جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

گزارش بازی های گروه دوم

شرکت کنندگان گروه دوم بازی ها عبارت بودند از :  

 

 

   

  مهربان              آرش ناجی            عباس            ابی

 

 

در ادامه می توانید گزارش لحظه به لحظه را ببینید و مصاحبه های قبل و بعد از بازی را بشنوید :  

 

 

ادامه مطلب ...

گزارش بازی های گروه اول

شرکت کنندگان گروه اول بازی ها عبارت بودند از :  

 

 

   

  محسن             مریم          آرش پیرزاده     افشانه 

 

 

در ادامه می توانید گزارش لحظه به لحظه را ببینید و مصاحبه های قبل و بعد از بازی را بشنوید :  

 

 

ادامه مطلب ...

شش و بش

دیشب در منزل ما یک دوره مسابقه تخته نرد برگزار شد . 

مسابقه ای نفسگیر و سخت که نزدیک به پنج ساعت به طول انجامید تا قهرمان مسابقات مشخص شود . 

از آنجا که زندگی ما روی آنتن است و چیزی مخفی از دوستان نداریم ٬ گزارش لحظه به لحظه برگزاری این مسابقات را تهیه کردیم و قرار است طی چند پست آینده به سمع و نظرتان برسانیم . از بازی ها در حد امکان عکس تهیه شده و با بازیکنان قبل و بعد از بازی مصاحبه کردم . 

کری های قبل از بازی و احساسات برندگان و بازندگان بعد از بازی بسیار جذاب و شنیدنی است . 

طی این پست ضمن معرفی شرکت کنندگان در این رقابت از نحوه برگزاری مسابقات نیز توضیحاتی ارائه خواهد شد . 

 

 

  

امیدوارم طی شبهای آینده این رقابت جذاب را پیگیری بفرمایید و مطمئنم که لذت خواهید برد . 

در ضمن دوستانی که علاقه مند هستند در پیش بینی قهرمان و نایب قهرمان بازی ها شرکت کنند می توانند نظراتشان را توی کامنتهای این پست اعلام کنند . 

به برنده  یک عدد پیتزا تقدیم خواهد شد . 

 

معرفی شرکت کنندگان در ادامه مطلب ... 

  

ادامه مطلب ...

بغض های مخفی دورهمی های محشر

مهمانهایمان همین الان رفتند  

جای شما خالی شب محشری بود و خاطره ای فراموش نشدنی 

مفصل توی چند پست آینده از اتفاقات امشب می نویسم و مطمئنم که لذت خواهید برد . 

وقتی مهمان ها می روند و همهمه و شلوغی تمام می شود و خانه دوباره خلوت می شود 

وقتی دوباره تنها می شویم 

به این فکر می کنم که چقدر دوستانم را دوست دارم  

و اگر این وبلاگ و این دنیای مجازی نبود من این همه دوست خوب نداشتم 

دوستانی که حالا بخشی جدا نشدنی از زندگی من هستند  

خیلی نزدیک تر و عزیز تر از فامیل و عمه و عمو  

دوستانی که دلم برایشان زود زود تنگ می شود  

غمهایشان غم من است و خوشی هایشان باعث شادی و خوشی من 

 

اینجور وقت ها دعا می کنم که همیشه خوب باشیم و هیچ کدورتی از هم دورمان نکند  

دعا می کنم سلامت باشند و سالهای سال این آمد و شدمان برقرار باشد 

 

اینجور وقت ها کمی هم حسرت می خورم 

حسرت کسانی که دیگر نیستند  

حسرت کسانی که می شد رفیق باشند ولی نشد 

حسرت کسانی که خودشان نخواستند که باشند 

حسرت کسانی که خودم نخواستم که باشند 

و البته حسرت کسانی که خدا نخواست که باشند 

حسرت نبودن شیرزاد را می گویم

که اگر بود 

اگر صدای خنده های قشنگ از ته دلش بود 

این محفل ها صد برابر گرم تر و دلچسب تر می شد  

 

دوست دارم امشب شیرزاد

از آن بالا بالاهای بهشت خداوند 

وقتی می آید و پست مرا می خواند و می خندد  

بداند و باور داشته باشد که 

بعد از رفتنش بلا استثناء 

هر وقت با بچه ها دور هم جمع شده ایم و زیادی به ما خوش گذشته است  

به یاد همان چند شب خوشی محشری که با هم داشتیم 

توی دلم برای رفتنش بغض کرده ام  

و حسرت خورده ام   

 

 

 

 

یادش گرامی و روحش شاد ... 

 

 

اخراج

امروز یکنفر از شرکت ما اخراج شد که ... 

 

 

من باعث اخراجش بودم .  

 

 

 

 

 

 

ادامه مطلب ...

روز پزشک

 

 

 

 

 

 

سلام آقایه یا خانومه دکتر مهربون 

که مث فرشته ها می مونید 

مثل فرشته ها لباس سفید تنتون می کنید 

و وختی حال ما مریض بشه به ما دارو و قرص میدین تا بخوریم خوب بشیم  

و بعضی شربتهاتون خیلی تلخ و بدمزه است

و البته آمپولتون هم خیلی درد داره و این نخطه ضعف شما دکترهاست 

اما ما نخطه ضعف شما رو به یه عالمه نخطه قوت که دارید می بخشیم   

به شرطی که قول بدین از این به بعد همه بستنی ها رو نخورید و فقط چوبش رو به ما بدین 

و قول بدین برای ما گواهی پزشکی زیاد بنویسید . 

 

آقایه یا خانومه دکتر 

تو رو خدا مواظب مریض ها باشید مخصوصن مامان بزرگ ها و بابا بزرگ ها که پیر هستن و یه کاری بکنید که دیرتر بمیرن و بعد بابا و مامان ها اگه میشه یه کاری کنید اصلن نمیرن 

و نی نی های کوچولو زودتر بدنیا بیان چون چند ماه خیلی طول میکشه و ممکنه حوصله بچه ها سر بره ... 

 

دست شما رو می بوسیم و به مهربونیتون ایمان داریم چون که مثل پیامبرای خدا مریضا رو شفا میدین و مرده ها رو زنده می کنید .  

 

با تشکر : نیکی اسحاقی 

 

 

 

+رفیق و همنام با معرفت من ٬ دیادیا بوریا

دکتر احمدی عزیز 

دکتر لژیونلای عزیز 

و دکتر دلژین عزیز 

روزتون مبارک باشه ...  

 

 

++ هرچه فکر کردم برای پاسداشت این روز عزیز چه بنویسم چیزی به فکرم نرسید . 

دخترم نیکی زحمت این پست را کشید . 

 

 

الهی که خواب هیچ فرشته ای آشفته نشه

چند روزی بود که همکارم خانوم الف حسابی توی فکر بود . 

با خودم می گفتم شاید به خاطر روزه گرفتن باشد اما روزه هم نبود . 

برخلاف معمول که همیشه می گفت و می خندید و شیطنت می کرد ٬ حسابی ساکت بود انگار که فکرش مشغول باشد . هر وقت نگاهش می کردم ابروهایش در هم  و نگاهش به گوشه ای خیره مانده بود . چند بار خواستم بروم و از او سوال بپرسم شاید مشکلی داشته باشد اما خب واقعا به من مربوط نبود و اصولا ارتباط من و خانم الف انقدر نزدیک و صمیمی نیست که بتوانم از او در مورد مسائل غیر کاری سوالی بپرسم .  

  

 

 

 

ادامه مطلب ...