حسین آقا سلمونی در باور کودکی های من آدم بدبختی بود .
چه آن اوایلی که بچه بودم و او را به خاطر خانه اش فقیر و بی چیز می دانستم و چه وقتی بزرگ تر شدم و فهمیدم که از لحاظ فکری و اجتماعی هم آدم بدبختی است .
وقتی حسین آقا به کوچه ما آمد مثل یک وصله ناجور بر پیکر محله می ماند .
حول و حوش سال ۱۳۶۰ به تعدادی از معلمان با قیمت پایین زمین های هزارمتری فروختند و آنها هم با کمترین امکانات توی همین زمین ها خانه ساختند و شهرک فرهنگیان اندیشه را بنا کردند.
پدر من هم معلم بود و خانواده پنج نفره ما جزء اولین ساکنان این شهرک که البته حالا شهری بزرگ شده است .
حالا تصور کنید توی همچین جو دوست داشتنی که همه خانه ها بزرگ و رویایی بودند و بچه ها توی خیابان با هم شعر های کودکانه می خواندند و همسایه ها از فامیل به هم نزدیک تر بودند و شبهایشان به شب نشینی می گذشت ٬ یکهو سر و کله حسین آقا سلمونی پیدا بشود که بین آن همه خانه ۱۰۰۰ متری یک زمین ۱۰۰ متری را به هزار دوز و کلک صاحب بشود و یک هفته ای آلونک بدقواره ای به نام خانه تویش علم کند و یک مغازه سلمونی کوچک هم تویش بسازد برای امرار معاش ...
مضاف بر اینکه هر روز ساعت ۸ صبح دو تا بچه کچل بی تربیت را ول کند توی خیابان که بازی کنند و این دو تا توله تا ساعت ۸ شب که بابایشان دوباره می آید که جمعشان کند و بروند لالا ٬ توی خیابان فوتبال بازی کنند و کتک بزنند و کتک بخورند و دائره المعارف فحش های خواهر و مادر بچه های کوچه را تالیف کنند . این از آقازاده ها ...
حسین آقا دو تا دختر هم داشت که بزرگه را ما هیچ وقت ندیدیم و فکر می کنم چهارده - پانزده سالگی شوهرش دادند و شوهرش هم یک تنه لشی بود صد برابر چندش آور تر از حسین آقا . ریش ستاری مشمئز کننده ای داشت که او را شبیه برادران ارزشی می کرد و در حقیقت پوششی بود بر شغل پر برکت ساقی گری و مواد فروشی اش ...
دختر دیگر که اسمش یادم نیست از وقتی یادم می آید توی آرایشگاه زنانه کار می کرد یا شاید هم توی آرایشگاه رویش کار می کردند چون همیشه ی خدا هفت من سرخاب و سفیداب روی سر و صورتش بود و این در محیط کوچک محله ما معنی و مفهوم جالبی نداشت .
ما که بچه تر از این حرفها بودیم که توی بازی های بالای هجده سال شرکت کنیم ولی یادم هست که همیشه حرف و حدیث پشت سر دختر دوم حسین آقا بود .
چشم های بادامی داشت و با آن آرایش غلیظ خودش را شبیه گیشا های ژاپنی درست می کرد . ولی در تمام بیست سالی که ما توی آن محل بودیم انصافا هیچ رفتار بد و ناشایستی از این دختر ندیدیم و با وجود حرف و حدیث هایی که پشت سرش بود رفتار سنگین و موقری داشت .متاسفانه محیط های کوچک همیشه آبستن این حرف های خاله زنکی و قضاوت های بیخودی هستند و صرف اینکه فلان زن و دختر آرایش غلیظ دارد بهانه ای می شود برای داستان های ناجور ...
هفته پیش وقتی رفتم محله قدیممان تا اعلامیه های فوت بابا بزرگ را بچسبانم چشمم خورد به مغازه حسین آقا که حالا پسرش آن را می گرداند .
و یک عالمه خاطره یکهو به ذهنم خطور کرد ...
+
این پست مقدمه ای بود بر یک خاطره بازی سه قسمتی که امیدوارم طی دو شب آینده از خواندنش لذت ببرید . خودم که خیلی دوستشان دارم ...
طودی جان!
طبق معمول برادران عزیز کم مقابل ما نسوان محترم کم آورده اند گیره داده اند به رشته ی ما و دمبمان و آش و سیر!
همان بهتر که نخوانی خواهرم!
اون "کم" بعد از "عزیز" اضافه است!
اصلا همان "عزیز" هم اضافه است!
میلاد سر به سر تیراژه درباره رشته نذار
تیراژه مادر انتخاب رشته در ایرانه
ایشون از هر رشته ای یه چند واحدی خونده
زبونتو مار بزنه الهی کوروش تمدن
مار نزد حداقل زنبور بزنه
گیره داده اند؟!!
منظورم گیر داده اند بود!
یا خدا!
چیکار دارید معمارها رو، بچه های به این خوبی، به این ماهی، گل اصن
نمونشون همین جزیره، ببینید چه دختر خوب و خانومیه
کوروش دوباره زدی تو خال
ایندفعه خال لت و پار شد
کورش خان!
پس برادر جان خودت خوب متلتفتی که بنده همه فن حریفم!
برو به کارت برس برادر تا این میلاد ذلیل شده بیش از این از راه به درت نکرده!
تا بعدا خدمتتان برسیم!
میلاد جان پات رو از رو دم بعضیا بردار
اینا مثل ما نیستن که دم دارن
با تشکر از همه دوستان عزیز، میلاد و اردیبهشت و تیراژه که خلاصه رو گفتن و اصل مطلب اومد تو دستمون
اجرتون با امام حسین
بله درست می فرماید کوروش جان
اصصلا حواسم نبود، گفته بودی اگه عصبانی بشن ... ممکن یه یزی بگن
گیره منو بدید من برم دیگه باهاتون کاری ندارم
لا اله الا الله!!!
دمب ما جسمانی نیست
معنوی است برادر
چشم بصیرت میخواهد و حجب و حیا که قربانش بروم هیچکدامتان ندارید!
اما عجالتا پایتان را از همان که گفتید بردارید که کم کم داریم خشمگین میشویم!
کوروش جان بزار برای این خواهر ارزشی که مدام تشهد قرائت میکنن یک صلوات بفرستیم بلکم راضی بشن به رها کردن اسلام
این کوروش تمدن همه رو از راه به در میکنه تیراژه.
طودی جان
عزیزم این عمرانی ها اقتضای شغلشون که خیلی از مسائل رو نفهمن. خودتو ناراحت نکن عزیزم
کورش خان
گیره میخواهید؟
برای زلفهای پریشانتان؟
میلاد تازگی ها چند تا گیره موی نگین دار خریده با گوشواره رژیمیهایش ست کرده
فکر کنم بشه ازش چندتا بگیرید!
تا جایی من یادمه کوروش تمدن مو نداشت
اگه خواستید سفارشتان را به همین حسین سلمانی میکنیم که برایتان یک شینیون خوشگل هم ردیف کنند!
خوبه؟
حالا دیگه راضی شدید؟
پس بروید دنبال اموراتتان که ما بمانیم و این میلاد خان گل و بلبل که ببینیم حرف حسابش چیست!
حرف حساب رو کوروش جان زدن
فرمودن که با جماعت نسوان نباید زیاد وارد مباحثه شد، چون ممکن عصبانی بشن دیگه بد میشه دیگه
جزیره جان
درسته که ما با این جماعت کل کل داریم
اما گوشت هم را بخوریم استخوان هم را دور نمیریزیم که!
دیگر وارد جزییات زلف های کورش خان نشو که خواهر من
بگذار همین نیمچه ابرویشان باقی بماند!
مگه کوروش جانتون حرف حساب هم بلده بزنه؟
میلاد جان میگم زیاد از اون رژیم پیروی نکن
بعضیا اون رژیم رو جدی گرفتن کلا تموم شدن و فقط یه دم مونده ازشون و یکم حجب و حیا
شما فعلا لطف بفرمائید یه سر به اون آش بزنید ممکن سیرش ته بگیره
اره میلاد جان
بد میشه
خیلی هم بد میشه
بهتره که شما هم بری قربان قدت!
اره برادر
کورش خان!!!!!!!!!
دمب مونده و حجب و حیا؟!
آهای جماعت
خودتون شاهد باشید کی شروع میکنه ها!
میلاد این صدای وز وز مال جزیره ست؟دیگه نفس های آخرشه
اخه عکسشو اون دفعه بابک عمومی گذاشته بود تیراژه جان. همه فهمیدن مو نداره کوروش تمدن. ولی راس میگی من نباید میگفتم. من حرفمو پس میگیرم
میخای به بابک بگیم پاک کنه اون کامنتو؟:دی
آره جزیره، به این مسئله ای که اشاره کردی آگاهم!
نه جزیره جان
دارم کم کم به این نتیجه میرسم که استخون هایشان را هم باید سوزاند و به روش بودایی ها فرستاد تو هوا که هوتوتو
هیچ اثری ازشون باقی نمونه!
استخوناشونو باید شکست تیراژه جان
میلاد جان واقعا حیف
یعنی واقعا
چه حیف حیفی هم راه انداخته این کورش خان!
حیف عمر گرانبهای من که صرف ارشاد شما میشود بدون هیچ نتیجه ای!
آره واقعــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا حیــــــــــــــــــف
حیف وقت باارزش من و تیراژه ست که صرف جواب دادن شمادوتا شد،تازه چقدر هم که مراعات کردیم.والا به خدا
شما بنده های خدا اگه مراعتم نکنید چیزی برای گفتن ندارید
تیراژه بانو میگم از جزی انتظاری نیست ولی شما دیگه چرا؟ تو این مجامع عمومی عینکت رو بزن تا موهای منو ببینی
اگه مراعات نکنیم که میشیم عین شما اقایون میلاد جان. بعد میبینی که ماشالله زبون دارین از اینجا تاناکجا اباد.والا
میلاد خان
برادر
کاری نکن که با سند ومدرک روکنم دار و ندارت رو ها!
که "اگر آن خال کرمانشاهی به دست آرد دل ما را .." و اینا!
آره برادر
با زبون خوش برو قربونت برم!
اینم از جک سال ۲۰۱۳ که پیشاپیش تقدیم ملت میشود
آخه شما دوتا چه استفاده بهتری میتونید از وقتتون بکنید؟
البته جزی میتونه یه کار مفید بکنه.میتونه به من کامنت بده و خواهش کنه تا یه پلان بهش بدم
کورش خان
در مجامع عمومی که ان شا الله دیگر پیش نیاید و به زیارتتان نائل نشویم
ما حواسمان به چیزهای دیگریست
نه به چنین چیزهای بی ربط و کم اهمیت
حالا چهار تا شوید که این حرفها را ندارد
ای برادر سیرت نیکو بیار!
من دیگه برم.
بابک خان شاهد باش که ما چقدر مراعات کردیم به خاطر شما و خودمان و بقیه
خلاصه من از طرف کوروش تمدن از شما معذرت خواهی میکنم
نزار برم نرم افزار بازیابی هاردمو فعال کنم و بعد موارد حذف شده برگرده ها
این جا موند از کامنتم
حالا خوبه همه پلانا رو هم لینک دانلودشون از تو سایتای معماری میدی، خودت تو ارشیوت یه دونه پلان هم نداری. واقعن تو مهندس عمرانی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا هی من نمیخام بگم. یه پروژه متره داشتی که اونو هم نمیدونم از کی گرفته بودی همش غلط غلوط بود
میلاد جان شما که داری چیزهای از دست رفته را بازیابی میکنی ببین حجب و حیاها رو پیدا میکنی؟
برو جزیره جانم
که من ببینم این میلاد چی داره بلغور میکنه!
میلاد جان
موارد حدف شده؟!
مثلا موندم بین من و تو چه موردی بوده که حذف شده و حالا برگرداندنش به عنوان تهدیدی علیه من داره به کار میره!
نه جان من
بوگو ببینم چی چی میخوای بگی پسرم!
کوروش مجانی با جزیره حساب کن، بنده خدا خیلی باید خرج این 4 سال سواتو بده
همش تا اخر مجبور ازت کمک بگیره
فکر کردی پلانای خودم رو از سر راه برداشتم که به تو بدم؟
والا
تیراژه جان ،عزیزم تو هم برو. این اقایون چون مملو از "رو" هستن و تهی از اون "حیا" باهاشون صحبت نکنی بهتره
اقایون بی تمدن عزیز هم خدانگهدار
فعلا موندم ببینم این میلاد حرف حسابش چیه
سوسکش که کردم میرم!