جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

وقتی فرشته ها به مامانشون نامه می نویسن ...

شما به فرشته ها اعتقاد دارین ؟ 

به نظرتون روی زمین فرشته ای وجود داره ؟ 

به نظرتون فرشته ها می تونن حرف بزنن ؟ 

به نظرتون می تونن نامه بنویسن ؟  

 

 

 

 

سلام بچه ها ! 

من یه فرشته کوچولو هستم .  

مث همه آدما یه روزی از آسمون اومدم رو زمین  

اما دوس ندارم مث شماها زمینی بشم 

دوس دارم همیشه خدا ٬همینطوری آسمونی بمونم ... 

من این نامه رو برای مامانم نوشتم  

مامان های زمین خیلی مهربونن آخه 

انگار اصلن زمینی نیستن

انگار هنو آسمونی موندن . 

 

من یادم نیس قبلنا کجای آسمون بودم 

اما خدا منو فرستاد اینجا تا مامانم تهنا نباشه 

آخه بابا ها که میرن سر کار   

تا برای ما پول در بیارن و خوراکی و اسباب بازی بخرن واسمون

مامانای ما تهنا می مونن تو خونه و شاید گریه بکنن از تهنایی 

بعد خدا که مهربونه صدای گریه مامانا رو میشنوه و میگه : 

چیه عزیز دلم ؟ چرا گریه می کنی ؟ 

آخه خدا مثل بابای آدم می مونه و به ما میگه : دخترم ! 

اگه پسر باشیم میگه  : پسرم !   

  

بدش مامان به خدا میگه : خدا جون من خیلی تهنا هستم تو خونه  

تا وختی شوهرم از سر کار بیاد من حوصله ام سر میره خب

 

بدش خدا میگه :  

غصه نخور دخترم !  

من یکی از فرشته هام رو می فرستم برات تا تهنا نمونی عزیز دلم  

ولی به شرطی که قول بدی از جونتم بیشتر مواظبش باشی ...

خب ؟ 

بعد مامان میگه : چشم قول میدم خدا جون ...

 

بعد ما رو که خیلی کوچولوییم و لباس تنمون نیست میندازه توی دل مامانمون 

 

دل مامانمون چاق و چله میشه و به مشکل راه میره تو خیابون  

و گاهی لپش باد می کنه اما از دست ما ناراحت نمیشه چون که خیلی دوستمون داره ... 

بعد یه روز دلش درد میکنه و با بابا میره دکتر و دکتر ما رو از تو دل مامانمون در میاره  

و بدش برای ما یه اسم قشنگ میذارن  

 

بدش به ما از جون خودش شیر میده تا بخوریم و قوی و بزرگ بشیم   

و اگه مریض بشیم ناراحت میشه و شبا بالای سر مون تا صب بیدار میشینه و دسمال خیس میذاره روی سرمون تا مریضیمون خوب خوب بشه ...   

بدش ما رو میبره پارک و سینما و سیرک و برامون خوراکیای  خوشمزه میخره .

بدش که بزرگ میشیم و میریم کلاس اول برامون مداد و دفتر و پاک کن و مداد تراش و جامدادی خوشگل میخره و به ما دیکته میگه تا ۲۰ بشیم و درسمون خوب بشه و وقتی بزرگ شدیم دکتر بشیم و حال مریضایی رو که پول ندارن مجانی خوب بکنیم . 

 

وختی که بزرگ بشیم و عروسی کنیم هم  

اون شب که لباس سفید می پوشیم و از این تاجهایی که برق میزنن رو سرمون میذاریم  

مامانمون برامون گریه میکنه و ما رو بوس میکنه و میگه : الهی خوشبخت بشی دخترم !

   

اما بعضی از بچه ها وختی بزرگ شدن بچه های بدی میشن  

و مامانشون رو که پیر شده ودندون مصنوعی داره و پاهاش درد میکنه و روی صندلی چرخدار میشینه میبرن خونه سالمندا و روزای جمعه نمیرن بهش سر بزنن و مامانشون انقدر منتظر میشینه تا عصر که بچه هاش بیان  

اما وختی نمیان دلش براشون تنگ میشه و گریه میکنه و چشماش درد میگیره و میمیره از غصه آخر سرش ... 

 

من دوس دارم وختی که بزرگ شدم مامانم رو ببرم پیش خودم واصلا اذیتش نکنم و  وختی خدا به خودم بچه داد به مامانم نشونش بدم و بگم برای بچه های من اسمای قشنگ بذاره و به اونا دیکته بگه تا درسشون خوب بشه . 

 

امروز روز تولد مامان منه و من میخواستم براش یه کادوی خوب بخرم اما پولم کم بود و بیرون برف میومد و هوا سرد بود . واسه همین تصمیم گرفتم این نامه رو برای مامانم بنویسم و بهش بگم چقدر دوستش دارم . 

این عکسی که این پایین کشیدم مال همون روزیه که مامان منو برد سیرک خلیل عقاب 

و من با اون آقای دلقکه عکس گرفتم . 

ایشالا همیشه خدا زنده باشی و مواظب ما باشی مامان گلم ... 

 

تولدت مبارک مامان سهبای عزیز  

 

دوستدار تو ... نیایش 

 

 

  

 


پی پست کاملا مرتبط نوشت :  

- 

این پست جوگیریات قدیمی با همین حال و هوا نوشته شده بود ...  

 


پی قربونتون برم  نوشت : 

 

خدا به همه مامانهای عزیز عمر و عزت و سلامتی بده  

الهی قربون همتون برم

علی الخصوص مامان خودم  

مامانهای همه شمایی که اینجا رو میخونید ...

و مامانگار - خدیجه زائر - مامان بهار - مژگان امینی - ساقی - اقدس خانوم - لیلیتا  و  

آبجی های خودم مریم و نرگس و همه اونایی که یادم رفت اسمشون رو بیارم ...  


پی بهار خانوم نوشت : 

 

بهار توی کامنتش برام نوشته : 

یکشنبه 19 دی ماه سال 1389 ساعت 10:30 PM 

من ارومیه ام. امروز برای اولین بار تو سال ۸۹ برف اونقدری بارید که حیاطمون سفیدپوش شد.  یه حس قشنگ. اما...

هواپیمای تهران ارومیه ساعت ۷:۴۵ نزدیک ارومیه سقوط کرد... بی خبری کلافه ام کرده؛ تلویزیون به گفتن خبر سقوط بسنده کرده. آشنایی تو هواپیما نداشتم اما دل آشوبم. همش نگرانم نکنه تلفن زنگ بزنه و از کسی بگه که خبر از مسافر بودنش نداشتیم. نگرانم که مگه میشه تو شهری مثل اینجا از ۱۰۵ نفر اون هواپیما هیشکی رو نشناسم.

می ترسم؛ از فردای این شهر می ترسم؛ از فردای این شهر که شاید پر بشه از اعلامیه ها  
می ترسم؛ از فردای این شهر که ممکنه دوستی رو تو داغ عزیزش ببینم می ترسم.

دعا کنین؛ واسه صبر؛ وقتی میدونم از اطرافیانم کسی تو اون هواپیما نبوده خدا رو شکر به زبونم نمیاد. خداروشکر چی؟ که اون داغ سر کس دیگه ای باریده؟ وای؛ قاطی کردم. دعا کنین. برای اونایی که رفتن و برای اونایی که عزیزانشون رفتن.

ببخشید ناراحتتون کردم. هیچ جا نبود که خودمو خالی کنم. متاسفم...  

پی فاتحه نوشت : 
برای همه مسافرین درگذشته این اتفاق تلخ 
برای همه مادرهایی که دیگه سایه محبتشون روی سرمون نیست 
برای همه عزیزایی که اگر بودند شاید اینروزها بهتر بود حالمون 
از ته دل فاتحه بخونید لطفا ... 

پی بدرود نوشت : 
فردا صبح ٬ کله سحر داریم می رویم ماموریت  
تا برگردیم شیطونی نکنید و بچه های خوبی باشید بی زحمت ... 
 
 
نظرات 181 + ارسال نظر
گودول دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 11:44 http://godool2.wordpress.com

تولدشون مبارک باشه، سپیدی برف باریده شده از سیاهی دردِ بازماندگان این حادثه کم نمیکنه، نقص فنی برای هواپیمائی که 20 سال از عمر مفیدش گذشته طبیعیه.

نعیمه دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 11:55 http://afterborn.blogfa.com

الان که این پسته رو خوندم یهو دست کشیدم به شونه هام. چند وقت بود سنگینیشون رو فراموش کرده بودم.



به سلامتی بری و برگردی.سفر بخیر!

لیلی دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 12:04 http://myrose.persianblog.ir/

تولدشون مبارک باشه
شما هم باز زیبا نوشتی کیامهر جان
مثل همیشه

مهام دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 12:19 http://elhan-91.blogfa.com

خدا مادرتون رو براتون نگه داره . خیلی پست قشنگی بود .

آناهیتا دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 12:28 http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

تولد سهبای نازنین مبارک

من دست تمام مادرهای دلسوز رو می بوسم.این موجودات آسمانی بی نهایت تأثیر گذار و مهربونن.

اگه مادتون کنارتون نیست، روحش شاد
اگه کنارتون هست، تو رو خدا بخاطر خودتون از حالش بی خبر نشین.

سفرتون بی خطر
چشم
دست به گاز نمی زنیم
در به روی غریبه باز نمی کنیم
بچه های خوب و مؤدبی هستیم

منیژه دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 12:38 http://nasimayemaan.persianblog.ir

تولد نرگس عزیز مبارک...دستت درد نکنه کیامهر خیلی با احساس از زبون نیایش کوچولو نوشتی...ایشالا که سایه ی همه ی مادرا رو سر بچه هاشون باشه و خدا حافظ و نگهدارشون باشه...
سفرت بی خطر...ایشالا که به سلامت بری و برگردی...

آلن دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 12:39

ایشالا مادر تو هم سالیان سال زنده و سلامت باشه.
مادر مهربان خانم هم قرین رحمت حق.

مذاب ها دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 13:30 http://mozabha.blogsky.com

عالی نوشتی کیا جان
به وجودت افتخار میکنم
امیدوارم تعداد مردانی همچون تو روز بروز در جامعه ما شکوفه کنند تا در بستان این مرز و بوم دیگر هیچ فرشته گونه ایی از هیچ مردی هیچ شکوه ایی نداشته باشد.... سالروز تولد سهبای عزیز مستحق چنین گرامیداشتی بود انصافا"..... دستت درد نکنه برادر جان.

اقدس خانوم دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 13:46 http://aghdaskhanoom.blogsky.com/

مرسی ...
تولد سهبای عزیز مبارک باشه و خدا اون فرشته کوچولو رو براش حفظ کنه ...
وقتی خبر اون هواژیما رو شنیدم خیلی ناراحت شدم و با خودم گفتم بازم یه هواپیمایه دیگه !!!
سفر بی خطر

رها بانو دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 14:26 http://raha-banoo.persianblog.ir/

سلام کیامهر جان

نامه ی کودکانه ی خیلی قشنگی بود ... یه حس خوبی بهم داد خوندنش ... ایشالا که سایه ی همه ی مامانا رو سر ِ بچه هاشون باشه تا همیشه ...

نمی دونم ... واقعاً نمی دونم تا کی باید شاهد چنین حوادث دلخراشی باشیم ... تا کی غم ، تا کی اشک و تا کی غصه ... تا کی داغدار شدن به هر بهانه ای ... این دفعه بوئینگ بود ! دیگه توپولوف هم نبود که بگیم توپولوفه دیگه ! ازش بیشتر از این انتظاری نمیره ... متاسفم ، واقعاً متاسفم ...

مامرویتت به خوبی و خوشی و سلامتی باشه الهی ... زود برگرد که دلتنگ خودت و نوشته های دلنشینت میشیم ...

لژیونلا دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 14:50

خدا سایه هیچ مادری رو از سر بچه هاش کم نکنه.
سفر سلامت.

سهبا دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 14:54 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

و باز سلامی دیگر به کیامهر نازنین و امید به سلامتی ات . و دوباره تشکری دیگر با زبانی قاصر از ادای دین !

سیفتال دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 14:58 http://www.ashkanrad.blogfa.com

خدا به همه کسایی که تو این صانحه داغ دار شدن صبر بده.
چقدر مفت تو این مملکت آدم میمیره .

زلال دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 15:01 http://so-simple.persianblog.ir

اشکمو در آوردی .آخیش از صبح بخاطر سقوط هواپیما بغض داشتم

کورش تمدن دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 15:44 http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
منم مخلص مادر خودم و همه مادرا هستم
ایشالله همیشه سلامت باشند
ولی چرا بچه های مردم رو منحرف میکنی؟آخه بچه اینجوری.....(برو خصوصت رو ببین)
صبح با شنیدن اون خبر حسابی حالم گرفته شد
تازه وزیر راه با کمال پررویی میگفت سوانح هوایی ما از میانگین جهانی کمتره

کورش تمدن دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 15:46 http://www.kelkele.blogsky.com

راستی چه خبره هرروز میری ماموریت
نکنه خبری؟؟؟!!!!!

از کورش به پونه دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 15:47 http://www.kelkele.blogsky.com

دختر خوب شما چکار داری؟
شاید کودک درونش فرق میکنه
همه چیز رو که نباید اینجا بگه


فکر کنم برا این پست گریه کنیم خیلی قشنگ بود فرشته کوچولو...
همه مامانای دنیا رو یه دنیا بغل میکنیم!!
تسلیت به همه رفتگان خیلی دردناک بود...
چرا نگفتی کی بر میگردی برادر من آخه!!
سفر بی خطر...

سپیده دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 19:02 http://setaresepideashk.persianblog.ir

چه فرشته ی دوست داشتنی و نازنینی

سفر به خیر امیدوارم بزودی برگردی و وای اینجا رو آفتابی کن

بچه ها هر چقدر هم که بد باشن به چشم این فرشته های زمینی خوب و دوست داشتنی میان ... هیچ مادری بد بچه اش رو نمیبینه از خدا میخوام که همیشه همه ی مادران دوست داشتنی سرزمینم سلامت باشند و سایه ی مهربونی شون هیچوقت از سر فرزندانشون کم نشه خدا مادر مهربون تو رو هم حفظ کنه پسر خاله ی عزیز تویی که انقدر قدر شناس و با محبتی

تولد سهبای عزیز هم مبارک

سحر دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 19:08 http://dayzad.blogsky.com/

سلام کیامهر مهربان
فهمیدم مشکل صفحه ی وبلاگم چی بود:
وقتی با IE(INTERNET EXPLORER) بازش کنی اینطوری میشه انگار اما با FIREFOX اینطوری نمیشه! دلیلشو نمیدونم بخدا اما امیدوارم درست بشه!
راستی آپ هم هستم

سحر دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 19:18 http://dayzad.blogsky.com/

کیامهر عزیز
- واقعا پست قشنگی بود اونقدر که جوگیر شدمو مامانمو بوسیدم.
- ممنون بخاطر این حرفهای زیبا و خالصانه!
- واقعا قلب آدم درد میگیره بخاطر این حوادث دردناک انشالله که دیگه تو مملکتمون تکرار نشه!
- به سلامتی برین و برگردین انشالله!

بهار دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 19:26

سلام

ببخشین دیروز با کامنتم ناراحتتون کردم. و ممنون از لطفتتون.

الان دارم از خونه ی دوستم برمی گردم. باباش دیروز تو اون هواپیما بود...

بابای یکی؛ دایی یکی؛ دوست یکی؛ و و و ...

«یک نفر دیشب مرد و هنوز نان گندم خوب است. و هنوز آب میریزد پایین اسبها می نوشند.» (سهراب سپهری)

آخه یکی نیست به کورش بگه تو چیکار داری پسر خوب ؟چرا کامنت مردم رو میخونی ؟شاید چیزایی بنویسن که واسه شما خوب نباشه؟؟ای بابا
هی کورش امشب سر میدون تو کوچه بنبست منتظرتم .حرفی داری اونجا بگو. جراتشو داری بیا.(آیکون خنده خبیسانه با صدا همراه با سیبیل های از بنا گوش رد شده!!!)

ساعت 8:38

کرگدن دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 20:56

تولدشون مبارک
دققت نکرده بودم
جددن چقدر مامان داریم توی بلاگستان ها !
خدا همه شونو حفظ کنه و سلامت بداره ...
و ایضن تو رو هم قاطی مامانا سالم بداره که انقدر بامحبت و قدرشناس و شریفی ... یدونه ای خدایی ش !

A ز R ه H ر A اZ دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 20:56 http://www.zafa.blogsky.com

ژسپست قشنگی بود اما آخرش .....

نیما دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 22:34 http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

ماموریت و سفر به خیر وخوشی باشه قربان و زود برگردین به امید خدا !

بانو دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 22:52 http://banu.blogsky.com/

عالی بود مثل همیشه(نامه فرشته به مامانش)
تلخ بود مثل همیشه(سقوط هواپیما)


به سلامت برگردی

الهه دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 23:39 http://khooneyedel.blogsky.com/

خییییییییلی جات خالیه امشب...خییییییییییلی.....

حامد سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 00:06 http://breathless.persianblog.ir/

چه تصویر وحشتناکیه یه شهر پر از اعلامیه. هر محل یه خونه عزار دار..چه تلخه

بهروز سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 00:10 http://sukamario.blogfa.com

یاد یه مطلبی افتادم که در مورد دعا بچه های کوچیک بود و چیزایی که ار خدا می خواستن!

کجایی...........

پونه سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 00:21 http:// www.jojo-bijor.mihanblog.com

ببخشید کامنت قبلیم مال کیامهر بود منظورم کیامهر بود .
کورش همه جا هستی تو!!!!!!!!!

مادر هارو دوس دارم اما مادر بودن کاره هر کسی نیست دل میخواد واقعنشومام رفتین ماموریت مواظب خودتون باشین

دختر ایرونی سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 03:14 http://iranian-girl22.blogfa.com

میگم یه سر بهم نزنااااااا
واقعا که!!
خوب نیست آدم انقدر نسبت به دوستاش بی تفاوت باشه
البته اگه دوست شما باشیم

سهبا سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 08:56 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام و صبح بخیر خدمت آقا کیامهر گل که احتمالا هنوز از ماموریت بر نگشته . امیدوارم هر جا باشی شاد باشی و سلامت .
باز هم اومدم از خودت و دوستان خوبت تشکر کنم که باعث شدین یه روز خوب واسه من رقم بخوره توی دفتر خاطرات زندگیم . ایشاله توی تولد کوچولوی شما و مهربان ، توی تولدهای هزار باره هر دوتون و خلاصه در همه شادیهای زندگیت جبران کنم برادر . هزار تا ممنونم ازتون .

سرپیاز سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 09:36 http://sarotahepiaz.blogfa.com

سلام!سفر بی خطر!

کرگدن سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 10:33

مرسی که زنگ زدی کیا
یه آن حس کردم منم اونجا کنارتم رو اسکله مه آلود و بارون پودری انزلی ... و دستامونو کردیم تو جیب کاپشنای یقه بالا داده مون و سیگار می کشیم و حرف می زنیم همونجور که خیره ایم به دورهای دریای وحشی دلمچالهء زمستونی ... بابت این یه آن حس مرسی بچچه .

مریم سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 12:32 http://mazhomoozh.blogfa.com

آمدیم شاد شویم ولی نشد. خبر سقوط نذاشت. از توی نوشته هات این آخری بیشتر تاثیر گذار بود هر چند که از خودت نبود. آدم ها شده اند بازیچه دستشان. همه تقصیر را بر گردن کسی می اندازند که مرده.

دخترک سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 12:34 http://neverforever.blogfa.com

سلااام
یک سوالی به شدت در گلویم مانده باید بپرسم
شما احیانا خدایی نکرده خدایی نکرده زبونم لال نویسنده ای چیزی نیستید؟خیلی بهتون میادااا.
در مورده هواپیما و سقوطش متاسفم جدا!فاتحه هم فرستادم!!
اگر اجازه دهید از این به بعد خواننده پر پا قرصتان شویم

lilita سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 14:38 http://lilitaa.blogsky.com/

(آیکن خمیازه) و پس از سه روز متوالی امتحان. ببینم چی نوشتی..

lilita سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 14:40 http://lilitaa.blogsky.com/

ببین کیامهرجان اولندش که من به فرشته ها اعتقادی ندارم. یعنی به فرشته های آسمونی.....

اما از این فرشته های زمینی نگوووووووووو که دلم غنج میره واسه شون. علی الخصوص که دخمل باشن

خدیجه زائر سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 14:41 http://480209.persianblog.ir

سلام........سفر خوش یه خبری بدین که رسیدین...

lilita سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 14:41 http://lilitaa.blogsky.com/

دومندش که ممنو که اون پی قربونتون برم نوشت رو برامون نوشتی. امیدوارم به همین زودی بابا بشی و بفهمی والد بودن چقدر خوشمزه میباشد

lilita سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 14:42 http://lilitaa.blogsky.com/

برای بهار خانوم و تموم همشهریاش آرزوی صبر میکنم. چون می دونم که الالن همه شون داغ۷ دارن

lilita سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 14:44 http://lilitaa.blogsky.com/

همین دیگه. برم ببینم جاهای دیگه چه خبره(باز هم آیکن خمیازه)

عاطفه سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 15:00 http://hayatedustan.blogfa.com/

داشتم از اینجا رد میشدم گفتم یه سلامی عرض کنم:))

بازیگوش سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 15:09 http://bazigooshi7.persianblog.ir

چه حس خوبی داشت این پستت کیامهر
یه دوس دارم تو همین وبلاگستان که اعتقاد عجیبی به فرشته ها داره و براشون نامه مینویشه و حاجت دلشو میخوات ازشو و ازشون میخوات از خدا بخوان براش و میگیره هم!

من هم تسلیت میگم...راستی این چندمین باره که تسلیت میگیم؟؟؟تا کی یعنی ادامه داره...

بازیگوش سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 15:16 http://bazigooshi7.persianblog.ir

سفرتون هم بی خطررررر

فاطمه (شمیم یار سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 15:20

سلاممممم پسر گلم
عالی بود..تولد سهبای عزیز مبارک
مامان عزیزت و همه مامان های مهربون دنیا در پناه خدا..
سفر به سلامت...
برای بازماندگان پرواز ارومیه صبر آرزومندم..

رها سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 15:24 http://pastils.blogfa.com

خدا سایه ی هیچ مادری رو کم نکنه....!!
تولدشون مبارک!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد