جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

یک

****

وقتی آبجی مریم این پست را در جوگیریات دید از من دلخور شد و برای عید دیدنی آمدن به خانه ما و آشتی با بنده شرط گذاشت . قرار شد بنده از کارنامه ترم آخرش رونمایی کنم تا ببینید علیرغم اینکه آبجی مریم در دوران مدرسه دانش آموز متوسطی بوده است اما در دوران دانشگاه دانشجوی خوبی است و نمرات خوبی هم می گیرد .

انصافا هم تحصیل در دانشگاه و همزمان مادری کردن برای یک پسر بچه شیطون مثل کیامهر و انجام کارهای خانه و بیرون با هم و گرفتن نمرات خوب در دانشگاهی که کلاس حضوری ندارد کار آسانی نیست . خسته نباشی آبجی جان !






دو

***

طبق پیگیری های انجام شده از صدا و سیما ، مسابقه تیم سایبرتک با نفت پارس امشب ساعت 12:30 دقیقه از شبکه دو سیما - برنامه نشان برتر - پخش خواهد شد .

اگر فرصت داشتید هنرنمایی عباس و ابی را تماشا کنید ...

امیدوارم صدا و سیمایی ها امشب دیگر بدقولی نکنند .





قول مردونه

شهر توکیو پایتخت ژاپن ، شهر بزرگ و گرانقیمتی است . به همین خاطر بسیاری از مردم که در توکیو مشغول به کار هستند در شهرهای اطراف آن زندگی می کنند و به کمک شبکه ریلی سریع السیر به محل کارشان رفت و آمد دارند . شهرداری توکیو هر سال کتابچه ای منتشر می کند که در آن ساعت دقیق حرکت قطار ها درج شده است .

مثلا شما می توانید کتابچه را باز کنید و ببینید که در تاریخ بیست و سوم شهریور آن سال ساعت حرکت قطاری به مقصد شهر x با ذکر ساعت و دقیقه و حتی ثانیه آن دقیقا درج شده است .

جالب اینجاست که اگر در روز بیست و سوم شهریور آن سال تشریف ببرید به ایستگاه می بینید که قطار دقیقا سر همان ساعت و دقیقه و ثانیه وارد ایستگاه خواهد شد نه حتی یک ثانیه عقب یا جلوتر ...

مطمئنا تصور چنین دقت و برنامه ریزی درستی برای ما ایرانی ها خنده دار است .

ما آدمهای بدقولی هستیم و به این بدقولی ها عادت داریم و افرادی که درست و سر وقت و با برنامه ریزی کارهایشان را سامان می دهند در این محیط یا بسیار اذیت می شوند یا مورد تمسخر قرار می گیرند .


بگذریم ...

در شماره دو پست قبل نوشتم که قرار است شبکه دو سیما برنامه نشان برتر را نشان بدهد که دوستان سایبرتک در آن شرکت کرده بودند . تصور کنید که هرکدام از بچه های سایربتک احتمالا به چند تا از دوستانشان خبر داده اند و اطلاع رسانی کرده اند و درست شبی که همه منتظر

نشسته اند تا برنامه پخش بشود بی هیچ دلیل و توضیحی مسابقه دو تیم دیگر نشان داده

می شود . نه کسی پاسخگو است و نه اصلا برای کسی مهم است که چرا طبق برنامه پیش نرفته اند . البته ما ایرانی ها به این بدقولی ها و ناهماهنگی ها عادت داریم و اصلا برایمان اهمیتی ندارد که دنیا ساعتش را با ثانیه تنظیم می کند . ما مردمانی دقیقه نودی هستیم و هیچ ارزشی برای وقت و برنامه دیگران قائل نیستیم .

آقای رئیس جمهور بودجه یک مملکت را هفته آخر اسفند ماه به مجلس می فرستد و دخل و خرج کشور در سه ماه اول سال عملا قضا قورتکی خواهد بود . مهلت شرکت در بزرگترین رقابت دانشگاهی این کشور یعنی کنکور بلا استثناء هر سال یک هفته تمدید می شود اکثریت قریب به اتفاق داوطلبان توی ساعت و ثانیه آخر ثبت نام می کنند . امیر خان قلعه نویی لیست نفرات تیمش را بعد از زمان مقرر به ای اف سی می فرستد و آرزوهای میلیون ها نفر را به باد می دهد و آب هم از آب تکان نمی خورد چون : ما آدمهایی بدقول و دقیقه نودی هستیم و به این چیزها عادت داریم .


اسفند ماه سال 90 صابون این بدقولی ها به تن من هم خورد .

با چه امیدی این پست را نوشتم و حسابی سنگ روی یخ شدم و حسرت شنیدن صدای خودمان  از رادیو به دلم ماند و هیچ وقت نفهمیدم که مسابقه من چه روزی پخش شد .


+ توضیحات تکملیی 




یک

****

امروز هفتمین روز فروردین 92 دو تا اسحاقی جشن تولد گرفتند .

اولی نرگس اسحاقی خواهر عزیزم و دومی یسنا اسحاقی دختر عموی مجازی با معرفتم .

برای هر دوی این عزیزان آرزوی سلامتی و طول عمر دارم .



دو

****

امشب ساعت 12:30 بامداد از شبکه دو ، برنامه نشان برتر را تماشا کنید . تیم سایبرتک با مربی گری عباس موسوی و یک پیچک رو مخ به نام ابی قرار است حریفش را ناکار کند .





سه

****

سلامتی گنج بزرگی است که تا گذرتان به بیمارستان و دکتر نیفتد و دردی در جانتان تیر نکشد قدرش را نمی فهمید . لطفا برای شفای همه مریض ها دعا بفرمایید ...




نسبیت

امروز عصر داشتیم می رفتیم عید دیدنی .

توی ترافیک یک آقایی پشت فرمان یک شاسی بلند خفن که اسمش را بلد نبودم داشت سر خانمش داد می زد و زن بیچاره های های گریه می کرد .

کمی جلوتر به منبع ترافیک رسیدیم . یک پیکان قراضه خراب شده بود و چند تا خانم با لباس های نونوار عید داشتند پیکان بیچاره را هل می دادند .

راننده سیبیلوی پشت فرمان پیکان داشت داد می زد و زن ها غش غش می خندیدند و من به انیشتین فحش می دادم که چرا فرضیه نسبیت را زودتر از من کشف کرده است ...




تکرار مکرر مکر


صبح اولین روز کاری سال 92 است و من روی صندلی بانک رفاه نشسته ام و تکه کاغذی که رویش عدد 108 نوشته شده در دست گرفته ام . صدای ضبط شده ای که شماره ها را می خواند عدد 92 را به باجه 4 فرا می خواند  و این بدان معناست که 16 نفر جلوتر از من توی صف هستند .

اکثر قریب به اتفاق مشتری ها ، مردان و زنان مسنی هستند که احتمالا برای گرفتن مستمری بازنشتگی آمده اند .

پیرمردی جلوی باجه می ایستد و ملتمسانه به کارمند بانک چیزی می گوید .

درست حرفهایشان را نمی شنوم . گویا کارت عابر بانک پیرمرد به مشکل برخورده و از طرف بانک باید رمز جدید برایش بفرستند . کارمند جوان کت و شلوار پوشیده ،مودبانه می گوید : پدر جان ! چند روز دیگه تشریف بیارید ایشالا رمز رو بعد از تعطیلات می فرستن ...

پیرمرد در حالیکه به زمین و زمان بد و بیراه می گوید از بانک خارج می شود و زیر لب می گوید : بعد تعطیلات به چه دردم میخوره ؟ الان لازمش دارم .


نمی دانم مبلغ مستمری یک بازنشسته در ماه چقدر است و نمی توانم تصور کنم یک بازنشسته بدون دریافت همین حقوق و عیدی بخور و نمیر چطور می تواند خرج و برج عیدش را تامین کند؟


صدای اسمس گوشی بلند می شود :

ستاد هواداران .... سه ماه پیش از شروع زمان رسمی تبلیغات انتخابات ، ضمن تبریک سال جدید

فرموده اند : اندکی صبر ، سحر نزدیک است !

و من با گوشهای دراز و مخملی ، دور شدن پیرمرد را از پشت شیشه بانک تماشا می کنم ...





بوی عیدی

یک 

**** 

امروز عصر وارد بخش مدیریت وبلاگ شدم و داشتم یک پست پر سوز و گداز می نوشتم با این مضمون که غروب روز سوم عید هم رسید و هنوز هیچکس برای عید دیدنی پایش را نگذاشته توی خانه ما ... داشتم می نوشتم که اگر می دانستم نوروز امسال انقدر سوت و کور و خلوت می شود انقدر برای خانه تکانی عجله نمی کردیم و حرص نمی خوردیم . در همین اثنا بود که زنگ خانه به صدا در آمد و آقا رادین به منزل ورود کردند .  

همینقدر بگویم که وقتی رفتند خانه ما تقریبا شبیه قبل از خانه تکانی شده بود . یعنی همین جغله به تنهایی زحمت کشیدند و دو مرتبه خانه را برای ما تکاندند .  

از همین تریبون برای آبجی نرگس عزیز و آقای جیم از درگاه ایزد منان آرزوی صبر جزیل دارم .

.


 دو 

**** 

آبجی نرگس تعریف می کرد که این نیم وجبی خرابکار طی همین سه روز ٬سیصد و سی هزارتومان معادل سه میلیون و سیصد هزار ریال وجه رایج مملکتی عیدی دشت کرده است . 

با یک محاسبه سر انگشتی این آقا رادین در سال 92 روزی 110 هزار تومان کاسبی کرده است . بعد فکر کردم که دخل و خرج من مهندس مملکت طی این سه روز چطور بوده است و وقتی دیدم تراز مالی بنده در سال 92 به شدت منفی است دو دستی بر سر خودم کوفتم و گفتم : کلا ما  بچه های انقلاب از نظر زمان تولد موجودات بدشانسی هستیم . 

. 


سه 

**** 

 یادم نیست چه سالی بود ولی خیلی کوچک بودم . شاید اول یا دوم دبستان ... 

یکی از دوستان بابا به نام آقای موسوی برای عید دیدنی به خانه ما آمده بود . 

موقع خداحافظی بر خلاف رسم معمول  آقای موسوی که میهمان بود دست کرد توی جیبش و به من عیدی داد . بنده خدا می خواست بیست تومنی دربیاورد ولی دستش اشتباهی رفت و دویست تومنی بیرون کشید و چون خیلی ضایع بود که پول را برگرداند همان را به من داد . 

  

من که تا آن موقع دویست تومنی ندیده بودم  و درک درستی هم از میزان این پول نداشتم ولی یادم هست مامان ناهید تا مدتها این اشتباه آقای موسوی را سوژه کرده بود و تعریف می کرد . 

درست نمی دانم که دویست تومن سال 65 چقدر ارزش داشته ولی اگر اشتباه نکنم انقدری بوده که بابا برود چهار کیلو پسته بخرد و بگذارد جلوی باقی مهمانها  

این تورم همیشه هم بد نیست ها  

یکروزی آقا رادین بزرگ می شود و من برایش تعریف می کنم که انقدر به خودت نناز بچه جان  

اگر تو در عرض سه روز ، سیصد و سی هزار تومان عیدی گرفتی که در سال 92 می شود معادل چهار کیلو پسته ... بنده بیست و خورده ای سال پیش در عرض یک ساعت همینقدر عیدی گرفتم . آره دایی جان  !   فکر نکن رکورد زده ای ...

 .


 

دو آرشون

روز اول فروردین سالروز تولد دو تا از بهترین دوستان من است . 

یکِ یک فروردین مرا یاد دو تا آرش می اندازد که الحق و والانصاف جفتشان یکِ یک هستند . 

  

 

آرش ناجی و آرش پیرزاده تولدتون مبارک ...