جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی
جوگیریات

جوگیریات

بابک اسحاقی

...

یک

***

امروز صبح سه تایی از خانه بیرون زدیم . من و مهربان و مانی ...

مانی باید می رفت واکسن های دو ماهگی اش را بزند .

پنجشنبه خیلی شاد و سرخوش رفتیم بیمارستان و با سلام و احوالپرسی که بیزحمت واکسن بچمون رو بزنید که گفتند به علت کمبود واکسن فقط در مراکز بهداشت دارو توزیع میشه . رفتیم مرکز بهداشت که دیدیم صد نفری جلوتر از ما تشریف آوردند . خانومه گفت مدارکی که اینجا نوشته شده بیارید و شنبه صبح اول وقت اینجا باشید .

مدارک مورد نیاز :

شناسنامه کودک

کارت واکسن

شناسنامه پدر و مادر

کارت ملی پدر و مادر

سند منزل یا اصل اجاره نامه

و چند تا چیز دیگه ...


یعنی من موقع گرفتن وام ازدواج انقدر مدرک نبرده بودم که به خاطر چهار قطره واکسن .

همین یکی دو سال پیش واکسن ها انقدر فراون بودند که حتی توی مطب خصوصی هم می شد تهیه کرد . اما شرایط تحریمی کشور و نتایج مدیریت ما بر جهان باعث شده است که نیازهای اولیه مملکت اینطور کمیاب و نایاب بشود . میلیون ها دلار دارو در گمرک دارد خاک می خورد اما دولت (سابق) به خاطر تفاوت قیمت بین ارز مرجع و ارز مبادله ای اجازه ترخیص کالا را نمی دهد . امیدوارم اوضاع از این بدتر نشود . شلوغی درمانگاه و زن های خسته و بچه بغل و گریه نوزادها و صف طویل جلوی درمانگاه مرا یاد روزهای جنگ انداخت که همه چیز کوپنی و صفی بود . اوضاع اسف بار و رقت انگیزی بود . حس بودن در مناطق جنگ زده سوریه را داشتم ...



دو

***


امروز مانی دو ماهه شد . فرصت باشد امشب چند تا عکسش را می گذارم .






سه

***

مرشد ترابی هم رفت . حالا همه روزنامه ها عکسش را صفحه اول می اندازند و اخبار بارها از او یاد خواهد کرد و نقالی هایش را نمایش می دهند و وااسفا استاد سر خواهند داد .

خوشحالم که من نقشی در این مرده پرستی ندارم و از استاد در زمان بودنش یاد کرده ام .

روحش شاد ...






نظرات 61 + ارسال نظر
فرشته یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 09:43

یک: خدا حفظ کند این سه نفره هایتان را ...
دو: ای جانم مانی با این ژست های زیبایش ..
سه : روحش قرین رحمت الهی ...

باران پاییزی یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 09:44 http://baranpaiezi.blogsky.com

اتفاقن تا دیشب خبر فوت مرشد ترابی رو شنیدم یاد پست شما افتاد و خیلی خوشحالم شما زودتر از خیلی ها یاد ایشون بودید.
خدا مانی رو براتون حفظ کنه و سالم و سلامت باشه. عکشو ای جانم
امیدوارم این وضعیت دارو هر چه سریعتر مشکلش حل بشه. جمعه داشتم این برنامه نوبت شما رو نگاه می کردم آدم دلش کباب میشد وقتی حرفهای مردم رو می شنید بعد ملت میان می گن چرا می گید خداحافظ محموت

جعفری نژاد یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 09:46

تپل جان

داروها در گمرک خاک نمی خورند، فاسد می شوند. این قضیه واقعیتی رو که بهش اشاره کردی اسف بار تر و تلخ تر می کنه و مدیریت حضرات رو بیشتر عیان می کنه

در مورد عکس هم هیچ حرف خاصی ندارم جزء این که خدا لعنت کنه آدم مردم آزار رو!!
دندونام درد گرفت از بس این عکس رو نگاه کردم و تو دلم قربون صدقه اش رفتم عاشقتم اسحاقی فسقلی

بابک اسحاقی یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 09:46

لابد نون و آبشون به بودن محمود وصله که از رفتنش ناراحتن

بابک اسحاقی یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 09:48

جعفری نژاد عزیز
یه ضرب المثل طالاقونی هست که میگه :
به بچه های مردم یجوری نگاه نکنید که بعدها به بچه های شما یه جوری نگاه کنند .

اره داداش .حواست باشه

امیرحسین... یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 10:02

در مورد وضعیت دارو که مفصل تو وبم گفتم. من در این مورد خودمان را بیشتر شبیه به غزه می بینیم وقتی که مردم این کشور به شدت محتاج دارو بودند و از طرفی هم راه های ورود دارو بسته شده بود.اما ایشالا قراره که تو این هفته خبرهای خوبی در مورد ترخیص دارو از گمرک برسه.

در مورد شماره 2 هم : ماشااله

یادش گرامی

مریم نگار(مامانگار یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 10:33

واقعا سخته !...بچه تو بغلت..تو این هوای گرم.. نگرانی از بود و نبود واکسنش !...
سوغات جنگ نابودی و ویرانیه !...به امید روزی که همه دنیا در بهشت صلحی عادلانه و روابطی انسانی زندگی کنه !
این حاجی مانی هم بزنم به تخته..داره همینجوووووور دل میبره !!..هزار ماشاا..

مموی عطربرنج یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 10:34 http://atri.blogsky.com/

دارو تو گمرک تاریخ مصرفش می گذره و فاسد و بلا استفاده می شه...همینه که داروهای بیهوشی همیشه می زنن آدما رو می برن تو کما!
واقعا متاسفم!

فرشته یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 10:38 http://houdsa.blogfa.com

اختیار دارین ..این حرفا چیه؟اینجا همه چی خوبه...!!!!!

بابک واکسن و فقط تو مراکز بهداشت بزن نه تو مطب..حتی اگه داشتن مطبها..

ای جونم...عاشقشم...خب نمیگی هی عکساشو میذاری آدم دلش تنگ میشه؟ اون بار کوچولو بود بغلش نکردم خب الان گاز میخواد بغل رونش...

بابک اسحاقی یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 10:40

فرشته جان !
اون دفعه علیرضا رو نیاوردی چیزی نگفتم
این دفعه تا گرو نگیرمش بچه رو نشونت نمیدم
خواستی گازشم بگیری اقلا منم گروگان داشته باشم

سمیرا یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 10:49 http://nahavand.persianblog.ir

ای جانم چه جیگری شده این فسقل توپولی!!!! حالا کو تا یکی یکی گندهای اون میمونک پست پایینی بیفته بیرون....صبر فقط صبر میخوایم از خداااااااااااا

باغبان یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 10:49 http://laleabbasi.blogfa.com

میوزید عطر سیب
سمت خوابهای ساده و نجیب
...
تولد دوماهگیش مبارک باشه
...

هاله بانو یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 11:04 http://halehsaadeghi.blogsky.com/

به به این مانی جوجو گاز لازم شده ها

سارا یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 11:12 http://haleman1.blogsky.com

ای جااان عمه قربونت بشه
اخه کدوم عمه ای هست که هنوز بچه رو ندیده باشه !!!
خببببببببب کیههههههههه که جوابببببب منوووووووو الاااااان بده!!
من قول میدم گاز نگیرم فقط بغلش میکنم بوسش میکنم مم م م مممممممم
منننننن ماااااااااااانیییییییی رو میخخخخوام ببینم
خدااااااااا

بابک اسحاقی یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 11:23

عمه سارا ایشالا بزودی می بینیش
چند روز صبر کن

سپیده یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 11:24 http://setaresepideashk.persianblog.ir/

ای جووونم ... نمکی تپل پدر سوخته خوردنی ...

خوب با اعصاب ما بازی میکنی ها بابک ... نمیشه این جوجو رو از تو عکس خوردش که ... !

به جای سفت بغل و بوسش کن لطفا

سپیده یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 11:25 http://setaresepideashk.persianblog.ir/

به جای من لطفا ...

الی یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 11:42

الهی من نمی تونم از این بچه بگذرم اصلا یه جور عجیبی دوستش دارم ... مخصوصا توی این عکس باید بوئید و بوسیدش و رفت تا بهشت ... من میخوامش خب چیکار کنم الان؟!!!!!

مریم یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 11:52 http://www.najvaye-tanhai.blogsky.com

تو عشقی مانی
یه عشق آسمونی
یه فرشته کوچیک
که آروم و بی دغدغه خوابیده
نه میدونه احمدی نژاد کیه؟ یا چیه؟
نه میدونه واکسن کجاس
تازه شاید از اینکه از درد نیش واکسن درامان بوده اینجوری با فراغ بال خوابیده
الهی من فدای اون لُپای تپلیت برم

سارا یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 12:01 http://www.takelarzan.blogsky.com

1:لذت این سه نفره هایتان همیشه پابرجا و روزافزون
2:ای جانم با این لپاش خداروشکر کن من اونجا نیستم وگرنه چیزی از لپای این وروجک نمیموند حالا که نیسم لطفا به جای من لپاشو یکم گاززززز بگیررررر
3:روحش شاد

نسرین یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 12:04

مانی داره کپی خودتون میشه
خدا باتون حفظش کنه

روناک جعفری نژاد یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 12:09

خداییش دلم ضعف میره براش.خیلی جیگره این بچه

م . ح . م . د یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 12:19

ماشالله پهلوون

بچمون به باباش رفته تپل مپلو شده

زدم به تخته

عارفه یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 12:29

من اون یکی عارفه ام ها.
ایعنی ما شاالله الهی قربونش بروم. من خواهرم عاشق بچه های تپلی عکس مانی رو که نشونش دادم گفت من نمیدونم من و ور می داری می بری پرستار مانی می کنی

سایلنت یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 13:13 http://no-aros.blogfa.com/

سلام
میدونم که دیره
اما خواستم بابت تولد آقا مانی تبریک بگم
چقدم شبیه شماست
فقط باید بگم خدا اداره های ایران و صف هاشو نصیب گرگ بیابون نکنه
به قول معروف شتر کجاش درسته که لبش کجه!!!

مشق سکوت- رها یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 13:22 http://mashghesokoot.blogfa.com/

واقعا ناراحت کننده است چیزی مثل ِ واکسن که باید خیلی راحت به مردم داده بشه، اینقدر دردسر داشته باشه

خدا حفظش کنی مانی رو

yasna یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 13:33 http://delkok.blogfa.com

سر آقا مانی سلامت پسر عمو

سمیرا یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 14:15

ماشالا لپاشو
چه جیگرم خوابیده عزیزم :****

سمیرا یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 14:17

ترخدا می برنش بیرون خیلی حواستون بهش باشه عزیزم گرمازده نشده تپلی من:****

تیراژه یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 14:46 http://tirajehnote.blogfa.com

"او در صبح پنج‌شنبه سوم مرداد ۱۳۹۲ به دلیل سرطان کبد در بیمارستان جم تهران درگذشت. به گفته دخترش دارو های پدرش را به ناگزیر و به دلیل گرانی دارو بر اثر نوسانات قمیت ارز قطع کرده اند."
این چند جمله از توضیحاتی است که در ویکی پدیا در مورد مرگ استاد محمود استاد محمد، کارگردان برجسته ی تاتر ایران که در سوم مرداد فوت شد، نوشته شده
روزانه چند نفر در این کشور به خاطر کمبود دارو زجر میکشند و یا میمیرند؟ چند نفرشان را میشناسیم یا چند نفرشان صفحه ای در ویکی پدیا دارند؟
همه شان که معروف یا نیمه معروف نیستند..
خیلی هایشان مردم عادی هستند..در سکوت میروند و فقط این خانواده شان هستند که حسرت به دل میمانند..
روح استاد در آرامش..بگذریم


چه قدر زیبا شده شازده ی خوش قدم ما..بیماری از وجودش دور باشد ..الهی که هیچ وقت جز برای واکسن زدن و چک آپ، گذارش به بیمارستان و دارو و درمان نیافتد..

استاد مرشد ترابی هم همان موقع که خبر بستری شدنش در بیمارستان را خواندم بلافاصله پست شما در نظرم آمد..
یادش گرامی.

وانیا یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 15:38

قربونش برم چه مردونه خوابیده مانی

"من" یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 17:21 http://yekmanedigar.blogfa.com

ای تپل...

فاطمه شمیم یار یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 18:08

سلامم بابک عزیز
زمان ما که این چیزا لازم نبود واقعا ...
و این نگرانی برا کمبود واکسن وجود نداشت ایشالا کمبودها این روزها هم کمتر بشه تا نگرانی مامان بابا کم و کمتر و بچه های نازنین هم سالم و شاداب باشن الهی..
...
مانی خوشگل وناز هم تنش سالم باشه همیشه انشالا..
بابا انقده بی انصاف نباش جدی جدی دل آدم ضعف میره...
تازشم میدونی اینجانب هم یه عدد عمه مانی تشریف دارم..
باز خدا رو شکر دیشب اون دو تا برادرزاده هام رو دیدم و کلی احساسات خرج کردم و گرنه الان به علت عدم دسترسی داغون میشدیم خوب...
حالا شاید منم رفتم عکسای اشکان و آرسن رو گذاشتم

دل آرام یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 18:09 http://delaramam.blogsky.com

وقتی داشتی از صف طویل مرکز بهداشت میگفتی ناخداگاه روزهای کودکی یادم اومد... سالهای جنگ و بعد از آن... خدا بخیر کنه...

ای جان دلم مانی من قربون اون مدل خوابیدنت برم آخه...

روزنامه تیتر زده بود: نقال آخرین پرده را خواند... خدا خیرت بده که زودتر از اینها و در زمان حیات به یادش بودی... روحشون شاد

عارفه یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 18:15 http://inrozha.blogsky.com/

خدا خفظ کنه مانی رو برای شما و مهربان

سارا یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 18:23 http://haleman1.blogsky.com

مااااانی بابات قوللللللل دادددددددد هاااااااااااااااااا
یعنی من اگه تورو ندیدم باید بری یقه ی باباتو بگیری بگیییییی من عمهههههههه رووووووووو میخوااااااااااااام:)))
ای جااانممممم الان عکستو به مامانم نشون دادم گفتممممممم مااااااااااامان اینو ببیننننن این عززیزه برااااااااام خیلیییییییییییی

ف رزانه یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 18:31

خدا میدونه چند نفر دیگه باید از بی دارویی و از داروهای فاسد جون بدن تا اینا به خودشون بیان...

شماره دو رو عشق است
ای جانم تپلی...لپاشو...خوابیدنشو...ماشاا... ماشاا...
الهی قربونش برم مردی شده واسه خودش
دو ماهگیش مبارک باشه

استاد مرشدی...خدایش بیامرزد

بازیگوش یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 18:41 /http://bazigooshi7.persianblog.ir/

پری سال بنا به دلایلی از واکسن و فرامووونی و چند و جونش اطلاع داشتم...الان اینو خوندم واقن متاسف شدم بابک!
یادمه دو سال پیش واکسن رو رااااااااااااحت میتونستی از داروخونه های دولتی بخری الان میگی صف و ...:-|||

بازیگوش یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 18:43 /http://bazigooshi7.persianblog.ir/

بابک خان اسمم تو لیندکدونیتون هست؟من برا اون پست مشغول مراسم ختم ودم ولی کامنت دادم...گفتم رسیدگی کنید:پی

؟؟
متوجه منظورت نشدم بازیگوش

لینکت هست مگه کار نمیکنه ؟

سپیده یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 18:57

نی نییییییییییییییییییییییییییی :*:*:* میخوامششش
پرستار بچه نمیخواین ؟ برا شما مجانی

در مورد دارو باید بگم الانم که میگن قیمتها پایین اومده به این خاطره که تاریخشون داره به اتمام میرسه و داروخونه ها میترسن رو دستشون باد کنه !!!

دست شما درد نکنه
حقوقم میدیم

تـه تغاری یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 18:59 http://ssmall.blogsky.com/

واقعا صف طویل برای واکسن ؟ خدا به خیر کنه ...... پس این زمان با سالهای جنگ چه فرقی داره ...
جانم مانی چه راحت خابیده عزیزم کشیدن لپ که مجازه ؟

رضوان یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 19:20 http://zs5664.blogsky.com

1. ............. وتاسف کاشکی فقط یکم بدرد مردم فک میکردن
2.ای مانی تپلویِ کپلویِ !!!! نمیدونم دیگه چی بگم ولی یه لحظه یلد اون واکسنی افتادم که میزنن تو ران بچه ها و نمیدونم مادرا چجوری این صحنه رو نگاه و تحمل میکنن!!!
3.خدا رحمتشون کنه

Friends یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 19:28 http://friends.blogsky.com

سند منزل آخه واسه چی؟

سند یا اجاه نامه برای اطمینان از اینکه از جای دیگه ای نیومدی واکسن بزنی
مطمئن بشن که توی اون منطقه زندگی می کنی

ماجراهای مریمی یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 19:38 http://merrymiriam.persianblog.ir/

لپاشووووو
خدا حفظ‌ش کنه

اردی بهشتی یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 20:22 http://Tanhaeeeii.blogfa.com

ای جاااااااااانم مانی تپلووو !
دستاشووو
چه مدلی خوابیده :****

پروین یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 21:39

ای عزیز دل تپلوی من

هزار ماشالا بهش. قربونش برم و قربون شیر مامانش که الهی شکر انقدر خوبه. اسفند دود کن حتما حتما برای هردوشون. بی شوخی

بعد
برای واکسن چرا سند خانه و اجاره نامه میخواهند؟ مثلا اگر کسی خانه نداشته باشد و فرضا از بینوایی موقتا پیش کس دیگری زندگی کند، دولت نوزادشان را واجد شرایط واکسینه شدن نمیداند؟ این دیگر چیزی نیست که بخواهی زیاده از نیازت و از روی حرص اضافه بر مصرفت بگیری و احتکار کنی که برایش این قیود را قائل شوند. بخدا انگار این حماقت ها و بربریت ها فقط در کشور ما وجود دارد. باعث سرشکستگی و تاسف است :(
و مساله دیگر این است که این داروها که عدم مدیریت اینها جلوی ترخیصشان را گرفته، تاریخ مصرف دارند. تایر ماشین که نیستند که بگویند عیبی ندارد. بالاخره بعد از مدتی آزاد میشوند و وارد بازار میشوند که :(

و خدا روح مرشد ترابی را غرق رحمتش کند.

دقیقا
فقط افرادی که در منطقه ساکن هستند میتونن واکسن بزنن
یا صاحب خونه یا مستاجر
بالاخره باید ثابت بشه ساکن اون منطقه هستند .

پروین یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 21:45

من هم مثل محمد دندانهایم از تماشا کردن عکس این شازده درد گرفته!!! الهی فداش شم.
آمدم یک چیز دیگر هم بگویم و بروم.
سهیل من هم عادت داشت دستهایش را بالای سرش بگذارد و بخوابد. گاهی وقت ها از خواب که بیدار میشد بیتابی میکرد تا مادر بزرگم یک بار متوجه شد و گفت احتمالا شانه اش درد میکند. بخاطر بالا بردن دستهایش. حالا شما هم حواستون به این مساله باشد. اگر این طرز خوابیدن عادتش است، خوابش که سنگین شد دستهایش را ارام بیاورید پایین. البته اول از طرف من که این را بهتون گفتم دوتا بوس روی بازوهای کپلش بنشونید :*********

ممنون پروین خانوم
مرسی بابت توصیه
چشم

چوب کبریت یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 21:58 http://www.matchbox.persianblog.ir

چ ناز شده این فسقلیِ تپلی :))

مهرداد یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 22:06

مانی تپلو
داش بابک ریکا
ته غمِ نوینم

مرسی عزیز

رها یکشنبه 13 مرداد 1392 ساعت 22:33 http://gahemehrbani.blogsky.com/

ای خدای من خوابت شیرین عزیز دل

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد