جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

وقتی فرشته ها به مامانشون نامه می نویسن ...

شما به فرشته ها اعتقاد دارین ؟ 

به نظرتون روی زمین فرشته ای وجود داره ؟ 

به نظرتون فرشته ها می تونن حرف بزنن ؟ 

به نظرتون می تونن نامه بنویسن ؟  

 

 

 

 

سلام بچه ها ! 

من یه فرشته کوچولو هستم .  

مث همه آدما یه روزی از آسمون اومدم رو زمین  

اما دوس ندارم مث شماها زمینی بشم 

دوس دارم همیشه خدا ٬همینطوری آسمونی بمونم ... 

من این نامه رو برای مامانم نوشتم  

مامان های زمین خیلی مهربونن آخه 

انگار اصلن زمینی نیستن

انگار هنو آسمونی موندن . 

 

من یادم نیس قبلنا کجای آسمون بودم 

اما خدا منو فرستاد اینجا تا مامانم تهنا نباشه 

آخه بابا ها که میرن سر کار   

تا برای ما پول در بیارن و خوراکی و اسباب بازی بخرن واسمون

مامانای ما تهنا می مونن تو خونه و شاید گریه بکنن از تهنایی 

بعد خدا که مهربونه صدای گریه مامانا رو میشنوه و میگه : 

چیه عزیز دلم ؟ چرا گریه می کنی ؟ 

آخه خدا مثل بابای آدم می مونه و به ما میگه : دخترم ! 

اگه پسر باشیم میگه  : پسرم !   

  

بدش مامان به خدا میگه : خدا جون من خیلی تهنا هستم تو خونه  

تا وختی شوهرم از سر کار بیاد من حوصله ام سر میره خب

 

بدش خدا میگه :  

غصه نخور دخترم !  

من یکی از فرشته هام رو می فرستم برات تا تهنا نمونی عزیز دلم  

ولی به شرطی که قول بدی از جونتم بیشتر مواظبش باشی ...

خب ؟ 

بعد مامان میگه : چشم قول میدم خدا جون ...

 

بعد ما رو که خیلی کوچولوییم و لباس تنمون نیست میندازه توی دل مامانمون 

 

دل مامانمون چاق و چله میشه و به مشکل راه میره تو خیابون  

و گاهی لپش باد می کنه اما از دست ما ناراحت نمیشه چون که خیلی دوستمون داره ... 

بعد یه روز دلش درد میکنه و با بابا میره دکتر و دکتر ما رو از تو دل مامانمون در میاره  

و بدش برای ما یه اسم قشنگ میذارن  

 

بدش به ما از جون خودش شیر میده تا بخوریم و قوی و بزرگ بشیم   

و اگه مریض بشیم ناراحت میشه و شبا بالای سر مون تا صب بیدار میشینه و دسمال خیس میذاره روی سرمون تا مریضیمون خوب خوب بشه ...   

بدش ما رو میبره پارک و سینما و سیرک و برامون خوراکیای  خوشمزه میخره .

بدش که بزرگ میشیم و میریم کلاس اول برامون مداد و دفتر و پاک کن و مداد تراش و جامدادی خوشگل میخره و به ما دیکته میگه تا ۲۰ بشیم و درسمون خوب بشه و وقتی بزرگ شدیم دکتر بشیم و حال مریضایی رو که پول ندارن مجانی خوب بکنیم . 

 

وختی که بزرگ بشیم و عروسی کنیم هم  

اون شب که لباس سفید می پوشیم و از این تاجهایی که برق میزنن رو سرمون میذاریم  

مامانمون برامون گریه میکنه و ما رو بوس میکنه و میگه : الهی خوشبخت بشی دخترم !

   

اما بعضی از بچه ها وختی بزرگ شدن بچه های بدی میشن  

و مامانشون رو که پیر شده ودندون مصنوعی داره و پاهاش درد میکنه و روی صندلی چرخدار میشینه میبرن خونه سالمندا و روزای جمعه نمیرن بهش سر بزنن و مامانشون انقدر منتظر میشینه تا عصر که بچه هاش بیان  

اما وختی نمیان دلش براشون تنگ میشه و گریه میکنه و چشماش درد میگیره و میمیره از غصه آخر سرش ... 

 

من دوس دارم وختی که بزرگ شدم مامانم رو ببرم پیش خودم واصلا اذیتش نکنم و  وختی خدا به خودم بچه داد به مامانم نشونش بدم و بگم برای بچه های من اسمای قشنگ بذاره و به اونا دیکته بگه تا درسشون خوب بشه . 

 

امروز روز تولد مامان منه و من میخواستم براش یه کادوی خوب بخرم اما پولم کم بود و بیرون برف میومد و هوا سرد بود . واسه همین تصمیم گرفتم این نامه رو برای مامانم بنویسم و بهش بگم چقدر دوستش دارم . 

این عکسی که این پایین کشیدم مال همون روزیه که مامان منو برد سیرک خلیل عقاب 

و من با اون آقای دلقکه عکس گرفتم . 

ایشالا همیشه خدا زنده باشی و مواظب ما باشی مامان گلم ... 

 

تولدت مبارک مامان سهبای عزیز  

 

دوستدار تو ... نیایش 

 

 

  

 


پی پست کاملا مرتبط نوشت :  

- 

این پست جوگیریات قدیمی با همین حال و هوا نوشته شده بود ...  

 


پی قربونتون برم  نوشت : 

 

خدا به همه مامانهای عزیز عمر و عزت و سلامتی بده  

الهی قربون همتون برم

علی الخصوص مامان خودم  

مامانهای همه شمایی که اینجا رو میخونید ...

و مامانگار - خدیجه زائر - مامان بهار - مژگان امینی - ساقی - اقدس خانوم - لیلیتا  و  

آبجی های خودم مریم و نرگس و همه اونایی که یادم رفت اسمشون رو بیارم ...  


پی بهار خانوم نوشت : 

 

بهار توی کامنتش برام نوشته : 

یکشنبه 19 دی ماه سال 1389 ساعت 10:30 PM 

من ارومیه ام. امروز برای اولین بار تو سال ۸۹ برف اونقدری بارید که حیاطمون سفیدپوش شد.  یه حس قشنگ. اما...

هواپیمای تهران ارومیه ساعت ۷:۴۵ نزدیک ارومیه سقوط کرد... بی خبری کلافه ام کرده؛ تلویزیون به گفتن خبر سقوط بسنده کرده. آشنایی تو هواپیما نداشتم اما دل آشوبم. همش نگرانم نکنه تلفن زنگ بزنه و از کسی بگه که خبر از مسافر بودنش نداشتیم. نگرانم که مگه میشه تو شهری مثل اینجا از ۱۰۵ نفر اون هواپیما هیشکی رو نشناسم.

می ترسم؛ از فردای این شهر می ترسم؛ از فردای این شهر که شاید پر بشه از اعلامیه ها  
می ترسم؛ از فردای این شهر که ممکنه دوستی رو تو داغ عزیزش ببینم می ترسم.

دعا کنین؛ واسه صبر؛ وقتی میدونم از اطرافیانم کسی تو اون هواپیما نبوده خدا رو شکر به زبونم نمیاد. خداروشکر چی؟ که اون داغ سر کس دیگه ای باریده؟ وای؛ قاطی کردم. دعا کنین. برای اونایی که رفتن و برای اونایی که عزیزانشون رفتن.

ببخشید ناراحتتون کردم. هیچ جا نبود که خودمو خالی کنم. متاسفم...  

پی فاتحه نوشت : 
برای همه مسافرین درگذشته این اتفاق تلخ 
برای همه مادرهایی که دیگه سایه محبتشون روی سرمون نیست 
برای همه عزیزایی که اگر بودند شاید اینروزها بهتر بود حالمون 
از ته دل فاتحه بخونید لطفا ... 

پی بدرود نوشت : 
فردا صبح ٬ کله سحر داریم می رویم ماموریت  
تا برگردیم شیطونی نکنید و بچه های خوبی باشید بی زحمت ... 
 
 
نظرات 181 + ارسال نظر
وانیا دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 00:09 http://vaniya1859.persianblog.ir

اول

آفرین

همچون گذشته: ذهنی خلاق- فکری پویا و نوشتاری بی عیبب نقص.
سفرتان به سلامت باد
و خداوند پشت و پناهتان باد
ارادت داریم همچون گذشته

ممنون مهدی جان
تبریک میگم آقا
وبلاگتون مبارک

بهارمامان امیر دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 00:13 http://oribad.blogfa.com

خیلی ممنون آقای کیامهر پست با احساسی بود خدامادرتون و براتون نگه داره. قسمت آخر پست خیلی غمگین بود خدا به بازمانده هاشون صبر بده. منتظریم تا برگردین

ممنون مامان بهار

وانیا دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 00:16 http://vaniya1859.persianblog.ir

سلام در هم برهم جالبی بود
برا سانحه ی هوایی منم متاسفم چقدر تاسف بحال این مردم؟!
به سهباجان تبریک میگم
کیا زود برگرد با هواپیما هم نرو خدا وکیلی

خیلی ممنون وانیا
چشم

م . ح . م . د دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 00:21 http://baghema.blogsky.com/

مرسی بابابزرگ ، خیلی قشنگ بود

مادرا شیرینی و محبت و گرمی زندگی ان ... امیدوارم هیچ وقت هیچ بچه ای بی مادر نشه ...

مرسی مملی
ایشالا

م . ح . م . د دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 00:23 http://baghema.blogsky.com/

از هوایپمای ارومیه یچیزایی شنیدم .. نمیدونم چقد تلفات داده ، اما امیدوارم خیلی کم باشه

تولد مامان سهبا هم مبارک ... ایشالله از این به بعد فارسی تایپ کنن چش و چل ما در نیاد

امیدوارم ماموریت خوش بگذره ... دلمون تنگ میشه

مرسی مملی

م . ح . م . د دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 00:23 http://baghema.blogsky.com/

الاناست که نیما پیداش شه !!

نیما دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 00:24 http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

ممد من اومدم ! آقا عجب پستی بود !

نیما دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 00:29 http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

خدا هیچ بچچه ای رو بدور از محبت مادر بزرگ نکنه !

راستش الان یه دفعگی حالم گرفته شد ! نمیدونم چه مرگیش شد ! کلا هرچی مینوشتم بوی خوبی نمیداد ! غم میبارید از سر و روش ! همین یه خط رو از ما قبول کن !

تولدشون مبارک !

مرسی نیما

روشنک دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 00:29 http://hasti727.blogfa.com

چقدر متاسفم که تو مللکت ما تنها چیزی که ارزونه جون ادماست
دلم غصه داره خیلی
مواظب خودت باش ...سفر بی خطر
به سلامتی بری و برگردی

مرسی آبجی جان

پونه دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 00:31 http:// www.jojo-bijor.mihanblog.com

فرشته ها همیشه وجود دارند. اما بعضی وقتها چون بال ندارن بهشون میگیم " دوست "
تقدیم به همه ی دوستام در دنیای مجازی بلاگستان .

کیامهر جان خیلی حال کردم با این پستت.
متاسفم برای همه اونایی که دیگه پیش عزیزاشون نیستن.

زودی برگردیا منتظرتیم.سفرت بی خطر.

مرسی پونه
چشم

روشنک دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 00:31 http://hasti727.blogfa.com

اخی چه بابای خوبی میشی تو با این همه احساس...
دیگه کم کم باید ....


تولد سهبا و همه مامان های خوب هم مبارک
خبر نوشت:تولد مامان میکائیل هم هست

تولدشون مبارک

پونه دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 00:37 http:// www.jojo-bijor.mihanblog.com

روشن ترین ستاره شب در چشمان توست وقتی که میخندی.. ای اسوه عشق و محبت
طلوع زیبای زندگیت بی غروب باد
سهبای عزیز تولدت مبارک

الهه دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 00:50 http://khooneyedel.blogsky.com/

واااااااااااای چه خوش به حال منه امروز....امروز که میگم شده فردای دیروز ولی هنوز واسه من که نخوابیدم همون امروزه!پیچید قضیه!بیخیال!میگم خوش به حالمه چون دو تا دو تا پستهای محشر مینویسی و منم دوتا دوتا پستهای محشرت رو میخونم....مررررررررسی.....
خدا مادر مهربان و همه ی مادرهایی که این روزا کنار بچه هاشون نیستن رو رحمت کنه....
ایشالا همه ی مادرهایی که هستن عمرشون طولانی و باعزت باشه و ما هم لیاقت داشته باشیم برای در کنار این فرشته های آسمونی بودن....بودنشون مهمه ولی اینکه ما باهاشون چطوری باشیم مهمتره....
تولد آجی سهبا رو هم اینجا و هم تو وبلاگ خودش تبریک میگم...خدا از این فرشته های مهربون بیشتر خلق کنه دنیا گلستون میشه....
فاتحه خوندم...از ته دل....
سفرت سلامت....مراقب خودت باش.....

پرند دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 01:20 http://ghalamesabz2.wordpress.com

اولین چیزی که تو این نامه جلب توجه کرد برام این بود که چرا از زبون یه دختربچه نوشتی در صورتی که غریزه حکم می‌کرد از زبون پسربچه باشه مثل همون پست وبلاگ قبلیت که لینک دادی...
وقتی به آخرش رسیدم فهمیدم چرا...
تولد مامان سهبای نازنین هم مبارک...

شیخ دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 01:36 http://koh-boy.blogfa.com

سلام دادا
چه با احساس نوشتی
لذت بردیم

عاطی دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 02:07 http://parvaze67.blogfa.com

سلام وقتی اوایلشو خوندم یاد این پستم افتادم .
parvaze67.blogfa.com/post-2.aspx
تا اینکه رسید به اینجا :
اما بعضی از بچه ها وختی بزرگ شدن
بچه های بدی میشن ، اونوقت یاد این پستم افتادم
.parvaze67.blogfa.com/post-9.aspx
کاش قدر دستای گرم و نگاهای پرمهر شون رو بدونیم .
دعا میکنم خدا همه ی مادران سفر کرده رو رحمت کنه و سایه باقی مادران رو همیشه پایدار و مستدام بداره .
تولدشون هم مبارک .

خدیجه زائر دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 02:19 http://480209.persianblog.ir

سلام.............ممنون پسر خوب........ممنون

عاطی دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 02:32

راستی سفرت بخیر و بی خطر . مراقب خودت باش .

دختر ایرونی دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 03:44 http://iranian-girl22.blogfa.com

به نظر من فرشته ها وجود دارن
همه جا هستن و تو هر شکل و هیبتی
اتفاقا من اعتقاد دارم فرشته ها فقط بچه ها نیستن
خیلی از آدم بزرگا هم فرشتن
البته از اونجایی که شیطانها زیاد شدن تعداد فرشته ها داره کم میشه
خدا همه ی فرشته های مامانو نگه داره
خدا مادر مهربان عزیز رو رحمت کنه و مادر شمارو واستون نگه داره

جوجه کلاغ دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 04:05 http://jujekalaagh.blogfa.com

سلااااام کیامهر عزیز...
لبخند میزنم به این پست زیبا و برای بیدار کردن احساسات گاه خفته شده ازت ممنونم.
انشاالله خدای مهربون به همه ی مادران عمر طولانی و سلامتی و عزت بده...
سبز باشی.

سلام.ماموریت کی تمام می شود قربان؟

مژگان امینی دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 07:24 http://mozhganamini.persianblog.ir

۱ سفرت بی خطر مادرجان
2 خدا به همه ی ما صبر بدهد
3خیلی خیلی ممنونم از طرف خودم وهمه ی مادرها فکر کنم بابا ها هم فرشته اند که سر کار می روند و خرج زندگی را در می آورند.

سمیرا دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 07:26 http://nahavand.persianblog.ir

وای که چقدر قشنگ نوشتید برای سهبا جون ما....بازم تولدش رو تبریک میگم و دعوتتون میکنم به یک جشن کوچولو

سمیرا دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 07:27 http://nahavand.persianblog.ir

راستی خبر سقوط هواپیما ما رو هم متاسف کرد یه جا خوندم اکثر مسافران از فرماندهان ارشد سپاه بودند

میکائیل دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 07:35 http://sizdahname.wordpress.com

مرسی کیامهر ...
مرسی ...
سفر سلامت مرد .... بی خطر بری تو این هوای برفی ...
خدا رحمتشون کنه .... و صبر بده به همه بازماندگان ....

مکتوب دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 07:52 http://maktooob.persianblog.ir

سلام .
صبحت بخیر . دست مریزاد داره اینهمه صفا و محبت .
تولد مامان سهبا هم مبارک .
دمت گرم . به این میگن وبلاگ . اونقدر واقعی و اونقدر صمیمی که انگار نشستیم دورهم و داریم حرفای قشنگ کیای مهربون بامعرفت رو میشنویم .
برقرار باشی رفیق .
کجا میری به سلامتی ؟

سهبا دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 07:57 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام کیامهر عزیز . باور کن الان نمیدونم چی بگم که اجحاف نکرده باشم در حق اینهمه لطف و محبتت ! پس اجازه بده سکوت کنم و فقط آرزوی سلامتی تو بکنم . خداوند مادرت رو حفظ کنه و مامان مهربان را در پناه رحمت خودش داشته باشه .
سفرت بخیر برادر خوبم . ممنونم ازت .

جزیره دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 08:43

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
آخ جون خونه ی بی صاب خونه
اخ جون میشه سروصدا راه بندازی، کیا سقف خونت ایزوگام هست؟گفته باشم من نمیرم برف پارو کنمااااااااااااااااااااااااااااااااا

میگم اولا:همه ی اینایی رو که گفتی این کوچولو نوشته بود؟بابا ایول.خجالت کشیدم الان با این سنم
در موردارومیه تازه الان شنیدم.چه حس بدیه.اصلا دوس ندارم در چنین شرایطی باشم


افروز دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 08:45 http://apoji.persianblog.ir

کیامهر این پست هم تلخ بود هم شیرین تولد سهبا را اینجا هم بهش تبریک می گم و از شنیدن خبر سقوط یه هواپیمای دیگه واقعا متاثر شدم
تو این آب و هوا می خوای بری ماموریت؟مواظب خودت باش برادر به مهربان گلم خیلی سلام برسون

جزیره دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 08:49

اقا امروز برای اولین روز داره برف میاد.نمیدونی چه حالی داره میده بم.اقا این پرده اتاقو کشیدیم هی برف میبینیم هی ذوق میکنیم، هی دوق میکنیم


خدا این نعمت و از ما نگیره

کیا سوغاتی یادت نره.خوش به حال مهربان.چقدر سوعاتی هی میگیره.البت اگه عین من باشه.چون من هرکدوم ار اعضای خونوادم تا سر کوچه برن باید برام سوعات بیارن چه برسه به شهر دیگه

جزیره دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 08:54

خب حالا که صاب خونه از فرصت سوء استفاده میکنم و خاطره تعریف میکنم
کیا گفتی فرشته یاد دختر داییم افتادم.بش گفتن هر کدوم از دندوناش که میفته اگه بگیره بزاره زیر بالشتش فرشته مهربون میاد و دندونش و میگیره و به جاش براش پول میزاره.بعد دندون و میبره و تو دهن ادمای بی دندون میزارهفک کن داییه بیچارم واسه هر دندونی 7 ،8 تومن پیاده میشه.اخری رو 7525 تومن داده بود.بش میگفتیم دندونای بعدیتو مفت ندیاااااااااااااا با توجه به یارانه ها تو هم یه مقدار بکش رو قیمت دندونات( در جهت بیچاره کردن داییه گرامی)
خب دیگه قصه ما به سر رسید
کیا زنجیر چرخ یادت نره

نینا دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 08:55 http://taleghani.persianblog.ir/

من هیچ کاری نمیکنم تا برگردین
یعنی با اون نامه آخر و اتفاق دل و دماغی واسه شیطونی نمونده

جزیره دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 08:59

هم اکنون متوجه شدیم این نوشته ی خودت بود نه اون کوچولوی خوشگل

گل گیسو دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 09:15

سلام
مثل همیشه عالی بود

( مامان های زمین خیلی مهربونن آخه

انگار اصلن زمینی نیستن

انگار هنو آسمونی موندن )
اینجاشو خیلی دوست دارم

خدا به بازماندگان این واقعه ی تلخ صبر بده

سفررتون بخیر
زود برگردین
منتظریم

هاله بانو دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 09:34 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

سلام
۱- این فرشته ها ماهن به خدا
۲- از ماجرای سقوط بی خبر بودم تا الان
۳- سفر بی خطر
۴- داره برف می یاد هوراااااااااااااااااااااااااا(اینجا چرا آیکون دست و هورا نداره آخه)

فری دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 09:40 http://fernevis.blogfa.com

برف آمده... اینجا هم کمی آمده ولی در ارتفاعات خدا برای همه نگهشون داره این والده ها رو ... و البته خدا بیامرزد..

ترنج دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 09:52 http://toranj62.persianblog.ir/

اولش با خوندن اون پست مادرانه کلی ذوق کردم اما بعدش با اون پی فاتحه نوشت دلم گرفت از اینکه چقد دعا کردم برف بباره اما حالا .........

فرشته دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 09:59 http://surusha.blogfa.com

چه مادرانه قشنگی...

سفرت بی خطر.

دیروز یه سفر کوتاه با هواپیما رفته بودم...وقتی رسیدم فهیدم ...همسرم مرد تا اومدم...خدا صبرشون بده.

عاطفه دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 10:57 http://hayatedustan.blogfa.com/

مرسی ازت دادا کیا.. خییییییییییلی قشنگ نوشته بودی..
خدا همه ی مادرا رو حفظ کنه و مادر های رفته رو بیامرزه..
دیشب که خبر رو توسایت خوندم دلم گرفت.. ما راه مردن رو بلد نیستیم.. پول میدیم تا بکشنمون!!
امیدورام به سلامت بری و برگردی.. بی زحمت چشم! شیطونی نمیکنیم.. و بچچه های خوبی هستیم..

عاطفه دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 10:59 http://hayatedustan.blogfa.com/

خب دوستان!
صاحاب وبلاگ نیست.. جوگیریات در امن و امان است..
بیاین شیطونی کنیم
اول بگید ببینم به چه کارایی میشه گفت شیطونی وبلاگی تا همونو انجام بدیم؟!

مامانگار دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 11:03

...سلاااام کیامهرعزیز...
...خیلی خوب میشه اگه همینطوری...پستای تولدت اختصاص به اون شخص داشته باشه... به این شکل که درمورد شخصیکه تولدش هست و وبلاگش یه سری توضیحات در حد شناخت خودت بدی...
این.. هم یه هدیه است و هم ماکه این افرادرو نمی شناسیم و فرصت سرزدن بهشون رو نداریم...با وبلاگ و مطالبشون بطورکلی آشنا میشیم...
مطمئنم با قلم محشررر تو چیزای خوبی ازآب درمیاد....

مامانگار دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 11:10

...سهبای عزیز تولدت مبارک....
...امیدوارم خانواده عزیزت همیشه درسایه مهر و محبتهای بیدریغت خوشبخت زندگی کنن..
و دخترای گلت قدر مادر خوبی چون تورو بدونن...

تشکرازکیامهر بخاطراین مطلب لطیف و احساسی..
واینکه همیشه لطف داره ...

سیروس دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 11:18 http://www.khozaebal.persianblog.ir

دیشب اومدم یه نگاه انداختم اما کالم نخوندم
فکر نمی کردم این نامه مال سهبا بانوی گرام باشه
دستتون درد نکنه آقا کیا
خیلی زیبا بود

ساقی دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 11:22 http://satiba79.blogfa.com

سلام
این نوشته هم شیرین بود و هم غم داشت.
تولدشون مبارک باشه و ایشالا همیشه شاد و سلامت در کنار خانوادشون باشن.

چند پست قبل که خطاب به مامانتون نوشته بودین اشکمو دراورد.خدا سالیان سال برای شما حفظشون کنه ایشالا.

خیلی لطف داری.ممنون.

خدا به همشون صبر بده.خیلی تلخ و وحشتناکه.

سفر خوش و بی خطر.

بابای آرتاخان دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 11:30 http://artakhan.blogfa.com

ببینم تو که این همه می ری سرکار و مهربان بانو رو تنها می ذاری چرا موافقت نمی کنی که خدا یکی از اون فرشته های مهربان بده به مهربان تا دیگه تهنا نباشه ؟
ببینم می ترسی نه ؟ می ترسی فرشته ش رو بیشتر از تو دوست بداره ؟
ای حسود !

آلن دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 11:32

هر چی از این پدیده های نازنین بگیم ، کم گفتیم.
مادر بودن و لذت مادر رو چشیدن ، ورای نعمت های زمینیه.
واقعن وقتی یه زن مادر میشه ، یه مقام بهشتی رو بهش میدن. یه مقام مافوق زمینی.
این مقام خیلی بالاست.
من در مقابل مقام مادر زانو می زنم و ادای احترام میکنم.

و یه عرض ارادت ویژه نسبت به مادرایی که توی این پستت ازشون نام بردی.
مخلص همشون هستم.

فرزانه دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 11:33 http://www.boloure-roya.blogfa.com

متاسفانه تنها چیزی که تو این مملکت ارزش نداره جون آدمهاست. با کمال وقاحت می یان و میگن که تلفات ما در سوانح هوائی خیلی کمه!!!!! یعنی توقع دارن که روزی یه هواپیما سقوط کنه و 200 نفر جونشون رو از دست بدن
تلخی این حادثه شیرینی پستی که شما نوشته بودید رو کمرنگ کرد.

آلن دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 11:41

حادثه هوایی خیلی دلخراش بود.
خدا بیامرزه همه درگذشته ها.
شنیدن این خبر خیلی داغونم کرد.

آلن دوشنبه 20 دی 1389 ساعت 11:42

سفرت بی خطر عزیز دل.
منتظر برگشتت هستیم. و پستای قشنگت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد