جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

ممنونم آرش ناجی


 

 


اگر یادتان باشد در مورد لذت عکاسی با دوربین یاشیکای قدیمی مان چند پست مفصل خاطره بازی نوشتم و توضیح دادم که مهدی صالحی لعنت الله علیه با دزدیدن آن دوربین یاشیکای قدیمی چه داغی بر دلم گذاشت ...

جای شما خالی پریشب با بچه ها دور هم شام خوردیم .

آرش ناجی دیرتر از بقیه رسید و یک بسته توی دستش بود و بدون هیچ مقدمه ای آن را گذاشت روی میز و با لحن داداش بزرگانه ای گفت : بیا بابک ! اینم کادوی تولدت ...


راستش را بخواهید انتظار دیدن هرچیزی را داشتم جز یک دوربین یاشیکای قدیمی

دوربینی که مطمئنم آرش به تنهایی یک دنیا خاطره با آن داشته است .


دیشب وقت نشد از آرشمیرزای عزیزم تشکر درست و درمانی بکنم اما دوست دارم حالا به او بگویم که این هدیه بدون شک ارزشمندترین هدیه تولدی بوده که در تمام عمرم از کسی گرفته ام

و هیچ چیز نمی توانست به اندازه این دوربین خوشحالم کند .

حسی که دیشب از این هدیه آرش پیدا کردم حسی بود شبیه دیدن غیر منتظره یک دوست بسیار بسیار عزیز توی یک غروب دلگیر در یک کشور غریب


ممنونم آرش ناجی ...







+پست های مرتبط :


روزهایی که دنیا توی کادر کوچک کودکی هایم جا می شد ...

شبی که حرمت حریم حرم شکست ...

الهی دستت بشکنه مهدی صالحی ...

مرامتون رو عشقه ...




نظرات 42 + ارسال نظر
فرنوش چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 08:44

عالیه

امیدوارم عشق تا همیشه زنده بمونه.
آقای بابک از شما و دوستای مهربونت و همراه نازنینت ممنونم که مهر رو مهربانی می کنید.
زنده و پیروز باشید

صومعه چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 08:57

سلام
ای کاش ما هم از این دوستای بامرام داشتیم
دستشون درد نکنه

آوا چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 09:06

وای چه باحال..دم آرش خان
گرم..بنظر منم واقعا یکی
از بهترین هدیه هاییه که
آدم میتونه ازیه دوست
عزیز هدیه بگیره.....
دلت شاد و سرت
سلامت آرش خان
جان...............
یاحق...

دانیال چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 09:42 http://poshteparchin.ir/

دست‌ت درست آرش‌خانِ ناجی. والا!

کیانا چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 10:03

چ عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالیییییییییییییییییییییییییی
مباررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررکههههههههههههههههههههههههههههههه

کیانا چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 10:12

آقا ی سوال بپرسم نمیخندی؟؟؟!!!! نامردین اگه بخندیناااااااا

این یاشیکا چقد آرمش شبیه آرم شهرداری تهرانه؟؟!!! هوووم؟؟؟!!!

نیمه جدی چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 10:30

ایول به آقا آرش! خداییش من یکی تو این سر مملکت از این حرکتشون کیف کردم چه برسه به شما.
امیدوارم مبارکتون باشه و باهاش میلیونها خاطره ی لذیذ بسازین.
ارادتمندیم

آوا چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 10:40

وای چه خط قشنگی
اووووووووووووووم
خیلی باحال بود.
بابا ماشاله این
آرش خان جان
ما هـنرمندنا
اوهووووووم
یاحق...

افروز چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 10:42

دست آقا آرش عزیز درد نکنه چه فکر خوبی کردن برای هدیه وقتی پست رو خوندم واقعا دلم دوستی خواست که بهم این حس رو بده می دونم که تو از این دوستها کم نداری خدا شما دوستهای خوب رو برای هم حفظ کنه

پرچانه چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 11:49 http://forold.blogsky.com/

خدا زیاد کنه این دوستا رو

آرمیتا چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 12:13

سلام،
نتیجه ای که از این پست گرفتم اینه که آقای ناجی خط زیبایی هم دارن علاوه بر قلم شیواشون! دست مریزاد.

محمد مهدی چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 12:33 http://mmbazari.blogfa.com



سلام


دمش گرم ...

miss-apple چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 13:34 http://sib-e-man.blogfa.com/

مبارکههههههههههه!!!
چه دوست با مرامییییییییییی‌!!!
ما هم از این یاشیکاااااااااا کلییی خاطراتتتت داریممممم!!! البته واسه ما از اون خیلییییییییییییی قدیمیا و کوچیکاست!!!
اگه خیلییییی به یاشیکا از نوع زیر خاکی !!! علاقه دارین می خواین بفرستم کلکسیون یاشیکا راه بندازینن!!!

بابک چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 13:48

تعارف الکی زدیا

خصوصی چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 13:58

آقا من آدم حسودی نیستم اما صادقانه میگم که حسودیم شد!

کرم دندون چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 14:08

میدونید
غریبه ای ام که با خوندن : اینجا را هیچ غریبه ای نمی خواند، یاد عارف بزرگی افتادم به گمانم مرشد چلویی :
(او را از این جهت مرشد چلویی گویند که چلوکبابی داشته و مردم را هم ارشاد می کرده ُ از لطایف او ... مغازه با آن جمله معروف و کم نظیر جناب مرشد بود، که نوشته شده بود:« نسیه و وجه دستی داده می شود، حتی ... )
به نظرم کسی مثه شما اینقدر مرامش و فکرش ارزشمنده که دوستانتون دنیا رو به توبره بکشن و هدیه تون کنن ، در برابر اینهمه صداقت ، فهم دوستی و روح بخشنده تون ، نا قابله!
نگاه انسانی و فرا جنسیتی شما ، اینقدر ارزشمنده که دیگه غریبه نخواهم بود و حس آشنایی موندگارم می کنه و خونتون و محیط دوستانه ی امنی میبینم که حرمت ش نه تنها دوری نمیاره که قرابت به همراه داره!

مریم انصاری چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 14:32

چه دستخط محشری دارن آقای ناجی (صفای خط، از صفای «دل» است).

چه انتخاب زیبایی: ایمان بیاوریم به آغاز فصل زرد!

و چه محبّتی.

چشم بد، دور! که بی مطرب و مِی، مدهوشید!

مریم انصاری چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 15:00 http://www.ckelckeman.blogfa.com

کرم دندون عزیز!

من به شما دسترسی نداشتم دوست من. خواستم بگم یه پُستِ مخصوص، در جواب سوالایی که از من کردین توی بحث «معصومیت از دست رفته»، نوشتم توی وبلاگم.

سوالایی که از من پرسیدین و من اون لحظه، با دلایل خودم، ترجیح دادم که سکوت کنم در مقابل شما توی اون لحظه.

حالا هر وقت که مایل بودین، یا فرصت کردین یا حوصله داشتین، اون پست رو مخصوص جواب به سوالای شما نوشتم خانوم عزیزم.

مریم چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 15:06

عـــــــــــــــزیزم

ژولیت چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 15:19 http://migrenism.blogsky.com

نازم به ناز کسی که ننازد به خط خویش! یه جمله ی تحریف شده ی اتوبوسی بود. ولی واقعا دستش درد نکنه. هم بابت سورپرایزش هم بابت خط فوق العاده اش
یهو دلم خواست یکی همینجوری سورپرایزم کنه

خانوم بادبادک چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 15:37 http://nobly.blogfa.com/

سلام
مبارک باشه
انشاالله عکسهای عروسی جزیره رو با همین دوربین بگیرید و بزارید روی وبلاگ مام ببینیم

ماجراهای مریمی چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 15:37 http://merrymiriam.persianblog.ir/

http://hamsar24.ir/ezdevaj.phpیعنی خوراک خودتون‌ه این لینک

ماجراهای مریمی چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 15:38 http://merrymiriam.persianblog.ir/

ای جااااان چه دوست خوبی

miss-apple چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 16:15

با من بودین؟؟؟؟
آدرس س س س بدیددددد!!!!

آقای رگبار چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 16:20 http://www.ragbarha.blogfa.com

نوشته بودم:
بابک عزیز چند روز قبل کامنتی به نام تو داشتم که از من خواسته بود شماره تلفنم رو بدهم .اولا می خواستم ببینم اون کامنت خود تو بود و اگر بله به چه منظور تلفنم را می خواستی ؟

پاسخ داده بودی:
بله آقای رگبار عزیز
من بودم و دلیلش رو برایتون بصورت خصوصی نوشتم
یعنی بدستتون نرسید ؟

و من هم برات این دفعه می نویسم:
نه متاسفانه . وبلاگ من از اول آبان به دلایلی که برام مجهوله فیلتر شده و بعد از اون هم بلاگفا وبلاگ رو به کل مسدود کرد از جمله دسترسی به مدیریت مطالب و غیره رو !!!
برای همین چیزی به دستم نرسیده بابک عزیز .
اما می تونی با ای میل caferagbar@yahoo.com که هنوز فیلتر نشده!! باهام در تماس باشی .
خوشحال میشم که اگه کاری از دستم بر بیاد انجام بدم

تیراژه چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 16:25 http://tirajehnote.blogfa.com

یاد این شعر افتادم:
"دوستی،بسته پیچیده به روبان ها نیست
که کسی روز تولد به کسی هدیه کند.
من تمامیت خود را در سفره چرمینی
خواهم پیچید
و شبی در چارسوی باد رها خواهم کرد.
چه کسی می داند ؟
شاید از برکه متروکی هم
صدفی صید شود..."

دوستی های زیبایتان مانا

دختری از یک شهر دور چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 16:53

وااااااااااااااااای چه کادوی قشنگی...
دستشون درد نکنه...
واقعا حس خوبی گرفتن همچین کادویی که شما هم خوب توصیفش کردی...

مریم انصاری چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 17:12

فصل "زرد" نوشتم؟؟؟

فصل سرد (ببخشید، اشتباه تایژی بود)

مریم انصاری چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 17:13

تایپی

عارفه چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 17:39 http://inrozha.blogsky.com/

مبارکتون باشه

فاطمه شمیم یار چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 19:02

سلاممم
برات مبارک باشه این هدیه ی دوست داشتنی
میگم خودمونیم این همشهری عزیز ما عجب خط قشنگی داره ..

آرشمیرزا چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 19:07

شرمنده کردی ما رو داداش
قابل تو رو نداشته و ندارد .
ببخشید که از صبح درگیر بودم و توی نت نیومدم .
آره این دوربین رو 14 ساله بودم که بابام خرید
مطمئنم که به دست صاحب اصلیش رسوندم .
یه روز فیلم بذار توش چنتا عکس بگیر ازمون.
از ابراز محبت و لطف بقیه ی دوستان هم تشکر می کنم.
روزهای خوبی داشته باشی .
فدای تو .


.

راد چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 19:09 http://mmrad.blogfa.com

مبارکه
دوستای خوب و هدیه های خوب
حس های خوب
دنیا رو قشنگ می کنه :)

فرزانه چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 19:50 http://www.boloure-roya.blogfa.com

مبارکه مادرجون.
به امید نمایشگاه عکس ;)

نینا چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 20:33 http://taleghani.persianblog.ir/

چه دوستای خوبی دارید
آرش محسن .....
مخصوصا من
ببین بیمه خونتونو مفتی انجام دادم

جعفری نژاد چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 22:08

سلام

تن جفتتون سالم ، دلتون شاد و رفاقتتان مستدام قربان

پروین چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 23:04

دوستی تان مستدام
تولدتون هم دوباره مبارک

ثنا چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 23:27 http://angizehzendegi.blogfa.com/

بااون خط ارش بر ماسه و با اون توصیف حست خیلی ارتباط گرفتم....خیلیییییییییییییییی

ثنا چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 23:42 http://angizehzendegi.blogfa.com/

کاملا بی ربطه ولی دل نوشت فعلیمه:

دارم گوشهایم را تیز میکنم
دارم به گناه فکر نمیکنم
برای شنیدن خوشبختیهای کوچک همسایه
که ما نداریم
که ما نیستیم
برای شنیدن فریادهای خشمگین مادری بر گریه ی طفلش که خود نشان از والاترین خوشبختی ها و خنده هاست
دارم گوشهایم را تیز میکنم تا بشنوم هرآنچه را که در این خانه نمیشنوم...
وقتی آنها خوشبخت و شادمان و در تکاپوی حیاتند
ما خواب و تنها و سرد یخ میزنیم هرشب...

و من دعای مرگم را هرشب درست وقتی میخوانم که طفل همسایه آرام میخوابد و خانه همسایه غرق در آرامش عجیب آینده و خوشبختی میشود...

"چراغ های رابطه تاریکند"
"برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم ..."

ثنا چهارشنبه 3 آبان 1391 ساعت 23:57 http://angizehzendegi.blogfa.com/

باورم نمیشه الان من دارم همزمان با بچه ی کوچیک همسایه گریه میکنم.شاید دلم بچه میخاد و نیست.شاید اون صدای خوشبختی اوناست...نشونشه،آژیرشه...چیزایی که اینجا نیست و نیست و نیست....
شاید دلم گرفته ازینکه همین بغل یه دختر همسنای خودم میتونه خوشبخت با بچش حرف بزنه و باشوهرش بگن و بخندن و یه دختر اینجا عین من تنهای تنهاست و ازینکه شوهرش ساعت 11 شب خوابیده انقد لجش گرفته که دلش میخاد بره بزنه خرد خاکشیرش کنه...
بسلامتی امشب دلم گرفته درحد بنزززززز


دِ گریه نکن لعنتی/دِ ساکت لعنتیا/دِ هیشکی خوشبخت نباشه هیشکی نخنده/هیشکی بیدار و سرحال نباشه

بنی آدم اعضای یکدیگرند آخه(البته به گور بابباشون خندیدن اکثرا در این صورت)
ببخشید خیلی حالم بد بود امشب.
امیدورام شما شاد و خوشبخت باشید و منم لاقل اون دنیا عین شما بشم

من - هیچکی - نیستم پنج‌شنبه 4 آبان 1391 ساعت 02:41 http://www.man-hichki-nistam.blogsky.com

سلام

چندی پیش وقتی در یک عکاسی همین دوربین را دیدم ، جهت بالابردن اطلاعات عمومیم ، از مسئول اونجا پرسیدم ، این دوربینها قیمتش چنده ؟
با حالتی کاملا جدی و بدون رودربایسی گفت قیمت نداره!
با خودم گفتم شاید زیادی قدیمی شدن ، واسه ویترین استفاده میشن فقط ، کارایی ندارن دیگه.
گفتم من حاضرم پنجاه بدم ، بدتر از حالت قبلی جوابمو داد و گفت قیمت نداره یعنی فروشی نیست یا اگه بخوام بفروشم قیمتش بستگی داره به قدمتش.

اینجا بود که فهمیدم پولدار شدم !!! چون خودم لنگه این دوربین را دارم ، گرچه خیلی وقته با یه فیلم سی و شش تایی در درونش داره خاک میخوره :)

نتیجه اخلاقی : من و شما ، پولداریم !!!
ولی بهتر آن است که در حفظ و نگهداری دوربینهامون کوشا باشیم :)

فعلا

دوست دارم فیلم بندازم توش و عکس بگیرم

ناشناس سه‌شنبه 9 آبان 1391 ساعت 00:57

بابک عزیز ... چه عکسهایی با این دوربین گرفته شد! چه آلبومهایی که به خاطره پیوست ... شاید واقعا حق توست... مبارکت باشد .

ممنون دوست ناشناس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد