جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

کارت بازی

خاطرتان باشد توی این پست از عکس بازی و نوستالژی اش نوشته بودم . 

قدیم ها یکی از سرگرمی های دیگر ما کارت بازی بود .   

 

 

 

 

 

بر خلاف عکس ها که از توی آدامس در می آمدند ٬ کارتها را باید یکجا می خریدیم 

و البته کارت بازی نه هیجان عکس بازی را داشت و نه آنقدر سرگرم کننده بود . 

یکجورهایی برای اطلاعات عمومی بود و برای بچه مثبت ها  

و البته انقدر اطلاعات توی کارت ها قدیمی و بروز نشده بود که تاثیری بر افزایش اطلاعات عمومی هم نداشت . 

انواع مختلفی از کارت وجود داشت . کارت ماشین ٬ کارت هواپیما ٬ کارت موتور ٬کارت قطار ٬ کشور و شهر و چیستان و ... 

روش بازی به این ترتیب بود که کارت ها را بطور مساوی تقسیم می کردیم و شروع می کردیم به مقاسیه اطلاعات توی کارت و برنده ٬کارت بازنده را از او می گرفت و بازی انقدر ادامه پیدا می کرد تا یکنفر تمام کارت هایش را از دست بدهد . 

مثلا توی کارت های فوتبال تیمی که بیشترین گل زده یا بیشترین تعداد حضور در جام جهانی و یا کمترین گل خورده را داشت برنده می شد  

یا توی ماشین ها ممکن بود ماشینی ( مثل ژیان ) کمترین سرعت ٬ کمترین حجم موتور و کمترین تعداد سیلندر را داشته باشد اما به خاطر مصرف کم بنزینش برنده بشود .

و البته این کاملا بر می گشت به تبحر بازیکن در کارت بازی   

که تمام کارت ها را بشناسد و پارامتری را انتخاب کند که شانس برنده شدن دارد .

مثلا اگر کارت تیم ملی ایران دست شما بود با یک دوره حضور در جام جهانی و سه تا بازی ملی و دو تا گل زده هیچ شانسی برای برنده شدن نداشتید اما اگر تعداد گل های خورده را انتخاب  

می کردید می توانستید تیم ملی برزیل را ببرید .  

 

 

 

 

برای ماشین ها لامبورگینی خدایی می کرد با ۱۲ سیلندر و حداکثر سرعات ۳۰۲ کیلومتر بر ساعت و برای موتورها هم یک هوندای ۶ سیلندر بود که روی باقی موتورها را کم کرده بود . 

به هر حال لذتی داشت توصیف ناپذیر    

 

 

 

 

 

لذت می بردیم از تماشای رویا هایی که در واقعیت امکان دیدنش نبود . 

تصور کنید وقتی غایت آرزوی هر ایرانی سوار شدن بر یک پیکان صفر باشد ٬ بچه های هم نسل من چه کیفی می کردند از تماشای بی ام دبلیو و مرسدس بنز و جاگوار و فراری ... 

تصور کنید وقتی تیم ملی ما نمی توانست به جام جهانی برود چه لذتی داشت با کارت تیم ملی ایران برزیل و آرژانتین و آلمان غربی و ایتالیا را شکست بدهیم . 

 

شاید آموزنده ترین این کارتها چیستان بود

عملا با یکبار بازی کردن همه جواب ها لو می رفت و کارتها بلا استفاده می ماند تا یک بچه جدید مهمانی بیاید خانه شما و اگر شانس بیاورید و خودش از این کارتها نداشته باشد چند تا چیستان از او بپرسید و کارتهایش را از چنگش در بیاورید .  

یادش به خیر ... چه تفریحات کم خرجی داشتیم و چه بچه های قانعی بودیم انصافا ... 

 

 

 

 

 

+ چند وقت پیش ٬ شبی که افطار میهمان جعفری نژاد بودیم  ٬ محمد جعبه خاطرات کودکی اش را نشانم داد که دنیایی می ارزید . محمد با بزرگواری تمام یک آلبوم عکس فوتبالش را به من پیشنهاد داد و من هم نگرفتم . هی از او اصرار و هی از من انکار  ... 

آخر سر هم گفتم محمد جان ٬ این خاطرات توست و بدرد من نمی خورد . 

برگشتنی مهربان گفت که حرف زشتی به محمد زده ام  

امیدوارم که از من نرنجیده باشد . علت اینکه نتوانستم چنین هدیه ارزشمندی را قبول کنم این بود که اگر خودم آلبوم عکس های فوتبالی ام را نگه داشته بودم محال ممکن بود که بتوانم آن را به دوستی هدیه کنم  . حالا هرچقدر هم که  آن دوست عزیز باشد .  

این پست تقدیم می شود به محمد حسین جعفری نژاد عزیز و روناک بانوی مهربانشان

از بسکه محشر هستند و با معرفت و بزرگوار 

 

تولدت مبارک آقای جعفری نژاد  

 

 

نظرات 48 + ارسال نظر
مریم نگار جمعه 20 مرداد 1391 ساعت 23:58

اوووول..

جعفری نژاد شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 00:02

اول اینکه خودتی ( محشر و با معرفت و بزرگوار )

دوم اینکه بعضی وقت ها احساس می کنم بعضی از پینه های کف دستم بد جوری آشنا هستند بعد فکر می کنم شاید بقایای همون زانو زدن ها و عکس بازی کردن ها باشند ، البته فقط فکر می کنم

سوم اینکه بسیار بسیار لطف کردید قربانتان شوم ، شما پیش از این به اندازه کافی و به غایت تحمل گرده ی ما حقیر را مورد لطف قرار داده بودید این باره شد لطف مضاعف و مایه ی عشق و مباهات مکرر این جانب

ببخشید که پست بدردبخورتر برای تقدیم به شما ننوشتیم آقا

محسن باقرلو شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 00:05

کیای لعنتی
به طرز ویران کننده ای خوب بود این پست ...
این پست لامبورگینی کانتاچ بود وسط اینهمه ژیان !

جیگرتان را قربان
خیلی ارادت داریم

محسن باقرلو شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 00:05

یعنی خییییلی نامردین هم تو هم مهربان !
خب مارم می بردین خونه جعفری اینا !!

اتفاقا محمد هم گفته بود
ولی ما خواستیم زودتر با انها دوست بشیم فردا روز ررفقای ما رو از دست ما در نیاورید

پدیده شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 00:09

سلام
عکس کارت ها منو برد به اوووون موقع ها که مهدی با شروع تابستون می رفت و چند بسته کارت نو می گرفت .....
اما از همه بهترشون یه کارت الفبا بود که هم تعدادشون یه عاااالمه بود و هم یه عالمه بازی اختراع کرده بودیم باهاشون....
خاطره بازیاتون دوست داشتنی هستن

مرسی پدیده جان
متاسفانه کارت الفبا یادم نیست
اما یه کارت دیگه هم بود به نام کارت ضرب المثل
که هیچ وقت یاد نگرفتیم چطور باید باهاش بازی کنیم

جعفری نژاد شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 00:11

بگذارید به حساب بی کفایتی و بی لیاقتی این حقیر که سعادت میزبانی عمو محسن عزیز و مریم ترین مهربانشان را نداشتیم

افتخار بدهید مایه ی مباهات است دمی را در کنار شما خوش گذراندن قربان ، هر چند مدت هاست که محبت حضرت عالی میهمان سرای دل ماست بزرررگ

دیگه نوبت شماست

جعفری نژاد شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 00:16

ما که کلهم رنجیدن را بلد نیستیم آنقدرها ، اما شما و بانو آنقدر با صفا و مهربان هستید بابک خان که بنده و عیال از آن شب جز ساعاتی خوش و خاطره انگیز در خدمت شما به یاد نداریم

ضمن اینکه جنابعالی خودتان را با هر کسی مقایسه نفرمایید ( من باب تقدیم آلبوم عکس هایم عرض می کنم ) . دلیل نمی خواهد عزیز تر از عزیز شدن بعضی آدم ها

شرمنده نفرمایید

مریم نگار شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 00:19

...این کودکانه ها و بازیها و خاطرات شما...با همه ضمائم و حوائشش..شایسته است که به کتاب یا مجموعه ای کم نظیر تبدیل شود..خیلی با صداقت و سادگی خاصی همراهه..درست مثل همان دوران خودش !!

تولد جناب جعفری نژاد هم تبریک فراوان...باامید به سلامت و سعادت و شادی خود و بانوی گرامی شان...
قلم زیبا و دلنشینی دارند...

کتاب خاطره بازی
ایده خوبیه
مرسی مامانگار

دل آرام شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 00:19 http://delaramam.blogsky.com

دنیای کودکی ... خاطرات ... نوستالژی ...
این بازی بیشتر مخصوص پسر بچه ها بود و در دنیای دخترها جایی نداشت .
محمد جعفری نژاد انصافا مثل خودت یکی از بهترینهای این دنیاست و اهل دل . پست دلنشین و نابی تقدیم شد به این دوست نازنینمون .
الهی که عمر دوستیتون طولانی و به شیرینی مرور همین خاطرات دوستداشتنی باشه .

مرسی دلی جان
راست میگی دختر خانومها زیاد خوششون نمیومد از این بازی

site01 شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 00:23 http://www.site01.ze.cx

9651651984888آیا بالاخره راهی برای کسب درآمد از اینترنت وجود دارد ؟؟؟
یک راه مطمئن و درآمدزا برای کسانیکه مایلند از صفر شروع نموده و از هیچ به همه چیز برسند
درآمد بسیار زیاد , آسان , مطمئن و قانونی برای صاحبان سایتها , وبلاگها و بازاریابها
با هر بازدید و سابقه فعالیتی که دارید به گروه ما بپیوندید
>>> و طعم واقعی پول اینترنتی را حس کنید <<<
آیا تا به حال اندیشیده اید که می توانید در منزل و بدون نیاز به خروج از منزل حتی تا سقف 755 هزار تومان در ماه نیز درآمد داشته باشید؟؟؟
برای کسب اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید
http://www.site01.ze.cx

باقالی

مریم نگار شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 00:27

بابک جان.....اینجور که معلومه..با رو کردن قضیه افطاری رفتن...یه افطاری دیگه هم براتون رقم خورد...
همیشه به میهمانی دل و دوست...

آستاره شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 00:34 http://astare-sobh.blogfa.com/

یادش بخیر
چقدر داداشم برای همبازی شدن باهاش هندونه زیربغلم میذاشت که خوب بازی میکنم و خوش شانسم.کارتای ماشین رو دوست داشتم.اسم ماشینا از همون زمان تو ذهنم مونده.والااین جدیدارواصلانمیشناسم.
توکارتای فوتبال هم تیم آرژانتین رو دوست داشتم یه جورایی انگار هر وقت دستم بود برنده من بودم.
تولد دوست عزیز هم مبارک روزای خوشی پیش رو داشته باشی

ممنون دوست عزیز

عارفه شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 00:47 http://inrozha.blogsky.com/

با عرض پوزش از دختران گران قدر
من بگم با این کارت ها چه جوری بازی میکردم؟
یه وقت هایی مثل بچه های خوب همون عکس فوتبالیست ها ماشین ها رو همین طور که گفتین بازی میکردیم
اما یه وقتایی هرکدوم چندتا کارت میذاشتیم بعد با فاصله دمپایی رو روی زمین سمت کارتها پرت میکردیم بعد هرکی که تعدادکارت بیشتری رو پخش زمین میکرد کارت هاش بیشتر می شد برنده بود

من اینجوریش رو ندیده بودم عارفه

مترجم دردها شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 00:55 http://fenap.blogsky.com

آه نگو برادر که من چقدر آقایی کردم در کارت بازی !

آنقدر جمع کردم و در کیسه های "چای احمد" مخفی کرده بودم که گویی گنجی در گنجه دارم.همان روزگار مادرم پیدایشان کرد و همه را دور ریخت.هم او و هم بابا سخت از کار بازی نفرت داشتند.

و خاطره بد دیگر اینکه با بزرگتر شدن و خواندن مجله های ماشین،دستم آمد تقریبا ً تمام آن اطلاعات کشک بودند و همه با اغراق نوشته شده بودند ! این یکی خیلی بد بود!چون حتی اطلاعات قدیمی نبود،بلکه اشتباه بود !

وای مجله ماشین
محشر بود
اون عکس رنگی صفحه وسط یادته ؟
که می شد پوستر روی دیوار اتاقمون
یادش به خیر

رضا کوچولو شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 00:59

یادمه اونموقع ها تابستون که میشد جلوی در خونه بساط پهن میکردم و آدامس و راحت الحقوم و خاک شیر میفروختم
از ادامس های که میرفتم بازار میخریدم همه ی اونایی که که جلد مشکی داشت را واسه خودم سوا میکردم
بچه محل ها میگفتن از تو اونا عکس های آسی مثه رود گولیت و فان باستن در میاد
واسه من در نمیومد میرفتم سراغ بقیه آدامس ها
کلا کاسبی اونقد ضرر میداد که بساط رو به اول مرداد نکشیده جمع میکردیم

صبـــــــا شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 01:00

غرق شدم توی کودکی ام ... ممنون

تولد آقای جعفری نژاد هم مبارک باشه

ممنون از شما

عارفه شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 01:09

من فکر کنم مخصوص بچه مشهدی ها باشه

فکر کن آرشمیرزا رو چقدر با این دمپایی ها زدن

خانم یک هفتم... شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 01:11 http://www.shesh-haftom.blogfa.com

هیچ حس خوبی ندارم به این کارتا...
همیشه منو مجبور میکردن باهاشون بازی کنم...
حتی وقتی خوندن نوشتن بلد نبودم...
میگفتن عددا رو که بلدی هر کدومو که ما گفتیم بخون...
مثلا میگفتم دومی از بالا چنده...

هیچ وقتم نمیفهمیدم کی خوبه عدده بیشتر باشه کی کمتر...
ممنون که شفاف سازی کردین آقا کیا...

راستی میگم رفتین خونه ی جناب جعفری نژاد جوجه هاشون رو هم دیدین...؟

هررررررر
جوجه ها موند واسه سال بعد

عاطی شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 01:18 http://www-blogfa.blogsky.com/


چقدر قشنگ گ گ گ گ گ گ گ گ

من این بازیو تجربه نکردم!!!

ولی خیلی از این پست لذت بردم!!!

خیلی خووب بوووووووود د د د د د!!اصن دلم از این کارتا خواست(در این حد حتی!):دی


تولد جناب جعفری نژاد هم شدیدا مبارک ک ک ک ک ک!بی نهایت خوشبختی و خوشحالی برایشان آرزو مندم!!:گل ل ل

مرسی عاطی

Chap dast شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 01:42

منم کلی از این کارت ها داشتم و خعلی هم باهاشون بازی کردیم... البته این وقتی ب درد میخورد ک دیگه خعلی دیروقت میشد و اجازه نمی دادن تو کوچه ولو باشیم:)))
تولد جعفری نژاد هم بسیار بسیار بسیار مبارک .. انشالله دوستیتون انقدر ادامه دار باشه ک جفتتون از این پیرمردای 100 ساله شده باشین :دی

دخترک ツ شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 02:06 http://memoriall.blogsky.com

پست رو کامل خوندم اما متاسفانه با این بازی آشنا نبودم تا به امروز...
اما یادمه یه کارتهایی بود عکس فوتبالیستها روشون بود... دقیقا نمیدونم همینا بودن یا نه... یادمه کلی باهاشون بازی میکردیم اما الان هرچقدر که فکر میکنم یادم نمیاد چجوری بود روش بازیشون ...

یادمه یه بازی ِ فکری داشتم و تقریبا یه سال ، شب و روز باهاش بازی میکردم.. اونقدر که آخرین باز تو دستم وا رفت از بس که فرسوده شده بود...



اما در کل.. خاطره بازی ِ خوبی بود.. ما هم تو خاطرات ِ شما بزرگترها سهیم شدیم

موفق باشین

گلنار شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 02:14

ااااا اون کارت که نقشۀ ایران هست رو منم داشتم ,صد سال دیگه می گذشت هم یادم نمی اومد اگه الان نمی دیدمش .چه احساس بامزه ای در آدم ایجاد می کنه دیدنشون !مرسی بابت یادآوری.
یاد ایامی , یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم ,آشیانی داشتم .
(با صدای شجریان بخوانید )

تولدتون مبارک و روزگارتون زیبا آقای جعفری نژاد .

ملیکا شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 03:32 http://schaman.blogfa.com/

سلام
دایی من هم از این کارتها داشت ، پنج شش ساله که بودم دادشان به من ، به خیالش بلدم خوب بازی کنم و مثل خودش روزگار سر کنم با این کارتها ...
من همه را خط خطی کردم
الان که این نوشته را خواندم حس کردم تاریخ بزرگ کودکی یک عده را خط خطی کرده ام و ...

بشکنه دستم

ارش پیرزاده شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 08:11

پرچانه شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 08:30

والا من هم به اتفاق خواهران محترم با این کارت ها مثل عارفه بازی میکردیم
جناب جعفری تولدتون مبارک به قول گفتنی صد سال به این سالها

سایلنت شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 08:32 http://no-aros.blogfa.com/

لذت بخشه یادآوری خاطرات قدیمی
منم وقتی بچه بودم از این کارتا دیدم..
تولد دوستتون هم خیلی خیلی مبارک..

خانوم میم شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 09:02 http://mrsmim.blogfa.com

تولدتون گرچه دیر،مبارک جناب جعفری نژاد.

من که زیاد اهل کارت بازی نبودم اما دو سه ماه پیش خونه عموم،کل بچه ها جمع شدن و به یاد اون قدیما کارت بازی کردن.
خیلی خنده دار بود.من هم نشستم پیششون و انقد خندیدم که اشک از چشمام درومد!
خداییش چند بار بدون کلک کارت بردین؟من که ندیدم کسی بی کلک کارت ببره

خانوم میم شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 09:06 http://mrsmim.blogfa.com

اما من تیله زیاد داشتم!
تیله های خوشکل و رنگی رنگی.
از پسر عمم گرفته بودم.تو یه ظرف کشک بزرگ ریخته بودم و عین جونم مواظبشون بودم.
اندازه هاش هم متفاوت بود.پسرخاله هام همیشه منتمو میکشیدن تا تیله بدم بهشون.
منم ندید بدید!زودی گول میخوردم.همه ی تیله هامو گم کردن!
فکر کنم الان از اون همه تیله ده تا مونده باشه.خیلی دوسش دارم و هنوز به هر نوع توپ شیشه ای کوچولو عشق میورزم

خانوم میم شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 09:12 http://mrsmim.blogfa.com

یادش بخیر

جعفری نژاد شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 09:25

شرمنده ی لطف همه ی دوستان عزیز هستم و از همه تون واقعنیه واقعنی ممنونم

اعتراف می کنم تو عمرم تا حالا اینقدر آدم با صفا تولدمو تبریک نگفته بودن ، باز هم ممنون از همه

افروز شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 10:03

تولد آقای جعفری نژاد مبارک صد سال کنار بانو شاد و سلامت باشن
با اینکه از یک نسل نیستیم خاطراه های پررنگ مشابهی داریم من همیشه جام وسط کارت بازی پسرها بود یکبار کارت پائلو مالدینی رو پسرخاله ام بردم انگار دنیا رو فتح کرده بودم خیلی ازش خوشم میومد یادم نمی یاد هیچ وقت اطلاعات عمومی توی کارتها برام مهم بوده باشه خوش به حال آقای جعفری نژاد که جعبه ای داره که برای یک لحظه هم شده از این روزها جداش میکنه

افروز شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 10:08

آقا ما هم خوشحال میشیم یک شب افطار یا غیر افطار در خدمت باشیم

بابک شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 10:12

آخ جون
تا پشیمون نشدی بصورت مکتوب یه بار دیگه دعوتمون کن افروز

مموی عطربرنج شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 10:52 http://atri.blogsky.com

من ازینا کارتای ضرب المثلو داشتم...

سمیرا شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 11:10

یاد آوری بازیهای کودکی چه حالی داره.
ولی ما کارت بازی نداشتبم
زمان بچگی ما بازیها یه شکل دیگه بود ،ما لی لی ،طناب بازی(شمع و گل و پروانه)، وسطی ، قایم باشک، زووووووووووو بازی میکردیم و چه حالی هم داشت یادش به خیر.
میبینی بابک عزیزهمه بازیها حرکتی بود ،همش جنب و جوش
زمان شماها یه مقدار این جنب وجوش کمتر شد ،الان که دیگه این بازیهای رایانه ای جای خیلی از بازیها رو گرفته!

آفای جعفری نژاد تولدتان مبارک، الهی سالیان سال در کنار خانواده این روز رو جشن بگیرید با شادی و سلامتی.

افروز شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 11:33

ما که خواستیم مکتوب عرض کنیم شما افتخار ندادین

فرزانه شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 11:50 http://www.boloure-roya.blogfa.com

آآآی عجب پستی. خیلی چسبید. منم با این که خیلی اهل بازی نبودم و نیستم از این کارت ها خیلی خاطره دارم. وقتی که با پسر عمه شر و شوری که داشتم بازی می کردیم و همیشه سر من مظلوم و بی زبون رو گول می مالیدن و منو می بردن:(((
بعدشم الان معلوم شد که افطاری کجاها هستین که وقت ندارید که....... باشه باشه . حالا که اینطور شد قهر قهر تا روز قیامت (آیکون بغض کردن)

سپیده شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 11:53 http://setaresepideashk.persianblog.ir/

چقدر دوست داشتم این پست رو چقدر دوست داشتم این پست رو ............. عالی بود غرق این خاطره بازی شدم مرسی بابک

آوا شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 12:03

وای خدا خفت نکنه عارفه.انقدررر با کامنتت
خندیدم که نگو.چه باااااااااامزه بوده بازیتون.
و اما ما هم انقد از این کارت بازیا داشتیم..
من و مرتضی و محسن و مسلم و میثم
وکسری و اشکان و اوه علی رجبی و...
خیلی ی ی ی ی ی با حال بود.. قدرت
موتور؟چند اسب بخارو.......منم هنوز
کارتامو نگه داشتم..توی یکی از کیف
هام بایسری عکسای آدامس ایدین
که عکساروبه پشت میذاشتیم و با
کف دست میزدیم روشون و بر می
گردوندیم.هرچند تا که برمیگشت
روبرمیداشتیم وعکس توپ جایزه
توشون بوددوباره می زدیم...اما
بازی کارتا رو خوووووووووب یادمه
خیلی ماشین و موتورشو دوس
داشتم اما فوتبالیستاشو نه.اره
واقعا اونا بازی بودااااااااااابا بوی
تابستون و توپ هفت سنگ و
عرق بچگی ودرخت توت سفید
کوچمون و بوی روغن ِ زنجیر
چرخ دوچرخه BMX آبیم...وای
رفتم به اون روزا..یادش خوش
.....و خدارحمت کنه محسن
ابراهیم آبادی کوچمون رو...
یاحق...

م . ح . م . د شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 12:21

منم یادمه با دمپائی یچی رو میزدیم پخش زمین میکردیم اما دقیق یادم نمیاد اون چی بود !!! هرچی بیشتر پخش میشد رو زمین برنده بود طرف

از این کارتا هم یادم نمیاد اما یه کارتای دیگه ای بود که فقط روش عکس داشت برعکس میذاشتیم با کف دست باید طوری میزدیم که از حالت برعکسی جدا میشد و اینوری میشد !! کللن دوران مشتی ای داشتیم به خدا

تولد آقا محمد مبارک ... سالم باشن

مریم شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 12:24 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

سلام، سلام، سلام
اون کارتها رو من یادم نمیاد اما یه کارتهای بازی بود که عکس فوتبالیستا و بازیگرا و عکسای مختلف ماشین روش بود... بعد به قول خودتون باید به اطلاعاتش نگاه می کردیم تا ببینیم مثلاً کدوم بازیگر بیشتر بازی داشته اون کارت برنده بود
مهمونی هم رفتین به خوشی و شادی... خوش به حالتون (آیکون دلم خواست)
همشهری عزیز ما رو هم دیدین

برای چندمین بار تولد ممدقلی بلاگستان هم مبارک

م . ح . م . د شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 12:27

بیشترین بازی محله ی ما با بچه ها فوتبال بود ...
تور والیبال هم داشتیم
بعضی موقع ها هم میخواستیم ادا در بیاریم از اون بازی با کلاس های خارجی میکردیم که من الان دقیق یادم نیست چیه !! یه چوب گیر آورده بودیم مثه باتوم ، یه نفر از رو به رو توپ مینداخت و آنچنان باید میزدیم تا ببینیم تا کجا بره ! بعد وقتی میزدیم همه میفتادیم دمبالش !! که دو سه بار تلفات شیشه ای داد اما خیلی حال میداد لامصصب ... فوتبال هم همیشه سر ظهر بازی میکردیم که صدای همسایه ها در میامد ! من اون موقع ها یا توپ چل تیکه خریده بودم یادمه افتاد حیاط یکی زنگ زدیم اومد با چاقو پارش کرد تحویل داد ! ما هم عصبانی شبش زدیم دو تا از لاستیکاشو پنچر کردیم تا آدم شه ! یادمه اومده بود اساسی زیر آب هممونو پیش بابا و مامان ها زده بود ...
از این کارتائی که با دمپائی گفتم زیاد بازی میکردیم ، دوچرخه سواری که کار روز و شبمون بود ، هفت سنگ با دخترا بازی میکردیم ! اون موقع ها هم زمان رئیس جمهوریه یکی دیگه بود آب بازی مساوی با اقدام علیه جایی نبود !! با اون تفنگ های آب بازی چقد همو خیس میکردیم ... شمشیر بازی هم میکردیم فک کنم

م . ح . م . د شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 12:29

اما یه نکته ی جالبی که اون موقع ها بود این بود که دل هممون انقد پاک بود که قهر کردن و دعوا کردنامون بیشتر از یکی دو ساعت نمیشد ! خود به خود دو طرف سمت هم کشیده میشدن و انگار هیچ خبر و دعوایی نبوده ! هرچند قبلش تهدید به قهر تا قیامت بود !
اما الان ... شب قدر خیلی سعی کردم به بعضی دوستان اس ام اس بدم و یکاری کنم که خیلی چیزا تموم شه و همه چی برگرده به روال سابق اما ...

م . ح . م . د شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 12:33

چارمین کامنتتم به یاد پرسپولیسی ها !
شاعر در همین زمینه میفرماید ...
واویلاااااااا واویلاااااااا چه کرد این 4 فرهاددددد

زری شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 16:10

بازم حس قشنگ نوستالژی
همه ضرب المثلایی که بلدم مدیون اون کارتاست
بابرادر عزیزم که دیگه پیشم نیست ساعتها کارت بازی میکردیم شیرینی وتلخیه خاطراتم در هم آمیخته است

رعنا شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 16:17 http://rahna.blogsky.com

ما هم مثل عارفه بازی میکردیم ولی ما با دست میزدیم که برعکس شن
بعد اصن بازی که شما میکردید خیلی راحت میشد جر زنی کرد!!!

مچکر واسه این پست بسیار قشنگ یاد دوران کودکی (جمله بندىو داشته باشید)
تولد آقای جعفری نژاد با این قلب بزرگشون مبارک

فروغ شنبه 21 مرداد 1391 ساعت 17:26 http://raddepahayam.blogfa.com/

من کارت بازی دوست نداشتم شاید چون عکساش همه یا فوتبالی بود یا ماشین فقط یادمه اون وقتا عشق مهدوی کیا بودم پسر عمم یکی از کارتاشو که روش عکس مهدوی کیا بود داده بود به من
ولی عکس بازی اووووووووووووه تا دلت بخواه به اندازه ی موهای سرم عکس آدامس لاویز داشتم
فکر کنم چندتاییش باشه هنوز
پست های خاطره بازیتون خیلی برام دلنشینه

محمدی سه‌شنبه 14 بهمن 1393 ساعت 15:59

اینارو سری کاملشونو داری
لطفا اسکن کن
خیلی دوست دارم سری کاملشونو داشته باشم!

نه متاسفانه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد