-
innocent burned generation
جمعه 31 تیر 1390 18:38
ما بچه های کارتون های سیاه و سفید بودیم کارتونهایی که بچه یتیم ها قهرمانهایش بودند ما پولهایمان را می ریختیم توی قلک های نارنجکی و می فرستادیم جبهه دهه های فجر مدرسه هایمان را تزئین می کردیم توی روزنامه دیواری هایمان امام را دوست داشتیم آدمهای لباس سبز ریش بلند قهرمان هایمان بودند آنروزها هیچکدامشان شکمهای قلمبه...
-
مصورات فی السفر
پنجشنبه 30 تیر 1390 01:02
تیرماه ۹۰ برای من پر بود از سفر ماموریت دو روزه یزد سفر یکروزه به اراک و دیدار با مملی سفر دوروزه به قم با بچه های بلاگستان ماموریت ۴ روزه به بوشهر و عسلویه و یک سفر دو روزه به گیلان همراه با کورش تمدن در ادامه مطلب چند تا عکس از این چند تا سفر خواهید دید . در آخر اگر دوست داشتید این کلیپ زیبا را ببینید .. یزد - هتل...
-
little slave
چهارشنبه 29 تیر 1390 08:32
یکروز توی کودکی هایم تمام دمپایی های سالم خانه را به یک نون خشکی فروختم تا برای تو یک جوجه رنگی قرمز بخرم و تو جوجه ات را با یک بستنی عوض کردی من با گچ تمام خیابان را برایت عکس قلب کشیدم و تو سوار دوچرخه علی گامبو شدی من به یک بوسه یواشکی راضی بودم اما تو توی فکرت آمپول بازی بود ... اگر می دانستم با رژ لب قرمز انقدر...
-
درامد زایی از جوگیریات
سهشنبه 28 تیر 1390 08:50
اینروزها درگیر یک گیجی لذتبخش شده ام حس و حالی که تا به حال نه تجربه اش کرده ام نه از کسی شبیهش را شنیده ام یکجور رها بودن و سبکی دوست داشتنی یکجور تسلیم بودن به تلخی ها و سختی ها توی خانه بی قید و بی خیال شام و نت و چای و چوخس لباسهایم را می کنم و زیر باد کولر می خوابم گاهی ۱۲ ساعت یک بند :بی نیاز عینهو خود مرگ...
-
مخلص عمو عزی دل نازک...
دوشنبه 27 تیر 1390 14:10
وقتش که برسد باید بروی فرقی نمی کند پیر باشی یا جوان مایه دار باشی یا بدبخت کارتن خواب محبوب باشی یا منفور سریع ترین زن قایقران باشی یا قوی ترین مرد ایران فرقی نمی کند آماده رفتن باشی یا هزار کار نکرده داشته باشی وقتش که برسد باید بروی و مرگ تنها حقیقت عالم است که هیچ فرقی بین آدمها نمی گذارد و عادلانه رفتار می کند...
-
بیزحمتداریدتشیفمیبرینمنمباخودتونببرید ...
دوشنبه 27 تیر 1390 08:10
صبح ها ساعت ۸ صف کارمندان برای ورود به شرکت انگشت کردن ساعت ورود و خروج بیییییییییییییییییییییییییییییب چهره های خسته تر از ساعت ۵ آدم های ناچار آدم های منتظر سر برج آدم های گرفتار آدم های خوره یارانه و سهمیه بنزین شکم های بر آمده از ۹ ساعت پشت میز نشستن نه سلام نه لبخند نه دست دادن و روبوسی ... اگر آدم سه نسل قبل ترم...
-
نمیشه غصه ما رو ...
یکشنبه 26 تیر 1390 04:23
سلام قاعدتا آدمی که از سفر بر می گردد و ساعت ۳.۳۲ دقیقه صبح یک عید شروع می کند به نوشتن یک پست باید از سفر بنویسد باید چند تا عکس ناب بگذارد و دلتان را آب بیندازد که کجاها رفته و چه خوراکی ها که نخورده و چه قشنگی ها که ندیده و چه خوشی ها که نکرده ... اما من من دیوانه داغون امشب می خواهم هذیان بگویم می خواهم از درد توی...
-
دوباره داریم سایه می شویم ...
پنجشنبه 23 تیر 1390 14:14
- سفرنامه عید که خاطرتان هست انشاء الله ؟ از چند هفته قبل از سفر جزئیات سفر ٬مثل روز و ساعت حرکت محل اقامت و برنامه های سفر را برنامه ریزی کرده بودیم دقیق اما امروز هیچ چیز معلوم نیست منتظرم تا کورش و هلیا بیایند اینجا بنشینیم و نقشه ایران را نگاه کنیم انگشتمان را بگذاریم روی یک نقطه و بسم الله ... اینطور سفر رفتن هم...
-
سه تصویر از فرط له له و گرما زدگی ...
چهارشنبه 22 تیر 1390 22:12
تابستان امسال خیلی گرم و لعنتی شده است روزی چند بار هم خودت را زیر آب یخ غسل بدهی باز هم چشم به هم بزنی تنت می شود خیس عرق خسته شده ام راستش را بخواهید خسته شده ام و دلتنگ سرمای پاییز و زمستان دلتنگ اینکه صبح که از رختخواب بیرون می آیی روی زمین سفید باشد دلتنگ اینکه بخاری با شعله های آبی بسوزد و صورت خیست را روی...
-
دلتنگی ته شبی تاواریشانه
چهارشنبه 22 تیر 1390 00:59
کاش الان زمستان پارسال بود می رفتیم روی پشت بام خانه شما مست می شدیم چوخس می زدیم تا برایت رازم را می گفتم زیر برف ... - دلم تنگ شده برات رفیق پی نوشت : تولدت مبارک ترنج
-
آرمانشهر
سهشنبه 21 تیر 1390 08:48
فکرش را بکنید ... یکروز صبح که از خانه بیرون می آیید ٬ همه پمپ بنزین ها صلواتی باشند مسافرهای کنار خیابان با خوشحالی برای تاکسی ها دست تکان بدهند سوپورهای شهرداری سوار جاروهایشان بشوند و پیتیکو پیتیکو کنند و بچه ها دنبالشان بدوند پلیس های سر چهار راه سوت بزنند و بابا کرم برقصند و ماشینها برایشان بوق بوق کنند کولی های...
-
تو عروس شهر افسانه هایی ...
دوشنبه 20 تیر 1390 08:24
تو فقط ۱۶ سال داشتی وقتی اولین بار دیدمت ۱۰ سال پیش بود باورت می شود ؟ انگار همین دیروز بود که برایت می خواندم ای گل رویایی ! ای مظهر زیبایی تو عروس شهر افسانه هایی .. ما با هم بزرگ شدیم مهربان با هم عاشق شدیم با هم و تو عروس من شدی حالا بعد از سه سال زیر یک سقف بودن من هنوز همان آرزوهای روز اول را برایت دارم این که...
-
ای عشق ! ای بی همه چیز !
چهارشنبه 15 تیر 1390 14:18
بعضی وقتها خدا بعضی صورت ها را انقدر زیبا نقاشی می کند که نمی توانی از آنها چشم برداری نگاه می کنی و قلبت می تپد نگاه می کنی و دلت می لرزد دوست داری ثانیه ها آرام بشود و تو هی نگاه کنی هی تماشا کنی هی دل بسپاری و عاشق بشوی ... من آدم زیر زیرکی نگاه کردن نیستم آدم وقیحانه زل زدن هم نیستم پس چشم هایم را می بندم و خودم...
-
من اینجا چیکار می کنم ؟
سهشنبه 14 تیر 1390 21:55
من آدم احساساتی و شاعر مسلکی بودم . در تمام سالهای نوجوانی و کودکی ام خودم را در قامت یک نویسنده یک شاعر یک هنرمند یک کارگردان و یا یک معلم تصور می کردم . امروز کنار ساحل نیلگون خلیج فارس توی هرم داغ آفتاب و رطوبت دیوانه کننده هوا لباسهایم خیس عرق بود و بوی گازهای نیمه سوخته نفسم را بریده بود . یک آن در پس زمینه این...
-
یابای مملی سیزده به در تابستون به دنیا اومد
یکشنبه 12 تیر 1390 20:07
سلام مرد احساس های قشنگ سلام خالق تصاویر بی نظیر سلام گذارنده کامنت های بی نهایت خوب سلام مرد مبتکر آیکونها سلام پدید آورنده مملی های دوست داشتنی سلام نویسنده کم کار ابر چند ضلعی سلام حمید باقرلو تولدت مبارک
-
خوب ... بد ... عشق ...
شنبه 11 تیر 1390 11:34
فکرش را بکنید بعد از یک مسافرت دو روزه که انصافا هم خوش گذشت با یک عالمه خستگی و کوفتگی و کم خوابی ساعت ۱۲ شب برسی خونه تا اینجایش که خیلی خوب است آممما اگر ساعت ۵ صبحش مجبور باشی بروی ماموریت و از ترس اینکه خواب بمانی لای چشمهایت چوب کبریت بگذاری و از آنجا که خیلی آدم مبادی آدابی هستی یک ساعت قبل از پرواز خودت را...
-
وی ویدا ...
چهارشنبه 8 تیر 1390 08:21
وقتی اسم وبلاگش توی گودر بالا می آید نا خوداگاه ذوق می کنم نوشته هایش همه دوست داشتنی هستند همین چند مطلب آخرش را که بخوانید خودتان تصدیق خواهید کرد که چه نویسنده توانایی است همه پست هایش را دوست دارم اما این و این به نظرم فوق العاده اند . و امروز روز تولد اوست ... امیدوارم این چند خط را به عنوان هدیه از من قبول کند...
-
عقب مونده ها
دوشنبه 6 تیر 1390 22:18
شیرزاد این پست قبلی رو روز ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۴ نوشته یعنی درست شش سال قبل از رفتنش امروز دائم یاد شیرزاد می افتادم تو آرشیو وبلاگ حذف شده اش گشتم و چشمم خورد به این پست و حسابی به دلم نشست وقتی پست رو گذاشتم و تاریخش رو دیدم با خودم گفتم شاید این یه نشونه باشه واقعا چه می دونیم شیش سال دیگه این موقع یا اصلا سال دیگه روز...
-
ماهی قرمز کوچولو
دوشنبه 6 تیر 1390 08:30
ماهی قرمز کوچولو شروع کرد به تقلا ، چقدر ترسیده بود وقتی دید آب تنگش هرلحظه داره کمتر میشه . ( فقط یه مشت آب مونده!....خدایا کمک! ) نمیدونست که هیچ اتفاقی نیفتاده ، جای نگرانی هم نیست . فقط دارم آب تنگشو عوض میکنم . میخوام بجای آب کدر و کهنه اش آب تازه و سالم براش بریزم . نمیتونست بفهمه که اگه اینکارو نکنم خفه میشه...
-
مرحله دوم آکادمی آواز
یکشنبه 5 تیر 1390 21:27
اگر خاطرتان باشد فروردین امسال یک بازی وبلاگی داشتیم . 99 تا صدا توی این بازی شرکت کردند و از این بین 11 نفر با رای مخاطبان به فینال رسیدند . فکر می کنم حالا وقت آن رسیده است که مرحله دوم آکادمی را برگزار کنیم . بنابراین این پست را به منزله فراخوان فینالیستها برای ارسال فایل صداهایشان در نظر بگیرید . به امید خدا هفته...
-
نوستالژی جنگلی
شنبه 4 تیر 1390 21:00
دوست دارم یک موتور پرشی داشته باشم از اینهایی که قدش اندازه ماشین هاست از اینهایی که رنگ گلگیرشون سبز فسفریه از اینهایی که روش شماره های بزرگ اینگیلیسی داره از این موتور مسابقه ایها بعد یه شب که بارون میاد بیام دم در خونتون زیر یه درخت وایسم و سیگار بکشم بعد تو از پنجره اتاقت توی کوچه رو نیگا کنی و لبخند بزنی ... دوست...
-
دلت آرام عزیز
جمعه 3 تیر 1390 22:45
دو سال است که دارم می نویسم وقتی به تصور اولیه ام از وبلاگ نویسی و چیزهایی که توی ذهنم بود و می گذشت فکر می کنم خنده ام می گیرد . یکروزی ۵۰ تا بازدید و ۴ تا کامنت نهایت آمال و آرزویم بود وقتی اسم جوگیریات را توی لینک های یک وبلاگ می دیدم خر کیف می شدم وقتی یکی اسمم را توی پستش می نوشت سر از پا نمی شناختم و حالا بعد از...
-
یلدای روشنایی با مملی
چهارشنبه 1 تیر 1390 22:56
امروز خروسخوان زدیم بیرون و همزمان با بوق سگ رجعت نمودیم یک ماموریت یکروزه در طولانی ترین روز سال ... به قول سحر ما بلندترین تاریکی سال ( شب یلدا ) را به هم تبریک می گوییم ولی بی تفاوت از کنار بلند ترین روشنی سال ( اول تیرماه ) می گذریم . هرچند بنده به نوبه خودم همچین بی تفاوت هم نبودم نسبت به این روشنی دراز و گلاب به...
-
برای بابای هانا ...
سهشنبه 31 خرداد 1390 23:11
یادم هست اولین بار توی یکی از پست های کرگدن اسم وچهره اش را دیدم اگر اشتباه نکنم اسفند ۸۸ بود آن وقتها محسن باقرلو را نمی شناختم و فقط وبلاگش را می خواندم رفته بودند بازدید بچه های بی سرپرست بهزیستی محسن و آرش همدیگر را دیده بودند و با هم عکس انداخته بودند محسن کلی از مرام و شخصیت آرش تعریف کرده بود همان یکبار وبلاگش...
-
خالی های اذیت کن
سهشنبه 31 خرداد 1390 11:36
شما را نمی دانم ولی سطح اعتماد به نفس بنده یک پارامتر شدیدا وابسته است وابسته به محیط و اشیاء علی الخصوص بعضی اشیاء و چیزهای خاص بعضی خالی ها بدجور اذیتم می کنند و اعتماد به نفسم را می آورند پایین جیب خالی یکی از آنهاست وقتی پول توی کیف آدم باشد حتی اگر خرج هم نشود ٬ آدم دلش گرم است محکم راه می روی توی خیابان پشتت گرم...
-
یک قدم تا شفا
دوشنبه 30 خرداد 1390 00:13
دخترک تی شرت نارنجی تنش بود شاید ۱۷ ساله بود این را از صورتش می شد فهمید اما دست و پاهایش کوچک بود و کج و ماوج مثل یک جوجه مچاله شده بود توی خودش مثل بچه های پنج - شش ساله می ماند نشسته بود روی دوش بابایش جمعیت داشتند خودشان را می کشتند که دستشان برسد به ضریح پیرمرد داشت بین فشار آدمها له می شد عرق از سر و صورتش می...
-
تو شیطانی
یکشنبه 29 خرداد 1390 12:39
چند وقتی است به یکی از دوستان اصرار می کنیم که وبلاگ بسازد و بنویسد اما دائم انکار می کند و شکست نفسی که من نمی توانم و نوشته هایم به درد کسی نمی خورد و قس علی هذا ... خدمت ایشان عرض می کنم که وبلاگ نوشتن یک کار دلی است وبلاگ را برای خودمان می نویسیم نه به به و چه چه دیگران هرجور که دلمان بخواهد می نویسیم برای دل...
-
هفت خط
شنبه 28 خرداد 1390 08:58
دیروز غروب از ماموریت برگشتم ۹ تا استان و ۳۵۰۰ کیلومتر جاده را گشتیم ٬ همه کویر و خشک دوست داشتم هم عکس بگذارم هم از مشهد بنویسم اما کامپیوترمان پکید این چار خط را صرفا برای اعلام حضور داشته باشید تا هر وقت کامپیوترمان درست شد در خدمتتان باشیم اگر هم نشد باید دعا کنید تا پولدار بشوم و یکی دیگر بخرم این هم خط هفتم ...
-
تولدانه
دوشنبه 23 خرداد 1390 09:36
امروز 23 خرداد تولد پرند و حامد عزیز ، فردا 24 خرداد تولد امیرحسین عزیز، و چهارشنبه 2۵ خرداد تولد رها پویای عزیز است ... صمیمانه تولد همه این عزیزان را تبریک عرض می کنم ...
-
ضامن آهو
یکشنبه 22 خرداد 1390 13:41
اولین چیزی که با دیدن این عکس به ذهنتون می رسه چیه ؟ -