساعت پیش هم که انگار داشتی کتری داغ را به جای پارچ می گذاشتی توی یخچال ... قصد جسارت ندارم ها ولی حواست را جمع کن ... کاری نکن که مایهء خندهء این مردم بی مایه بشوی ... زندگی جددی جددی کوتاه تر و بی ارزش تر از تمامی این حرف و حدیث هاست ... باشد عزیز دل ؟ ... فدای تو بشوم من ... حالا که بیشتر سردت می شود لباس گرمتر بپوش چون پوست آدم که کلفت شدنی نیست ... انقدر برایت حرف دارم که فکر می کنم می توانم تا روزی که هستی و هستم برایت از اینجور نامه ها بنویسم ... فقط امیدوارم این حس الانم و این نامه نامهء آخرم نباشد! ... هر چه باشد من فرزندخواندهء پدری مثل تو ام خب ! ... سرت را زیاده درد نمی آورم ... تا نامهء بعدی خدا پشت و پناهت ... مواظب خودت باش عزیز .  

 

 

پی آبجی دنیز نوشت : 

 

آبجی دنیز جان ما زحمت کشیده اند عکس های زمستان برفی پارسال تبریز را فرستاده اند برای ما عقده ای های برف ندیده  

ببینید و کیف کنید و حسرت بخورید و لعنت کنید این زمستان بی بخار و بی برکت ۸۹ را ...

 

 

 

 

 

 

 

  

 

نظرات 123 + ارسال نظر
نیما سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 22:17 http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

صفحه ی سوم ! کامنت اول ! قربون دلت بامرام !

شب پونزدهم
دقیقه ۴۵
آقایی

تنهاترین سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 22:21

برا من بیکار اینجا کار هست؟

بفرمایید
اینجا بنگاه کار یابیه

روشنک سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 22:22 http://hasti727.blogfa.com

صفحه ۳ کامنت ۳ به نام نامی بنده ثبت شد باشد که باعث عبرت ایندگان شود

آیندگان عبرت گرفتید یا به زور عبرت گیرتان کنم ؟

نیما سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 22:27 http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

از رو دست ما تقلب نزن ابجی ! چرا کامنت من و میخونی ! آقا اینا تقلب میکنند ! برگشونو بگیرین ازشون ! ( کیا معلمی دردسر داره ها ) از من گفتن !

شما بشین سرجات بچه
اصلا ورقه ات رو پاره می کنم


(معلمه به نفع گیر باشه دردسرش بیشتره )

کرگدن سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 22:47

کیای عزیزم سلام
من امشبم مستم
مست تر از شبای قبل ...
سیاه مست نه ولی سگ مست حدودن !
می دونم خوب نیس نوشتن این مدل حرف زدن اونم اینجا ... ولی به تخمم ... اینجا کامنت دونی کیامهره ها ... چه باک از چشم ناپاک یا پاک ؟ ... اینجا خونه خودمه ... وختی تو هستی انگار خودم هستم ... عینهو این پیرمردا که به نوه رشیدشون نگاه می کنن و آه می کشن و میگن : منو یاد جوونی های خودم میندازه ... جسارت نمی کنما ... من غلط بکنم ... من انگشت کوچیکهء تو ام نیستم ... ولی حالم خوش میشه دیگه وختایی که میام اینجا ... دلم آروم میشه ... خیالم راحت میشه ... میگم کیا هست دیگه ... هر شب می نویسه ... اونم نه معمولی ... با عشق ... از ته ته قلبش ... با تمام وجودش ... بچچه های بلاگستانو عین خواهر برادراش می دونه و واسشون رو بازی می کنه ... ببازه هم خیالی نیس ... عوضش یه چن صباحی یه عده رو دور خودش جمع کرده ... توی پاتوقش ... منم همین کارو کردم تو این سالا ... خیلی وختا خیلی چیزا نوشتم خیلی کارا کردم که به ضررم بود ... ولی لازم بود ... دیدی پدر خوونواده یه وختایی سال تا سال واسه خودش کفش نمی خره اما همه بچچه هاش کفشاشون برق میزنه ... اونجوری ... یه سریا خمیره شون این مدلیه ... از بچچگی بابا ان ... خوش دارن بابا باشن ... خوش دارن همه دورشون جمع باشن ... من اگه پنجاه سال پیش دنیا می اومدم شک نکن که خونه م عینهو محمد علی کشاورز می شد توی پدرسالار ... خوب یا بدش به یه ورم ... من اینم دیگه ... اینجوری ام ... بگذریم .. بگذر ... حلال کن زیاد زر زدم امشب ... گفتم بپره برم بخوابم ... که نپرید ... ولی میرم می خوابم ... شبت خوش تاواریش ... خدا اینجا رو از ما نگیره واسه درد دلای مستی ... که شاید ... شاید یکم خالی بشیم ... آدم خالی نشه می پکه ... آدمه دیگه ... اسمش روشه سگ مصصب ... خلاصه که خیلی مخلصیم ... راستی الان محسن فرانسوی زنگ زده بود راضی ش کردم که بنویسه ... اینو الان اینجا می گم که سند بشه ... که اگه ننوشت مدرک داشته باشیم که دسته جمعی بهش تجاوز کنیم ! ... چقدم که ما اهل تجاوزیم ! ... شبت خوش دادا کیامهر جان ... مهربان بانو رو خیلی سلامش برسون ... تا فردا .

محسن
نمی دونی چند بار خوندم این کامنت رو
نمی دونم چی بگم
نمی دونم خوشحال باشم یا ناراحت
بخندم یا گریه کنم
فقط دعا می کنم برای روزهای خوب
که بشی همون کرگدن پر از انرژی
که بشی مامن همه ما
خودت بشی دوباره
خیلی آقایی
خیلی

پونه سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 23:02 http:// www.jojo-bijor.mihanblog.com

رسوب های نقره ای سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 23:07 http://rosoobha.blogsky.com

خییییییییییییییلی خوب بود
نمی دونم چرا ولی این کامنت بهم انرژی داد.یه ساعته دارم اینورا ول می گردم تا یه ردی ٬چیزی ببینم دلم قرص بشه(از نوع کدئین دارش). حالا انگار مرفین زدن بهم.می گیری چی میگم؟ من الآن فقط مورفین می خواستم همین

خدا رو شکر که بهتری الان

رسوب های نقره ای سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 23:09 http://rosoobha.blogsky.com

کیا کی قفل حرفای من باز می شه؟چقد مورفین باید بزنم؟؟؟؟؟

انقدی بزن که نیایم از تو جوب جمعت کنیم خواهر

کرگدن سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 23:13

الان که دوباره کامنت خودمو خوندم
بغضم ترکید !

خنده داره روزگار ...

قرون دلت
حتی ترکیده اش خیلی دله
از خیلی دلا دل تره

نیما سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 23:20 http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

لامصب چه کامنت جیگر دراری شد ! آق محسن دلت خوش باشی همیشه لوتی ! همیشه که میگم یعنی همیشه ! بدون وقفه ! بدون یه لحظه آه کشیدن ! بدون یه لحظه ایستادن ! بدون یه لحظه نفس چاق کردن حتی ! همیشه دلت خوش باشه و شاد باشی !خیلی چیزا هست تویه وجودت که خوش دارمشون ! یکی همین بی پرده حرف زدنته ! دل نوشته هات واقعا دلی میشند ! شبت خوش !

کیامهر خان یه روز بهم گفتی مثل مراد و مریدین ! یادته ؟ خیلی وقته باور کردم ! امشب بهتون قبطه خوردم ! خوشم که لوتی ها مثل شما رو میشناسم ! خیلی خوشم !

فدای تو بشم نیما جان
نمی دونم جواب محسنو چی بدم ؟

روشنک سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 23:46 http://hasti727.blogfa.com

بغض من هم ترکیددددد
حالا دیگه باید تو کامنت های تو دنبال کرگدنمون بگردیم

این که افتخاره

وروجک سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 23:46 http://jighestan.blogfa.com

واااااااااااااااااااای کیا جان داره برف میاد خوشحاااااااااااااالم
خب زودتر این ماشینتو می شستی ننه

حالا پول کارواش منو تو میدی ؟

مژگان امینی چهارشنبه 15 دی 1389 ساعت 00:00 http://mozhganamini.persianblog.ir

با معلمی موافقم.
آشپزی هم خوب است.

بعله
شما هم که از هر دو سر رشته دارید

فلوت زن چهارشنبه 15 دی 1389 ساعت 01:05 http://flutezan.blogfa.com/

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااام بر کیامهر عزیز و همیشه پر انرژی .
منم عاشق شغل های شماره ۳ و ۴ و ۵ و ۶ هستم و البته بازیگری اونم بازیگری تئاتر و طراحی صحنه و دکوراسیون و پستچی بودن رو خیلی خیلی دوست دارم !
چه پست خوبی بود ! دوستش داشتم .
فک کنم لعنت کردنات جواب داد ! الان داره کرج برف میاد !!!!!!!!!!!!

بله داره برف میاد

دختر ایرونی چهارشنبه 15 دی 1389 ساعت 01:38

با همش موافقم جز معلمی!!!
وااااااااااااااااااااای نمیتونی تصور کنی چقدررررررررررررررر از تدریس بدم میاد!!
حالا چه مهد کودک باشه چه دانشگاه!!
کلا از درس دادن نفرت خیلیییییییییییی شدیییییییییییییییییید دارم!!
ولی بین تموم اون شغلا شاید خندت بگیره اگه به عنوان یه دختر بگم دلم میخواست یه دلقک باشم!
نمیدونم چرا ولی دقیقا به همون دلیلی که خودت گفتی یه حس خیلی قشنگی داره

دلقک بودن خیلی کار سختیه ها
فکرات رو کردی ؟

بهنام چهارشنبه 15 دی 1389 ساعت 21:49 http://www.delnevesht2010.blogfa.com

۱)عاشق معلمی و تدریس و اللخصوص مشاوره دادنم و بچه های کلاس هم تو دوران دبیرستان و کنکور میومدن خونمون (واسه درس یاد گرفتن ها!!!) ولی واقعآ شغل سختیه...
۴) چند تا پیشنهاد دوبلوری داشتم ولی فعلآ میخوام ادامه تحصیل بدم!!!!
۵)٪۱۰۰ حرف نداره...
۷) مگه هنوزم از این چرخ و فلکی ها تو کوچه ها میچرخن؟؟؟!!!
۸)!!!!!!!!!!!!!!!!
۹) ایول فقط ما رو هم خبر کن بیایم دم اون پیتزا فروشیه بهت بخندیم ها!!!!
۱۰) یه مدته که خیلی به این شغل فکر میکنم! چی میشد منم بچه پولدار بودم؟!
تموم...

سحر چهارشنبه 15 دی 1389 ساعت 22:12 http://dayzad.blogsky.com/

اونم به چشم شما شماره بده ما قول میدیم ی دهن بخونیم!


حالا فهمیدم کدوم قول رو میگی

مریم پنج‌شنبه 16 دی 1389 ساعت 00:34 http://mazhomoozh.blogfa.com

اون شغل اول رو نگو که واسه ما دل نذاشته. از این که شاگردام بپرن تو بغلم ذوق مرگ می شم.
دلمان خواست که شما همه وبلاگی ها را دعوت کنید و با هم برف بازی کنیم. ولی حیف که برفی نداریم!

ایشالا که برف هم میاد خانوم معلم عزیز

مهتاب پنج‌شنبه 16 دی 1389 ساعت 12:01 http://tabemaah.wordpress.com

معلمی سخته ... خیلی سخته !
مخصوصا اگر شاگردات پسربچه های دبستانی باشن و دائم رو سر و کله ی هم ... مخصوصا اگر سی تا توی یه کلاس باشن ... مخصوصا اگر حقوقی که می گیری در حد جوک باشه ...
باور می کنی کیا شبا کابوس بچه ها رو می دیدم و از تخت پرت می شدم پایین ؟؟!!
با اینکه عاشق این کار بودم ... با اینکه عاشق بچه ها هستم ولی کم آوردم !
معلم هم معلم های قدیم مثل پدر نازنین تو ...
.
.
.
نویسندگی رو جدی بگیر کیامهر !
تو می توووونییییی !د
.
.
.
گفتی عکاسی یاد محسن افتادم با اون عکس های صمیمی ش ...
محسن هم عکاس خوبی می شد
.
.
چرخ و فلکی ...
وای کیامهر , یه منطقه ی قدیمی توی اتوبان آهنگ می شناسم که هنوز کوچه هاش چرخ و فلکی داره ...
تماشاش بی نظیره ...
.
.
.
واسه نونه ... واسه نونه
واسه اینه که تو بخندی
که اگه اینو بدونی
تو به دلقک نمی خندی ...

چه آرزوی نازنینی کیامهر
.
.
.
و اون دهمی رو هم می دونم تو هم همینجوری گفتی و ته دلت متنفری ازش !
یواشکی متنفریم شاید !
چون با تمام سختی ولی دلمون می خواد یه چیزی از زندگی بفهمیم و توی خواب خرگوشی نباشیم ...
واسه همینه که تو " اینی " ...
" این " کیامهر دوستداشتنی ...

قربونت برم الهی که انقده خوبی
ایشالا که دیگه خوابای بد نمی بینی
آبجی مهتاب نازنین

مهتاب پنج‌شنبه 16 دی 1389 ساعت 12:03 http://tabemaah.wordpress.com

من کتابداری رو دوست دارم ...
گل فروشی رو ...
یا فروشنده ی یه مغازه ی سیسمونی با نگاه های مشتاق و منتظر پدر و مادر های جوون ...

سحر پنج‌شنبه 16 دی 1389 ساعت 15:29 http://dayzad.blogsky.com/

پرند جمعه 17 دی 1389 ساعت 00:03 http://ghalamesabz2.wordpress.com

جل‌الخالق!
تی‌شوری هم شده توقع بالا دیگه!!!

نه منظورم تی شوری نبود
اون پارامترهایی که فرمودید منظورم بود

شیخ سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 17:52 http://koh-boy.blogfa.com

میگم خوب شد این فارسی ۱اومد به ما فهموند هنر دوبلورای خودمونو .اره واسه خیلیا مهمه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد