جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

بازی اگر ها ...

 

م ا زندگی هایمان پر است از اما و اگر 

پر است از ای کاش ها 

اصلا زندگی یعنی جایگاه آرزوهای تمام نشدنی و دست نیافتنی  

اصلا آدمی یعنی موجودی که به اگر زنده است و اگرهایش تمام نمی شود هیچ وقت خدا ... 

 

به دعوت رها بانوی عزیز این بازی را انجام می دهیم  

-  

بازی قشنگیست انصافاْ ... 

 

  

 


اگر ماهی از سال بودم ... 

می شدم مهرماه 

ماه تولدم 

چون مهربانی را دوست دارم  

مهربان را هم همینطور 

 

اگر روزی از هفته بودم ...  

می شدم پنجشنبه 

چون فردایش تعطیل است  

و شبش هم که شب جمعه است و ... 

به چی می خندی ؟ 

منظورم شب آمرزش اموات بود بی ادب

 

اگر عدد بودم ...  

می شدم هفت  

دوستش دارم همینطور بیخودکی 

از صفر که بهتر است  

شماره پیرهن ببتو هم بود توی جام جهانی ۹۴  

 

 

اگر جهت بودم ...   

می شدم شمال 

به یاد دریا 

به آرزوی بی کرانگی  

به خاطر هماغوشی محشر ساحل و دریا 

و آرامشی که به آدم میدهد

 

اگر همراه بودم ...   

می شدم همراه اول 

از این خط های کد یک 

نه از این اعتباری ها 

از این همیشگی ها می شدم

 

 

اگر نوشیدنی بودم ...   

می شدم چای سرد  

با یخ و آبلیمو 

توی یک غروب گرم تابستان 

برای پیرزن روزه داری که پایین رفتن خورشید را تماشا می کند 

و ذکر می گوید

 

 

اگر گناه بودم ...   

می شدم عشق یک طرفه 

می نشستم توی دل عاشق  

عاشقی که معشوقه اش حتی نمی شناسدش  

 

اگر درخت بودم ...   

می شدم بید مجنون  

بار نمی دادم اما سایه ام را حراج می کردم  مفت

باد را توی بغلم جا می دادم و می رقصیدم همیشه 

مجنون وار

 

اگر میوه بودم ...   

می شدم انار 

توی کاسه بلورین شب یلدا 

دانه های دل آدم پیدا باشد خوب است دیگر 

خیلی خوب است   

 

اگر گل بودم ...   

می شدم همیشه بهار 

همیشه شکوفا  

که پیام آور شادی باشم 

شروع دوباره بشوم  

  

 

اگر آب و هوا بودم ...   

می شدم ابری و بارانی 

که کسی غمگین نشود از باریدنم 

که کسی نپرسد چرا گریه می کنی ؟

 

 

اگر رنگ بودم ...   

می شدم آبی 

به رنگ دریا 

آسمان 

آب 

و تازگی ها سبز 

تا یادمان نرود  

درختهای جنگل از دسته پوسیده تبر نمی ترسند  

از دندانهای تیز اره برقی هم حتی 

آری  

آفتاب دولتتان بر لب بام است  

ای مزوران هفت رنگ و هفت خط  دوران من 

 

 

اگر پرنده بودم ...   

می شدم سیمرغ  

همینکه پرم را آتش می زدی 

از پشت کوه قاف  

دلم پر می کشید برایت آنوقت

 

 

اگر صدا  بودم ...   

می شدم جیک جیک مادرانه 

برای جوجه های روی تیر برق کوچه مادر بزرگ 

آنروز که بچه ها با تفنگ بادی 

رفته بودند شکار گنجشک  

 

اگر فعل بودم ...   

می شدم رفتن 

آنهم زود رفتن  

قبل از رفتن عزیزانم 

 

 

اگر ساز بودم ...   

می شدم نی 

روی لبهای چوپان 

زیر درخت 

برای دوستان بی زبانم ساز می زدم 

موقع چرا

 

 

اگر کتاب بودم ...   

می شدم صد سال تنهایی  

  

 

اگر عضوی از بدن بودم ...   

می شدم دماغ 

اما آویزان نمی شدم که حال کسی به هم بخورد  

 

 

اگر شعر بودم ...   

می شدم غزل 

غزل حافظ 

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند 

نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند

 

 

اگر بخشی از طبیعت بودم ...   

می شدم دریا 

دریا شدن دل می خواهد 

دلیل نمی خواهد که ...  

 

 

اگر یک حس بودم ...   

می شدم حس پدر   

وقتی می خندد و اشک می ریزد

روزی که فرزندش را برای اولین بار می بیند 

پشت شیشه های زایشگاه

 

  

اگر شما هم بازی کردید حتما خبر بدهید تا دور هم بخوانیم ... 

 


 

پیامک سوم از دیار باقی  ( نامه های کرگدن به محسن باقرلو ) : 

 

سلام محسن عزیز ... سلام به صاحب آن چشمهای مثل آسمان دیشب و امروز ابری بارانی ... خوبی نازنین ؟ ... بهتری ؟ ... کاش باشی ... نبودی هم فدای سرت ... فدای دلت ... محسن جان دیشب دو تا خواب طولانی دیدم ... اول خواب دیدم کل فامیلتان کنار یک ساحل زیبا دور هم جمعند به خوشی ... پیرهای مریض مث سالهای دهه شصت و هفتاد سالمند و بگو بخند و جوانهای متاهل بچچه بغل امروز فامیلتان نوجوانهای فارغ از هفت دولت مشغول شنا و آب بازی ... غریبه و غیری نبود ... انگار که ساحل اختصاصی خاندان شما باشد ... تو هم بودی ... اما هراسان و هروله کنان ... و هیچکس تو را نمی دید انگار که روح باشی ... نگران و ترسخورده داشتی از همه سراغ مریم را می گرفتی و سراغ خودت را و هیچکس صدایت را نمی شنید و خودت را نمی دید ... هی فریاد می زدی که پاشید فرار کنید تا چن دیقهء دیگر طوفان خواهد شد از آن طوفانهای سیاه و سهمگین ولی بی فایده بود ... بغض کرده بودی از سر استیصال ... و درست سر همین بغض خوابم کات خورد به خواب بعدی ... که لوکیشن لعنتی اش یک خانه سالمندان بود ... دلگیرترین جای دنیا که بتوانی تصور کنی ... پاییز بود و حیاط آسایشگاه مخمل زرد برگ تن کرده بود ... تو پیرمرد بودی و روی یک نیمکت بنفش رنگ و رو رفته یک گوشه حیاط نشسته بودی ... سردت بود و همین روتختی سفید گلدار خانه تان را انداخته بودی روت ... گلهای سرخش واقعی بود اما پلاسیده ... قیافه ات هم فرق میکرد با چیزی که اگر به همین منوال عادی پیر شوی خواهد شد ... کچل نبودی مو داشتی ... از آن موهای لخت فرق وسط بلند که نوجوانی هات دوست داشتی ... چاق هم نبودی اصلن ... چشمات انقدر گود رفته بود که تقریبن دیده نمی شد و ریش داشتی ... موها و ریشت سفید بود ... عینهو برف ... اما یک تار موی سرخ توی ریشت داشتی و یک تار موی سرخ هم توی موهات که از دور دیده می شدند حتی ... نشسته بودی و داشتی باقی پیرمردها و پیرزن ها را تماشا می کردی و گهگاهی یک قطره اشک از همان چشمهای گود افتاده غیر قابل دیدن بیرون می زد و می چکید روی لباس چرکمردت ... این رفیق چاقت سید عباس آمده بود ملاقاتت ... مثل پولدارها لباس پوشیده بود و پیپ می کشید و در جواب اعتراض پرستارهای آسایشگاه توی جیب هرکدامشان یک دسته اسکناس می چپاند با لبخند ... نشسته بود کنارت و برایت حرف می زد ... از خاطرات مشترک جوانی و دانشگاه می گفت و تو مثل چوب خشک نگاهش می کردی ... یکجاهایی لبخند بی رمقی می زدی و او خوشحال می شد که بلاخره یکی از خاطرات را یادت آمده و بعد زوم می کرد روی همان و با جزئیات بیشتری می گفت اما تو یکهو بی تفاوت سر برمی گرداندی سمت در آسایشگاه و نگاهت قفل می شد روی نقطه نامعلومی و وختی با دست تکان تکانت می داد و می پرسید یادت افتاد ؟ با سر جواب سربالا می دادی که یعنی نه و او پک عمیقتری به پیپش می زد و دود خوش عطر غلیظش را رها می کرد توی آسمان حیاط دلگیرترین جای دنیا ... محسن جان بقیه اش را یادم نیست چون بیدار شدم ... شاید اصلن بقیه ای نداشته ... راستش نمی دانم اصلن کار درستی کردم اینها را برایت نوشتم یا نه ... در هر حال صاف و صادق بودن را خودت یادم داده ای سالار ... ببخش که سرت را درد آوردم ... زیاده عرضی نیست جز آرزوی حالخوشی و خوشحالی تو که عزیز دلمی و نگرانت هستم از همین راه دور ... پیشانی و دستت را می بوسم ... مواظب خودت باش حاج آقا ! ... فدای تو ... تا بعد .

 

منبع : کامنتدونی کرگدن   


 این پست را خیلی دوست داشتم 

با تمام احساسم تقدیمش می کنم به نیما ی عزیزم 

 

نظرات 148 + ارسال نظر
روشنک جمعه 17 دی 1389 ساعت 01:42 http://hasti727.blogfa.com

یعنی من اول ایا؟////

چی بگم والا

پونه جمعه 17 دی 1389 ساعت 01:43 http:// www.jojo-bijor.mihanblog.com

چرا من نمیرم صفحه سوم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

روشنک جمعه 17 دی 1389 ساعت 01:43 http://hasti727.blogfa.com

غرض عرض شب به خیر بود

شب شما هم به خیر

روشنک جمعه 17 دی 1389 ساعت 01:45 http://hasti727.blogfa.com

پونه جان به صفحه سوم خوش اومدی
همین جا بساط اتیش و ...رو روبراه کن
کنار دریا هم جامون رو خالی کن
شب خوش

پونه جمعه 17 دی 1389 ساعت 01:48 http:// www.jojo-bijor.mihanblog.com

سلام به همه ی بچه های باحال بلاگستون .
هر کی میخاد بدونه پونه چه اگر هایی داره تو این بازی پاشه بیاد به این آدرس وب ما آیا؟؟!!!

قدمتان روی جفت چشمان ما.منتظرتونم

ساعت 1:7
کیامهر هم که رفته مهمونی ما موندیم تهنا

پونه جمعه 17 دی 1389 ساعت 01:49 http:// www.jojo-bijor.mihanblog.com

روشنک جونم سلام . آخیش داشتم عقده صفحه 3 میگرفتمچشم حتما میرم جاتون رو سبز نگه میدارم.

پونه جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:12 http:// www.jojo-bijor.mihanblog.com

کیامهر جان آپم .

بله
رویت شد

دختر ایرونی جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:12 http://iranian-girl22.blogfa.com

چه جوابای قشنگی
من این بازی رو توی چند تا وبلاگ دیگه هم خوندم ولی از جوابای تو بیشتر از همه خوشم اومد خیلی احساسی بودن

ممنونم خانوم

پونه جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:15 http:// www.jojo-bijor.mihanblog.com

شرمنده کردی مارو

خواهش می کنم

آرمین جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:46 http://www.musicarmin.blogfa.com

جریان بهروز چیه ؟؟


من کوچیکت آرمین

شوخی بود
فرمودید به روزم

آرمین جمعه 17 دی 1389 ساعت 02:48 http://www.musicarmin.blogfa.com

ببخش

عکسهای یادگاری کنسرتها و همایش هایی که برگزار کردم به روزم بیا

www.musicarmin.blogfa.com

دیدم
خیلی ممنون

جوجه کلاغ جمعه 17 دی 1389 ساعت 03:41 http://jujekalaagh.blogfa.com

سلااااااااااااااااام کیامهر جان.
ببخش که به پست های قبلی نرسیدم.
واقعا از بازی کردنت لذت بردم... خیلی قشنگ بود.
و در مجموع خیلی پستتو دوست داشتم و تمام حرفهاشو.
سبز باشی عزیز.

ممنونم
لطف کردید
سبز باشی متقابلا

جزیره جمعه 17 دی 1389 ساعت 09:11

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

چطور مطوری؟؟؟؟؟؟
ببینمن برگشته بودی گفته بودی میزون نیستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟آی نفس کششششششششش کی داش کیا مارو اذیت کرده.میخوام دنیاش نباشه کسی که تو رو نامیزون کنه
حلاصه بدخواه مدخواه داری عکساشو بده جنازه پس بگیر

دست شما درد نکنه جزیره جان
لطف داری عزیز

جزیره جمعه 17 دی 1389 ساعت 09:12

راستی من هم بازی میقه ه ه ه ه ه ه ه
دوس میدااااااااااااااااااااارم.البت هنوز نرفتم ببینم بازیش چیه ولی میخوام

حالا اول میرویم ادامه پستت زا بخوانیم

شما هم باز کن خب

جزیره جمعه 17 دی 1389 ساعت 09:27

بازی رو چجوری میشه شرکت کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شماره حساب میدم
۵۰ هزار تومن میریزید به حساب بنده
بعد میتونی شرکت کنی

پونه جمعه 17 دی 1389 ساعت 11:01 http:// www.jojo-bijor.mihanblog.com

سلام روز همگی بخیر .
شاید این جمعه بیاید

روز شما هم به خیر

میکائیل جمعه 17 دی 1389 ساعت 11:25 http://sizdahname.wordpress.com

سلام ...
ظهر جمعه با طعم آبگوشتیت بخیر ....
همین ...
واسه حرف های قشنگت بعد خوندنم چند باره هنوز حرفی ندارم ....

ممنون میکاییل جان

هاله جمعه 17 دی 1389 ساعت 11:31

سلام؛خوب هستین؟
من خیلی وقت نیست که با وبلاگتون آشنا شدم راستش خواهرم بهم معرفیتون کرد. در کل به نظرم خیلی قشنگ می نویسین و من خیلی نوشته هاتون رو دوس دارم
راستی امروزز تولدمه امروز رو به همه ی اونایی که تولدشونه تبریک می گم

مرسی هاله جان
تولدت مبارک
به خواهرتون سلام برسونید

شلغم جمعه 17 دی 1389 ساعت 11:36 http://1shalgham.wordpress.com

بازی قشنگیه
شماهم خیلی ادبی بازیش کردی

ممنون عزیز

نیما جمعه 17 دی 1389 ساعت 11:49 http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

آدینه ی جمعه ی شما بخیر و خوشی ! سلامی عرض شد !

علیک سلام رفیق

سیمین جمعه 17 دی 1389 ساعت 13:24

ارادت

ارادت متقابل

مومو جمعه 17 دی 1389 ساعت 14:04 http://mo-mo.blogsky.com

بسیار از جواب های زیبایتان به سوالات لذت بردیم...

ممنون استاد

گل گیسو جمعه 17 دی 1389 ساعت 15:37

بسیار جوابهای زیبایی داده بودین
اما تو دل جوابها غم نهفته بود
البته به نظر من
شاد باشید و از لحظه لحظه های عمرتون لذت ببرید

ممنون گل گیسو جان

علی جمعه 17 دی 1389 ساعت 16:02

" بنفش " آلبوم موسیقی عمید صادقی نسب منتشر شد . شما می توانید از سایت زیر به صورت رایگان این آلبوم را دانلود کنید .

ترانه سرا و آهنگساز : عمید
تنظیم : آیدین گرجی

آدرس لینک دانلود : www.farskids39.com
سایت عمید : www.amidmusic.ir

گل بانو جمعه 17 دی 1389 ساعت 16:05 http://www.zizigolbanoo.blogfa.com

خیلی قشنگ بود اگرهات!

لطف داری ممنون

زیبا بود جواب هایتان.مخصوصاسوال اول و جوابتان...مهربان را هم همینطور

ممنون آیسودا

م . ح . م . د جمعه 17 دی 1389 ساعت 18:03 http://baghema.blogsky.com/

سلام بابابزرگ ، منم نوشتم ، وقت کردی بخون ...

مرسی
خوندم
دست شما درد نکنه

آفتاب پرست جمعه 17 دی 1389 ساعت 18:16 http://www.aftabparast.blogsky.com

ما هم بازی کردیم
بیایید تماشا

چشم

سهبا جمعه 17 دی 1389 ساعت 18:47

سلام آقا کیامهر . توی بازی تون شرکت کردم . باعث خوشحالیم میشه بخونیدش !

مرسی سهبای عزیز
خیلی قشنگ بود
دست شما درد نکنه

جزیره جمعه 17 دی 1389 ساعت 19:14

من هم این بازی رو انجام دادم

حتما می خونم

سرو جمعه 17 دی 1389 ساعت 20:00 http://yeksarv.persianblog.ir

پنج شنبه میرم جمعه برمی گردم

به سلامت ایشالا

ارغوان جمعه 17 دی 1389 ساعت 20:10


واگر نوشته بودم ...

نوشته های شما میشدم که همه با ولع بخوانند

سلام

سادگی و صمیمیت حرفهایتان نقطه قوت نوشته های شماست .

ممنون ارغوان عزیز
لطف داری

سهبا جمعه 17 دی 1389 ساعت 20:36

نه کیامهر عزیز . برای چند تاییش یه خورده وقت گذاشتم ، اما بیشترش توی ذهنم موج میزد وقت نوشتن . خیلی زحمت نداشت . از شما ممنونم .

من هم ممنونم

جزیره جمعه 17 دی 1389 ساعت 21:00

مرسی کیا جان
ولی من خودم اعتقاد دارم که اصلا نمیتونم خوب بنویسم

به نظر من که خوب می نویسی

نرگس جمعه 17 دی 1389 ساعت 23:56

هر وقت می بینم به یکی تولدش رو تبریک گفتی حرصم میگیره آخه مگه تو چند تا آبجی داری امسال یادت رفته به مامان کیامهر زنگ بزنی بگی تولدت مبارک!تازه مهربان هم یادت ننداخت ( خواهر شوهر بازی) آنوقت هر روز تولد هزار تا ازدوستان مجازیت رو با افتخار جشن میگیری.

دقت کردی تو هر وقت میای اینجا فقط بنده رو قهوه ای می کنی تشریف می بری نرگس جان ؟
مامان کیامهر هم زحمت بکشه بره یه وبلاگ درست کنه تا من روز تولدش یادم بمونه

عاطفه شنبه 18 دی 1389 ساعت 00:34 http://hayatedustan.blogfa.com/

سلام و حال شوما چطوره و اینا؟ مهمونی خوش گذشت؟

ممنون و جای شما خالی و اینا ...

پونه شنبه 18 دی 1389 ساعت 01:04 http:// www.jojo-bijor.mihanblog.com

ساعت ۱:۰۳
هوا بارانی و سرد

ممنون پونه
میریم سراغ اخبار ورزشی

هاله بانو شنبه 18 دی 1389 ساعت 09:04 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

این بار من اول شدم چون قبل از شما تو این یازی شرکت کردم ...
به من می گن هاله بانوی بی جنبه

اول شدی باریکلا

ایران دخت شنبه 18 دی 1389 ساعت 10:09 http://iran2kht.persianblog.ir

منم اون هفته بازی کردم..

دست شما درد نکنه ایراندخت جان

گوجه سبز شنبه 18 دی 1389 ساعت 11:50

عالی بود.

مرسی

لیلی شنبه 18 دی 1389 ساعت 13:02 http://myrose.persianblog.com

ممنوننننننننننننننم کیامهر
مرسی که گفتی
داشت ابروم میرفتااااااا
مرسی مرسی مرسی

سه روز دنبال آدرس شما گشتیم
نمی دونی سر از چه جاهایی در آوردیم خواهر
خدا برای هیچ مومن محجبه ای از این روزا نیاره
ببین
ببین
مدرک جرم هنوز پابرجاست
بازم نوشتی دات کام

لیلی شنبه 18 دی 1389 ساعت 13:08 http://myrose.persianblog.ir

ممنوننننننننننننننم کیامهر
مرسی که گفتی
داشت ابروم میرفتااااااا
مرسی مرسی مرسی
حالا درس شد داداشی

خدا رو شکر
داشت چشم و گوشمون باز می شد

A ز R ه H ر A اZ یکشنبه 19 دی 1389 ساعت 23:39 http://www.zafa.blogsky.com

منم بازی کردم

آفرین

حسین سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 09:32 http://hosseinb.blogfa.com

سلام
اون غرل حافظ رو من هم خیلی دوست دارم .

بهنام سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 21:15 http://www.delnevesht2010.blogfa.com

سلام. میگم شنیدی بعضیا به مهربان میگن مهرابان؟ میتونی همراه مهر ، آبان رو هم دوست داشته باشی به خاطر مهرابان!

بهنام سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 21:18 http://www.delnevesht2010.blogfa.com

خیلی عالی بود خیلی! و بعضی وقتها هم احساسی... آآآآآآآآآآآآآآه خدای من!!! منم این بازی رو کردم ها!

پرچونه شنبه 2 بهمن 1389 ساعت 13:49 http://porchouneh.blogfa.com

قلمـــت سلامت
رخصت بدهید قصد کردیم در بازی که به راهش انداخته اید خــودی نشان دهیم !
رسم وفا به جا آوردیم .
رخصت دهید تا مطلبمان را به نمایش گذاریم !؟!؟!؟

می دانم بازی از رها بانوست
خود قبول زحمت کنید و از او هم اجازه بگیرید .

بله خوندم
دستت درد نکنه پرچونه جان

منا چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 22:36 http://mona-graphic.blogfa.com/

سلام

خیلی بازی باحالی بووووووووووووووووود

منم میخوااااااااااااااام

بعد امتحانااااااااااااااااااااام

ایشالا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد